به نام خدا
اجراى سنن انبيا عليهم السلام در بارهى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
حديثيكم – حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوى، قال حدثنا جعفر بن مسعود وحيدر بن محمد السمرقندى، جميعا، قالا: حدثنا محمد بن مسعود، قال:
حدثنا جبرئيل بن احمد عن موسى بن جعفر البغدادي، قال: حدثني الحسن بن محمد الصيرفي، عن حنان بن سدير، عن ابيه، عن ابى عبدالله عليه السلام، قال:
«ان للقائم منا غيبة يطول امدها.» . فقلت له: ولم ذاك، يابن رسول الله؟ . قال: ان الله عزوجل ابى الا ان يجرى فيه سنن الانبياء عليهم السلام في غيباتهم، وانه لابد له – ياسدير – من استيفاء مدد غيباتهم. قال الله عزوجل: «لتركبن طبقا عن طبق» ; اى سننا على من كان قبلكم .
حنان بن سدير، از پدرش از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود : براى قائم ما، غيبتى است كه مدت آن به طول مىانجامد. . گفتم: اى فرزند رسول الله آن، براى چيست؟ . فرمودند:
خداوند عزوجل، مىخواهد دربارهى او، سنتهاى پيامبران عليهم السلام را در غيبتهايشان جارى سازد. اى سدير! گريزى از آن نيست كه مدت غيبتهاى آنها به سر آيد.
خداوند عزوجل فرمودند: همانا، همهى شما پيوسته از حالى به حال ديگر منتقل مىشويد ; يعنى، سنتهاى پيشينيان، دربارهى شما هم جارى است .
البته روايات ديگرى به اين مضمون وارد شده كه در ادامهى مبحث، بدان اشاره مىشود .
خدا نمىخواهد امام در ميان قوم ستمگر باشد
حديثيكم – العطار، عن ابيه، عن الاشعرى، عن احمد بن الحسين بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباري، قال: خرج من ابى جعفر عليه السلام: ان الله اذا كره لنا جوار قوم نزعنا من بين اظهرهم .
مروان انبارى گويد: از ابوجعفر (امام باقر عليه السلام) نامهاى رسيد كه نوشته بود: همانا، خداوند، اگر ناخوش بدارد و دوست نداشته باشد كه ما، در مجاورت و كنار قومى باشيم، ما را از ميان آنها بيرون مىبرد .
حديث دوم – محمد بن يحيى، عن جعفر بن محمد، عن احمد بن الحسين، عن محمد بن عبدالله، عن محمد بن الفرج; قال: كتب الى ابوجعفر عليه السلام: اذا غضب الله تبارك وتعالى على خلقه نحانا عن جوارهم .
محمد بن فرج گويد: ابوجعفر (امام جواد عليه السلام) به من نوشت: «هنگامى كه خداوند تبارك و تعالى، بر خلقاش خشم كند، ما را از ميانشان دور مىكند.» .
تنبيه و تنبه مردم
حديث – در حديث محمد بن الفرج: خشم خدا، به جهت تنبيه و تنبه مردم است تا قدر شناس باشند .
امتحان مردم
حديث – حدثنا محمد بن الحسن بن الوليد، قال:
حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن الحسين، عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح، عن زرارة بن اعين، «قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد صلى الله عليه و آله يقول: «ان للقائم غيبة…» ثم قال عليه السلام: «وهو المنتظر الذي يشك الناس في ولادته. فمنهم من يقول:
اذا مات ابوه، مات ولاعقب له. ومنهم من يقول: قد ولد قبل وفاة ابيه بسنتين; لان الله عزوجل يحب ان يمتحن خلقه فعند ذالك يرتاب المبطلون.» .
زرارة بن اعين گويد:
از امام صادق شنيدم كه مىفرمودند: «همانا براى قائم (پيش از آن كه قيام كند) غيبتى است.» . سپس فرمودند: «او، منتظرى است كه مردم; در ولادتاش; به شك و ترديد مىافتند و بعضى مىگويند: «زمانى كه پدرش (امام حسن عسكرى عليه السلام) رحلت كرد، فرزندى براى او نبود» و بعضى گويند:
«دو سال قبل از وفات پدرش; متولد شده است» ; زيرا، خداوند عزوجل، محققا، امتحان خلقاش را دوست مىدارد و در آن هنگام، باطل جويان، شك و ترديد مىكنند .
اين حديث و احاديث ديگر وجه غيبت را، امتحان مردم دانسته كه مطابق با آيات خداوند و تعليمات دينى است. بررسى اين موضوع را همچنانكه در ابتدا اشاره كرديم، به محل خود موكول مىكنيم .
خوف و ترس از قتل
حديثيكم – حدثنا محمد بن على ما جيلويه، رضى الله عنه، عن ابيه، عن ابيه احمد بن ابى عبدالله البرقي، عن محمد بن ابي عمير، عن ابان و غيره، عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله: لابد للغلام من غيبة. فقيل له: ولم يا رسول الله؟ .قال: «يخاف القتل.» .
