– روز دوشنبه پنجم اردیبهشت شب مبعث 1384 عقد کردیم. روز قبلش برای خرید حلقه رفته بودیم. اذان که شد گفت: ببخشید من بروم نمازم را سریع بخوانم و بیایم. گفتم: خدایا این چه جورش است من و خانوادهاش را وسط بازار گذاشت و رفت.
– چند ماه بعد از عروسیمان به من گفت: شما سیدی دعا کن شهید بشوم. گفتم: شما که عاشق شهادت هستید چرا ازدواج کردید؟ گفت: ازدواج کردم از خودم یادگاری بگذارم. حرفاش عجیب بود. فقط از خدا خواستم 10 سال فرصت بده عاشقانه کنارش زندگی کنم. دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم. همیشه آخر مداحی هایش «شهادت همه آرزومه» را می خواند.
– بعد از تولد پسر اولم گفت: امروز که بچهام به دنیا آمده ستوان دوم هستم. وقتی بزرگ شود شهید شدهام. گفتیم: آقا مهدی این جور نگو. گفت: آخر کار ما شهادت است.
– آنقدر از شهادتش مطمئن بود که میگفت در نماز شبت هر چی از خدا بخواهی، میدهد. برای باورش برنامهریزی میکرد. میگفت شهادت را فقط برای خودش نمیخواهد، میخواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچهها را میبوسید و میگفت: دوستتان دارم. پسرها هم باید میگفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد.
– در یکی از جلسات خواستگاری گفت: خواب دیده در بیابانی است و امام حسین(ع) به ایشان میفرمایند: «هل من ناصر ینصرنی» و آقا مهدی در جواب میگویند: آقاجان من شما را یاری میکنم و تنها نمیگذارم. این خواب همسرم با رفتن به جمع مدافعان حرم تعبیر شد.
می گفت شهید می شوم تا شفیع شما شوم../شهید مدافع حرم ، مهدی غریب
به روایت همسر پاسدار شهید مهدی (قاسم) غریب ولادت: 1361 شهادت: 1394 سوریه
همسر شهید: مهدی در همان جلسه از احتمال شهادتش برایم گفت. میگفت عاشق شهادت است و من در جواب گفتم من دوست دارم عرض زندگیام قشنگ باشد. طولش مهم نیست. غنای یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم میدیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی میکنند و هیچ عشقی در میان نیست.