به نام خدا
نويسنده:بهروز محمدي منفرد
بررسي اوماتيسم و انديشه ي مهدويت
اشاره:
بر اساس آموزه هاي وحياني اسلام و ديگر اديان، افقي روشن پيش روي عالميان وجود دارد که تمامي دغدغه هاي بشر در آن پايان مي پذيرد. عصر ظهور، سرآغاز حيات راستين انسان هاست که در آن همه آرمان هاي بشراي از جمله عدالت، امنيت، رفاه و عزت براي همگان محقق مي گردد. در اين نوشتار، برخي از مؤلفه هاي اين سنت الهي را در فرجام تاريخ، با انديشه اومانيسم مي سنجيم؛ انديشه اي که بنيان بسياري از ايسم هاي موجود به شمار مي رود. از اين رو، در آغاز به چرايي و ماهيت مؤلفه هاي اومانيسم، اشاره مي کنيم. سپس با تبيين ويژگي هاي عصر ظهور و آموزه هاي مهدويت در اين عرصه، به مقايسه جامعه مهدوي با يکايک مؤلفه هاي اومانيسم مي پردازيم.
اومانيسم از واژه لاتين «humus» به معناي «خاک» يا «زمين» گرفته شده (1) است. اين واژه، نخستين بار در روم به معناي «انسان گرايي»، مطرح شد.(2) نمونه معادل هاي فارسي اين واژه، انسان گروي، انسان گرايي، انسان مداري و مکتب اصالت انسان، انسان دوستي است.
واژه شناسان، معاني لغوي گوناگوني براي آن بيان کرده اند، از جمله: اومانيسم، نظامي اعتقادي است که بر نيازهاي عمومي انسان تکيه دارد و راه هايي را براي حل مشکلات انسان مي جويد. هم چنين بنياد آن بر عقل استوار است، نه اعتقاد به خداوند؛(3)
در حقيقت، يافتن اصطلاحي واحد براي اومانيسم، دشوار مي نمايد؛ زيرا نوعي آشفتگي يا پيچيدگي معنايي وجود دارد که فهم اين واژه را بسيار دشوار مي سازد.(4)
به طور کلي، دو معناي اصطلاحي نمود بيشتري در ميان کاوش گران و دانش مندان دارد:
1.اومانيسم رنسانس: انسان گرايي در رنسانس، نام جنبشي فکري است که در نيمه هاي قرن چهاردهم ميلادي در ايتاليا شکل گرفت و تا پايان سده پانزدهم ادامه يافت. از جمله اهداف اين جنبش را مي توان، ارزيابي نويي از انسان، جايگاه وي در طبيعت و تاريخ و اصول مرتبط با آن دانست. اومانيسم در اين معنا، مفهومي تاريخي به شمار مي رود که جنبه زيربنايي رنسانس است؛ همان جنبه اي که دانش مندان از آن راه، تفسير انسان و کمال انساني را در جهان طبيعت و تاريخ جست و جود کردند.(5)
2.اومانيسم به معناي مدرن: اومانيسم در اين قلمرو را مي توان، گونه اي از انديشه همراه با مباني دنياي جديد دانست که انسان را کانون مرکزي عالم قرار مي دهد. اين قرائت از اومانيسم که به «اومانيسم روشن گري» معروف است، از زيرساخت هاي سکولاريسم به شمار مي آيد. به ديگر سخن، کشف اراده الهي، کانون اصلي توجه در حقيقت وجودي انساني نيست، بلکه سامان دهي زندگي و جامعه بر پايه عقل خود بنياد استوار است.
ويژگي ها و مباني اومانيسم و ناهمسو با انديشه ي مهدويت
از آن جا که کاوش در همه گونه هاي اومانيسم دشوار مي نمايد، نگارنده تنها مباني اومانيسم را که نمود بارز آن در عصر روشن گري است، در حوزه هاي مختلف انسان شناسي، معرفت شناسي، خداشناسي و جامعه شناسي ارائه نموده، سپس بر ناهمسو بودن اومانيسم با انديشه ي مهدويت تأکيد مي ورزد.