ابان و ديگران، از امام صادق عليه السلام نقل مىكنند كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند: «گريزى از غيبتبراى غلام و پسر خردسال (اشاره به امام مهدى (عج) نيست» . عرض كردند: «يا رسول الله! براى چه غيبت مىكند؟» .فرمودند: «مىترسد او را بكشند .
حديث دوم – ابن عبدوس، عن ابن قتيبه، عن حمدان بن سليمان، عن محمد بن الحسين، عن ابن محبوب، عن على بن رئاب، عن زرارة، قال: سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول: ان للقائم غيبة قبل ظهوره . قلت: ولم؟ .
قال: يخاف – واو مابيده الى بطنه – . قال زرارة: يعنى القتل .
زراره گويد: از ابوجعفر (امام باقر عليه السلام) شنيدم كه مىفرمودند: همانا براى قائم ما (حضرت مهدى عليه السلام) قبل از ظهورش، غيبتى است . گفتم: «براى چه؟» . فرمودند: مىترسد – و با دستبه شكماش اشاره كرد – زراره گويد: «مقصود، قتل است مىترسد او را بكشند .
در كتاب غيبت نعمانىاين حديث، به طريق ديگر، از «زراره» از امام صادق عليه السلام نقل شده است و نيز احاديث زيادى در ارتباط با اين وجه وجود دارد كه ما به جهت ايجاز، از ذكر آنها صرف نظر كرديم .
و در اين مرحله صرفا، به معرفى وجوه مختلف علت غيبت مىپردازيم. عالمانى مانند شيخ طوسى، بحث مفصلى در تاييد اين وجه دارند كه در مرحلهى بحث و بررسىهاى دلالى، به آنها اشاره خواهيم كرد .
تحتبيعت هيچ حاكمى نباشد
حديثيكم – الطبرسى عن الكلينى، عن اسحاق بن يعقوب، انه ورد عليه من الناحية المقدسة على يد محمد بن عثمان: «و اما علة ما وقع من الغيبة. فان الله عزوجل يقول: يا ايها الذين امنوا لا تسالوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم انه لم يكن احد من آبائى الا وقعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه واني اخرج حين اخرج ولابيعة لاحد من الطواغيت في عنقي .
طبرسى در كتاب احتجاج از ثقة الاسلام كلينى «ره» و ايشان نيز از اسحاق بن يعقوب نقل مىكند كه اين مطلب از ناحيه مقدس امام عصر (عج) به واسطهى على بن محمد بن عثمان وارد شد:
و اما علت وقوع غيبت، اين است كه خداوند عزوجل مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از چيزهايى نپرسيد كه اگر براى شما آشكار شود، شما را ناراحت مىكند. بر گردن همهى پدران ام، بيعتسركشان زمانه بود، اما وقتى كه من خروج كنم، بيعت هيچ ظالم سركشى بر گردنام نيست .
حديث دوم – محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن ابن ابي عمير، عن هشام بن سالم، عن ابي عبدالله عليه السلام قال: يقوم القائم وليس لاحد في عنقه عهد ولاعقد ولا بيعة .
هشام ابن سالم از امام صادق عليه السلام نقل كند كه امام فرمودند: «قائم، قيام مىكند در حالى كه پيمان و قرار داد و بيعت هيچ كس در گردناش نيست.» .
اين وجه، در احاديث زيادى مطرح گرديده است، به طورى كه شيخ صدوق در كمال الدين باب چهل چهار (علة الغيبة) يازده حديث را نقل كرده، كه پنجحديث نخست را (از شماره 1 تا 5) اختصاص به اين وجه قرار داده است .
خالى شدن صلبهاى كافران از مؤمنان
حديثيكم – ابن مسرور، عن ابن عامر، عن عبدالله بن عامر، عن ابن ابي عمير، عمن ذكره، عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قلت له:
«ما بال اميرالمؤمنين عليه السلام لم يقاتل مخالفيه فى الاول؟» . قال: «لاية في كتاب الله عزوجل «لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليما» . قال: قلت: وما يعني بتزايلهم؟ .
قال: «ودائع مؤمنين في اصلاب قوم كافرين، وكذالك القائم عليه السلام، لن يظهر ابدا حتى تخرج ودايع الله عزوجل، فاذا خرجت ظهر على من ظهر من اعداء الله عزوجل جلاله، فقتلهم.» .
ابن ابى عمير، از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه از اباعبدالله (امام صادق عليه السلام) پرسيدم: «چرا اميرالمؤمنين عليه السلام در ابتداى امر، با مخالفان خود كارزار و جنگ نكرده؟» . فرمودند: به جهت آيهاى كه در كتاب خداوند عزوجل بوده: اگر مؤمنان و كفار (در مكه) از هم جدا مىشدند، همانا كافران را عذاب دردناكى مىكرديم. گويد: گفتم: مقصود از تزايلهم ( جدا شدن) چيست؟ . فرمودند: مقصود نطفههاى مؤمنانى است كه در صلبهاى كافران به وديعت گذاشته شدهاند .
