مجله امان شماره 17 .:::. مقالات
نعمت الله حشمتي
در مباحث گذشته مطرح شد كه ساختن و در پيش گرفتن مذهبي تازه به نام «سلفيه» كه بر اساس تعصب و خودگروي در انتساب به سلف استوار است، چيزي جداي از پيروي از اصحاب و تابعين است و هيچ ربطي به آن ندارد.
حال اين سؤال مطرح است كه آيا تفاوتي ميان ساختن مذهبي كه امروزه خود را «سلفيه» ميخواند با پيروي از گذشتگان و اصحاب هست؟ اگر چنين تفاوتي هست چيست؟
مذهب ساختن از عنوان «سلف» يعني آنكه سلف، مذهبي ويژه خود داشتند كه از شخصيت و كيان جمعي آنان حكايت ميكند. همچنين به اين معني است كه: اينها كه به اين مذهب ويژه درآمدهاند تنها كساني هستند كه از ميان همة مسلمانان، حقيقت اسلام را نشان ميدهند و حق آن را ادا ميكنند. بنابراين، بر اساس اين برداشت، اسلام تابعي از اين مذهب و پيرو آن ميشود و هر چه آنان اجتهاد كردهاند و گفتهاند همان اسلام است؛ در حالي كه پيروي از گذشتگان و سلف به اين معني است كه آنها ـ در صورتي كه وثاقت و ديانت آنها براي ما ثابت شده باشد ـ پلي هستند ميان ما و رسول خدا صلي الله عليه و آله و جانشينان به حق آن حضرت و هر آنچه را كه رسول معظم اسلام صلي الله عليه و آله بيان داشته است آنان بي كم و كاست به ما منتقل كردهاند بي آنكه نظرات اجتهادي يا فهمهاي شخصي خود را در بيانات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دخالت داده باشند و هر كجا هم كه سخن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نباشد اعلام ميكنند كه اين سخن ما است و برداشت ما است نه سخن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله. از اين باب، احترام به اصحاب و تابعين و گذشتگان و پيروي از آنان وجه درستي پيدا ميكند.
اين تفاوتي است كه ميان مذهب ساختن از عنوان سلف از يك سوي و پيروي از سلف صالح به منظور تحقق بخشيدن به سفارشات و بيانات رسول خدا صلي الله عليه و آله از سويي ديگر وجود دارد. روشن است كه به دست آوردن سخنان و سنت پيامبر از طريق سلف صالح و موثق و انجام دادن آنها، جوهرة دين است و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به آن سفارش كرده و مذهب ساختن از اين عنوان بدعتي است كه نه رسول اكرم صلي الله عليه و آله اجازه داده و نه خداوند فرموده است بلكه تخيّل و پنداري است كه هيچ واقعيت خارجي در تاريخ اسلام ندارد چرا كه در قرنهاي اوليه اسلام هرگز شاهد ظهور مذهبي خاص به نام مذهب «سلف» يا مذهب «سلفي» در قلب امت اسلامي نبوديم. مذهبي با عناصر و اجزاء و ويژگيهاي خاص خود كه آن را از ديگر مسلمانان جدا ميسازد و به سلف، مرتبهاي اختصاصي ميدهد كه ديگران ـ آنان كه افتخار وابستگي به اين مذهب و عضويت در اين فرقه را نداشتهاند!! ـ از آن محروم و بيبهرهاند.
به راستي اگر روا بود كه اينان از واقعيت عمومي اسلام و مسلمانان در عصر سلف براي خود چنين مذهبي بسازند اين نيز به طريق اولي روا بود كه كساني بر اساس واقعيتهاي جاري در عصر خلفا پيدا شوند و براي خود مذهبي اختيار كنند و خود را پيروان خلفا بخوانند و نامي براي خود انتخاب كنند يا كساني كه در عصر صحابه بودند مذهبي درست ميكردند و خود را پيرو اين مذهب ميدانستند و مثلا نام «صحابيين» (منسوب به صحابه) را انتخاب ميكردند.
اگر كساني در تاريخ چنين مذاهبي ميساختند به يقين دليلي قويتر و استوارتر از «سلفيه» داشتند؛ چرا كه پيامبر صلي الله عليه و آله نفرموده است كه «بر شما باد به سنت سلفيين»؛ بلكه آنچه كه سفارش مؤكد پيامبر صلي الله عليه و آله است عبارتند از: 1. عمل به سنت او 2. اطاعت از كلام الهي 3. اطاعت از جانشينان صالح و بر حقي كه منصوب الهي هستند.
در همان سه قرن نخستين اسلام كه سلفيه بسيار به آن اهميت ميدهند و خود را پيرو سلف ميدانند گروههاي مختلفي وجود دارد كه پنج گروه به طور مشخص (جعفري، مالكي، حنفي، شافعي، حنبلي) مورد قبول تمام مسلمانان قرار گرفت و همه اين گروهها در كنار هم زندگي ميكردند بدون اينكه يك گروه ديگري را تكفير كند. اين روح همزيستي و همياري كجا و آن كجا كه كساني از مجموعة آراء و انديشههاي اجتهادي خود در زمينه عقيدتي يا عملي، عنواني بسازند كه آنان را از ديگر مسلمانان دور ميكند و آنگاه از اين آراء و انديشهها، خاكريزها و دژهاي استواري بيافرينند و از درون آن با هر كس كه با رأي و اجتهاد آنان مخالفت ورزد بجنگند.
با توجه به اينكه در ميان سلف ـ كه محل استناد سلفيه است ـ اختلافات فراواني وجود داشته است ـ كه نمونة بارز آن وجود پنج گروه مذكور ميباشد ـ جاي اين سؤال باقي است كه: چگونه و با كدامين دليل آنان كه خود را «سلفيه» ميخوانند تنها يك ديدگاه و يك نظر را ـ كه خوشايند خود داشتهاند ـ برگزيده و بدان تكيه زده و حق را تنها در آن دانستهاند؟ و پس از آن چگونه همين ديدگاه را عنوانِ دينِ حق و برهاني بر گمراهي و نابخردي همة مخالفان خويش قرار دادهاند؟ بيآنكه در نظر داشته باشند كه سلف هم خود در بسياري از مسايل با يكديگر اختلاف نظر داشتهاند؟ چهارده قرن از تاريخ اسلام گذشته است بيآنكه از هيچ كدام از عالمان و پيشوايان اين 14 قرن بشنويم كه معيار درست انديشي و بر راه راست بودن در وابسته بودن به مذهبي كه خود را «سلفيه» ميخواند متجلي است و هر كه به اين مذهب وابسته نباشد و ويژگيهاي آن را به خود نگيرد وبه ضوابط آن گردن ننهد بدعتگذار و گمراه است.
بنابراين جاي اين پرسش است كه از چه زمان، مذهبي به چنين نامي خودنمايي كرد؟ مذهبي كه امروزه آن را در برابر ديدگان خويش مييابيم و ميبينيم كه خصومتها و نزاعهايي را در بسياري از نقاط جهان اسلام برانگيخته و بلكه در بسياري از سرزمينهاي اروپايي هم ـ كه اروپاييان فراواني به دين اسلام روي آوردهاند و به مسلمان شدن اظهار تمايل ميكنند ـ رقابتها و آشوبها و آشفتگيهايي را برپا كرده است؟
پاسخ به اين پرسش را به شماره بعد، وا ميگذاريم.