الف) انسان مداري و خدا محوري
اومانيسم در مسير باز يافتن کرامت، شأن و منزلت آدمي که مدعي بود دستگاه کليسا آن را به تاراج برده است، راه افراط را پيموده و با تصويري منفي از انسان، او را هسته مرکزي و خدايگان هستي انگاشت؛ که موجودات گيتي، در گرداگرد و کمانه هاي او قرار گرفته اند. پس، آدمي خدايگان زمين و غايت قصواي عالم پنداشته مي شود که بايد همه چيز در خدمتش قرار گيرد و رضايت و پاي بندي او به خواسته ها و علايقش بر محوريت خداوند و توجه به فرمان هاي الهي و عمل به آنها، پيشي دارد.(6)
از آن سو، بر اساس آموزه هاي وحياني اسلام، خداوند مرکز و محور هستي است و کل هستي بر مدار کمانه هاي دايره ربانيت او قرار گرفته و همه عالم، عرصه ي حاکميت بلامنازع ذات ربوبي به شمار مي روند که گردونه ي زيست و حيات بشري و ارتباطات او نيز از سيطره ي ربوبي تشريعي او خارج نيستند. بنابراين، هيچ کس از جمله انسان، نمي تواند شأن خدايگاني يابد و پروردگاران زمين باشد. با اين حال، آموزه هاي آيين اسلام، مقام و منزلت آدمي را تا آن جا ارج مي نهند که او را خليفه ي خدا در زمين به شمار مي آورند، (7) و بيشتر نعمت هاي پروردگاران از جمله قوه ي خرد، اراده و اختيار و کنزها و گنجينه هاي اين کره ي خاکي را آفريده براي او(8) و آسمان ها و زمين را مسخر او مي دانند. از اين رو، انسان اشرف مخلوقات به شمار مي آيد و شايسته است که از اقسام کرامت برخوردار باشد. در درازاي حيات بشري، استثمارگران و ستم پيشگان بسياري، به کرامت و منزلت انسان ها دست يازيدند و با سلب حقوق مادي و معنوي و سلطه گري، هويت و کرامتشان را به يغما بردند و انواع جفا و بردگي ها را بر آنان روا داشتند. بسياري از نحله ها و مکاتب درصدد فراهم آوردن کرامت آدمي و مقابله با بردگي ها و ظلم و ستم ها بودند، اما نه تنها موفق نوبدند، بلکه همواره بردگي ها، جفاها و استثمارهاي ديگري را در پي داشتند. بر اساس وعده هاي الهي، در عصر ظهور، گونه هاي کرامت آدمي به اوج شکوفايي خود مي رسد.
ب) آزادي
اومانيست ها با تأکيد بر خودمختاري و خودرأيي انسان، بر اين باورند که انسان، آزاد به دنيا آمده است و حق گزينش دارد و از هر قيد و بندي رهاست. بنابراين، خود، بايد سرنوشت خويش را رقم زند؛ زيرا او به کمک خرد، مي تواند حقوق و اختيارات خويش را تعيين نمايد. در نتيجه، هيچ نيازي به تعيين تکليف از ماوراي طبيعت نداررد. از اين رو، چون دين و ارزش هاي ديني با آزادي و اختيار بي قيد و شرط انسان در ستيز کامل هستند، بايستي از صحنه ي زندگي اين جهاني بشر حذف شوند.
در مقابل انديشه ي اومانيستي بر اساس انديشه ي اسلامي و در حوزه ي مهدويت، آزادي مفاهيم و معيارهاي متعددي دارد که بايد در مقام انديشه و عمل به آنها توجه داشت.
درعصر ظهور، در چارچوب رابطه ي انسان با جامعه و حکومت مهدوي، قانون گريزي ها، عنادورزي ها و اباحي گري ها به شکل گسترده رخت بر مي بندد. در نتيجه، آزادي هاي اجتماعي در حيطه ي شريعت محدود مي گردد؛ زيرا اولا از ديدگاه اسلام، مرز آزادي تا جايي است که با حقوق ديگران تجاوز نشود و با آنها در تزاحم نباشد. از آن جا که تحقق حکومتي عادلانه تنها با رعايت حقوق همگان و اجابت دادخواهي مظلومان و قضاوت هاي عادلانه و رعايت شدن اصل برابري در همه ي عرصه هاي ميسر مي شود، کمتر کسي در آن عصر از رعايت حقوق بندگان خدا و تلاش براي هم زيستي با آنان کوتاهي مي کند؛ زيرا اين کوتاهي ها با قاطعيت حکومت عدل مهدوي روبه رو خواهد شد.(9)
ثانيا آزادي بايد با نظام و قانون شريعت اسلامي سازگار باشد. در صورت ناسازگاري در هر وضعيتي، قوانين اسلامي از جمله اجراي حدود و تعزيرات الهي، در حق او جاري خواهد شد و با قانون شکنان بدون هيچ سازش کاري و با قاطعيت تمام برخورد مي شود. (10) از اين رو، کمتر کسي به ارتکاب فسوق ظاهري، جرئت مي کند.
