شبی برادر حسین محزونیه گفت: امشب شب تاسوعای ما و شب آخر عمر ماست می خواهیم برای حضرت ابوالفضل (ع) سینه بزنیم. چون می خواهیم فردا شب میهمان حضرت ابوالفضل(ع) باشیم. (پدرش در هیأت اصفهان میان دار دسته سینه زنی بود).
حسین می گفت: می خواهم به جای پدرم میان داری کنم.
آن شب خیلی ابوالفضل ابوالفضل کرد و سینه زد. همان طور که سینه می زد، آرام آرام کنار من آمد و گفت: اخباری، امشب، شب آخر عمر من است، یادت باشد! به نام ابوالفضل امشب میان دار شدم. پدرم در هیأت ابوالفضل(ع) و من در لشکر امام حسین میان داری می کنم.
سپس کمی گریه کرد و ادامه داد: یادت باشد، فردا شب به تو خواهند گفت بدنش تکه تکه و شهید شده است. به پدرم سلام برسان و بگو: دلم می خواست یک تاسوعا و عاشورای دیگر با هم سینه می زدیم.
فردا شب خیلی نگران او بودم. تا این که یک نفر که نام شهدای خط شکن را اعلام می کرد، گفت: حسین محزونیه هم شهید شد.