بنده اول جنگ رفتم اهواز. اولین بار این لباس را من شب ورود به اهواز پوشیدم؛ معمول هم نبود آنوقت معممین لباس نظامى بپوشند! من دیدم لباس سربازى را ریختهاند آنجا؛ با مرحوم چمران رفته بودیم و از تهران هم یک عده با ما بودند… دیدم دارند آن لباسها را مىپوشند، به چمران گفتم چه طور است من هم یکدانه بپوشم؟ گفت چی!؟ یکدانه لباس سربازى برداشتم پوشیدم و عمامه و عبا را گذاشتم کنار؛ تفنگ هم داشتم، تفنگ را هم برداشتم.
همان شب ورود ما به عملیات ایذایى علیه دشمن، بنده هم با اینها راه افتادم رفتم، هنوز شاید یک ماه هم از جنگ نمىگذشت. پا شدیم رفتیم شب تاریک؛ چندین شب متوالى بنده در عملیات ایذایى علیه تانکهاى دشمن شرکت کردم. آن وقت سپاه تشکیلات خیلى کوچکى داشت؛ ارتش هم در یک جاهایى مستقر بود.
تحرکى نبود در ناحیهى اهواز، یک عده داوطلب، چه سپاهى، چه آن گروه داوطلبینى که ما داشتیم با مرحوم چمران در اهواز، راه مىافتادند شبانه مىرفتند تانکهاى دشمن را یکى دو تا سه تا با آرپىجى مىزدند. چند نفر هم کلاشینکف بهدست، اینها را حفاظت مىکردند؛ رفتم دیدم عجب دنیاى جدیدى است.
دیدار با طلاب و روحانیون عازم جبهه ۲۶/۰۸/۱۳۶۶
منبع خبر : http://www.khamenei.ir