هنوز شهدای فاطمیون برایمان غریبند. آنها را به خوبی نمیشناسیم و نمیدانیم چه کار بزرگی کردهاند. هنوز گرد و غبار زندگی روزمره بر دیدگانمان سنگینی میکند و گاهی از حقیقت دور میشویم در حالی که باارزشترین و گرانبهاترین انسانها را در سادهترین شکل ممکن کنارمان داریم. برای شناخت قهرمانهای گمنام پیرامونمان باید گذشت زمان، گرد و غبار زمانه را بزداید و دل حقیقتطلبمان طالب کشف زیبایی شود. آنها که شهدای تیپ فاطمیون را میشناسند، میدانند که آنها پر از عشق و دلدادگی بودند. شبیه آن پرستوی مهاجری که برای رسیدن به مقصدی بهتر، برای جاودانه شدن رفتن را به ماندن ترجیح میدهد و به بهترین جای ممکن کوچ میکند.
خانواده جعفری در میان شهدای مدافع حرم یک نام آشناست. به محض شنیدن نامشان دو شهید در ذهنمان تداعی میشود؛ رسول و مهدی. خانوادهای که با تقدیم کردن دو شهید مدافع حرم دین خود را به اهل بیت (ع) ادا کردند. نامشان برای همیشه در کنار نامهای بزرگی، چون شهیدان تقویفر، همدانی و اسکندری در تاریخ ثبت و ماندگار شد.
ماجرای رفتن از مهدی شروع شد؛ از پسر خانواده. پسری باهوش که هم درس میخواند و هم کار میکرد. عزیز خانه بود و پدر رؤیاهای زیادی را برای مهدی دیده بود. مهدی هم در اوج جوانی و شادابی آرزوهای بزرگی در سر داشت. یک خانواده آرام و شاد که بودن در کنار هم را به هیچ چیز دیگری ترجیح نمیدادند.
مهربانیهای مهدی بدخلقی و ناراحتی را از خانه دور میکرد. مادر دلخوش به دردانهاش، هر روز قربان قد و بالایش میرفت و خدا را از بابت این نعمت بزرگ شکر میکرد. مهدی پشت و پناه خواهر هم بود و اجازه نمیداد آب در دل «آبجی کوچیکه» تکان بخورد.
پدر در همان اولین سالهای درگیری و جنگ در سوریه عازم جبهه شد و پس از بازگشت از خوبی و زیباییهایی که دیده بود، میگفت. پدر، مهدی را به رفتن تشویق میکرد. شده بود مشوق پسرش در ورود به یکی از بزرگترین آزمونهای زندگیاش و مهدی هر روز بیشتر بیقرار رفتن به سوریه میشد.
مدتی کوتاه پس از اعزام پدر، پسر نیز راهی میشود. وابستگیهای خانوادگی و عشق و علاقه شدید مادر به پسر هم نتوانست سدی در برابر رفتن مهدی بسازد. او تصمیمش را گرفته بود و عشقی بالاتر از عشق مادر در وجودش میدید. فکر دفاع از حرم بیبی زینب (س)، حال و هوایش را عوض کرده بود. مهدی با کولهباری از عشق قدم در مسیر معنویت میگذارد. مردهای خانواده به قصد دفاع از حریم اسلام به سوریه میروند.
روز مادر با بودن مهدی در جبهه مصادف میشود. مهدی و خواهرش هر سال با هماهنگی یکدیگر هدیهای برای مادرشان میگرفتند ولی این بار خواهر تنها مانده است. برادر قول میدهد پس از بازگشت، هدیه زیبایی برای مادر بگیرد. مادر چشمانتظار عزیزدانهاش میماند، اما به وقت بازگشت خبری از او نمیشود. مهدی که بدقول و بیوفا نبود، پس چرا هیچ خبری از او و هدیه زیبایش نیست؟ او که میگفت: سرم برود، قولم نمیرود، پس چرا بدقولی میکند؟
پدر که بهتنهایی برمیگردد، دل مادر میریزد. «پس چرا تنهایی آقا رسول؟ مهدیام کجاست؟» پدر روی زبانش نچرخید که بگوید: «مهدیات به شهادت رسیده و پیکرش زیر آتش سنگین دشمن مانده»؛ هرچه خواست بگوید نتوانست، میدانست مادر است طاقت شنیدن خبر خراش برداشتن پسرش را ندارد، دیگر چه برسد بخواهد برای او از شهادت بگوید. مهدی در جبهه به بابا گفته بود: «برای شهادتم دعا کن» و پدر برای عاقبت بهخیریاش دعا کرده بود. دمدمهای اذان صبح پدر رازش را به همسرش گفت: «پسرمان به آرزویش رسید.»
