پرسش اساسی این است: جنگ نرم چیست؟ و نسبت آن با تولید علم بومی به ویژه در حوزه ی علوم انسانی کدام است؟
– رهبر معظم انقلاب، استادان را فرماندهان و دانشجویان را افسران جنگ نرم توصیف کردند. برای ورود به بحث، ابتدا ابعاد و ویژگی های جنگ نرم را تشریح کنید.
– بسم الله الرحمن الرحیم. انشاءالله که عبادت همه روزه داران در این ماه ضیافت الهی مورد قبول حضرت باری تعالی واقع شود.با توجه به اینکه هدف خلقت ما عبادت و عبودیت است، ماه رمضان فرصت خوبی برای تحقق نسبی این هدف خلقت است، به ویژه برای امثال ما، که اشتغال دنیوی در طول سال مجال عبادت را کم می کند.
جنگ به عنوان بخشی از طبیعت بشر شناخته می شود که در تاریخی به قدمت تاریخ خود بشر، فراز و نشیب ها و روی کردهای مختلفی پیدا کرده است. در فلسفه جنگ، شناخته شده ترین نوع آن بر اساس «شدت» تقسیم بندی می شود که از آن به منازعات کم شدت Law Intensity conflict، منازعات شدید، و منازعات تمام عیار نام می برند. در نوع دوم دسته بندی جنگ، آن را از نظر بکارگیری سلاح به طیف های جنگ گرم و جنگ سرد تفکیک می کنند. هم چنین از حیث علنی یا مخفی بودن منازعه، به جنگ آشکار، جنگ نیمه پنهان و جنگ پنهان مانند عملیات نیروهای ویژه- تقسیم می گردد. دسته بندی بعدی طیف شناسی جنگ از حیث موضوع و حوزه ی آن است مانند جنگ سیاسی، جنگ اقتصادی، جنگ فرهنگی، جنگ نظامی.
– جنگ نرم بر اساس چه متغیری دسته بندی می شود؟
– نوع دیگر طیف شناسی منازعات، دسته بندی آن ها بر اساس «صلابت» منازعه است که به سه طیف منازعه ی سخت hard conflict منازعه ی نیمه سخت semi hard conflict منازعه ی نرم soft conflict تقسیم می شود. تفکیک اولیه ی منازعات از حیث صلابت، توسط جوزف نای صورت گرفت، و اکنون توسط اندیشمندان مختلف تکامل یافته است. به طور مشخص در طیف شناسی جنگ ها مبتنی بر صلابت، جنگ سخت، نزاعی است که به شیوه ی نظامی، و با هدف پیروزی سنتی از طریق اشغال و تصرف سرزمین دشمن صورت می گیرد. این نوع جنگ در عصر استعمار کلاسیک، عمده ترین نوع نزاع بود.
در دسته ی دوم، جنگ نیمه سخت قرار دارد، که نزاعی است مربوط به عصر استعمار نو که در طی آن، به جای تصرف سرزمین دشمن با قدرت نظامی، به تصرف حکومت آن و ایجاد حکومت دست نشانده در کشور دشمن مبادرت می نمودند.
در واقع در جنگ نیمه سخت، با ترفندهای سیاسی حکومت را به کسانی می سپردند که هر چند از شهروندان همان کشور بودند، اما برای دشمنان و قدرت های بیگانه کشور خود را اداره می کردند مانند حکومت ایران در عصر پهلوی. امروز البته جنگ نیمه سخت تصرف بازارها در رقابت اقتصادی، و تصرف حکومت ها در رقابت سیاسی را نیز در بر می گیرد.
در دسته ی سوم، جنگ نرم قرار دارد که دکترین آن حاکی از این است که به جای تصرف نظامی سرزمین دشمن و حکومت مستقیم بر آن، یا تصرف سیاسی و حکومت غیر مستقیم از طریق گماردن یک دولت دست نشانده در آن، می توان خود مردم آن کشور را تسخیر کرد و از طریق مردم دشمن بر آنان حکومت کرد. خب! پرسش این است: راه تسخیر مردم به گونه ای که خود آنان خواسته های دشمن شان را محقق سازند چیست؟ این راه بسیار ساده و در عین حال دشوار است: تصرف قلب ها و سیادت بر ذهن ها. در دکترین جنگ نرم، قاعده این است که قلب و مغز افراد تصرف شود، آن گاه آن کسانی که قلب و ذهن اشان تسخیر شد، در راستای اهداف دشمن خود عمل می کنند.
