به نام خدا
نويسنده:غلامرضا پرهيزكار
نيابت معنوي:
در ادامه بحث، نيابت معنوي را به اختصار دنبال ميکنيم، با اين توضيح كه «نيابت معنوي» تعبيري تسامحي است؛ زيرا در نيابت، نوعي تفويض و عهدهداري مسؤوليت شخصي ديگر مطرح است؛ اما اينجا آنچه در واقع مد نظر است، ايفاي نقش هدايت معنوي است كه با نوع عملكرد امام عليه السلام تشابه دارد.
شيعيان، نيازهاي معنوي خود را از طريق ارتباط با خدا تأمين ميكنند. اين ارتباط، گاه مستقيم صورت ميگيرد و گاه به واسطه كساني صورت ميگيرد كه هم در درگاه الهي مقرّبند و هم براي وساطت، از سوي خدا مأذون هستند. اينان پيامبر صلي الله عليه و آلهو امامان عليه السلام هستند.
امام معصوم، در زمينه اخلاق و رفتار ديني، كاملترين الگوي عملي است. او نه تنها الگو و اسوه حسنه است، بلكه به عنوان انسان كاملي كه خليفه الله است، پل ارتباطي بين بندگان و خدا است. امام معصوم با اذن الهي ميتواند در قيامت، بندگان را شفاعت كند. در دنيا نيز بر اساس ولايت تكويني كه خدا به امام عطا ميکند، دعا و خواست او قدرت تأثيرگذاري بر سرنوشت مادي و معنوي انسانها را دارد.
رشد نيابت عام فقيهان در عصر غيبت تا نيابت در مسائل سياسي كه امري دنيوي است، پيش رفت؛ اما اين به معناي بيتوجهي به امور معنوي نبود. در طول تاريخ، عالمان ديني پيش از آن که بعد علمي و فقهيشان ملاک ارزيابي آنان باشد، با توجه به ميزان وجهه اخلاقي و معنويشان ارزشگذاري ميشدند. چنانکه گذشت، در عصر صفوي نيز که برخي عالمان، صاحب مناصب شيخ الاسلامي گشتند و وارد عرصه سياست شدند، آنان عارف مسلکاني بودند که کار فقهي و سياسي نيز ميکردند. معنويت، از ويژگيهايي است كه به لحاظ فقهي در نايب امام عليه السلام لحاظ شده است. در رسالههاي عمليه آمده است که مرجع تقليد، بايد عادل باشد و در برخي رسالهها بر حريص به دنيا نبودن نيز تأكيد شده است. اما در تصور شيعيان نيز كسي كه نايب امام عليه السلام است حتماً بايد داراي مراتب بالايي از اخلاق اسلامي و واجد كمالات معنوي باشد؛ وگرنه چنين شخصي داراي صلاحيت لازم براي نيابت از امام معصوميكه در اوج پاكي و معنويت است، نخواهد بود. در نظر مردم، نايب عام امام عليه السلام بايد داراي ارتباط معنوي قوي با خدا و امام غايب باشد. نقش ويژگيهاي معنوي مراجع تقليد در گرايش مردم به آنان، غير قابل اغماض است. اين امر را در تحليل گرايشهاي مردم به ايشان به راحتي ميتوان دنبال كرد.
در عصر غيبت، مردم كه از وجود ظاهري امام در جايگاه انسان كامل و خليفه خدا محرومند، اينگونه تمايل دارند كه شاهد سطح هر چند نازلي از ولايت تكويني نزد نايبان عام امام و عالمان برجسته ديني باشند. آنان، بخشي از انتظارات معنوي خود از امام معصوم را از طريق عالمان وارسته كه مراجع تقليد در رأس آنان قرار دارند، برآورده ميسازند.
ولايت فقيه:
در نيابت سياسي توضيح داده شد که متن روايت منقول از امام زمان عليه السلام زمينه برداشت سياسي از خود را از همان ابتدا همراه داشت و شرايط تاريخي نيز بستر طرح نيابت سياسي را فراهم كرد. اين امور، شرايط را براي طرح ولايت فقيه ازسوي امام خميني رحمه الله مهيا كرد و او نيز با توجه به توضيحات ذيل به نهادينه ساختن آن اقدام نمود.
