شهید محمد مهدی اشراقی، در سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد، او فرزند سوم خانواده بود، محمدمهدی، در خانوادهای ساده و مذهبی رشد پیدا کرد، مادرش زنی مومن و متعقد بود و او از همان دوران کودکی، با نماز و قران خو گرفت و بزرگ شد، در سن ۷ سالگی به دبستان ساسان رفت و تحصیلات خود را در دوران راهنمایی در مدرسه شهباز ادامه داد و در دبیرستان رشته ریاضی را برگزید .
سال سوم دبیرستان همزمان شد با انقلاب اسلامی مردم ایران محمد مهدی با شور و اشتیاق فراوانی در تظاهرات شرکت می کرد بعد از انقلاب به دلیل علاقه ای که به نقاشی داشت در یک کارخانه تولیدی مشغول به کار شد اما با شروع جنگ تحمیلی بسیار مشتاق بود که درس و کار را رها کند و به جبهه برود و از پدر و مادر خواست که اجازه دهند تا او هم همانند دیگر دوستانش که برای دفاع از ناموس و مملکت خود به جبهه رود، خانواده هم وقتی علاقه زیاد او را دیدند رضایت دادند و او همعازم شد.
محمد مهدی دوران آموزشی خود را در پادگان لشگرک گذراند و سپس برای خدمت به سلماس و پیرانشهر عازم شد وی مدت ۱ سال را در جبهههای جنگ خدمت کرد تا این که در سوم آذر ماه سال ۱۳۶۰ در عملیات بستان در سلماس، به درجه رفیع شهادت رسید.
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
به وسیله این نامه،با شما چند کلمه صحبتمی کنم؛ به مادرم میگویم که بر تو بشارت باد که خداوند این سعادت را نصیب تو کردو فرزندت شهید شد، البته اگر خدا قبول کند و دعا کنید که خداوندشهادتاین جسم بیارزش را مورد قبول قرار دهد، مادر مهربانم، پدربزرگوارم، خواهران و برادرانم، آیا میدانید هدف خدا از خلقت ما چه بوده است؟ میدانید زندگی این دنیا ابدی نیست؟ و بالاخره میدانید که همه رفتنی هستیم، پس چرا وقت را تلف میکنیم؟
چرا با توجه به جنایاتی که آمریکا و عمالش انجام میدهند ساکت نشستهایم، عزیزان من، مگر بچههای شما با دیگران فرق دارند؟ مگر خون بچههای شما از خون شهدای کربلا و شهدای پاوه و سنندج و میدان شهدا و… رنگینتر است؟ پس انتظارم از پدر و مادر و برادران و خواهرانم این است که:
۱ـ در مرگ من ماتم نگیرید و در نظر داشته باشید که امروز روز نبرد و مبارزه و جهاد است، روزی است که خدا میخواهد بندگانش را آزمایش کند و چه افتخاری بالاتر از این که بتوانیم از این آزمایش بزرگ پیروز بیرون آییم و چه چیز را میتوانیم با وعده روحالله مقایسه کنیم که میگوید اگر کشته شوید سعادتمند، و اگر پیروز شوید باز هم سعادتمند هستید،بدین ترتیب من با آگاهی کامل از کم و کیف قضیه، راه خود را انتخاب کردم و امیدوارم که در عروج روحم از زندان جسمم ماتم نگیرید و برای این موهبت الهی، و تکامل انسانی، سوگواری نکنید و همان گونه که روحم شادی در طیران به سوی الله را دارد شما هم شاد باشید و برای بلند پروازی های روحم، طلب مغفرت نمایید؛ در مسجد علی اکبر (ع) مجلس شاد باش بگیرید و خرما و شیرینی توزیع کنید و قرآن بخوانید و بفهمید.
۲ـ همیشه گوش به فرمان رهبر باشید و از این نعمت گران بهایی که نصیب ما شده است حداکثر استفاده را بنمایید.
۳ـ همیشه نماز خود را بخوانید و خمس و زکات خود را بدهید (ضمناً یکی دو ماه نماز برایم بخوانید و ۱۰ روز روزه برای من بگیرید)
۴ـ اگر جنازهای وجود داشت در بهشت زهرا دفن کنید، اگر امکان داشت نزدیک شهدای دفتر حزب جمهوری اسلامی دفن کنید.
باز هم تاکید میکنم که ای مادر، شما و تمام مسلمانان آرزو میکردید در کربلا بودید و امام حسین (ع) را یاریمیکردید، یادتان باشد اینجا هم کربلاست و باید از این امتحان پیروزمندانه بیرون بیایی، و از تو میخواهم در مرگ من بیشتر از یک تأثر کوتاه، و خوشحالی ابدی، عمل دیگری انجام ندهی، چون تو هر چقدر ناراحتی را بر خود بیشتر بکنی، روح من بیشتر عذاب میکشد و امیدوارم که به این خواسته من عمل کنی.
در آخر پیروزی اسلام را از خداوند بزرگ خواستارم.
منبع : نوید شاهد