به نام خدا
رجعت در انديشه شيعىنويسنده:محمد هادی معرفت
رجعت
رجـعـت یـکى از مسائل پیچیده مربوط به دوران ظهور حضرت مهدى (عج ) است ،بر اساس این عـقـیـده گروهى از مومنین به این جهان بازمى گردند تا ظهور دولت حق را مشاهده کنند و از شـکـوفـایـى آن لذت ببرند، و نیز گروهى از منافقین بازگردانده مى شوند تا کیفر دنیوى اعمال ناشایست خویش را بچشند.رجعت یکى از عقاید ویژه مذهب تشیع است که از دیرباز، شیعه امامیه بر آن بوده اند و بدان معروف گـشـتـه انـد و بـه واسطه اعتقاد به آن مورد طعن دشمنان قرارگرفته اند، بحثها و گفتگوهاى فراوانى در این باره میان بزرگان شیعه و مخالفین آنهارخ داده که تاریخ آن را ثبت و ضبط نموده است ((1)) . در این زمینه روایات بسیارى از خاندان نبوت به دست ما رسیده است.طبق گفته علامه مجلسى نـزدیـک بـه دویـسـت روایـت در این باب وجود دارد، وى بیشتر آنها رادر کتاب بحارالانوار باب رجعت گرد آورده است ((2)) . در قرآن مواردى وجود دارد که امکان رجعت را در این امت به ثبوت مى رساند.
براساس قرآن کریم گروههایى با افرادى پس از مرگ زنده شده و تا مدتى به حیات مجدد خود ادامه داده اند.
در ادامه مقاله به این موارد اشاره خواهیم کرد.
البته اغلب این شواهد صرفا امکان قضیه را مى رساند، ولى دو مورد در قرآن کریم صراحتارجعت اشاره دارد: در سوره نمل مى خوانیم : ویوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بیاتنا (النمل ، 27 : 83).
روزى خواهد آمد که از هر گروهى دسته اى را برمى انگیزیم ، از کسانى که آیات ما رامورد تکذیب قرار مى دهند.
ایـن آیه صراحت دارد که دسته هایى از ستمکاران برانگیخته مى شوند، نه همه آنها،و منظور از آن برانگیخته شدن در روز قیامت نیست ، چون حشر قیامت ، رستاخیزى همگانى است : وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا (الکهف ، 18 : 47) آنها را برانگیختیم ، هیچ کس را فروگذار ننمودیم و نیز در قرآن کریم آمده است : وکل اتوه داخرین همه نزد او آیند، در حالى که خوار و زبونند.
و همچنین آیه ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین دلالت بر رجعت دارد، زیرا از دومرگ و دو زنده شدن خبر مى دهد، میراندن نخست ، پس از حیات نخست ، ومیراندن دوم ، پس از حیات در رجعت .
آرا دانشمندان شیعه درباره رجعت شیخ ابوجعفر صدوق (متوفاى 381 ه ق ) در کتاب اعتقادات مى گوید: عقیده ما درباره رجعت آن است که آن را حق مى دانیم .
سـپـس شواهدى را بر امکان آن ، از قرآن ارائه مى کند و به داستان گروهى که از دیارخود بیرون شـدند تا به گمان خود، خود را از خطر مرگ (طاعون ) رهایى دهند، امافرمان مرگ آنان رسید، و سپس زنده گردیدند اشاره مى کند.
(البقره ، 2 : 243) و نـیـز به داستان مردن و زنده شدن عزیز اشارت دارد، که در آیه 259 همان سوره آمده است ، و هـمـچـنـین به زنده شدن قوم موسى (ع ) پس از آنکه صاعقه آنان رافراگرفت (البقره ، 2 : 56) و اصـحـاب کـهـف کـه زنده شدند و سپس به جایگاه خودبازگشتند (الکهف ، 18 : 18 تا 25) اشاره مى کند.
پس از آن اضافه مى کند: رجعت در امم سالفه نیز واقع گردیده و در این امت نیز واقع مى گردد، چـنـانکه از پیغمبر اکرم (ص ) روایت شده : هرآنچه در امتهاى گذشته انجام گرفته ، در این امت نیز انجام مى گیرد.
صدوق به این آیات قرآنى نیز استدلال مى کند: ویوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بیاتنا وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا پـایـه اسـتدلال با قرآن درباره امکان و وقوع رجعت ، بر همین اساس استوار است ،چنانکه خواهیم آورد.
شیخ ابوعبداللّه مفید (متوفاى 413 ه ق ) در جواب پرسش از مساله رجعت مى گوید: خـداونـد، پـیـش از روز رستاخیز، گروهى از این امت را بازمى گرداند و عقیده به رجعت یکى از ویـژگیهاى مذهب اهل بیت به شمار مى رود.. خداوند از روزرستاخیز بزرگ خبر داده : همگى را بـرمـى انگیزیم و هیچ کس را فروگذار نمى کنیم وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا… ولى درباره رجعت مى گوید: از هر گروهى دسته اى را برمى انگیزیم ویوم نحشر من کل امه فوجا. پس ، چنانکه خداوند خبر داده دو رستاخیز اکبر و اصغر داریم .