همين طور قائم هم مادامى كه ودايع خداوند عزوجل آشكار نشده، ظهور نخواهد كرد. پس وقتى مؤمنان از صلبهاى كافران، آشكار شدند، او نيز ظهور مىكند و بر دشمنان خداوند عزوجل غلبه يافته و آنان را مىكشد .
شيخ صدوق، در كتاب علل الشرايع اين روايت را به سند ديگر از ابراهيم كرخى، از امام صادق عليه السلام نقل كرده است .
سر غيبت معلوم نيست و فقط خدا مىداند
حديث – ابن عبدوس، عن ابن قتيبة، عن حمدان بن سليمان، عن احمد بن عبدالله بن جعفر المدائني، عن عبدالله بن الفضل الهاشمي، قال:
سمعت الصادق جعفر بن محمد عليهم السلام يقول: «ان لصاحب هذا الامر غيبة لابد منها يرتاب فيها كل مبطل.» . فقلت له: «ولم جعلت فداك؟» . قال: «لامر لم يؤذن لنا في كشفه لكم.» . قلت : فما وجه الحكمة في غيبته؟ .
فقال: وجه الحكمة في غيبته وجه الحكمة في غيبات من تقدمه من حجج الله تعالى ذكره. ان وجه الحكمة في ذلك لا ينكشف الا بعد ظهوره كما لا ينكشف وجه الحكمة فيما اتاه الخضر عليه السلام من خرق السفينة، وقتل الغلام، واقامة الجدار لموسى عليه السلام الى وقت افتراقهما .
يابن الفضل! ان هذا الامر امر من امر الله وسر من سر الله وغيب من غيب الله ومتى علمنا انه عزوجل حكيم، صدقنا بان افعاله كلها حكمة، وان كان وجهها غير منكشف .
عبدالله بن فضل هاشمى گويد: از امام صادق جعفر بن محمد عليهم السلام شنيدم كه مىفرمودند: همانا صاحب اين امر را غيبتى است كه ناچار از آن است. و هر باطل جويى، در آن، به شك مىافتد .
گفتم: «فدايتشوم! براى چه؟» . فرمودند: به جهت امرى كه به ما اجازه ندادهاند آن را بر شما آشكار سازيم. عرض كردم: «چه حكمتى در غيبت او است؟ . فرمودند:
حكمت غيبت او، همان حكمتى است كه در غيبتحجتهاى الهى پيش از او بوده است. وجه حكمت غيبت او پس از ظهورش آشكار گردد، همچنان كه وجه حكمت كارهاى حضرت خضر عليه السلام – از شكستن كشتى و كشتن پسر بچه و به پا داشتن ديوار بر موسى عليه السلام روشن نبود تا آن كه وقت جدايى فرا رسيد .
اى پسر فضل! اين، امرى از امور الهى و سرى از اسرار خدا و غيبى از غيبهاى پروردگار است و چون دانستيم كه خداوند، عزوجل، حكيم است، تصديق مىكنيم كه تمام كارهاى او حكيمانه است هر چند وجه و علت آن براى ما آشكار نباشد .
آزمايش مردم
امتحان و آزمايش يكى از حكمت هاى غيبت ولى زمان ـ ارواحنا فداه ـ مى باشد كه خود از سنتهاى الاهى است.
خداوند، بندگان خويش را با آزمايش هاى گوناگونى به بوته ى امتحان مى سپارد; از اين رو كسانى كه به خدا و پيام آورش و هر آنچه آن حضرت در مورد حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ آورده است، ايمان بياورند; ديگر درازى غيبت آن گرانمايه هر اندازه اى كه باشد و انتظار غمبار او هر چند طولانى گردد، از ثبات قدم و ايمان عميق و تزلزل ناپذير آنان نمى كاهد; اما نفاق پيشگان فرصت مناسبى براى استهزاء و ياوه گويى درباره اين انديشه ى والا و عقيده ى مقدس مى يابند و آيات قرآن و روايات پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ در اين مورد را به ديوار مى كوبند و همه را كنار مى گذارند كه اين منش باطل گرايان در همه ى عصرها و نسل هاست.
از امام كاظم ـ عليه السلام ـ آورده اند كه در مورد غيبت حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ فرمودند:
«انّما هي محنة من اللّه عزّ جلّ، امتحن بها خلقه . . .»
غيبت آن حضرت، رنج و آزمايشى از جانب خداست كه بندگان خويش را بدان مى آزمايد.