امام خميني رحمه الله هنگامي كه مبارزه خود را با اصل حکومت شاهنشاهي آغاز کرد و گفت که شاه بايد برود و ايده حکومت اسلامي را در عصر غيبت مطرح و آن را به خواسته مردم مبدل ساخت، در اين وضعيت بايد الگو و شيوهاي را که قرار است پس از شاه، کشور بر اساس آن اداره شود، معرفي ميکرد.
امام خميني رحمه الله در مسير ترويج ولايت فقيه، نخست ايده خود را درباره حکومت در عصر غيبت و شرايط و اختيارات حاکم اسلامي (ولايت فقيه) با شاگردانش و در خلال درس خارج مطرح كرد و سپس خود و شاگردانش بر گسترش عمومي آن همت گماردند. او در خصوص اختيارات ولايت فقيه با تفکيک بين مقامات معنوي و ولايت تکويني معصومان عليه السلام از يک سو و مقامات و اختيارات دنيوي و حکومتي آنان از سوي ديگر، اختيارات حکومتي ايشان را براي فقيه جامع الشرايط نيز قائل شد ايشان در واقع به بسط حوزه اختيارات مرجع تقليد پرداخت و نيابت سياسي را بيش از پيش توسعه داد و آن را در قالب ولي فقيه مطرح ساخت.
در کتاب شؤون و اختيارات ولي فقيه که ترجمه مبحث ولايت فقيه از «کتاب البيع» ايشان است آمده:
نکته مهم در اين بحث، اين است که در تمام مسايل مربوط به حکومت، همه آنچه که از اختيارات و وظايف پيامبر و امامان پس از او – که درود خداوند بر همگي آنان باد- محسوب ميشود، در مورد فقهاي عادل نيز معتبر است. البته لازمه اين امر اين نيست که رتبه معنوي آنان، هم پايه رتبه پيامبران و امامان تلقي شود؛ زيرا چنان فضايل معنوي، خاص آن بزرگواران است و هيچ کس در مقامات و فضايل، با آنان هم رتبه نيست …. بنابر آنچه گفتيم، کليه امور مربوط به حکومت و سياست که براي پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليه السلام مقرّر شده، دربارة فقيه عادل نيز مقرّر است … (امام خميني، 1374: ج2، ص33-35).
ولايت فقيه که شکل تکامل يافته مرجعيت تقليد بود، در قانون اساسي پس از انقلاب، لحاظ شد. بي ترديد، قانون اساسي از مهمترين وسايل براي انتقال يک نظام معنايي به جامعه و اجتماعي كردن نسلهاي بعدي بر اساس آن است. در اصل پنجم قانون اساسي آمده است:
در زمان غيبت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف در جمهوري اسلامي ايران، ولايت امر و امامت امت، بر عهده فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است که طبق اصل يک صد و هفتم عهده دار آن ميگردد (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل پنجم).
در اصول 107 تا 112 قانون اساسي به چگونگي انتخاب، عزل و حوزه اختيارات ولي فقيه پرداخته شده است. حوزه اختيارات ولي فقيه ـ آن گونه که امام خميني مطرح کرد و آن طور که در قانون اساسي آمده است ـ در مقايسه با مرجعيت از دايره گسترده تري برخوردار است و به وضوح نقش سياسي برجستهتري را براي نايب عام امام عليه السلام قائل شدهاند.