و نـیـز خـداونـد از سـتـمـکاران گزارش مى دهد که در روز قیامت گویند: خداوندا، دو بارما را میراندى و دو بار ما را زنده گردانیدى ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین .
گروه ستمکاران از دو مرگ و دو زندگى سخن مى گویند: آنها در این جهان بوده ،مى میرند و در رجعت زنده شده سپس مى میرند، و براى روز رستاخیز زنده مى گردند.
.. پس دو بار میرانده شده و دو بار زنده گردیده اند. ولى دیگران در تفسیر آیه دچار اشکال گردیده اند، زیرا مرگ نخست را پیش اززندگى این جهان گفته اند، در صورتى که نبود پیش از بود را میراندن نمى گویند ((3)) . سید مرتضى ، علم الهدى (متوفاى 436 ه ق ) درباره حقیقت رجعت مى گوید: آنـچـه شـیعه امامیه برآنند، آن است که خداوند، در موقع ظهور حضرت مهدى (عج )گروهى از مـومـنـان را برمى انگیزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و به نصرت و یارى آن نائل گردند و نیز گروهى از دشمنان را برگردانده تا از آنان انتقام گرفته شود، ومومنان از آن لذت ببرند.
دلیل بر صحت این گفتار، همانا امکان آن و مقدور بودن آن براى خداوند است ، زیراامرى ممتنع و مستحیل نیست ، چنانکه گروهى از مخالفین آن را مستحیل دانسته اند.
پس هرگاه ، مساله رجعت امرى ممکن باشد، دلیل بر اثبات آن ، اجماع شیعه امامیه و اتفاق آرا آنان بر این مساله است .
و اتفاق آرا شیعه حکایت از راى معصوم دارد که هر آینه حق و صواب است .
البته ، رجعت ، با مساله اختیار در تکلیف منافات ندارد همانگونه که با ظهورمعجزات منافات ندارد، زیرا در هیچ کدام سلب اختیار نگردیده موجب الجانمى گردد.
برخى رجعت را تاویل برده ، مى گویند: مقصود از آن ، بازگشت دولت حق ، و حاکم شدن دین خدا بر خلق است ، نه رجعت اشخاص پس از مرگ .
ایـن گروه از شیعه از این رو دست به چنین تاویلى زده اند که نتوانسته اند در مقابل انکار منکرین دلیل قاطع اقامه کنند، و شبهات آنان را در زمینه ممتنع جلوه دادن رجعت جواب گویند.
بـایـد گـفت : رجعت تنها با روایات که جنبه اخبار آحاد دارد ثابت نگردیده ، بلکه باپشتوانه اجماع طائفه ، این امر به اثبات رسیده است .
چنین امرى ، با این صراحت ، قابل تاویل نیست ((4)) . عـلامه معاصر شیخ محمدحسین کاشف الغطا (متوفاى 1373 ه.ق ) در رد کسانى که مساله رجعت را از ارکان مذهب تشیع شمرده و بر آنان طعنه زده اند،مى گوید: عـقـیـده بـه رجعت ، لازمه مذهب تشیع نیست ، انکار آن زیانى ندارد، گرچه این مساله براى آنان روشـن و بـدیـهـى است ، ولى ملازمه اى میان تشیع و عقیده به رجعت وجودندارد… و این مساله هـمـانـنـد برخى از اخبار غیبى مشهور است که پیش از قیام قیامت صورت مى گیرد، مانند فرود آمدن حضرت مسیح (ع )، و ظهور دجال ، و خروج سفیانى ، و نظائر آن که درباره نشانه هاى قیامت گفته اند.
این گونه امور، ربطى به اساس تدین ندارد، و از ریشه هاى اسلام به شمار نمى رود،انکار آن موجب خروج از دین نمى گردد، و نیز اعتراف به آن ، صرفا موجب دخول در دین نمى باشد.
آیـا کـسـانى که بدین سبب بر شیعه طعن مى زنند، مى دانند رجعت چیست .
چه امتناعى دارد که خـداوند گروهى را پس از مرگ زنده گرداند، با آنکه چنین پیشامدهایى در زمانهاى گذشته به وقوع پیوسته ، و قرآن کریم از آنها یاد کرده است .
آیـا داسـتان حضرت حزقیل و زنده شدن کسانى را که از خانه هایشان بیرون رفتند و ازترس مرگ فرار کردند و دچار مرگ شدند نشنیده اند.
