دوربین انداختیم و دیدیم عراق برای محافظت و جلوگیری از بستن دهانه توسط ما، دقیقا در رو به رو، یک ضد هوایی چهارلول روی سطح جاده گذاشته است. یک پی ام پی و یک تانک هم در پشت، در آشیانه و نعل اسبی که بالای سرش بود، قرار داشت. یعنی هر جنبنده ای که می خواست چند متر از دهانه جلو برود را می زد، چون روز بود و اشراف کامل داشتند.
کمی فکر کردیم. دیدیم بهترین کار این است که از کنار یال جاده حرکت کنیم، مسافتی را جلو برویم که حالت کمانی شود، هم بتوانیم دو طرف جاده را مین گذاری کنیم هم سطح آن را. من، شهید مرتضی اسماعیل زاده و برادر حمید مقبل، سینه خیز جلو رفتیم، در مسیر صحبت می کردیم و می خندیدیم.
عراقی ها ما را دیدند چون روز بود و کاری نمی توانستیم بکنیم. با ضد هوایی چهارلول شروع به زدن ما کردند. گلوله های بزرگ چهارلول از روی سر ما رد می شد و به پشت دپو می خورد.
شهید اسماعیل زاده همیشه یک کلاه عرق چین مشکی روی سرش می گذاشت. یک لحظه دیدم شهید نیم تنه اش را در همان حالت سینه خیز بلند کرد، کلاهش را برداشت و برای عراقی ها تکان داد… من و آقای مقبل تعجب کردیم، در این شرایط این چه کاری است؟!
خاطرم نیست چه چیزی به عراقی ها می گفت، ما خنده مان گرفت، انگار شهید کار را به شوخی گرفته بود. با این اتفاق، پی ام پی یک آر.پی.جی یازده به سمت ما شلیک کرد.باور کنید من چنین صحنه ای را ندیده بودم، وقتی آر.پی.جی در کمان جاده به زمین خورد، قسمت عقبه ی آن بصورت قرمز و گداخته از روی سر ما رد شد.
به شهید اسماعیل زاده گفتم چه کار می کنی؟!
قَلت زدیم و به کناره ها رفتیم و دراز کشیدیم تا اوضاع کمی آرامتر شود.
* راوی تخریبچی محمد ابراهیمی
شهید مرتضی اسماعیل زاده 24 بهمن ماه سال 64، مصادف با روز شهادت حضرت فاطمه (س)در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.
منبع : مشرق