ولايت فقيه پس از انقلاب و پيش از تصويب قانوني نيز به دليل حضور عملي امام خميني رحمه الله در صحنه و به عنوان مرجع تقليدي که انقلاب را رهبري کرد و به دليل شخصيت کاريزمايي او، معيار عمل قرار گرفته بود؛ ولي پس از طرح آن در قانون اساسي و رأي بالاي ملت به آن و اداره کشور بر اساس آن، آرام آرام مسير تثبيت خود را پشت سر گذاشت؛ به ويژه که پس از انقلاب، مرجعيت تقليد و ولايت فقيه در سطح جامعه ايران در شخص واحدي تبلور يافت و اختيارات مرجع تقليد، بخشي از اختيارات ولي فقيه محسوب شد. اين امر، زمينه رشد هر چه بيشتر مفهوم جديد از نيابت عام امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف را فراهم ساخت. در اين روند، سال 1368 که مصادف با ارتحال بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران است، بدين جهت حائز اهميت است كه تا پيش از سال 1368 و در زمان حيات امام خميني رحمه الله مردم، تجربه جديدي از ولايت پذيري را که شرط ظهور و لازمه جامعه پس از ظهور است، پشت سر ميگذاشتند؛ تجربهاي که جهان تشيع، نه در زمان مراجع تقليد ديگر و نه حتي در زمان حکومت حضرت علي عليه السلام، در اين سطح با آن مواجه نشده بود؛ چرا که اولاً اين دوره ولايتپذيري، از دوره ولايت پذيري زمان حضرت امام علي عليه السلام و حکومت ايشان طولانيتر شده بود و ثانياً بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران با اين که مقامات معنوي امام معصوم عليه السلام را واجد نبود و خود نيز مدعي چنين چيزي نشد، بلکه آن را انکار نيز ميکرد؛ اما شعاع دايره ولايت و اختياراتش، به اندازه شعاع دايره ولايت تشريعي و اختيارات امام معصوم بود. با اين وصف، مردم اين زمان، ولايت او را حتي بيشتر از مردم زمان حضرت علي عليه السلام پذيرفتند و در چارچوب خواستههاي مشروع او حرکت كردند. اين تجربه جديد و موفق شيعيان، بيانگر حدي از آمادگي براي استقبال از امام غايبي است که از شرايط ظهورش، آمادگي براي پذيرش ولايت او است.
آيتالله خامنهاي پس از انتخاب شدن به رهبري، آرام آرام شخصيت کاريزمايي خود را از مقام ولايت فقيه کسب كرد؛ زيرا در زمان حيات امام خميني، ولايت فقيه، به آن ميزان از مقبوليت رسيده بود که سبب شود مقام ولايت فقيه به شخصي که واجد آن ميشود محبويت و اقتدار تفويض کند و اين امر در تحليل مسائل مربوط به آخرالزمان، معنايي خاص مييابد. در واقع، پذيرش عمومي ولايت که مقدمهاي براي پذيرش ولايت امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف ميباشد، بين شيعيان، در حال نهادينه شدن است. طبق اين تحليل، نگراني دوستداران امام و انقلاب نسبت به فقدان شخصيتي که پس از امام خميني همچون او، از محبوبيت و اقتدار بالايي برخوردار باشد، نه تنها يک ضعف در مسير تکاملي انقلاب اسلامي و مهدويت نبود، بلکه خود گامي به جلو در حوادث آخرالزماني براي نهادينه شدن ولايت پذيري و زمينه سازي بيشتر انقلاب اسلامي براي ظهور محسوب ميگردد. [3]
اين اتفاق در حوزه جامعه شناسي نيز ميتواند فضاي جديدي را براي فهم دقيقتر اقتدار کاريزماتيک ماکس وبر يا اصلاح آن بگشايد. طبق آنچه ماکس وبر ميگويد، اقتدار کاريزماتيک با شخصيت استثنايي واجد آن، ارتباط و همبستگي تامي دارد؛ به طوري که با مرگ آن شخصيت، آن اقتدار نيز از ميان ميرود و به جانشين منتقل نميشود؛ در نتيجه، آن حکومت، با بحران مشروعيت روبهرو ميشود. بر همين اساس، برخي تحليلگران خارجي، سقوط حکومت ديني و شکست انقلاب اسلامي را پس از ارتحال امام خميني رحمه الله انتظار ميکشيدند؛ اما بر خلاف اين انتظار و بر خلاف سخنان ماکس وبر در نمونه شيعي، اقتدار کاريزماتيک که در چارچوب نيابت عام و امامت به وجود ميآيد، شاهد نوعي ثبات و انتقال آن به جانشين بعدي هستيم؛ زيرا اين نوع اقتدار، به جايگاه الهي نيابت، مربوط است که به افرادي که در آن جايگاه قرار ميگيرند، اعطا ميشود. البته هر قدر، اين افراد شرايط لازم براي آن سمت را بيشتر دارا باشند، اقتدار کاريزماتيک آنان نيز بيشتر خواهد بود.