روشن است كه معنا و مفهوم امتحان اين نيست كه خداوند از واقعيت كار بندگانش آگاه نيست و آنچه در درون دارند، تا آزمايش نكند نمى داند; نه هرگز! بلكه خداوند به هر چيزى داناست از آنچه در سينه ها مى گذرد آگاه است و چيزى بر او مخفى نمى ماند كه قرآن در اين باره مى فرمايند:
( أحسب النّاس أن يتركوا أن يقولوا آمنّا وهم لا يفتنون ولقد فتنّا الذين من قبلهم فليعلمنّ اللّه الذين صدقوا وليعلمنّ الكاذبين . . . )
آيا مردم پنداشته اند همانقدر كه گفتند: ايمان آورديم، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟ ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينان را نيز مى آزمائيم) بايد علم خدا در مورد كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند، تحقّق يابد .
حال اين آزمايش در قالبهاى گوناگونى طراحى خواهد شد: سختى ها – دين و ايمان
سختى ها
امام صادق ـ عليه السلام ـ خطاب به يار وفادارش «محمد بن مسلم» فرمودند:
پيش از قيام قائم نشانه هايى است كه خداوند آنها را ظاهر خواهد ساخت. محمّد بن مسلم پرسيد: آنها چيست؟ فرمودند:
آنها را خداوند چنين بيان فرموده است: (و شما را به سختيهائى چون ترس و گرسنگى و نقصان اموال و مرگ و آفات زراعت آزمايش مى كنيم و صبرپيشگان را بشارت ده)
ولنبلونّكم: يعنى امتحان مى كنيم شما مؤمنان را قبل از خروج قائم ـ عليه السلام ـ .
بشيء من الخوف: يعنى بوسيله پادشاهان بنى فلان، در آخر سلطنت آنها.
والجوع: يعنى با گرانى قيمتها (و گرسنگى).
ونقص من الأموال: يعنى با كسادى تجارت و كمى در آمد.
والأنفس: يعنى با مرگهاى پياپى و ناگهانى.
والثمرات: يعنى با كمى رشد زراعت.
وبشّر الصّابرين: يعنى نويد بده در آن زمان صبر پيشگان را با ظهور قائم و آن بعد از يك فتنه ى سخت و كمرشكن است، كه هر دوستى و خويشى را در هم مى ريزد. همسايه به همسايه اش هجوم برده گردنش را مى زند. و در چنين روزگارى زمين گير شويد و دست و پاى خود را تكان ندهيد (حركتى از خود نشان ندهيد)» ) .
دين و ايمان
غيبت در زندگى پيامبران وجود داشته و در زندگى نامه ى آنان ضبط شده است و اين خود نوعى حكمت و آزمايش است.
حضرت امام حسن عسكرى ـ عليه السلام ـ مى فرمايند:
«انّ ابني هو القائم من بعدي، وهو الذي يجرى فيه سنن الأنبياء ـ عليهم السلام ـ بالتّعمير والغيبة. حتى تقسو قلوبٌ، لطول الأمد ولا يثبت على القول به إلاّ من كتب اللّه عزّ وجلّ في قلبه ايمان، وأيّده بروح منه»
پس از من، فرزندم، قائم (و صاحب امر دين و امامت) است. و او است كه مانند پيامبران، عمرى دراز خواهد داشت، و غايب خواهد شد. در غيبت طولانى او دلهايى تيره گردد.
فقط كسانى در اعتقاد به او پاى برجا خواهند ماند، كه دل آنان به فروغ ايزدى رخشان باشد، و روح خدائى به آنان مدد رساند.
امام باقر ـ عليه السلام ـ مى فرمايند:
(حضرت مهدى علیه السلام) بعد از غيبت و حيرت ظاهر مى شود در اين دوران تنها كسانى بر دين خود ثابت مى مانند كه در ايمان خود مخلص باشند و با روح يقين همراه و آنها كسانى هستند كه خداوند از آنها درباره ى ولايت ما پيمان گرفته، و قلب آنها را براى ايمان به محنت انداخته (گويى قلبها براى استقرار و ثبات ايمان دائم در حال كوشش است كه اين خود رنجى طاقت فرسا و رياضتى ست بزرگ) و آنها را با روحى از خود تأييد نموده است(.
بازشناسى مؤمن از كافر
يكى ديگر از رازهاى غيبت امتحان مردم در مصائب و مشكلات زندگى است تا ظرفيت و يا تحمل هر كس بر خودش آشكار شود كه چندى در راه دين و مذهب و آئين و كيش خود استقامت و پافشارى مى توانند كرد تا بدين امتحان خوب و بد ممتاز شوند ( حتّى تبيّن الرشد من الغي وليميز الخبيث من الطيّب ) با امتحان بايد خوب از بد، كافر از مؤمن و منافق از مسلم و فاسق از عادل و زشت از زيبا نمايان گردند و ايمان مؤمنين محكم گردد و شك و شبهه باقى نماند و حجت الاهى بر خلق تمام گردد.