آیـا آیـه کـریمه : ویوم نحشر من کل امه فوجا را نخوانده اند، با آنکه در روز رستاخیزبزرگ تمامى گروهها و ملتها محشور مى گردند… آرى ، مـسـالـه رجـعـت را، وسـیـلـه اى براى طعنه زدن به شیعه ، قرار دادن ، شیوه دشمنان بوده است ((5)) .
دلائل و شواهد قرآنى
1 – آیه رجعت در سوره نمل ، آیه 83 مى خوانیم : ویوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بیاتنا روزى خـواهد آمد تا از هر گروهى دسته اى را برمى انگیزیم ، از کسانى که آیات ما رامورد تکذیب قرار مى دهند.
ایـن آیـه صـراحـت دارد کـه تـنـها دسته هایى از ستمکاران برانگیخته مى گردند، وهمانگونه که گفتیم این آیه نمى تواند در مورد حشر روز قیامت باشد، چون درباره قیامت مى خوانیم : ویوم نسیر الجبال وترى الارض بارزه .
وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا.
وعرضواعلى ربک صفا لقد جئتمونا کما خلقناکم اول مره بل زعمتم ان لن نجعل لکم موعدا(الکهف ، 18 : 45 و 46).
روزى کـه کـوهـهـا بـه حرکت درآمده ، و زمین رو شده است ، و همه را برانگیختیم پس کسى را فـروگـذار نـنمودیم .
همه آنها در یک ردیف بر خداوند عرضه شده ، به آنهاگفته مى شود: اکنون هـمـگـى نـزد مـا آمـدیـد، هـمـانگونه که روز نخست شما را آفریدیم .
آرى گمان داشتید چنین وعده گاهى نخواهید داشت .
و در آیه دیگر مى خوانیم : ویـوم یـنـفخ فى الصور ففزع من فى السماوات ومن فى الارض الا من شا اللّه .
وکل اتوه داخرین (النمل ، 27 : 87) روزى که در صور دمیده مى شود، تمامى کسانى که در آسمان و زمین هستند دروحشت و هراس فـرو مـى رونـد، مـگـر کـسانى که خدا خواسته مورد عنایت خاص اوباشند.
پس همگى در پیشگاه حضرت حق با فروتنى حضور دارند.
علامه طبرسى در ذیل آیه رجعت چنین مى گوید: آن دسـتـه از امـامـیه که به رجعت عقیده دارند، به این آیه تمسک جسته ، مى گویند:من براى تـبعیض است ، و بر آن دلالت دارد که برخى از ستمکاران برانگیخته مى شوند.
.. و بر این امر روایات بـسـیـارى از ائمـه اهـل بـیـت (ع ) وارد شده است که پس از ظهور حضرت مهدى (عج )، خداوند گروههایى از تبهکاران را زنده مى کند تاعقوبت اعمال خویش را در همین جهان بچشند، و دچار خفت و خوارى گردند،مومنین را بر آنان چیره سازد تا انتقام خود را بستانند…
ولـى گـروهى از امامیه ، این روایات را تاویل برده ، مى گویند: مقصود از رجعت ،بازگشت دولت حق است به صاحبان اصلى خود، که همان ظهور حضرت مهدى (عج ) است . آنـهـا مـى گـویند: رجعت اشخاص ، با حکمت تکلف که همان آزمایش از روى اختیاراست منافات دارد، زیـرا رجـعـت مـوجب جبر و الجا در تکلیف است . اما چنین نیست ، زیرا جبر و الجائى در کار نبوده و هرگونه اختیار در پذیرش و انجام دادن اعمال اختیارى باقى و پابرجاست ، چون صرفا ارائه دلائل و آیات الهى ، همانندمعجزات انبیا، مایه جبر و اکراه و سلب اختیار نمى گردد ((6)) . اما کسانى که دلالت این آیه را بر رجعت نپذیرفته اند مى گویند: مـقـصود از این دسته ها، همان پیشتازان گروه هاى کفر ونفاق هستند که به عنوان سردمداران و مـسوولان مردم خویش ، جوابگو خواهند بود، لذا آنان را جدا برمى انگیزند تا موضع خود را در میان ملتهاى خویش روشن سازند. علامه طبرسى گوید: کسانى که آیه را مربوط به قیامت مى دانند، مى گویند: منظور آن است که دسته اى از روسا و پیشوایان گروه کافران ، در قیامت برانگیخته و گردآورده مى گردند، تا حجت ، بر آنان تمام گردد ((7)) . فخر رازى مى گوید: این آیه مربوط به امورى است که پس از قیام قیامت انجام مى گیرد ((8)) . آلوسى مى گوید: مراد از این حشر که نسبت به دسته هایى جدا انجام مى گیرد حشرمجددى است کـه براى سرزنش کردن آنان ، و عقوبت نمودن آنان انجام مى گیرد، وپس از حشر اکبر، که شامل تمامى خلق است ، انجام مى گیرد ((9)) . ولـى آنـچـه از سـیـاق آیـات بـه دست مى آید، آن است که این حشر اصغر پیش از حشراکبر انجام مـى گـیـرد، و در ذیل همین آیه ، در مورد قیام قیامت گوید: ویوم ینفخ فى الصور ففزع من فى الـسـماوات ومن فى الارض (النمل ، 27 : 87) و اگر ترتیب نزول در آن رعایت شده باشد، نمودار آن است که حادثه رجعت دسته هاى مورد بحث پیش از نفخ صور انجام مى گیرد.