در پايان، توجه به اين نکته مفيد است که اگر تا پيش از انقلاب اسلامي، دستکم اين نگاه غالب بود که در عصر غيبت، تشکيل حکومت ديني امري بعيد يا محال است و نيابت عام از امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف فقط در چارچوب مرجعيت تقليد معنادار بود، انقلاب اسلامي مدل جديدي از نيابت را که معناي نيابت را بيشتر از گونة قبلي خود دارا است، عرضه کرد و مورد پذيرش شيعيان قرار گرفت. اين نيابت و نگاه جديد، جايگاه ويژه خود را در سطح جامعه و حوزههاي علميه و حتي در نگاه مراجع تقليد باز يافته است. امروزه اين نگاه جديد در سطح مراجع تقليد که تغييرات را با معيارهاي فقهي و اصولي قبول يا رد ميکنند نيز به وجود آمده است. در دوره حاضر، نسلي از مراجع تقليد پديد آمدند که ولايت فقيه و حکومت ديني را پذيرفته و از آن دفاع ميکنند.
پذيرش ولايت فقيه در سطح مراجع تقليد، پس از حمله آمريکا به عراق روند رو به رشدي يافته است. توضيح آن که دو حوزه علميه مهم شيعه، يکي در ايران و ديگري در عراق قرار دارد. حوزه ايران، به دليل قرار داشتن در کانون انقلاب اسلامي، تغييرات به وجود آمده در نيابت عام را خيلي زود درک كرد؛ اما حوزه علميه نجف در عراق که سابقه و قدمت بيشتري از حوزه علميه قم در ايران داشت و از اين جهت داراي اعتباري خاص بود، به دليل فشارهاي شديدي که از سوي حکومت صدام متحمل ميشد و حتي بقاي خود را در معرض خطر ميديد، مصداق بارزي از يک حوزه تحت فشار از سوي حکومتهاي غاصب در عصر غيبت محسوب ميشد و به لحاظ شرايط زماني، در دوراني شبيه دوران پيش از انقلاب اسلامي ايران به سر ميبرد. برخي شخصيتهاي مهم اين حوزه ايراني بودند و اين دو حوزه، علقههاي وثيقي با هم داشتند و در واقع، بزرگان حوزه قم، شاگردان حوزه نجف بودند؛ اما در اثر انقلاب اسلامي، اين شاگردان، تا حدي از اساتيد خود جدا شده و راهي ديگر برگزيده بودند. با وجود رشد تدريجي ولايت فقيه در حوزه قم، حوزه نجف، از اين مسير جديد فاصله داشت. حوزه نجف، گاه دستاويزي ميشد براي مخالفان ولايت فقيه تا از طريق علم کردن برخي عالمان حوزه نجف، مخالفت خود با ولايت فقيه را مطرح كنند؛ اما پس از حمله آمريکا به عراق و سقوط صدام و به وجود آمدن برخي آزاديها براي حوزه نجف و از سويي تسلط استعمارگران و کافران بر عراق و ايجاد ناامنيها و ترورها، حوزه نجف با اتخاذ رويکردي جديد به مقابله سياسي و … با حوادث عراق پرداخت. آيتالله سيستاني از برجستهترين شخصيتهاي نجف و برخي ديگر، به عرصه سياست وارد شدند و در واقع در مسيري گام نهادند که امام خميني رحمه الله در آن گام نهاده بود. اين، در واقع به معناي نزديک شدن حوزه نجف به حوزه قم و همچنين نزديک شدن مرجعيت تقليد نجف به ولايت فقيه ميباشد.
آيتالله سيستاني با برخي اظهار نظرها درباره ولايت فقيه و عملکردهاي خود، به تقويت ولايت فقيه در ايران و عراق کمک کرده است.