) ليهلك من هلك عن بينة ويحيى من حيّ عن بيّنة ( تا آنكه راه هلاكت مى پويد، دانسته بپيمايد و آنكه راه زندگانى در مى نوردد با شناخت گام در آن نهد.
) لئلاّ يكون للنّاس على اللّه حجّة ( تا بندگان حجّتى بر خداوند نيابند مقام امتحان مقامى است كه بندگان خاص خداى بدان امتحان شده اند تا به محك امتحان از غل و غش در آيند.
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد
امام صادق ـ عليه السلام ـ مى فرمايند:
«انّ القائم تمتد غيبته ليصرح الحقّ عن محضه، ويصفو الايمان من الكدر بارتداد من كانت طينته خبثةً من الشيعة الذين يخشى عليهم النّفاق إذا أحسّوا بالاستخلاف والتّمكين والأمن المنتشر في عهد القائم. ثمّ تلا الآية: ( حتّى إذا استيئس الرّسل وظنّوا أنّهم قد كذّبوا أتاهم نصرنا ) ».
«غيبت قائم ـ عليه السلام ـ به طول مى انجامد تا حق روشن گردد و ايمان محض از تيرگى خالص شود و هر كه از شيعيان سرشت ناپاك دارد و بيم آن هست كه اگر از امكانات وسيع و امن و امان گسترده در عهد قائم ـ عليه السلام ـ آگاه شود، از درِ نفاق در آيد، به ارتداد گرايد و با ارتداد آنها خالص و ناخالص از يكديگر جدا شود. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: تا هنگامى كه پيامبران نوميد شدند و مردم خيال كردند كه آنها را به دروغ وعده ى عذاب داده اند، يارى ما فرا رسيد».
قدرشناسى
ديگر از راز و رمزهاى پيچيده ى نهان زيستى امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ بازشناسى ارزش و اهميت حضور امام معصوم در عرصه هاى مختلف جامعه بشرى است. چو آنكه اين نعمت ناديده انگاشته شد، حرمان از جانب حق عزّ وجلّ ناشكران را لازم آمد; زيرا:
قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد. تا ارزش او بازشناسى شود و اين نعمت عظيم طالب و خواهان واقعى يابد!
از اين روست كه بازگشت اين نعمت ـ به هنگام ظهور ـ چون خورشيدى كه از كرانه ى غروب خود سر بر آورد، مانند شده است
و اين بدان معناست كه ناپديد شدن اين خورشيد هدايت ريشه يافته از امور اجتماعى بسيارى است كه يكى از مهم ترين آنها بى توجهى و قدرناشناسى از مقام ولايت و شخص ولى اللّه و امام معصوم زمان وكناره گيرى از درياى بى كران دانش و حكمت و معارف او و سرتافتن از تربيت خداگونه وى و روى آورى به مظاهر پوچى و تباهى است; و بدين علت است كه چنين گوهرى از كفها ربوده شده و تا هنگام خواهش صادقانه انسانها باز پس نمى گردد.
البته اين تنها موردى نيست كه بين خلق و خالق چنين داد و ستد مى شود; بلكه از ديرباز چنين بوده و در زندگانى بسيارى از پيام آوران و فرزانگان الاهى اين نهان زيستى را با همين منظور مى توان مشاهده نمود. چنانچه در گفتار معصومان بدان اشاره رفته و حكمت غيبت امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و انبياى الاهى را همانند دانسته اند
حال نيز چنانچه درباره پيام آوران پروردگار مى يابيم كه چون ملتها خواهان سامان يافتن واقعى جامعه خويش شدند و اصلاح حقيقى را از پروردگار طلب كردند و در آن اصرار و الحاح نمودند، آن گونه كه ملت به ستوه آمده ى بنى اسرائيل كردند و راهبر راستين خويش را تمنى داشتند و از غفلت و حق فراموشى و قدرناسپاسى روى تافتند (چه آنكه موسى روزگارى در ميان آنان بود، ليك بناچار بدرود آن ديار گفت و تا سالها در مدين اقامت گزيد) پس آنگاه نعمت رهبرى الاهى آنان را در بر گرفت و به سعادت نايل آمدند و خرمى دنيا را با شادكامى عقبى در هم آميختند.
بنابر آنچه پيش تر گفتيم نعمت حضور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ از همان كرانه كه غروب نموده طلوع خواهد كرد; و آن افق بازشناسى مقام و ارزش امام و احساس نياز جدى به وى در تمام عرصه هاى مادى و معنوى است.