– قلب ها و مغزها چگونه تصرف می شوند؟
تصرف قلب افراد با ارضاء انجام می شود. سیادت بر ذهن ها هم با اقناع صورت می گیرد. رضایت افراد از چیزی موجب زمینه سازی تصرف قلب آنان می شود. هم چنین اگر آن افراد نسبت به مسأله ای قانع شدند، زمینه برای سیادت بر مغز آنان فراهم شده است. روش ارضاء برای تصرف قلب مقوله ی حب و بغض است؛ قلبی که مملو از بغض نسبت به چیزی یا کسی باشد امکان تصرف ندارد، اما اگر آکنده از حب نسبت به آن چیز یا آن کس بود، توسط آن تصرف شده است. روش اقناع برای سیادت بر مغزها نیز مقوله ی شک و یقین است. در واقع اگر ذهن کسی نسبت به مسأله ای شک داشت، تا این شک تبدیل به یقین نشود، ذهن آن شخص قانع نخواهد شد.
در جنگ نرم، دشمنان از طریق برتری رسانه ای خود، با روش مدیریت حب و بغض، و هم چنین مدیریت شک و یقین در توده های انسانی، آن ها را تسخیر نموده و در مسیر اهداف خود به حرکت و عمل وا می دارند.
کیفیت این تسخیر در حدی است که فرد تصرف شده، نسبت به دشمنی که او را تسخیر نموده، هیچ کینه و نفرتی ندارد و برعکس، نسبت به او علاقه مند است. این نکته است که متغیر «صلابت» در تقسیم بندی جنگ سخت و نیمه سخت و نرم را نشان می دهد. یعنی صلابت از نظر ابزار و روش ها، و صلابت از نظر مقاومت دشمن. طبیعتاً هر قدر منازعه به سمت روش های جنگ سخت پیش برود، صلابت اقدام، و صلابت مقاومت بیشتر می شود، و هر قدر که به سمت روش های جنگ نرم نیل کند، صلابت اقدام و هم چنین صلابت مقاومت رقیق تر و سست تر می گردد.
– چرا رهبر انقلاب استادان و دانشجویان را رزمندگان این جنگ برشمردند؟
-محیط علم، فی نفسه محل شک و یقین است. در یک فضای سالم و بی غرض علمی، شما به عنوان دانشجو می توانید در همه چیز شک کنید و در تعامل با استادان خود پاسخ ها را یافته و به یقین برسید و قانع شوید. توجه دشمن به همین ظرفیت دانشگاه است. یعنی محیط دانشگاه را از یک فضای علمی که تضارب آراء در آن به شکوفایی و رشد استعداد دانشجویان می-انجامد، به یک محیط منازعه، برای نابودی باورهای دینی و ملی و بومی ما تغییر می دهند. در چنین محیطی، با افشاندن بذر شک، و تثبیت انگاره ی بیگانگان، در قالب دیدگاه های شبه علمی و شبه روشنفکری، ذهن جوانان را نسبت به داشته های خود مسموم و نسبت به یافته های بیگانه تشنه و شیدا می سازند.
در حکمت دفاعی، این اصل پذیرفته شده است که دفاع، مشخصه ی هر موجود زنده، در برابر تهدیدهاست. یعنی هرگاه بقاء یک موجود زنده به خطر بیفتد، به حکم طبیعت خود، به دفاع در برابر تهدید روی می آورد. ملت ایران نیز اکنون در وضعیت مواجهه با تهدید قرار دارد.
ایران امروز در بالاترین سطح از توان قدرت سخت در طول سیصد سال گذشته ی خود نسبت به تهدیدهای جنگ سخت خارجی قرار دارد. این را در نظر بگیرید که عامل تهدید علیه ایران ابر قدرتی چون آمریکاست. در برابر آمریکا، به این درجه از موازنه ی شرایط قدرت سخت رسیدن، نکته ی بسیار مهمی است. مثلاً تهدید پاکستان از سوی هند است، یا ژاپن خود را از سوی کره شمالی در تهدید می بیند، اما تهدید جمهوری اسلامی ایران از سوی قوی ترین قدرت مادی روی کره ی زمین است و ایستادگی در برابر آن در این حد که ابتکار عمل را از او سلب کند یک امتیاز است.