نتيجه :
در مجموع ميتوان گفت: مجموعه تحولات پيش گفته ـ چه در توسعه تدريجي نيابتهاي علمي، مالي و سياسي و چه در عمق يافتن آنچه تحت عنوان نيابت معنوي بيان شد ـ همگي زمينه را براي طرح ولايت فقيه فراهم ساخت كه در مقايسه سازمان مرجعيت، داراي قرابتي بيشتر با امامت است. در ولايت فقيه، به دليل انتقال ميزان بيشتري از اختيارات امام عليه السلام به ولي فقيه، «نيابت» از امام، عينيت بيشتري مييابد و در واقع، امامت و مهدويت در جامعه و بين مردم، ظهور و بروز بيشتري پيدا ميكند و زمينه براي عملياتي شدن بيشتر دين در سطح جامعه که از مهمترين فوايد امامت براي امت است از طريق نايب امام، بيشتر فراهم ميگردد.
اگر مهدويت را پديده تكاملي تاريخي بدانيم و از موضعي جامعهشناختي به تحول مرجعيت به ولايت فقيه بنگريم، آن را ميتوان حلقهاي از حلقههاي تكاملي مهدويت به شمار آورد. به اين معنا كه با طرح ولايت فقيه پس از انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت ديني مبتني بر آن، شيعيان تجربه بزرگي از ولايت مداري را پشت سر ميگذارند كه شرط ظهور و لازمه جامعه پس از ظهور است؛ تجربهاي كه از آغاز غيبت تا كنون در اين سطح و به اين گستردگي، همانندي از ولايت پذيري نداشتهاند. تجربه شيعي ولايت مداري و عرضه جهاني آن براي غير شيعيان، در نظام باورهاي شيعي، گامي به سوي ظهور و بنابراين، حلقهاي از حلقههاي تكاملي آن محسوب ميشود.
منابع تحقیق :
1.جاسم حسين، تاريخ سياسي امام دوازدهم عليه السلام، (ترجمه سيد محمد تقي، آيت اللهي)، تهران، اميرکبير، 1367ش.
2.جعفريان، رسول، صفويه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1370ش.
3.حسينيان، روح الله، تاريخ سياسي تشيع تا تشکيل حوزه علميه قم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1380ش.
4.حلبي، ابوصلاح، الكافي في الفقه، اصفهان، مکتبة امير المؤمنين، 1403ق.
5.ذبيح زاده، علي نقي، مرجعيت و سياست در عصر غيبت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1383ش.
6.رولاجوردي، ابي مصعب، «نقد و بررسي كتاب converting Persia»، ماهنامه اسلام در نگاه غرب، زمستان 1384ش.
7.شيخ صدوق، محمد بن علي بابويه، كمال الدين و تمام النعمه، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1405ق.
8.شيخ طوسي، محمد بن حسن، النهايه في مجرد الفقه و الفتوي، قم، منشورات قدس محمدي، بيتا.
9.شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، مقنعه، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1410ق.
10.قاسمي، محمدعلي و همكاران، فقيهان امامي و عرصههاي ولايت فقيه، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1384ش.
11.قاضي ابن براج، المهذب، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1406ق.
12.قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.
13.کرماني، ناظم الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران، آگاه- نوين، 1362ش.
14.كركي، محقق، جامع المقاصد، قم، آل البيت، 1408 ق.
15.كريمي زنجاني اصل، محمد، اماميه و سياست در نخستين سدههاي غيبت، تهران، نشر ني، 1380ش.
16.مدرسي طباطبايي، حسين، زمين در فقه اسلامي، تهران، فرهنگ اسلامي، 1362ش.
17.مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، دائره المعارف فقه مقارن، قم، مدرسه الامام علي عليه السلام، 1385ش.
18.موسوي خميني، روحالله، شؤون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از کتاب البيع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1374ش.
19. هاينس هالم، تشيع، ترجمه: محمد تقي، اکبري، قم، اديان، 1384ش.
منبع:http://www.entizar.ir
برگرفته از سايت :راسخون
یک دیدگاه
The White Hand
امیدوارم روزی را ببینم که امت جدم محمد در این مسائل اختلافی نداشته باشند و واقعا بدانند که مفهوم نيابت و مسئوليت آن یعنی چه.
به جز بعد معنوی و سياسی لا اقل از لحاظ مالی چگونه میتوان استفاده از اموال امام را تشريع کرد حتی اگر در راه خدا باشد.
برادرتان از کپنهاک