2 – دو بار امامه و احیا در سوره مومن آیه 11 مى خوانیم : قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین ، فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبیل . در روز واپـسین کافران گویند: خداوندا، دو بار ما را میراندى و دو بار زنده نمودى ،پس اینک به گناهان خویش گردن نهادیم ، آیا براى بیرون شدن از این گرفتارى راه چاره اى هست . در ایـن آیه ، از دو بار میراندن سخن رفته ، که هر میراندن ، حیات سابقى را مى رساند،همانگونه که دوبار زنده نمودن ، مرگ پیشین را حکایت دارد. مـیـرانـدن نـخست ، پس از حیات دنیوى ، و مرگ دوم ، پس از حیات در رجعت است ،چنانکه احیا نخست ، در رجعت ، و احیا دوم در روز واپسین است . بـرخـى اماته اولى را همان حالت نطفه بودن دانسته اند، و اماته دوم را مرگ پس ازحیات دنیوى و حیات دوم را حیات اخروى . برخى دیگر حیات دوم را در قبردانسته اند که افراد براى پرسش زنده مى شوند. و دلیل بر اینکه حالت نطفه را حالت موت فرض کرده اند، آیه 28 سوره بقره است که مى فرماید: کیف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحیاکم … که مقصود حالت پیش از دمیدن روح است . ولـى ایـن گفتار درست نیست ، زیرا حالت پیش از دمیدن روح را، موات گویند، نه اماته بدین سـبـب که وصف موات ، با هرگونه حالت فقد حیات موافق است ، ولى اماته در صورتى است که از چیزى سلب حیات شده باشد. عـلاوه بـر این ، بر فرض مزبور، باید بر انسان سه بار موت و حیات گذشته باشد، نه دوبار: موت به معناى فقد حیات پیش از دمیدن روح ، موت پس از حیات دنیوى وموت پس از حیات برزخى . از ایـن گذشته اساسا تکرار موت و حیات ، براى همه کس نیست . بازگشت در رجعت و نیز حیات برزخى در قبر و به طور مطلق پیش از روز رستاخیز براى همه کس نیست ، بلکه صرفا براى کسانى است که داراى ایمان محض یا کفر محض بوده اند. بـیـشـتر مردم پس از حیات دنیوى ، مى میرند و براى روز رستاخیز زنده مى شوند که آیه 28 سوره بقره بدان اشارت دارد: کیف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون … شـما، مرده و فاقد حیات بودید، پس به شما حیات بخشید، سپس شما رامى میراند و دوباره براى روز محشر زنده مى سازد. مومنان در بهشت نیز مى گویند: افما نحن بمیتین الا موتتنا الاولى (الصافات ، 37 : 58 و 59) مگر نیست که ما دیگر نخواهیم مرد، جز یک مردن نخستین که بر ما گذشت .
3 – زنده شدن اصحاب کهف یکى از دلائل صحت و امکان رجعت در این امت ، زنده شدن اصحاب کهف است که در سوره کهف به آن تصریح شده : وتحسبهم ایقاظا وهم رقود… وکذلک بعثناهم لیتسالوا بینهم (الکهف ، 18 : 18 و19) گمان مى برى که آنان بیدارند، در حالى که آنان آرمیده اند… این چنین آنان رابرانگیختم تا میان خود گفتگو کنند. وکذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعداللّه حق وان الساعه لاریب فیها (الکهف ، 18: 21) این چنین ، دیگران را بر آنان دلالت نمودیم ، تا بدانند وعده خداوند، درباره رستاخیز، حق است ، و هنگامه قیامت هر آینه آمدنى است و جاى شک در آن نیست . ولبثوا فى کهفهم ثلاث مائه سنین وازدادوا تسعا (الکهف ، 18 : 25). آنان در غارشان سیصد سال درنگ نمودند، و نه سال بر آن افزودند. و این بدان جهت است که سیصد سال قمرى که متداول اعراب است ، از سیصدسال شمسى نه سال کسر دارد، و چون آنان سیصد سال شمسى آرمیده بودند، لازم آمد که بر سال عربى افزوده گردد تا حساب درست آید.
