مردم ایران این « پیام» را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمیتوانست به آن جواب گوید.
هفده سال پیش مدتی پیش از آنکه در منطقه ای بیابانی و در میان تپه های رملی فکه مین والمری برای همیشه قلم سید مرتضی آوینی را از حرکت بیندازد؛ وی یادداشتی نسبتا کوتاه نوشت؛ این مقاله بارها در نشریات مختلف منتشر شد و حتی از روی آن و با صدای یک گوینده کلیپی تولید شد اما هرگز جزئیات آن مورد مداقه قرار نگرفت.
مرتضی آوینی در مواجهه با پدیده ماهواره که آن روزها یعنی در سال های ابتدایی دهه هفتاد ظهورش و آمدنش به ایران و تحت تاثیر قرار دادن فضای فرهنگی کشور توسط آن بسیار مورد بحث و نگرانی بود؛ ماهواره را بخشی از واقعه ای می داند که غرب از آن با اصطلاح “انفجار اطلاعات” نام می برد و “انفجار اطلاعات” زمینه ساز شکل گیری دهکده جهانی است.
جالب اینجاست که آوینی در این مقاله از ماهواره تنها به عنوان مثالی برای انفجار اطلاعات یاد می کنند و این یعنی این پدیده می تواند ابعاد و مصادیق دیگری نیز داشته باشد. به نظر می آید که نویسنده مقاله انفجار اطلاعات آینده دورتری را نیز در نظر داشته است که مصادیق دیگری از انفجار اطلاعات و نشانه های تحقق دهکده جهانی بروز خواهد کرد.
شاید اگر مرتضی آوینی امروز و در پایان دهه هشتاد هنوز در کالبد خاکی خود بود همین مقاله را شاید با اندکی تغییر برای آنهایی که مبهوت و در مواردی مرعوب مصادیق دیگر انفجار اطلاعات چون اینترنت و مثال های ریز تر آن همچون توئیتر و فیس بوک شده اند تکرار می کرد.
آوینی بارها و بارها در مقاله اش تکرار می کند که از این خبر که ماهواره و دیگر مصادیق این انفجار ظهور و بروز پیدا کرده اند نمی ترسد و اینکه باید به نصیحت نیچه گوش فرا داد و خانه ها را به دامنه آتشفشان منتقل کرد و این بار نیز احتمالا همین دیدگاه را برای چندمین بار به متفکرینی که امروز جامعه خود را در چنبره اینترنت و ابزارهایی چون فیس بوک و مانند آنها اسیر می بینند پیشنهاد می کرد.
عجیب تر از همه پیش بینی های سید مرتضی درباره آینده دهکده جهانی است. او معتقد بود که از یک طرف انفجار اطلاعات تصویر آن قدرت متوهمانه ای است که تمدن ضعیف شده غرب پشت آن سنگر گرفته تا ضعف و از پا افتادگی اش را دیگران نبینند و از سوی دیگر تحقق دهکده ی جهانی را زمینه ای برای سقوط خود غرب می دید چرا که مردم جهان می توانند بی واسطه حقیقت ماجرا را ببینند و تناقض هایی که از قول میلان کوندرا به آنها اشاره می کند. تناقض هایی که تمدن آمریکایی تا بن به آنها گرفتار است و این سخن بیشتر به یک پیشگویی شباهت دارد؛ اگر حوادثی که این روز ها در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در حال وقوع است و از آن سو تحلیل هایی که بنگاه های غربی اعم از رسانه ای و تحقیقات استراتژیک منتشر می کنند را ورق بزنیم قطعا به نتایجی خواهیم رسید که در کنار نظرات آوینی هیبت یک پیش بینی را به خود می گیرد.
” غرب ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکسهای پایانهای، سرنوشت محتومی هستند که تمدن امروز به سوی آن راه میسپرده است. انفجار اطلاعات از همین ترمینالهایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد. وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً مستحکم بنیانهایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهد ریخت. قدرت غرب، قدرتی بنیانگرفته بر جهل است و آگاهیهای جمعی که انقلابزا هستند بهیکباره روی میآورند؛ همچون انفجار نور.”
