مجله امان شماره 16 .:::. مقالات
جواد اسحاقيان درچه
مدرس و كارشناس فرقههاي انحرافي مهدويت
اسمش را زياد شنيدهايد به عنوان بيماري خاموش نام گرفته كه در اثر كاهش تراكم استخوان، فرد بيمار بدون آنكه حتي از قبل آگاهي يافته باشد با يك زمينخوردگي دچار آسيبهاي جدي و يا حتي مرگ ميشود. شايد پوكي استخوان مسري نباشد اما بيماري استخواني كه ما از آن نام ميبريم از اسكلت اعتقادي فردي به ديگران هم سرايت ميكند حالا اگر شما خواستيد اسمش را جوّگير شدن بگذاريد.
جالب آن است كه مانند همان پوكي استخوان مشهور و معروف، در اين بيماري مورد نظر ما هم، فرد مبتلا هرگز متوجه ضعف و سستي قدمهاي معرفتي خود نيست و لذا با تمام قوا، در اين راه قدم بر ميدارد و آسيبهاي جدي هم با شدت هرچه تمامتر وارد ميشود. ابعاد و جنبههاي مختلفي در اين كاهش تراكم يا بيمحتوا شدن استخوان معرفتي وجود دارد، به عنوان نمونه در مورد حزن اهل بيت و عزاداري و سوگواري؛ چون فكر ميكند جلوي پاي او بسيار محكم است به عنوان دفاع از سنتهاي مذهبي، آئينهاي سوگواري با قدرت هر چه تمامتر خود را ميزند و خوني ميكند و اشعار خاص و حركت و هروله و … . و خلاصه چنان شيفته و واله ميشود كه حتي اگر به او بگويند اين شيوه تو را از روح و مغز نهضت ائمه دور ميكند و به سطحيگرايي ميكشاند و فلان كار تو، در واقع باعث رفتن آبروي مكتب اهل بيت يا به هدر رفتن خون عدهاي از مؤمنان در دنيا ميشود باز هم سرمست و با قاطعيت تمام به انتحار و اقدام شجاعانه روي ميآورد و هر كس در برابر او باشد را بياعتقاد و بيفكر و ترسو و سازشكار و … ميخواند و اينجاست كه استخوانهاي او خرد ميشود و به تبع آن، متأسفانه ديگران را هم كه بيمار نيستند به ناامني و نابودي ميكشاند.
گاهي اوقات هم بروز بيماري در شاديها و جشنها است و صداي خرد شدن دست و پاي بيماران در اينجا كمتر از حالت قبل نيست كه شايد به مراتب بالاتر هم باشد. هياهوي به اصطلاح ولايت زدگي! چنان او را از پرداختن به مغز استخوان حقايق باز ميدارد كه تمام شادي و شاد كردن را به كشيدن و عرضه كردن اشكال و كلمات و حركاتي ميداند كه مسلما خود ولي خدا از آنها برائت جسته و از اين لغوها اعراض كرده است1 و اگر لب باز كني با پتك واهي رفع قلم بر سر تو ميكوبد كه هان به گوش باش، كه نميداني و مذاق شريعت را نچشيدهاي و تو اگر داد سخن بدهي كه همان معصومين براي حفظ اصل اسلام و حتي حفظ همان ولايت سالها به همراهي و همرنگي ـ ولو در ظاهر ـ پرداختند و شايد هزاران سال غايب شدند تا مردم خود بدانند كه آنچه خواهند و به دردشان ميخورد دادني است و خدادادي نه انتخاب كردني! او باز هم زير بار نميرود و ميخواهد امر ولايت را باز در تمسخر و تحقير و هر چه از اين دست است به ديگران بقبولاند و درد آن است كه اگر بگويي اولويتها را بشناس، اهداف بلند بعثت پيامبر و ربيع و ولايت و امامت و غيبت را بدان، آنچه البته به جاي نرسد و در گوش نرود، فرياد گفتار توست و جز آنكه به غرب زدگي و شرق زدگي و فرقه زدگي متهم شوي چيزي در دست تو نميماند. تو شايد منبري هم برايش بروي و بگويي كه شادي و طراوت اصل در زندگي اهل بيت و دوران ظهور است اما جلوه و مظهر اصلي شادي، در تامين نيازهاي مردم، رساندن آنها به كرامت واقعي در زندگي مادي و معنوي و رهايي از بندهاي كج فكري و خرافات و انحرافات و … است و ديدن ياري و نصرت الهي و تحقق وعدههاي الهي است كه مومنان را شاد ميكند.2 و هر چند از شاديهاي ظاهري بهرهمند بودند، اما انس و دلدادگي آنها به عبادات فردي و اجتماعي، عامل اصلي طراوت و عشق3 و شادي آنها بوده است، با تمام اينها كه ميگويي. هنوز از منبر پايين نيامده متوجه شوي كه پنبهها هنوز در گوش است و حاضر نيست حتي به اندازه آن بنده خدايي كه در جاهليت پنبه را در آورد تا صداي حق را از كنار خانه خدا بشنود، او هم به حقايق تن دهد.