پس وقتی تهدید ایران، عراق و ترکیه و پاکستان نیست، بلکه همه ی قدرت غرب است و آن ها نیز از مواجهه ی رو در روی سخت با ایران هراس دارند، چه جای گزینی برای آن دارند؟ طبیعتاً رویارویی نرم! یعنی با مدیریت شک و یقین، و حب و بغض، انسجام و وحدت ملی را تضعیف کرده و باورهای مردم را تخریب و سست نموده، و با تسخیر قلب و مغز آن ها، راه استیلا و سیطره ی خود را مهیا نمایند.
مبتنی بر اصل دفاع به عنوان مشخصه ی هر موجود زنده در برابر تهدید، عقلاً وشرعاً باید در برابر تهدید بپا خاست و مقاومت نمود. اکنون که تهدید نرم، متوجه آوردگاهی به عرض شانزده سانتی متر در حد فاصل دو گوش تک تک شهروندان جمهوری اسلامی است، رزم گاه آن کلاس ها و نبردگاه آن دانشگاه ها و جنگ گاه آن پهنه ی کشور است. اگر در این منازعه، مجاهدان در آوردگاه و رزم گاه و نبردگاه مقاومت نکنند، اشغال جنگ گاه از سوی دشمن دشوار نخواهد بود. از این روی، استادان دانشگاه ها، فرماندهان جنگ نرم در نبردگاه و رزمگاه مزبور، در مواجهه با سیل شک و شهبه ی علمی و ژورنالیستی و عملیات روانی دشمن علیه آوردگاه ذهن عمومی هستند. این فرماندهان، افسرانی دارند که مجموعه ی دانشجویان پرشور در دانشگاه ها محسوب می شوند. دانشجویان به عنوان افسران این جبهه نیز سربازانی دارند که بخش عمده ی شهروندان ایرانی بیرون از دانشگاه را تشکیل می دهند.
جنگ نرم علیه مردم ایران مدت هاست که آغاز گردیده و بخش هایی از قلب ها و مغزها به تصرف دشمن درآمده است. لذا دفاع موضوعیت و عمومیت یافته و ورود استادان و دانشجویان به این جبهه ی جنگ نرم، برای یک اقدام دفاعی است.
– روند منازعه را چگونه می بینید؟
شیطان روح پرستنده ی بشر را با القاء خود چنان فاسد کرد که به جای الله پرستی به ورطه ی بت پرستی افتاد. ابراهیم(ع) بت-ها را شکست و به حکم خدا، خانه کعبه را بنا نهاد. شیطان به استراتژی ابراهیم(ع) حمله کرد و در طی چند هزار سال، با القاء خود بشر را وادار نمود که بت ها را به درون کعبه برده و کلیت قبله را ملوث کند، که هر کس به طواف کعبه آمد، در واقع به طواف بت ها رفته باشد. پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) بت شکن واپسین بود که آمد و بت های درون خانه را شکست و کعبه را از آلودگی به شرک و کفر نجات داد. اکنون با گذشت ۱۴۰۰ سال شیطان به استراتژی پیامبر اسلام(ص) نیز حمله کرده است. بت ها که از صحرا به خانه ی کعبه برده شده بود، پس از واکنش پیامبر اسلام(ص) و تخلیه ی خانه ی کعبه از بت ها، آن ها به درون انسان ها منتقل شده اند. بت های ذهنی و بت های قلبی، قبله ی انسان را از کعبه و از خدا، به «خود» انسان تغییر داده و مبتنی بر امانیسم – بشر مداری- می رود که در وادی اگوسنتریسم- خود مرکز مداری- به سیطنیزم- یا سجده بر شیطان- در غلتد. هبوط که نه، بلکه سقوط از مرتبه ای که خدا به ابلیس فرمود به بشر سجده کند تا به قعر دره ای که اکنون در آن بشر به شیطان سجده می کند. جنگ نرم، جنگی است که در آن فرماندهان- عالمان دانشگاهی- و افسران- دانشجویان- از استقرار بت ها در درون خانه ی دل خود جلوگیری نموده و با تبر یقین، بت های ذهن عمومی را فرو می ریزد و جای را برای حقیقت الهی باز می کنند. لذا در پاسخ به پرسش شما در مورد ارزیابی روند منازعه، باید گفت که در این جهاد نرم «لاتحزن، ان الله معنا! اندوهگین مباش، خدا با ماست!».