در تأييد اين سخن به خط سير غيبت و ظهور آن امام معصوم مى نگريم كه چگونه حضور عينى ولايت به هنگام زندگانى ائمه هدى ـ عليهم السلام ـ تا امام هادى و عسكرى ـ عليهما السلام ـ به غيبت امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ انجاميد; ليكن نه غيبت تمام عيار بلكه امام دستورات خود را توسط افرادى ويژه اعمال نموده و مردم نيز چالش هاى زندگى و روحى و جسمى خود را با رهبر خويش به همين ترتيب در ميان مى گذارند; تا آنكه اين مقدار محروميت جامعه را هشيار نساخت و اين هشدار باش آنان را به اقدامى جدى وا نداشت و بى توجهى و قدرناشناسى عمومى ادامه يافت و بلكه شتابى بيشتر گرفت و سپس غيبت كبرا آغاز گرديد و ارتباط با محور انسانيت به سختى گراييد و جز مؤمنان عاشق و پاكباخته محضرش را نيافتند و جوّ فراگير رو به انحطاط و دورى از امام خود نهاد و كار بدانجا رسيد كه:
يكى گفت: مرده است!
ديگر گفت: كشته شده!
آن ديگر گفت: در كجا مسكن دارد؟!!
و به يكبار نام و ياد او را از خاطرها زدودند و غيبت نيز به منتهى اليه انحطاط خويش رسيد.
با توجه به آنچه گفتيم، آيا جامعه اى اين چنين ناسپاس و غافل تربيتى را در سايه پنهان سازى امام معصوم و رهبر الاهى و مربى دلسوز نمى طلبد تا سرانجام جاى خالى او را در عرصه هاى گوناگون زندگى خويش بيابد و رفته رفته يادش را زنده دارد و نامش را گرامى شمارد و شوق وصال در سرش افتد و روى نياز به سويش آرد و دست تمنى به دامنش درآويزد و در طلبش افتد و حضور او را در زندگى فردى خود بيابد و ظهورش را لحظه شمارد. آرى! اين همان حركت به سوى ظهور اوست.
كوتاهى مردم
يكى از مهمترين انگيزه هاى پنهان زيستى و رازهاى غيبت حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ اين است كه مردم به حمايت و اطاعت آن حضرت برنخاستند و در وفا به پيمان ولايت، همداستان و يكدل نگشتند. يعنى بايد علت اساسى غيبت را در خود مردم جستجو كرد و بايد جامعه را مسئول آن دانست.
چرا كه خود در نامه اى فرمودند: ولو ان اشياعنا ـ وفقهم اللّه لطاعته ـ على اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخّر عليهم اليمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة وصدقها منهم بنا، فما يحسبنا عنهم إلاّ ما يتصل بنا مما نكرهه ولا نؤثره منهم ، اگر شيعيان ما ـ كه خداوند بر طاعتش موفقشان دارد ـ هم دل و هم رأى مى شدند كه بر عهدى كه بر گردن آنهاست عمل كنند، هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمى افتاد و رستگارى با ديدار برخاسته از معرفت حقيقى و صدق راستين درباره ما به سوى آنان سرعت مى گرفت.
ليكن آنچه ما را از ايشان دور نگاه داشته كردارى ست كه از آنان به ما رسيده و آن را زشت مى داريم و از آنان روا نمى شماريم .
آرى! مسلم است وقتى جامعه پذيرش حجت الاهى را نداشته باشد و از فرمان او اطاعت نكند، حجّت خدا خانه نشين مى شود و اگر در خانه راحتش نگذارند و قصد جانش كنند، غائب مى شود و به زندگى پنهانى پناه مى برد، تا وقتى كه شرايط ظهورش فراهم آيد و مردم با جان و دل دستوراتش را اجرا كنند.
حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ بر منبر مسجد كوفه فرمودند:
«واعلموا أنّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه عزّ وجلّ ولكن اللّه سَيُعمي خلقه عنها بظلمهم وجورهم واسرافهم على أنفسهم» .
«بدانيد كه زمين از حجّت خدا خالى نمى ماند، امّا خداوند در اثر ظلم و ستم و اسراف بر نفس (گناهان) مردم آنان را از ديدن او كور و محروم خواهد ساخت» .
فقيه بزرگوار و محقق عاليمقام مرحوم علاّمه حلّى ـ قدس سره ـ ، در شرح اين جمله ى خواجه نصيرالدين طوسى كه گفته است: «وجودهُ لطفٌ وتصرُّفُه لطف آخر وعدمه منّا» وجود امام معصوم لطف است و زمامدارى و تصرف او در كارها لطفى ديگر و فقدان وى از ناحيه ى مردم است. مى نويسد:
تماميت و كامل شدن لطف امامت به سه امر بستگى دارد:
1ـ آنچه مربوط به خداوند تبارك و تعالى است و آن آفرينش وجود امام است و دادن قدرت و علم به او و معرفى وى به نام و نسبش، كه اينها را خداوند متعال انجام داده است.
2 ـ آنچه در رابطه با خود امام است و آن اين است كه امامت را بپذيرد و بر دوش كشد، و امام نيز وظيفه اش را به انجام رسانده است.