بنابراين، حضرت مهدي و کارگزاران ايشان با اقسام اين گونه آزادي همانند آزادي جنسي و آزادي برخوردهاي اجتماعي غلط به شدت برخورد مي کنند و بر خلاف انديشه ي اومانيستي، چنين فاسداني در جامعه جايگاهي نخواهند داشت. اجراي حدود تعطيل شده و تعزيرات الهي با شکل گسترده و کامل، بيان گر اين مطلب است. امام صادق (ع) مي فرمايد:
هنگامي که حضرت مهدي (عج) قيام کند، در سه مورد چنان حکم کند که کسي پيش از او آن گونه حکم نکرده است: آن حضرت پيرمرد زناکار را اعدام مي کند؛ مانع زکات را به قتل مي رساند و ارث برادر را به برادر مقامي مي دهد.(11)
ج) هدف زندگي (لذت گرايي) و اخلاق
اومانيست ها انسان را جزئي از طبيعت و مخلوق اين زمين خاکي مي دانند و ارتباط او را با عالم ماوراء طبيعت گسسته مي انگارند. بنابراين، سرنوشت انسان را در چارچوب عرصه ي پهناور اين جهان طبيعي قرار مي دهند و مي گويند:
ما مي توانيم ديدگاه ها و معاني بسياري را از طريق بهره مندي و لذت آزادانه از قابليت هاي متنوع اين دنياي غني و انبوه، حفظ کنيم و گسترش ارزش هاي تمدن انسان، پرداختن به پيشرفت و شادي بشر در طول ميلياردها سال و يا کمک به تحول و تکامل دانش جديد انسان را بيابيم.(12)
بنابراين، انسان، خود آغازگر و خود هدف است.(13) هدف نهايي او ايمان به خويشتن(14) و غرض نهايي اش از زندگي در اين جهان، برآوردن خواسته هاي دنيوي اعم از شادي، لذت، رفاه اجتماعي و … است.
پس، تنها به لذت هاي جسماني، فراهم آوردن اغراض اين جهاني و گريز از هر گونه رياضت نفساني توجه شده است. «بشر، مي بايد سرنوشت و بهشت گمشده اش را در همين جا و همين حالا پيدا کند، وگرنه پس از آن، ديگر ممکن نخواهد بود. آنان، علاقه مند به زندگي آينده ي علم، نه به آن بهشت افسانه اي در آسمان ها، بلکه به لذت بردن از امکانات زميني است.»(15) از اين رو، تمامي رياضت ها و قيد و بندهاي شريعت هاي آسماني که مانع بهره وري هر چه بيشتر انسان ها از اين طبيعت شده است و از لذت هاي جسماني مي کاهد، بايد کنار گذاشته شود.
با روشن شدن مباحث بالا مي توان دريافت که اخلاق اومانيستي بر اساس همان مباني و پيش فرض ها بنا نهاده شده است و لذا اخلاق ديني را بر نمي تابد.
بدين سان، شالوده ي نظام اخلاقي اومانيست ها با تکيه بر نوع نگرش آنها به طبيعت، نيازها، علايق، سرنوشت و هدف خود از زندگي استوار است. از اين رو، اخلاقي خود ساخته و نسبي- نه مطلق بر اساس آموزه هاي ديني – پديد آمد. اومانيست ها، عوامل فراطبيعي را براي ارزش گذاري امور اخلاقي خويش کنار نهادند و تنها از تجربه هاي انساني ياري جستند.(16) آنان اخلاق را در زندگي انسان – نه بيرون از آن – جست و جو کردند.(17)
در مقابل اين گرايش افراطي اومانيسم به آزادي مطلق اخلاقي، اسلام خداوند را مالک هستي، انسان و عرصه زيست او مي داند و هدف را در لذت گرايي و بهره مندي از ماديات منحصر نمي داند، بلکه زندگي آن جهاني، قرب الهي و رسيدن به تکامل معنوي را هدف اساسي و غايت فرجامين زيستن دنيوي خويش مي داند.
