مجله امان شماره 17 .:::. مقالات
محمد رضائي
تاكنون به مقايسه جامعه دوران امام حسين عليه السلام با دوران حاضر (دوران غيبت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف) پرداختيم، 4 نكته گفته شد و اينك نكتهاي ديگر؛
5. خبري در راه است اي منتظران
سيدالشهداء(ع) در ميانه راه مکه به عراق پس از رسيدن خبر شهادت حضرت مسلم به ايشان نامهاي به مردم کوفه مينويسد که: «اينک من در حال آمدن به سوي شما هستم پس آماده باشيد که به زودي به شما خواهم پيوست تا …» و نامه را به قيس بن مسهر صيداوي ميدهد تا به کوفه ببرد. او خيلي زود در اطراف کوفه دستگير ميشود و ابن زياد از او ميخواهد بر فراز منبر مسجد کوفه به امام و پدرش ناسزا گويد: ولي او ضمن اطلاعرساني از نامه امام به مردم و هشدار دادن مردم، به ابن زياد و پدرش لعن ميکند و به سرعت به شهادت ميرسد.[1]
مردم شهر کوفه که در محاصره سنگين نظامي بودند، و خبري از وضعيت امام نداشتند که در مکه است يا نه؛ همين که ميفهمند امام در راه کوفه و در نزديکي آنهاست به تکاپو ميافتند، و طبيعي است که اين تکاپو و تلاش به موازات فعاليت گسترده ابن زياد براي کنترل و زمين گير کردن حاميان امام و زمينه سازي تدريجي براي آماده سازي آنها براي نبرد با امام است؛ پس دو خبر در کوفه ولوله ايجاد ميکند؛
«اول اينکه: امام در راه کوفه است، و دوم آنکه: ابن زياد قصد نيروگيري براي مقابله با امام را دارد»
با شخصيتهاي سفيد، سياه، خاکستري اين موقعيت آشنا ميگرديم؛
الف ـ شخصيتهاي سفيد؛ در تلاش براي ياوري؛
«عمرو بن خالد»
او از شيعيان شهر است که منتظر رسيدن خبري از امام است، و تا نامه قيس ميرسد به فعاليت ميافتد تا خود را به امام برساند. ولي قبل از آن، اين تصميم خود را به غلام و دو دوستش که به آنها اطمينان دارد ميگويد و آنها هم ابراز موافقت ميکنند؛ پس در شهر مخفيانه به جستجو ميپردازند تا اين که با مردي باديه نشين و روستايي به نام طرماح بن عدي روبرو ميشوند. او براي تهيه آذوقه به شهر آمده و قصد بازگشت دارد. از او ميخواهند که راهنماي آن 4 نفر شده تا آنها را از بيراهه و دور از چشم نيروهاي نظامي و ديدهبانها به سوي راه مکه و به سوي امام ببرد؛ او هم قبول ميکند و آنها مخفيانه و از بيراهه راهي ميگردند و پس از ديدار کاروان امام با لشکر حرّ، به کاروان امام ميرسند. و اگر چه حرّ قصد دستگيري آنها را مينمايد ولي با وساطت امام و مداخله آن حضرت سرانجام به ايشان ميپيوندند.[2]
ب ـ شخصيتهاي خاکستري: در جستجوي راه فرار:
عبيدالله بن حرّ جعفي از جنگاوران و چهرههاي سرشناس شهر در نيرومندي و شجاعت بود. که گه گاه عدهاي هم گرد او جمع ميشدند و او سردسته آنها ميشد. او چون خبر نزديک شدن امام و نيروگيري ابن زياد را شنيد، ميدانست: که درگيري حتمي و نزديک است و اگر در کوفه بماند به ناچار بايد به يکي از دو طرف بپيوندد؛ پس به سرعت بار سفر بسته و به سوي بيابانهاي داغ غرب کوفه ميرود چرا که گمان نميکند مسير امام از آن سو باشد … و از شهر کوفه پا به فرار ميگذارد. ولي ناخواسته با امام در يک منزلي کربلا در اول محرم روبرو ميشود ولي از ياري امام سرباز ميزند.[3]
ج ـ شخصيت سياه: وسوسه جايزهاي کلان وبي سابقه:
مسروق بن وائل از جنگاوران کوفه است، که به مهارت خود اطمينان فراوان دارد. چون خبر در راه و نزديک بودن امام ميرسد و مشاهده ميکند که ابن زياد پس از به شهادت رساندن قيس بن مسهر به سرعت حرّ را همراه هزار نفر به مقابل او ميفرستد؛ حدس ميزند که جنگ و درگيري بسيار نزديک خواهد بود. و قطعا ابن زياد همان گونه که مسلم وهاني را (و هم چنين قيس را) به شهادت رساند و سرهاي آنها را براي يزيد فرستاد و به قاتل آنها پاداش داد. پس بالاترين پاداش را به قاتل و آورنده سر حسين بن علي(ع) خواهد داد. او مصمم ميشود که به سرعت ساز و برگ جنگي خود را آماده نمايد و گوش به زنگ باشد تا جزو اولين نيروهاي اعزامي به مقابله با امام باشد تا در مسابقه آوردن سر امام برنده شود؟![4]
ادامه دارد…
[1]. طبري 5/395
[2]. طبري 5/404
[3]. طبري 5/407
[4]. طبري 5/431