با توجه به این که جنگ نرم، منازعه ای برای تصرف قلب ها و مغزهاست، نسبت جنگ نرم با سیاست چیست؟ آیا می توان از سیاست نرم سخن گفت؟
رهبر معظم انقلاب، درسال ۱۳۷۹ در دو یا سه مرحله، مطالب و مباحثی را با همین مضامین پرسش شما مطرح کردند که می تواند پاسخ این پرسش باشد. نکته ای که گفتند این بود که «حکومت در عرف اسلام، ولایت نامیده می شود. … ولی و حاکم منشاء همه ی این نظام سیاسی، و هم چنین وظایف خود را خدا می داند و خود را عبد و بنده ی خدا می انگارد». چندی بعد در همان سال ۱۳۷۹، این گونه به خاطر دارم که در نماز جمعه، نکته ی مکملی را گفتند و آن این بود که «حکومت، فقط فرمانروایی نیست، بلکه نفوذ در دل ها و مقبولیت در ذهن هاست، لذا کسی که در چنین موقعیتی قرار می گیرد، اول باید در درون خود به صورت دایمی، مشغول تأدیب باشد، خود را هدایت کند، به خود تذکر بدهد و خود را موعظه کند». سپس مبتنی بر آیه الکرسی در سوره ی مبارکه ی بقره، به این نکته پرداختند که «بنای حکومت اسلامی این است که مردم را از ظلمات به نور ببرد، ظلماتی که هم در درون خود ما زمینه دارد، و هم در عالم طبیعت. اراده ی دین این است که انسان را از ظلمات خودخواهی و خودپرستی و بی تقوایی در برخورد با هر کس و هر چیز خارج کند و به نور ببرد، نور اخلاص و تقوا و هدایت و همت بلند برای خدا،که اگر این گونه شد، جامعه نورانی می شود».
با این توصیف، می توان دکترین سیاسی رهبر فرزانه ی انقلاب را در سه محور این گونه خلاصه نمود که:
الف- فرآیند حکومت و ولایت در اسلام، نفوذ در دل ها و مقبولیت در ذهن هاست.
ب- کارکرد حکومت و ولایت در اسلام، خروج مردم از ظلمات و انتقال به نور است. این کارکرد، مبتنی بر تبیین کارکرد ولایت الله و ولایت طاغوت در سوره ی بقره ارائه شده است.
ج- محصول حکومت و ولایت در اسلام، جامعه ی نورانی گفته شده است. از این منظر، حکومت مبتنی بر قدرت نرم است و لذا در ارکان قدرت ملی، به جای تفکیک قدرت ملی به قدرت سیاسی، قدرت نظامی، قدرت فرهنگی، قدرت اقتصادی یا قدرت اجتماعی، این تقسیم بندی به گونه ای دیگر ارایه می شود، یعنی به قدرت نرم، قدرت سخت و قدرت نیمه سخت.
در این سه حوزه، تکیه بر قدرت نرم است و قدرت های سخت و نیمه سخت، قدرت های حاشیه ای محسوب می شوند. پس می توان از سیاست نرم و حکومت نرم سخن گفت.
به ولایت الله و ولایت طاغوت در سوره ی بقره اشاره کردید. آیا ولایت در جنگ نرم خنثی است؟
ولایت و تولی، یا برائت و تبری، روش هستند، و آن چه مهم است «جهت و منشاء» این ولایت یا برائت است. در سوره ی بقره می فرماید: «خدا ولی آن هاست که ایمان آوردند، و (کارکرد ولایت خدا این است که) خارج می کند آنان را از ظلمات به نور.» سپس در مورد جبهه ی مقابل، می فرماید: «و آنان که کفر ورزیدند اولیاء آنها طاغوت هستند»، لذا کفار اخراج می شوند از نور به ظلمات.
آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که در مورد مؤمنین، یک «ولی» وجود دارد، اما در مورد کفار، از مفهوم «اولیاء» استفاده شده است که کثرت را مطرح می کند. هم چنین، در مقابل مفهوم مفرد «نور» ، مفهوم جمع «ظلمات» به کار رفته است. پس می توان گفت ولایت و برائت به مثابه روش هستند و ارزش آن ها به «جهت» آن هاست: ولایت چه کسی! و برائت از چه کسی!
پرسش شما را در سه محور می توان پاسخ گفت:
۱- زمین جنگ نرم، ثابت است: این زمین، همان دل و ذهن انسان است.