3 ـ آنچه بر مردم واجب و لازم است و آن اينست كه با امام مساعدت نمايند، او را يارى كنند، دستوراتش را بپذيرند و فرمانش را اطاعت كنند، امّا مردم در اجراى اين مسئوليت، كوتاهى كردند و وظايف خود را نسبت به امام انجام ندادند، پس علت كامل نشدن لطف امامت از سوى مردم است، نه از جانب خداوند تبارك و تعالى و نه از ناحيه ى خود امام.
بنابراين اگر مردم به حسن اختيار بار مسئوليت خود را به دوش كشند و از امام زمان شان اطاعت و حمايت كنند، لطف امامت كامل گشته و حجت خدا زمام امور جامعه را به دست مى گيرد و ملّت را به سعادت مى رساند; اما اگر به سوء اختيار امام را وا گذارند و دستوراتش را بكار نبندند، از كامل شدن لطف امامت مانع شده و زمام امور مملكت را به نااهلان و جاهلان سپرده به انحراف و گمراهى دچار مى شوند و اگر به اين مقدار هم قناعت نكرده، بر قتل امام مصمم گردند; حجت خدا غائب مى شود.
نبود امكان
مرحوم سيّد مرتضى رضوان اللّه تعالى عليه، كه در اوايل غيبت كبرى مى زيسته و از مفاخر شيعه و داراى تصنيفات گرانبهائى است در رساله كوتاهى كه پيرامون مسأله غيبت نگاشته، درباره ى علت نهان زيستى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ مى نويسد:
سبب و انگيزه ى پنهان شدن امام ـ ارواحنا فداه ـ آن است كه ستمگران حضرت را از قتل بيم دادند و از دخل و تصرف امورى كه زمامش بدست آن حضرت است، ممانعت نمودند.
زيرا بهره ى كلى و نصيب كامل بردن از وجود امام مشروط است به آنكه حضرت قدرت و تمكّن داشته، زمام امور در اختيارش باشد، دستوراتش اجرا گردد و مانعى در راه رسيدن به اهدافش وجود نداشته باشد; تا نظاميان را بسيج كند و با تجاوزگران بجنگد و حدود الاهى را اقامه نمايد و مرزها را ببندد و داد مظلوم را از ظالم بگيرد. و اين همه انجام نپذيرد مگر با وجود تمكن و قدرت.
پس اگر مانعى بين او و مقاصدش حائل گردد و وى را از انجام اين امور باز دارد، وجوب پيشوائى و سرپرستى جامعه از آن حضرت ساقط شود و زمانى كه بر حيات خويش بترسد و از شر ظالمان امنيت جانى نيز نداشته باشد، لازم است غيبت نمايد و از ديده ها پنهان گردد; زيرا اجتناب از خطر و دورى از ضرر هم به حكم عقل و هم به حكم نقل واجب است; چنانكه نبى اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ زمانى در شعب ابى طالب و بار ديگر در غار ثور پنهان شد; در حالى كه اين غيبت و نهان زيستى رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ انگيزه و علتى جز بيم جان و مصونيت از ضررها و خطرات نداشت.
سرّ ناپيدا
علت عمده و سرّ بزرگ و ناموس شگرف غيبت امام زمان ـ عجّل اللّه فرجه الشريف ـ معلوم نخواهد شد مگر پس از ظهور آن حضرت، چنانچه حكمت كارهاى حضرت خضر ـ عليه السلام ـ مانند سوراخ كردن كشتى و كشتن غلام و بپا داشتن ديوار نيز در موقعى كه حضرت موسى ـ عليه السلام ـ با او مصاحبت داشت، معلوم نشد; مگر هنگام جدايى.
چنانچه فائده و ثمره خلقت هر موجودى از جماد و نبات و حيوان و انسان بعد از گذشتن ماه ها و سالها ظاهر شده و مى شود; سرّ آفرينش درختها ظاهر نمى شود مگر پس از آشكار شدن ميوه و حكمت باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمين و سبز و خرّم شدن باغ ها و بوستان ها و مزارع.
از اين رو رمز و راز غيبت نيز آشكار نخواهد شد مگر آنگاه كه خورشيد دلها از افق غيب سر بر آورده و بر مشرق ظهور خرامد كه از آن هنگام رمز سترگ گشوده آيد و آن حكمت كه خدا را در غايب شدن حجّت خويش بود پرده از رخ برگيرد; چنانكه حكمت كار خضر ـ عليه السلام ـ براى موسى ـ عليه السلام ـ پس از انجام يافتن و به پايان رسيدن كار آشكار گرديد.
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: حكمت غيبت مهدى، همان حكمتى است كه در غيبت پيامبران و حجّتهاى الاهى پيشين وجود داشته است . . . اين غيبت امرى از امور الاهى و سرى از اسرار خدايى و رازى از رازهاى ربّانى است. وقتى ما خداوند را حكيم مى دانيم اذعان خواهيم كرد كه همه كارهاى او از روى حكمت است، اگر چه آن حكمت و مصلحت را خود تشخيص ندهيم و به راز آن پى نبريم .