پدر بیقرارتر از همیشه با داغی بر دل دوباره ساز رفتن سر داد که مانعش میشوند. میگویند تو پدر شهیدی و باید بمانی. اما مگر میتوان عظمت جبههها و مظلومیت رزمندگان را از نزدیک دید و آرام نشست؟ رسول مرد ماندن نبود، مرد رفتن بود و مقاومت کردن. سالها زندگی سخت در افغانستان و ساختن یک زندگی تازه در ایران از او انسانی مبارز و سختکوش ساخته بود. کسی که بهسادگی تسلیم شرایط نمیشود. پدر همچون پسر در مقابل تروریستها به شهادت میرسد تا خانواده جعفری با تقدیم دو شهید مدافع حرم به الگوی مقاومت و ایثار تبدیل شود.
خانواده جعفری در میان شهدای مدافع حرم یک نام آشناست. به محض شنیدن نامشان دو شهید در ذهنمان تداعی میشود؛ رسول و مهدی. خانوادهای که با تقدیم کردن دو شهید مدافع حرم دین خود را به اهل بیت (ع) ادا کردند. نامشان برای همیشه در کنار نامهای بزرگی، چون شهیدان تقویفر، همدانی و اسکندری در تاریخ ثبت و ماندگار شد.
ماجرای رفتن از مهدی شروع شد؛ از پسر خانواده. پسری باهوش که هم درس میخواند و هم کار میکرد. عزیز خانه بود و پدر رؤیاهای زیادی را برای مهدی دیده بود. مهدی هم در اوج جوانی و شادابی آرزوهای بزرگی در سر داشت. یک خانواده آرام و شاد که بودن در کنار هم را به هیچ چیز دیگری ترجیح نمیدادند.
مهربانیهای مهدی بدخلقی و ناراحتی را از خانه دور میکرد. مادر دلخوش به دردانهاش، هر روز قربان قد و بالایش میرفت و خدا را از بابت این نعمت بزرگ شکر میکرد. مهدی پشت و پناه خواهر هم بود و اجازه نمیداد آب در دل «آبجی کوچیکه» تکان بخورد.
پدر در همان اولین سالهای درگیری و جنگ در سوریه عازم جبهه شد و پس از بازگشت از خوبی و زیباییهایی که دیده بود، میگفت. پدر، مهدی را به رفتن تشویق میکرد. شده بود مشوق پسرش در ورود به یکی از بزرگترین آزمونهای زندگیاش و مهدی هر روز بیشتر بیقرار رفتن به سوریه میشد.
مدتی کوتاه پس از اعزام پدر، پسر نیز راهی میشود. وابستگیهای خانوادگی و عشق و علاقه شدید مادر به پسر هم نتوانست سدی در برابر رفتن مهدی بسازد. او تصمیمش را گرفته بود و عشقی بالاتر از عشق مادر در وجودش میدید. فکر دفاع از حرم بیبی زینب (س)، حال و هوایش را عوض کرده بود. مهدی با کولهباری از عشق قدم در مسیر معنویت میگذارد. مردهای خانواده به قصد دفاع از حریم اسلام به سوریه میروند.
روز مادر با بودن مهدی در جبهه مصادف میشود. مهدی و خواهرش هر سال با هماهنگی یکدیگر هدیهای برای مادرشان میگرفتند ولی این بار خواهر تنها مانده است. برادر قول میدهد پس از بازگشت، هدیه زیبایی برای مادر بگیرد. مادر چشمانتظار عزیزدانهاش میماند، اما به وقت بازگشت خبری از او نمیشود. مهدی که بدقول و بیوفا نبود، پس چرا هیچ خبری از او و هدیه زیبایش نیست؟ او که میگفت: سرم برود، قولم نمیرود، پس چرا بدقولی میکند؟
پدر که بهتنهایی برمیگردد، دل مادر میریزد. «پس چرا تنهایی آقا رسول؟ مهدیام کجاست؟» پدر روی زبانش نچرخید که بگوید: «مهدیات به شهادت رسیده و پیکرش زیر آتش سنگین دشمن مانده»؛ هرچه خواست بگوید نتوانست، میدانست مادر است طاقت شنیدن خبر خراش برداشتن پسرش را ندارد، دیگر چه برسد بخواهد برای او از شهادت بگوید. مهدی در جبهه به بابا گفته بود: «برای شهادتم دعا کن» و پدر برای عاقبت بهخیریاش دعا کرده بود. دمدمهای اذان صبح پدر رازش را به همسرش گفت: «پسرمان به آرزویش رسید.»
پدر بیقرارتر از همیشه با داغی بر دل دوباره ساز رفتن سر داد که مانعش میشوند. میگویند تو پدر شهیدی و باید بمانی. اما مگر میتوان عظمت جبههها و مظلومیت رزمندگان را از نزدیک دید و آرام نشست؟ رسول مرد ماندن نبود، مرد رفتن بود و مقاومت کردن. سالها زندگی سخت در افغانستان و ساختن یک زندگی تازه در ایران از او انسانی مبارز و سختکوش ساخته بود. کسی که بهسادگی تسلیم شرایط نمیشود. پدر همچون پسر در مقابل تروریستها به شهادت میرسد تا خانواده جعفری با تقدیم دو شهید مدافع حرم به الگوی مقاومت و ایثار تبدیل شود.
منبع: روزنامه جوان