حضرت علي (ع) مي فرمايد:
فما خلقت ليشغلني أکل الطيبات کالبهيمه المربوطه همها علفها… و تلهو عما يراد بها؛(18)
من آفريده نشده ام تا خوردن خوراکي هاي پاکيزه مرا به خود مشغول دارد، هم چون حيوان پرواري که تمام همش علف اوست… و از سرنوشتي که در انتظار اوست بي خبر است.
انديشه ي اسلامي با جهان بيني درست خود، با تکيه بر آموزه هاي وحياني و در چارچوب رهنمودهاي کتاب آسماني و سنت نبوي، معيارها و بايد و نبايدهاي اخلاقي را بر مي گزيند و معياري روشن از اخلاق فردي و اجتماعي را به آحاد جامعه ي بشري ارائه مي دهد.
در جامعه ي مهدوي نيز که بر مبناي اسلام است، دولتي اخلاقي با اخلاق اسلامي تشکيل مي شود که برگرفته از آموزه هاي وحياني، مضامين شريعت، تعقل و فطرت پاک انساني است. بر اساس دولت مهدوي، جامعه بشري به سمت و سوي بصيرت، معنويت، تقواگرايي و اخلاق متعالي پيش مي رود و بسياري از انحراف ها، فسادها و رذايل اخلاقي، پوچي ها و بي بند و باري ها از جامعه رخت بر مي بندد.
د) خردگرايي
تکيه بر عقل خود بنياد و خودرهبر، از مؤلفه هاي مهم انديشه ي اومانيستي است که از آن به خرد گرايي تعبير مي شود و از آن روي در نزد اومانيست ها اهميت دارد که بسياري از آرمان ها و انديشه هاي آنان بر آن استوار است.
عقل گرايي به معناي اصالت عقل و خردباوري، در فسلفه در برابر اصطلاح تجربه گرايي؛ در علم کلام، در برابر ايمان گرايي و در عقل مدرن و عصر روشن گري، در برابر عقل شهودي (پذيرفته شده سنت گرايان)(19) قرار دارد. مفهوم مورد نظر از آن در انديشه اومانيستي، همين مورد سوم، يعني عقل گرايي عصر روشن گري است که بر خلاف عقل گرايي فلسفي، خادم تجربه، حسيات و مشاهدات و انتظام دهنده به آنها به شمار مي رود.
با اين حال، در عصر ظهور اگرچه عقل آدمي تکامل يافته است، باز قلمرو آن حدود و ثغوري دارد و بسياري از امور از حيطه تصرفات عقل به دور هستند. با اين حال، تکامل قوه خرد سبب مي گردد انسان تشخيص دهد که تنها خرد، رهزن مشکلات و معضلات بشري نيست و امور ماورايي و متافيزيکي هم چون وحي و شريعت هاي آسماني و نيز شخصي آسماني بايد به ياري آن حجت باطني بيايد.
هـ) حذف خدا و معاد از زندگي يا حضور آن
در آغاز، بيشتر کساني که نداي انسان گرايي سر دادند، همانند اراسموس و شاگردش لوتر، خداباور و مؤمن به کيش مسيحيت بودند و به امور ما بعدالطبيعه و خدا و متافيزيک باور داشتند، ولي رفته رفته انسان گرايي به سمت و سوي بي ديني و انکار خدا وماوراي طبيعت پيش رفت – اگر چه اومانيست هاي خداباوري نيز در دوره هاي بعد يافت مي شوند. به طور کلي، بيشتر اومانيست ها با طرد و حذف موجودات ماوراي طبيعي و خدا، از زندگي خويش، خويشتن را مالک و خداوندگار اين جهان دانستند و به خود حق داده اند که برابر ميل خويش، هر گونه تصرفي در جهان بنمايند.