۲- فرمان روایی بر دل و ذهن،«خنثی» است: این فرمان روایی، همان ولایت است.
۳- آنچه متفاوت و مهم است، «منشاء» ولایت و «مقصد» ولی است. کیستی «ولی» مهم است. زیرا به مقوله ی ولایت جهت می دهد و آن را از خنثی بودن خارج می کند. نظام دو قطبی ولایت خدا و ولایت طاغوت، نظام جنگ نرم است؛ لبه ی جلویی منطقه نبرد، محل تشکیل جبهه ی منازعه است، که در یک سو جنودالله، و در سوی دیگر جنود شیطان و طاغوت قرار دارند. هر دو طرف منازعه، بر سر تصرف یک زمین می جنگند: تصرف زمین دل ها و ذهن-های تک تک انسان ها. نکته مطلق این است که، هیچ کسی نیست که «ولی» نداشته باشد، منتهی، «ولی» برخی افراد «الله» است، و «ولی» برخی دیگر «طاغوت».
اکنون باید پرسید آیا انسان ها در برابر ولایت خدا و ولایت طاغوت منفعل هستند، و گاهی این و گاهی آن بر سرزمین وجود آنان حکومت می کنند؟! پاسخ روشن است.
اطلاق صفت مؤمن یا کافر به یک انسان، به این معنی است که او خود پذیرفته است، که ولایت چه کسی را بپذیرد. اگر ولایت خدا را پذیرفت، او مؤمن است، و اگر اولیاء او طاغوت ها بودند او کافر است.
با پذیرش ولایت الله از سوی فرد مؤمن، او از ظلمات به نور منتقل می شود، و لذا جامعه ی مؤمنین، جامعه ای نورانی است.
اما با پذیرش ولایت طاغوت از سوی فرد کافر، او به قعر ظلمات غوطه ور می شود، و در واقع جامعه ی کفار، جامعه ای ظلمانی است.
جنگ نرم، کشمکشی است در درون هر فرد، که ولایت الله را بپذیرد یا ولایت طاغوت را. در این کشمکش درونی فرد، دو عامل بیرونی نیز درگیر هستند. یکی الله و جبهه ی انبیاء و ائمه(ع) و مصلحین است، و دیگری شیطان و جبهه ی طاغوت ها و مستکبرین و مفسدین هستند. تا این که خود فرد ولایت کدام یک از طرفین را در دل و ذهن خود بپذیرد.
در این رویکرد، حکومت همان ولایت است، و ولایت همان قدرت نرم، در تصرف دل ها و ذهن هاست. متغیر ولایت، ولی است؛ ولایت الله، یا ولایت طاغوت.
حکومت نرم الهی، یا حکومت نرم شیطانی. این از ذاتیات جنگ نرم است، و با این ذاتیات است که شیطان، براندازی حکومت نرم الهی را محقق می سازد و «رژیم چنج» صورت می دهد. یا برعکس، انبیاء حکومت نرم شیطانی را واژگون، و حکومت نرم الهی را محقق می سازد.
با توجه به این تفکیک که زمین بازی ثابت است، و ولایت هم خنثی است، اما متغییر، در شخص«ولی» است، روش بازی چگونه است. بالاخره مانند سیاست مدرن که مبتنی بر تئوری بازی ها، مناسبات قدرت را چینش می کند، در سیاست نرم و جنگ نرم این مناسبات چگونه طراحی می شود؟
گفتم که زمین، یعنی دل و ذهن افراد «ثابت» است، اما متغیر در اینجا، شخص «ولی» است. آنچه در روش اقدام در صحنه حائز اهمیت است مساله ی «قاعده یا قواعد» اقدام از سوی ولی است. در تنظیم نسبت میان «زمین» اقدام، با «قواعد» اقدام، چهار حالت پدید می آید:
۱٫ بهترین حالت: اقدام در زمین دشمن، با قواعد خودی.
۲٫ حالت خوب: اقدام در زمین خود، با قواعد خودی.
۳٫ حالت بد: اقدام در زمین دشمن، با قواعد دشمن.
۴٫ بدترین حالت: اقدام در زمین خود، با قواعد دشمن.
اقدام در حالت یکم و دوم را در علوم استراتژیک «اقدام فعال» یا کنش نامتقارن می نامند. و اقدام در حالت سوم و چهارم را «اقدام منفعل» یا کنش متقارن می شناسند.