حفظ جان امام ـ ارواحنا فداه
هرگاه گروهى از شيعيان گرداگرد يكى از امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ گرد آمده، از خرمن علمش خوشه اى چيده اند; بر ستمگران زمان سخت آمده، آتش حسد و كينه شان شعلهور شده، با تمام نيرو براى خاموش كردن آن مشعل هدايت همت گماشته اند.
هنگامى كه به روايات پيامبر و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در مورد امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ مى نگريم; به اين نكته تصريح شده است كه: حكمت غيبت طولانى آن وجود گرانمايه به فرمان خدا، صيانت از جان گرامى و حيات پر بركت او براى تحقّق يافتن نويدها و بشارتهاست.
چرا كه ما مى دانيم دو رژيم سياهكار عثمانى و عباسى و ديگر حكمرانان خودكامه اى كه در طى قرون و اعصار در كشورهاى اسلامى بويژه خاورميانه حكومت مى كردند، همواره تمامى تلاش و كوشش ارتجاعى خود را در راه از ميان برداشتن آن مصلح بزرگ جهانى بكار گرفتند; بويژه پس از دريافت اين حقيقت كه او طبق آيات و روايات همان اصلاحگر پر شكوهى است كه پايه هاى قدرت ظالمانه ى آنان را به لرزه در خواهد آورد و كاخ بيداد ايشان را منهدم مى سازد و آنان را از تسلط ظالمانه بر سرنوشت بندگان خدا و سرزمين آنان باز خواهد داشت.
پس از هجوم مأموران خلافت عباسى به خانه ى امام حسن عسكرى ـ عليه السلام ـ و جستجوى فرزند و جانشين آن امام، روشن گشت كه خطرى جان امام آينده را تهديد مى كند; خطرى بس سهمگين. اين هجوم و پيگيرى ـ در پيدا كردن مهدى ـ ارواحنا فداه ـ ، ايجاب مى كرد تا براى نگهدارىِ جان باقيمانده ى سلسله ى امامت و سلاله ى نبوّت، و مصلح بزرگ بشريت اقدامى بس جدى به عمل آيد. در امر غيبت امام دوازدهم و علل آن مسائل بسيارى وجود دارد.
يكى از علتهاى ظاهرى و ملموس آن همين چگونگى و پيشامد بود، كه از سوى دشمنان طراحى شد، و امر عظيم «غيبت» را در پى داشت.
در احوالى كه ياد شد ضمن مقارناتى زمينه ى ناپديدى امام از نظرها فراهم آمد. و دوازدهمين هادى، به فرمان الاهى و به قدرت و حكمت خدائى از نظرها پنهان گرديد.
غيبت حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سخت ترين آزمايش الهى
يكى از سنتهاى ثابت الهى آزمايش بندگان و انتخاب صالحان و گزينش پاكان است و يكى از ابزارها و مواد امتحان الهى غيبت حضرت مهدى ع است. در اثر غيبت حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مردم آزمايش مى شوند، گروهى كه ايمان استوارى ندارند باطنشان ظاهر مى شود. ودستخوش شك وترديد مى گردند و كسانى كه ايمان در اعماق قلبشان ريشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ايستادگى در برابر شدائد پخته تر و شايسته تر مى گردند و به درجات بلندى از اجر و پاداش الهى نايل مى گردند.
امام موسى بن جعفرع فرمود :
هنگامى كه پنجمين فرزندم غايب شد، مواظب دين خود باشيد .مبادا كسى شما را از دين خارج كند .او ناگزير غيبت خواهد داشت، به طورى كه گروهى ازمؤمنان از عقيده خويش بر مى گردند .خداوند متعال به وسيله غيبت، بندگان خويش راآزمايش مى كند. از سخنان پيشوايان اسلام بر مى آيد كه آزمايش به وسيله غيبت حضرت مهدى ازسخت ترين آزمايشهاى الهى است.
و اين سختى از دو جهت است:
الف ـ از جهت اصل غيبت كه بسيار طولانى مى شود، بسيارى از مردم دستخوش شك و ترديد مى گردند، برخى در اصل تولد و برخى در دوام عمر آن حضرت شك مى كنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عميق، كسى بر ايمان وعقيده به امامت آن حضرت،باقى نمى ماند .
پيامبر اسلام ع ضمن حديث مفصلى مى فرمايند:
مهدى از ديده شيعيان و پيروانش غايب مى شود و جز كسانى كه خداوند دلهاى آنان را جهت ايمان شايسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمى مانند.
ب ـ از نظر سختيها و فشارها و پيشامدهاى ناگوارى كه در دوران غيبت رخ مى دهد و مردم را دگرگون مى سازد، به طورى كه حفظ ايمان و استقامت در دين كارى سخت و دشوار مى گردد و ايمان مردم در معرض مخاطرات شديد قرارمى گيرد.
منبع:www.imamalmahdi.com
برگرفته از سايت :راسخون