بنابراين باور، انسان در جايگاه خدا و بر کرسي اقتدار او نشسته و به جاي او محوريت و اصالت يافته است. در نتيجه اگر خدايي باشد، به دليل وجود انسان است.
در مقابل انديشه اومانيستي، انديشمندان و فيلسوفان اسلامي بر اين باورند که شاکله و نظام هستي عبارت است از: عالم الوهيت، عالم ملکوت (عقل)، عالم مثال و عالم ناسوت (ماده).
بي ترديد تأثير عوالم فوق و درک حضور خداوند در حيات دنيوي انسان ها در جامعه ي مهدوي، بيش از هر زماني مورد توجه قرار مي گيرد؛ به گونه اي که شاکله ي اساسي حکومت عدل مهدوي بر خداباوري و توحيد بنيان نهاده شده است و هيچ گونه کفر و خدا ناباوري را بر نمي تابد. امام موسي بن جعفر (ع) در اين باره مي فرمايد:
إذا قام القائم لا يبقي أرض إلا نودي فيها شهاده أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله؛(20)
هنگامي که قائم قيام کند، هيچ قطعه اي از زميني باقي نخواهد ماند مگر آن که شهادت به يگانگي خداوند و رسالت الهي پيامبر در آن طنين انداز خواهد شد.
بنابراين، بر خلاف نظام هاي غير الهي که در آنها خداوند عنصري فراموش شده است، جهان بيني حکومت عدل مهدوي تنها بر شالوده ي خداباوري و توجه به ذات اقدس او شکل مي گيرد. خداوند به صحنه زندگي مي آيد و گوهر ايمان و دين گرايي جوامع بشري را فرا مي گيرد. در نتيجه، خدامحوري همه عرصه هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و … را در بر مي گيرد و اصل درک و حضور خداوند و خدامحوري در جامعه نهادينه مي شود.(21)
خلاصه آن که بر اساس روايات پرشماري، در هيچ عصري همانند عصر ظهور، زمينه ي اعتلاي خواسته هاي انساني فراهم نبوده است و تأثير عوالم ماوراي طبيعي و نقششان در زندگي انسان ها ملموس نيست. اگرچه اين گزاره، با توانايي و استعداد بشري در تغيير سرنوشتش و ايجاد مدينه ي فاضله هيچ منافاتي ندارد.(22)
گستره تساهل و تسامح در اومانيسم و ناهمسويي آن با انديشه ي مهدويت
تولرانس، از ريشه ي لاتين «Toiler» و به معناي تحمل کردن، اجازه دادن، ابقا کردن، چشم پوشي، آزادمنشي، آزادگي، سعه ي صدر و پر طاقت بودن است.(23)
مفهوم اصطلاحي اين واژه آن است که در اعمال فردي، اعم از سياسي، اخلاقي و اعتقادي، حق مداخله نداريم و بايد با مخالفان مدارا نمود و آنها را تحمل کرد. بنابراين، مفهوم اصطلاحي تساهل و تسامح سه عرصه را در بردارد که گونه سوم آن مورد نظر اومانيسم و از مؤلفه هاي آن به شمار مي آيد:
1.تساهل سياسي: به معناي پذيرش حضور باورهاي مخالف در صحنه ي سياست.(24)
2.تساهل اخلاقي: به اين معنا که فرد بايد خود ارزش هاي خويش را برگزيند و اخلاقيات خاص خويش را پي افکند.(25)
3.تساهل ديني: در اين معنا، ارزش ها و معارف بشري، نسبي هستند (26) و چون سرچشمه ي دين، معارف بشري است و باورهاي ديني انسان از ذات انساني ناشي شده اند و امري ماورايي نيستند. بنابراين، حقانيت و رستگاري افراد در يک دين خاص، منحصر نمي شود.
تساهل و تسامح در انديشه ي مهدويت، بر خلاف انديشه ي اومانيستي، از آن روي تبيين و طرد مي شود که اسلام خاستگاه دين و ارزش ها را ذات باري تعالي و ارزش هاي ديني را غير نسبي مي داند. بنابراين، اديان ساخته بشري و يا غير توحيدي نمي توانند با اديان الهي ريشه واحدي داشته باشند. حتي اديان الهي کنوني نيز با اسلام ريشه واحدي ندارند؛ زيرا اين اديان و کتاب هاي مقدس آنان تحريف شده است.