و تأسف آنجاست كه با وجود هشدارهاي فراوان متخصصان دلسوز بهداشت ايماني جامعه، هنوز درصد زيادي از مبتلايان به اين ويروس، با همين وضعيت خطرناك خود، سال به سال از فعاليت خود كم نكرده بلكه با شدت بيشتر ادامه ميدهند تا آنكه خود و ديگران را خرد كنند. هشدار دلسوزان بهداشت فكري ـ ايماني آن است كه خود را سالمتر از امثال حضرت عبدالعظيم حسني ندانند و حداقل همان سالي دوبار (محرم ـ ربيع الاول) با مراجعه به منابع معتبر و رسانههاي مختلف شنيداري و ديداري و مكتوب قابل اعتماد، ميزان تراكم استخوانهاي اعتقادي خود را بسنجند و آنها كه هنوز در طول عمر خود اين كار را نكردهاند، امروز انجام بدهند و خود و افكار خود را بسنجند كه فردا دير است. به جاي اعتماد به قدمهاي محكمي كه بر ميداريد به استحكام و قدرت شكنندگي زمين پشيماني بينديشيد.
البته اين را هم بايد گفت كه مبتلايان به اين ويروس كذايي انواع مختلف هستند، گروهي كه اصلا تقيّد درست و حسابي به دين و عبادات و … ندارند و شايد بدون آنكه بدانند برايشان از جايي، پولي مي رسد و آن مالهاي بيخاصيت فكر بي خاصيت درست ميكند و مغزشان را شستشو ميدهد چه برسد به مغز استخوانشان! تعداد انگشتشماري هم كه اصلاً پول ميگيرند و فيلم ميسازند و خلاصه ميسوزند و ميسوزانند ولايت حقيقي را! دسته ديگري كه شايد اكثريت بيماران را تشكيل دهند بر خلاف گروه اول واقعا اهل عبادت و اطاعت هستند و نميخواهند آن انحرافات و خرافات را به نام مذهب، وسيله جنگ و لجبازي با شيعه، اسلام و علماي دلسوز قرار بدهند، و شايد انسانهاي بسيار خوب هستند و به قول معروف داراي حسن فاعلي هستند اما خب چه ميشود كرد كه ويروس، بدجور مسري است و به پسر نوح هم رحم نميكند، اما هر كس و از هر گروه كه باشند بايد بدانند كه خواسته و ناخواسته با ولايت در افتادهاند! بله! باور كنند كه ميشود با قرآن هم به جنگ قرآن ناطق رفت!!!
پي نوشت
1. و الذين هم عن اللغو معرضون.
2. يومئذ يفرح المؤمنون (سوره دوم) آيه.
3. اشاره به رواياتي چون اني احب الصلاة (از امام حسين عليه السلام، الصلاة معراج المؤمن، مومن دو شادي دارد يكي در وقت افطار …»).