4 – داستان عزیز او کـالـذى مر على قریه وهى خاویه على عروشها. قال انى یحى هذه اللّه بعد موتها.فاماته اللّه مائه عـام ثم بعثه . قال کم لبثت . قال لبثت یوما او بعض یوم . قال بل لبثت مائه عام . فانظر الى طعامک و شـرابـک لـم یـتـسنه . وانظر الى حمارک . ولنجعلک آیه للناس . وانظر الى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما. فلما تبین له قال اعلم ان اللّه على کل شى قدیر (البقره ، 2 : 259) یا همانند کسى که از کنار یک روستاى ویران شده عبور کرد، در حالى که سقفهاى آن فروریخته بـود، و مـردم آن مرده و استخوانها پوسیده و پراکنده شده بود، با خودگفت : چگونه خدا، اینها را پـس از مـرگ زنـده مـى کند. در این هنگام ، خدا او را یکصدسال میراند، سپس برانگیخت ، و به او گـفت : (نوایى شنید) چه قدر درنگ کردى .گفت : یک روز یا پاره اى از روز، به او گفت : نه بلکه یـکصد سال درنگ کردى . پس نگاه کن به خوردنى و آشامیدنى خود که همراه داشتى ، هیچ گونه فرسودگى در آن رخ نداده ، ولى به الاغ خود نگاه کن که چگونه فرسوده و از هم گسیخته شده … که ماتو را – زنده شدن تو پس از یکصد سال مردن را – نشانه اى براى مردم قرار دهیم (ازتو شنیده باور کنند که زنده شدن مردگان حق است ) اکنون به استخوانهاى پوسیده واز هم گسیخته الاغ خـود نـگـاه کـن ، تا چگونه آنها را فرآورده استوار مى سازیم ، سپس گوشت بر آن مى پوشانیم . پس هـنـگامى که این حقایق بر او آشکار گردید، گفت : هرآینه مى دانم خداوند بر همه کارى توانایى دارد.
5 – هفتاد هزار خانوار فرارى از طاعون یکى دیگر از دلایل صحبت و امکان رجعت در این امت ، داستان هفتاد هزار خانوارفرارى از طاعون است که دچار مرگ ناگهانى شدند، و سپس با دعاى پیغمبرى -مى گویند: حزقیل ، سومین وصى حضرت موسى بوده – زنده شدند. در این باره چنین مى خوانیم : الـم تـر الى الذین خرجو من دیارهم وهم الوف حذر الموت . فقال لهم اللّه موتوا ثم احیاهم . ان اللّه لذو فضل على الناس ولکن اکثر الناس لا یشکرون (البقره ، 2 :243). آیا ندیده اى – یعنى ندانسته اى – گروهى را که از ترس مرگ از خانه هاى خود بیرون شدند – و به بـهـانه بیمارى طاعون از شرکت در جنگ و جهاد خوددارى نمودند -خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود، سـپـس – بر اثر دعاى پیغمبرى عظیم الشان -آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاینده است گرچه بیشتر مردم سپاس نمى دارند. گـویـنـد: اینان هفتاد هزار خانوار بودند که از ترس مرگ ، بیمارى طاعون را بهانه قراردادند، در جهاد شرکت نجستند، و از خانه هایشان بیرون شدند. آنگاه در راه ، مرگ همگى فرارسید. و بر دست سومین وصى حضرت موسى (ع ) زنده شدند، و اینان گروهى از بنى اسرائیل بودند ((10)) .
6 – ماجراى هفتاد نفرى اصحاب موسى (ع ) موسى (ع )، هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب نمود و با خود به کوه طور برد، و آنان درخواست رویت نـمودند، که صاعقه آنان را در ربود، سپس با درخواست حضرت موسى (ع ) زنده گردیدند تا شکر خداى را به جا آورند. واذ قـلتم یا موسى لن نومن لک حتى نرى اللّه جهره فاخذتکم الصاعقه وانتم تنظرون . ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون (البقره ، 2 : 56) یاد بیاورید هنگامى را که به موسى گفتید: ایمان نمى آوریم ، تا خدا را بالعیان ببینیم … پس صاعقه شـمـا را فراگرفت ، در حالى که نظاره مى کردید – در مقابل این عقوبت کارى نمیتوانستید انجام دهید – آنگاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم باشد تا سپاسگزار باشید. عـلامـه طبرسى مى گوید: گروهى از امامیه به این آیه تمسک جسته و رجعت را در این امت روا دانسته اند ((11)) . سپس در این زمینه به برخى اشکالات درباره رجعت اشاره دارد، که آنها را در جاى خود مى آوریم .