در حقيقت، حکومت جهاني امام مهدي (عج) نيز که مباني خويش را از اسلام دارد، قواعد حکومت خويش در تعامل با اديان ديگر را بر همان موضع آشتي پذيري و يا آشتي ناپذيري اسلام با ديگر اديان بنا نهاده است.
بي ترديد، انسان در عصر ظهور تکامل عقلاني مي يابد، فطرت پاک او شکوفا مي گردد و امام مهدي (عج) دين اسلام را مي گستراند. از اين رو، پذيرش دين اسلام همگاني خواهد شد. پرسش اساسي اين است که اگر کساني با وجود ترويج و تبليغ دين اسلام، حقيقت اسلام را نپذيرفتند و بر اديان اسلاف خويش باقي بمانند، چگونه با آنان برخورد مي شود؟
ترديدي نيست که ملحدان و منکران حضرت حق، هيچ جايي در اين سرزمني خاکي نخواهند داشت و امام مهدي (عج) با ملحدان و منکران خدا قاطعانه برخورد مي کند. در نتيجه، هيچ گونه مدارا و مسامحه اي در حق آنان و کفر و الحادشان صورت نمي پذيرد.
اگر پيروان اديان ديگر دين اسلام را نپذيرند و امام زمان (عج) با پذيرش جزيه ي اهل ذمه با آنها مصالحه کند، تساهل ديني به معناي هم زيستي مسالمت آميز در جامعه ي مهدوي نيز واقعيت مي يابد. در اين حال، نيز نمي توان قائل شد تساهل ديني مورد نظر اومانيست ها محقق مي گردد؛ زيرا جزيه گرفتن حضرت از ايشان نمايان گر آن است که به آن اديان به ديده حق نمي نگرد وگرنه مانند اهل اسلام با آنان برخورد مي کرد.
گفتني است، بنابر روايات، به يقين امام با محاربان و معاندان، هيچ گاه مدارا نمي کند.
سرنوشت آنان قبول اسلام و يا نابودي است که جز اين دو احتمال، احتمال سومي در قبالشان وجود ندارد. بنابر اين، درمورد اين گروه هيچ بحثي نيست. امام رضا (ع) از پيامبر نقل مي کند که خداوند فرمود:
به وسيله ي آخرين آنها زمين را از لوث دشمنانم پاک مي کنم و حکومت شرق و غرب زمين را به او مي بخشم … تا اين که همگان به وحدانيت من اقرار کنند.(27)
در جامعه و مدينه ي فاضله ي مهدوي، پيوندي عميقي ميان انسان و خداوند و وحي و شريعت حاصل مي شود، به طوري که رهبر جامعه اسلامي که مصداق انسان کامل و واسطه ي ميان زمينيان و بارگاه الهي است، با پيروي از شريعت و سيره ي نبوي، قوانين اجتماعي الهي را در ميان جامعه به اجرا مي گذارد.
پيامبر (ص) فرمود:
… و يعمل في الناس بسنه نبيهم؛(28)
… و در ميان مردم با سنت پيامبرشان رفتار خواهد کرد.
بر اين اساس، در نظام مهدويت، در عرصه هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و …، مباني شريعت و سيره و روش پيامبر (ص) مبناي وضع و اجراي قانون گذاري خواهد بود.