دکترین اقدام فعال یا اقدام نامتقارن در مباحث امنیت ملی، به اقدام ضربه ی اول معروف است، یعنی تعریف زمین و قواعد بازی از سوی خود. هم چنین، دکترین اقدام منفعل یا اقدام متقارن، به اقدام ضربه ی دوم شناخته می شود، یعنی تعریف زمین و قواعد بازی، از سوی دشمن.
جنگ نرم، سیاست نرم، قدرت نرم، و… به گونه ای انحصاری، عمدتاً ناظر به دکترین اقدام نامتقارن هستند.
اکنون پرسش اساسی این است که چرا رهبر انقلاب، مساله ی جنگ نرم را با دانشجویان و استادان مطرح کردند و در آن جلسه ی دیدار استادان دانشگاه، به نقد مدیریت کمیت نکر علوم انسانی پرداختند. نسبت جنگ نرم با مساله ی علوم به طور عمومی و علوم انسانی به طور اخص چیست؟
-مبتنی بر دکترین اقدام نامتقارن، باید گفت که بخش های عمده ای از نهادها در کشور ما، در زمین خود، با قواعد دشمن بازی می کنند. یکی از مهم ترین این بخش ها، نهادهای علمی، تربیتی و فرهنگی هستند، یعنی وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، و وزارت ارشاد.
اکنون در آموزش و پرورش ما، ذهن و دل دانش آموز با داورینیسم تسخیر می شود آنهم با مدیریت و بودجه ی جمهوری اسلامی. این یعنی فاجعه.
اکنون در دانشگاه های ما، استادان همه ی رشته ها، در زمین خود، با قواعد بیگانه بازی می کنند، این یعنی بدترین حالت، به این معنی که غرب انگاره های خود را به ما تحمیل کرده است و در جنگ نرم، ذهن استاد ما را تسخیر نموده و از طریق او به تسخیر جوانان دانشجو می پردازد. استاد روانشناسی با آراء فروید و اریکسون و پیاژه، استاد جامعه شناسی با آراء وبر پارسونز و گیدنز و هابرماس، استاد فلسفه با آراء کانت و هگل و هایدگر و پوپر، استاد اقتصاد با آراء اسمیت و فرگوسن و مالتوس و کینز و فریدمن و استیگلیتز، استاد الهیات با آراء پل تیلیش و الوین پلنیتنگا، استاد مدیریت با آراء متیزبرگ ، استاد سیاست با آراء هابز و ماکیاولی و مورگنتا و روزنا و … قطعاً نمی توانند انسان طراز تمدن ایرانی یا اسلامی تربیت کند، و در نتیجه روز به روز بی-خاصیتی علوم انسانی در ایران برای مردم و جامعه بیشتر نمایان می شود.
راه حل و راه برون رفت از این وضعیت چیست؟
راه این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی، به دکترین اقدام نامتقارن مجهز شود، البته حد و قواره ی این شورا که ذهن اکثریت اعضاء آن، به تسخیر رویه های بیگانه درآمده است، این گونه مباحث نیست، اما به هر جهت با یک خانه تکانی ذهنی، می توانند به قواعد اقدام نامتقارن دست یابند.
چگونه؟ راه کار عملی ارائه کنید!
راه کار ساده است. دو واحد درسی پارمیندس کشی در شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شود، و اصل «این همانی» در فضای علمی کشور به چالش کشیده شود.
اگر پیامبر(ص) می خواست با اصل «این همانی» اسلام را معرفی کند، باید می گفت که بت هایی چون لات و عزی همان الله هستند یا الله همان لات و عزی است! اما ایشان فرمودند «لااله الا الله».
شعار اسلام، ابتدا نفی بت ها و اله ها است. یک مسلمان موحد، در همیشه ی زندگی خود، همواره از این شعار استفاده می کند. اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی اسیر «این همانی» پارمیندسی هستند.
پرسش این است: آیاlow همان حقوق است؟! نه نیست. آیا human rights حقوق بشر است؟! آیا روانشناسی همان سایکولوژی است؟! آیا اقتصاد همان اکونومی است؟! آیا سیاست همان پلیتیکز است؟! اصلاً این گونه نیست. بحران در علوم انسانی از عنوان خود علوم و ترجمه غلط این عناوین آغاز می شود. لذا نسخه ی عملی این است جامعه ی علمی ایران بتواند در علم، موحد شود و به شعار لااله الاالله در علم دست یابد.