7 – داستان زنده شدن قتیل اسرائیلى کـشـتـه اى در مـیـان بـنى اسرائیل یافت شد که کشنده او شناخته نبود، و هر کس گناه آن را به گردن دیگرى مى افکند. دستور رسید، تا گاوى را سر ببرند، و بیخ دم او را به کشته بزنند تا زنده شود، و خود، قاتل خویش را رسوا سازد. واذا قـتلتم نفسا فاداراتم فیها، واللّه مخرج ما کنتم تکتمون . فقلنا اضربوه ببعضها،کذلک یحى اللّه الموتى ویریکم آیاته لعلکم تعقلون (البقره ، 2 : 72 و 73). بـه یـاد آورید هنگامى که فردى را کشتید و گناه کشتن او را به گردن یکدیگرمى افکندید، ولى خداوند آنچه را پنهان مى ساختید آشکار مى سازد. پس فرمان دادیم (تا گاوى را کشته ) و قسمتى از آن را (کـه همان بیخ دم او باشد) به کشته بزنیدتا (با اذن خدا) زنده گردد. این چنین است که خداوند مردگان را زنده مى کند، ودلائل خود را براى شما آشکار مى سازد، باشد تا اندیشه کنید.
8 – بازگشت مسیح (ع ) یـکـى از دلائل بـر صحت و امکان بازگشت به این جهان پیش از قیامت ، بازگشت حضرت مسیح (ع ) است که پس از رفتن از این جهان به جهان دیگر، بازمى گردد و باحضرت مهدى (عج )، بیعت کرده ، در نماز به او اقتدا مى نماید، و تمامى اهل کتاب به او ایمان آورده از او پیروى مى کنند: وان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته ، ویوم القیامه یکون علیهم شهیدا(النسا، 4 : 159). تـمامى اهل کتاب – یهود و نصارى – پیش از مرگش به او ایمان مى آورند… و در روزرستاخیز بر آنان گواه خواهد بود. بـازگشت حضرت مسیح (ع ) رجعتى است که پیش از روز قیامت انجام مى گیرد، وشاهد صدقى است بر صحت مدعاى شیعه بر امکان رجعت . در ایـن زمـیـنـه ، عـلى بن ابراهیم قمى از شهر بن حوشب ((12)) روایتى آورده گوید:حجاج بن یوسف ثقفى به من گفت : آیه اى در قرآن است که مرا بیچاره کرده ، گفتم :کدام آیه . گفت : وان اهـل الـکـتـاب الا لـیومنن به قبل موته با ایمان گمان که ضمیرقبل موته به من اهل الکتاب بـازمى گردد، گفت : به خدا قسم که من دستور کشتن یهودى و نصرانى را مى دهم ، و چشم به او مـى دوزم تـا ببینم لب حرکت مى دهد،ولى هرگز، بلکه بى حرکت مى ماند، بدو گفتم : نه چنین نـیـسـت کـه گـمان برده اى .گفت : پس چگونه است . گفتم : عیسى (ع ) پیش از قیام قیامت از آسـمـان فـرودمـى آیـد، آنـگـاه هـمه ملتهاى یهود و نصارى و غیره به او ایمان مى آورند، پیش از آنکه عیسى (ع ) بمیرد، و در نماز به حضرت مهدى (عج ) اقتدا مى کند. گـفت : این را از کجا آوردى . گفتم : از امام محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (ع ). آنگاه گفت : جئت بها واللّه من عین صافیه آن را از چشمه زلالى دریافت کرده اى ((13)) . نمونه هایى از روایات رجعت عـلامه مجلسى ، پس از عرضه روایات رجعت مى گوید: براى کسانى که به گفتار ائمه اطهار (ع ) ایمان دارند، جاى شک و تردید باقى نمى ماند که مساله رجعت ، حق است ، زیرا روایت وارده در این بـاب از ائمه اطهار (ع ) در حد تواتر است ، و نزدیک به دویست روایت وارد شده است که در این امر صـراحت دارند و این روایات راچهل و اندى از بزرگان علما و محدثین عالیقدر در بیش از پنجاه کـتـاب مـعـتـبـر روایـت کرده اند. آنگاه یک به یک نام این بزرگان را برمى شمرد، امثال صدوق ، کـلـیـنـى ،طـوسى ، علم الهدى ، نجاشى ، کشى ، عیاشى ، قمى ، مفید، کراجکى ، نعماتى ، صفار،ابن قـولـویه ، ابن طاووس ، طبرسى ، ابن شهرآشوب و راوندى سپس از کتابهایى که درخصوص مساله رجعت نگاشته شده یاد مى کند ((14)) .
نمونه هایى از روایات
اکنون نمونه هایى از این روایات را در اینجا مى آوریم :
1 – از امـام صادق (ع )، درباره آیه ویوم نحشر من کل امه فوجا سوال شد، فرمود:مردم درباره آن چـه مـى گـویند. گفتند: مى گویند درباره قیامت است . فرمود: آیا در روزقیامت از هر گروهى دسـتـه اى برانگیخته مى شوند، و بقیه وانهاده مى شوند. نه ،چنین نیست ، این آیه مربوط به رجعت است ، اما آیه قیامت آیه وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا است ((15)) .