امام علي (ع) فرمود:
او (امام مهدي) انديشه ها را تابع قرآن و متمايل به آن مي کند؛ آن گاه که ديگران قرآن را به آرا و انديشه هاي خود باز گردانند. به آنان شيوه ي عدالت را نشان مي دهد و کتاب و سنت را که متروک و منزوي شده است، زنده مي کند.(29)
دموکراسي اومانيستي و مردم سالاري مهدوي
مکتب اومانيسم معتقد به برنامه هاي گسترده اجتماعي، يکي از وظايف خود را ايجاد دموکراسي مي داند، (30) ولي در اين مقوله اين پرسش مطرح است که آيا در جامعه مهدوي هم دموکراسي حکومت مي کند يا اين که حکومت، استبدادي است؟ آيا جامعه مهدوي در عصر ظهور با دموکراسي سازگار است يا خير؟
حقيقت آن است که در جوامع دموکراتيک، تنها اراده و خواست اکثريت، ارزش حقوقي دارد، اما در جوامع اسلامي بايد حق و صلاح واقعي اسلام و مسلمين اجرا شود؛ خواه مطابق با اکثريت باشد و خواه نه.(31)
بنابراين، دموکراسي به مفهوم غربي اش در يک جامعه ي اسلامي، به ويژه جامعه ي مهدوي، نمي تواند حاکم گردد، امام مي توان گفت الگويي از مردم سالاري ديني که به خواست و اراده ي اکثريت، در انطباق و سازگاري کامل با آموزه ها و ارزش هاي اسلامي ومبتني بر بايدها ونبايدهاي الهي نظر دارد حاکم خواهد شد؛ زيرا در طول حيات بشري همواره نابساماني ها، ناهنجاري ها، استثمار، استضعاف و استعمار انسان ها با بشر همراه بوده است.
پي نوشت ها:
1-توني ديويس، اومانيسم، ترجمه عباس مخبر، ص 170، نشر مرکز، تهران 1378 شمسي.
2-مارتين هايدگر، نامه درباره انسان گرايي، ترجمه عبدالکريم رشيديان، ص 287، نشر ني، تهران، 1381 شمسي.(به نقل از لارنس کهون، مدرنيسم تا پست مدرنيسم)
3-فرهنگ آکسفورد، ذيل واژه: humanism
4-اومانيسم، ص 174.
5-مريم صانع پور، خدا و دين در روي کردي اومانيست، ص 65، انتشارات مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران 1381 شمسي.
6-مصطفي ملکيان، مجله نقد و نظر، شماره 3 و 4.
7-همان، آيه 30.
8-سوره بقره، آيه 29.
9-«يبلغ من رد المهدي الظالم حتي لو کان تحت خير.» (معجم احاديث امام مهدي، ج 2، ص 521)
10-«و يقام حدود الله في خلقه.»(بحار الانوار، ج 52، ص 128).
11-شيخ صدوق، خصال، ص 133، چاپ سوم: انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
12-117. Carliss Lamont. ibid.p
13-بحران دنياي متجدد، ص 9.
14-14-Carliss Lamont. ibid.p
15-16-Carliss Lamont. ibid.p
16-50-Paul Kurtz.ibid.p
17-51- ibid.p
18-نهج البلاغه، کلام 45.
19-به اعتقاد سنت گرايان، عقل شهودي همان امر مطلق است که در نفس انساني ظهور دارد و قوه اي است که به شناخت امر مطلق نايل مي شود. (نک: سيد حسين نصر، معرفت و معنويت، ترجمه انشاءالله رحمتي، ص 43، چاپ سوم: انتشارات دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1375 شمسي).
20-محمد بن مسعود عياشي، التفسير العياشي، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، ص 183، چاپ اول: انتشارات مکتبه العلميه الاسلاميه، تهران 1363 شمسي.
21-شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص 331، انتشارات مؤسسه نشر اسلامي، قم.
22-«إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم». (سوره رعد، آيه 11)
23-دکتر عباس آريان پور کاشاني، فرهنگ کامل انگليسي – فارسي، ج 5، ذيل واژه «Tolerance»، انتشارات اميرکبير.
24-سيد احمد ميري، تساهل آري يا نه، ص 266، نشر فرهنگ و انديشه معاصر، تهران.
25-آربلاستر، ص 25.
26-البته اين مسئله به اومانيسم اختصاص ندارد، بلکه از يونان باستان آغاز گرديده است. هم اکنون نيز بسياري از افراد به آن اعتقاد دارند.
27-کمال الدين، ص 244.
28-سنن ابي داوود، ج 4، ص 351، دارالکتب العربي، بيروت، بي تا.
29-نهج البلاغه، خطبه 138.
30-15-Lamont. ibid.p
31-سيد محمدحسين طباطبايي، بررسي هاي اسلامي، به کوشش سيد هادي خسروشاهي، چاپ اول: انتشارات دارالتبليغ اسلامي، قم 1396 قمري.
منبع: ماهنامه ي پويا شماره ي (5)
برگرفته از سايت :راسخون