مگر نه این است که غرب تا یکی دو سال پیش از توانمندی و جوامع مجازی و ابزارهای اینترنتی همچون فیس بوک و توئتر در گسترش دموکراسی مورد تقدیر آمریکا و افزایش مساحت دایره دوستان آمریکا دم می زد و حالا مات و مبهوت نظاره گر سرنگونی پی در پی بزرگ ترین دیکتاتورهایی است که بزرگ ترین همپیمانان و شرکای او در جهان مسلمین به شمار می رفتند؛ امروز حتی اگر شعارهای از مضطربانه بنیادهای غربی را باور کنیم که با آب و تاب گزارش هایی از تاثیرات فیس بوک در این انقلاب های مردمی منتشر می کنند باز هم باید ناامیدی و همراه با ترس را در بطن این گزارش ها دید؛ چرا که قرار بود این ابزارها دایره دوستان آمریکا را افزایش دهد و نه آنها را حذف کنند.
باید در روبهرو شدن با واقعیت، به اندازهی کافی جرأت و شجاعت داشت. غرب چنین است که در عین ضعف، بیشتر از همیشه رجز میخواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کویت چنین بود و بنابراین، تنها اسیران حصارهای توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و پیری این قداره بند مفلوک را در پسِ اعمال و اقوالش میدیدند.
یک بار دیگر همان گونه که سید مرتضی در همان مقاله اش اشاره می کند در سپهر اطلاعاتی غرب اتفاق دیگری در حال رخ دادن است؛اتفاقی از جنس انقلاب ۱۹۷۹ که همه حساب و کتاب های تحلیل گران کاخ های سفید و سیاه را بر هم زد.
در آغاز دههی هشتاد میلادی واقعهی بسیار شگفتآوری در کرهی زمین روی داد که غرب را از خواب غفلتی که به آن گرفتار آمده بود خارج کرد. در نقطهای از کرهی زمین که یکی از غلامان خانهزاد کاخ سفید حکومت میکرد، ناگهان میلیونها نفر از مردم از خانهها بیرون ریختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غریزیِ مربوط به حفظ حیات، سینه در برابر گلولهها سپر کردند و ارتشی هم که دهها میلیارد دلار خرج آن شده بود به انفعالی گرفتار آمد که چاقو در برابر دستهی خویش دارد: چاقو دستهاش را نمیبُرد. مردم چه میخواستند؟ عجیب اینجاست. مردم چیزی میخواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنیای جدید جور در نمیآمد: حکومت اسلامی. نمونهای هم که برای این حکومت سراغ داشتند به سیزده قرن پیش باز میگشت. مردم ایران این « پیام» را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمیتوانست به آن جواب گوید. مهم نیست که غرب این نوع حرکتهای اجتماعی را چه مینامد: بنیادگرایی، ارتجاع و یا هر چیز دیگر… مهم این است که این واقعه نشان داد «حصارهای اطلاعاتی قابل اعتماد نیستند.»
اما تحلیل ما این گونه نیست. جوانان مصر و تونس و دیگر کشورهای نظیر آنها یکی یکی حصارهای اطلاعاتی را شکسته اند و دیگر زمانه منحصر کردن اندیشیدن به پایان رسیده است و غرب مات و مبهوت به نظاره نشسته و منتظر تا چه زمانی دامنه این امواج به سواحل او خواهد رسید. سید مرتضی درست می دید امروز آخرین دوره تمدن غرب با انفجار اطلاعات در حال گذار است. اما حال باید از خود بپرسیم آیا زمانه آن نرسیده است که بزرگان فرهنگ ما نیز خانه هایشان را در دامنه آتشفشان بنا کنند؟
“«گریختن» مطلوب طبع کسانی است که فقط به عافیت میاندیشند و اگرنه، مرگ یک بار، زاری هم یک بار.”
————–
تمامی مطالب بزرگ شده مربوط به مقاله “انفجار اطلاعات” به قلم “سید مرتضی آوینی” است.
برگرفته از : سایت مشرق نیوز