2 – على بن ابراهیم با سندى صحیح از امام صادق (ع )، روایت مى کند که فرمود: ولا یرجع الا من محض الایمان محضا او محض الکفر محضا ((16)) بازنمى گردد جز کسانى که خالصا ایمان آورده یا کفر ورزیده اند.
3 – آن حضرت درباره آیه ربنا امتنا اثنتین واحییتنا اثنتین فرمود: ذلک فى الرجعه ((17)) .
4 – و نیز فرمود: لیس منا من لم یومن بکرتنا ((18)) از ما نیست کسى که به بازگشت ما ایمان ندارد.
5 – خـلـیفه مامون عباسى ، از امام على بن موسى الرضا (ع )، پرسید: درباره رجعت چه مى گویى . فرمود: رجـعـت حـق اسـت ، در امتهاى گذشته بوده ، و قرآن از آن یاد کرده . پیغمبر اکرم (ص )فرموده : هـرآنـچـه در امـتهاى پیشین واقع شده نظیر آن در این امت نیز واقع مى شود.نیز فرموده : هنگام ظهور مهدى (عج )، عیسى (ع ) از آسمان فرود مى آید و به وى اقتدا مى کند. بـاز فـرمـوده : اسـلام غـریب بود، و به غربت بازمى گردد، خوشا باد غریبان را.پرسیدند: آنگاه چه مى شود. فرمود: حق به اهلش بازمى گردد ((19)) .
6 – در بسیارى از زیارات ، به مساله رجعت اشاره شده ، از جمله زیارت جامعه ،آنجا که مى گوید: وجـعـلـنـى مـمـن یقتص آثارکم . ویسلک سبلکم . ویهتدى بهداکم . ویحشر فى زمرتکم .ویکر فى رجعتکم . ویملک فى دولتکم . ویشرف فى عافیتکم . ویمکن فى ایامکم . وتقر عینه غدا برویتکم . خداوند مرا از کسانى قرار دهد که پیرو آثار شما هستند، و در راه شما قدم برمى دارند، و به هدایت شما هدایت مى شوند و در گروه شما محشور مى شوند ودر رجعت شما بازمى گردند… و در دولت شـمـا بـه دولت مى رسند و در سلامت وعافیت شما مشرف مى گردند و در روزگار شما توانمند مى گردند و فردا چشمانتان بادیدن شما روشن مى شود. عـلامـه طـبـرسى – در ذیل ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون (البقره ، 2 :56)
در مورد احیاى هفتاد نفر از قوم موسى (ع ) شبهاتى را از منکرین رجعت مطرح کرده و پاسخ داده است :
1 – زنـدگى در این جهان ، همراه با تکلیف است ، که لازمه آن ، دارا بودن اختیاراست ، تا هر مکلفى بـا اراده و اخـتـیـار خود، فرمانبردار باشد یا سرپیچى کند، نباید اورا تحت شرایطى قرار دهند که ناچار به قبول حق گردد. از سویى وقتى مرگ کسى فرامى رسد، حقایق براى او مکشوف مى شود، و خـود را در مـقـابل امر واقع مى بیند،به ناچار حقیقت را مى پذیرد، اما با بازگشتن به این جهان ، جـاى انکار براى او باقى نمى ماند، زیرا پس از تجلى حقایق و آشکار شدن واقعیات ، جاى رد و انکار نخواهدبود. وجـات سـکـره الـموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید… لقد کنت فى غفله من هذافکشفنا عنک غطاک فبصرک الیوم حدید (ق ، 50 : 19-22) و سـرانجام ، بى هوشى مرگ ، حق را براى تو آشکار ساخت و این حقیقت آشکار،همان بود که از آن رویگردان بودى … تو در حالت بى خبرى وقت مى گذراندى ،اکنون پرده از جلوى روى تو برداشته گردید، و چشمان تو کاملا تیزبین مى باشد. علامه طبرسى در جواب این شبهه مى گوید: حالت مرگ براى این گونه افراد حالت بى خبرى و بیهوشى است ، مانند کسى که خواب رفته باشد، چـیـزى از حـقـایـق آن جـهـان بـر او آشـکـار نـگـشـتـه ، دوبـاره بـه همان حالت پیش از مرگ برمى گردند ((20)) . اسـاسـا سکرات موت چیزى را براى اینگونه افراد روشن نمى کند. بلکه با مردن درحالت بى خبرى فرو مى روند، و اما ذیل آیه سوره ق مربوط به روز قیامت است . علامه طبرسى در جاى دیگر، ذیل آیه (ویوم نحشر من کل امه فوجا…مى گوید: رجـعـت هیچ گونه منافاتى با صحت تکلیف ندارد، زیرا در رجعت چیزى که موجب الجا و جبر در قـبـول حـق باشد وجود ندارد، و هرگز چیزى وجود ندارد که مکلف رابر فعل واجب یا ترک حرام وادار کـنـد، زیـرا جـز ایـن نیست که برخى آیات و حقایق الهى بر او مکشوف افتاده ، ولى مکشوف افـتـادن حـقـایـق ، از وى سـلب اختیار نکرده واو همچنان بر قدرت اعمال اراده و اختیار خویش توانمند است . ایـنـگـونه کشف حقایق – از جمله در رجعت – بسان دیگر حقایقى است که بر دست انبیا به عنوان مـعـجـزات آشـکار مى گردد، هرگز مایه جبر در تکلیف نمى گردد، وهمچنان قدرت اختیار در قبول حق و رد آن ، براى مکلف باقى است ((21)) . بـه عـلاوه ، حـقـایـقى که در رجعت براى افراد روشن مى شود، بیش از حقایقى نیست که در روز رسـتـاخـیـز بـزرگ بـراى افـراد آشـکـار مـى گردد. در آنجا خداوند خبر داده که اگرکافران را بـازگـردانیم ، باز هم بر سر کفر خویش هستند و هرگز سر تسلیم فرودنمى آورند. در سوره انعام آیه 27 و 28 مى خوانیم : ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا یا لیتنا نرد ولا نکذب بیات ربنا ونکون من المومنین . بل بدالهم ما کانوا یخفون من قبل ولو ردو العادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون . کـاش مـى دیدى هنگامى که اینان در برابر آتش دوزخ قرار مى گیرند، مى گویند: کاش بار دیگر بازگردانده مى شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمى کردیم ، و از زمره مومنان مى بودیم . آرى ایـنـان آنـچـه را پنهان داشته بودند امروز آشکار ساختند و اگربازگردند باز هم به همان اعمال پیشین خود که از آن نهى شده بودند بازمى گردند،اینان دروغگویانند.
در سـوره مـومـنون ، آیات 99 و 100 درباره کسانى که مرگ را با چشم دیده اند وآرزوى بازگشت مى کنند، مى خوانیم : حـتـى اذا جا احدهم الموت قال رب ارجعون لعى اعمل صالحا فیما ترکت . کلاآنهاکلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الى یوم یبعثون . تـا زمـانـى کـه یـکـى از آنـان را مرگ فرارسد، گوید: پروردگارا مرا بازگردان ، باشد تا آنچه را فروگذار کرده ام کار نیک انجام دهم ، ولى چنین نیست ، این سخنى است که او برزبان مى راند، (و اگـر بـازگـردد کـارش هـمـچون گذشته است ) و پشت سر آنان جهان میانه اى است (برزخ ) تا هنگامه قیامت . پس آنچنان نیست که مخالفان رجعت گمان برده اند که کافران مورد نظر با آشکارشدن حقایق از نابکارى خود پشیمان شوند و سر به راه گردند، لذا جبر و الجائى نیزدر کار نخواهد بود.
2 – شـبـهـه دوم این است که : رجعت ، چون یکى از آیات و دلائل صحت نبوت است ، بایستى مانند دیگر معجزات ، در زمان حیات پیغمبر (ص ) رخ دهد. ولـى ضـرورت چنین ملازمه اى روشن نیست ، و دلائل بر صحت نبوت ، هرگاه که ضرورت ایجاب کند انجام مى گیرد، خواه به دست پیغمبر واقع شود یا به دست اوصیاى او.
3 – ابوالقاسم گفته : اعلام به رجعت درست نیست ، زیرا مایه اغرا به جهل مى گردد، و کسانى را وامى دارد که دست به گناه بزنند و توبه از آن را به بازگشت خودموکول کنند. ولى باید دانست که رجعت همگانى نیست ، برخى از مومنان و منافقان بازمى گردند.و این مایه اغرا به جهل براى بیشتر مردم نمى گردد، زیرا هیچ کس به خود گمان بازگشت نمى دهد، یا آنکه به طور حتم ، یقین به بازگشت خود ندارد و همین که نمى داند بازمى گردد یا نه ، در بازداشتن وى از معاصى کفایت مى کند، زیرا با این وصف نمى تواند توبه خود را به تاخیر بیاندازد ((22)) .
در فـهرست نجاشى حکایتى از مومن الطاق آورده ، که یکى از مخالفین به وى گفت :آیا به رجعت عـقـیـده مـنـدى . گفت : آرى . بدو گفت : پانصد دینار به من وام ده و دربازگشت ، آن را بستان . مـومـن الـطـاق گفت : ضامنى بیاور تا ضمانت کند تو در آن حال به صورت یک انسان بازگشت کنى ، تا بتوانم وام خود را از تو بستانم . شاید به صورت بوزینه بازگشت کنى ((23))
برگرفته از سايت :راسخون