قهرماناني كه به واسطه رفتار، منش و زيستشان از بعد مادي و زميني بودن خارج شدند و راه و هدفشان را در معبود نهايي و غايي جستوجو كردند. مهدي باكري درست يكي از همين قهرمانهاست كه در بزنگاه تاريخي جنگ و در روزهاي دشواري كه اين مملكت به مردان دليرِ عرصه عمل نياز داشت نامش را براي هميشه در تارك تاريخ جاودانه كرد.
اعزام به جبهه 20 دقيقه پس از عقد
وقتي در 11 آبان 59 مهدي باكري بدون هيچ مراسمي، تنها با يك حلقه 800 توماني ازدواج كرد مشخص بود سربازان خميني، مرداني سادهزيست و به دور از مسائل مادي هستند. نخستين شرط مهدي براي ازدواج اين بود كه هر جا و هر زمان كه وجودش براي نظام اسلامي لازم باشد و امام بخواهد به آنجا برود و درست همين هم شد. او 20 دقيقه پس از مراسم عقد، عازم جبهه شد و تا سه ماه در آنجا ماند. مهدي معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آيات الهي است، بايد جلوي چشمان ما باشد تا هميشه آنها را ببينيم و از ياد نبريم. هميشه به دوستانش ميگفت كه چراغ هدايت ما، سخنان امام خميني است. اگر گوش به فرمان امام باشيم، هيچ وقت ضرر نميكنيم و گمراه نميشويم. شهيد باكري عقيده داشت: اين جبهه و امام بوده است كه توانسته از انسانهايي چون ما، آدمهايي اهل جهاد بسازد وگرنه آماده شدن براي جهاد در راه خدا به اين راحتي نبود. اين عمل امام كه براي رضاي خداوند قيام كرد، موجب پاداش خداوند به امام شد كه آن هم ايجاد تحول در جوانان و مردم ايران بود.
وجود مهدي در جبهه همانند پشت جبهه تأثيرگذار و الهامبخش بود. در خاطرات شهيد احمد كاظمي، ميتوان نكات زيادي از نفوذ روحي آقا مهدي در وي و ديگر رزمندگان را پيدا كرد. علاءالدين نورمحمدزاده، مسئول طرح و عمليات لشكر عاشورا در عمليات بدر ميگويد: «آقا مهدي هيچ وقت (به صورت تحكمي) دستور نميداد بلكه با رفتار خود راه درست را به ما نشان ميداد. هر موقع كه با يكي از مسئولان لشكر صحبت ميكردند و مطلبي را ميگفتند، ما نيز تكليف خود را درمييافتيم. مثلاً موقعي كه به واحد تداركات ميگفتند كه چرا لاستيكهاي چرخهاي خودروها را بيرون ريختهاند، ما سريع برميخواستيم و اگر اين وضعيت در حوزه كاري ما نيز مشاهده ميشد، نسبت به رفع آن اقدام ميكرديم. روش برخورد آقا مهدي با كساني كه در اجراي مأموريت كوتاهي كرده يا احياناً تخلفي از آنها سر ميزد، اين بود كه بدون آن كه چيزي بگويد آن فرد را در مانور اصلي عمليات پيشرو شركت ندهد و او را در موجهاي بعدي استفاده كرده يا به عنوان نيروي در اختيار تلقي نمايد. در اين صورت در سازماندهي عمليات بعدي به اين فرد مسئوليت مستقيم واگذار نميكرد و به گونهاي رفتار ميكرد كه آن فرد خود به خود متوجه ميشد كه اشتباهي در كارش بوده است و بنابراين سعي ميكرد تا نقص خود را برطرف كند. او همه را به اين نكته مهم توجه داده بود كه اين جبهه نيست كه به شما نياز دارد بلكه اين شما هستيد كه براي رشد و تعالي خود به حضور در جبهه نياز داريد…»
تحقق آرزو
وقتي برادرش حميد غريبانه در عمليات خيبر به شهادت رسيد، همه به دنبال اين بودند كه پيكر او را به عقب بياورند. هنگامي كه به آقا مهدي گفتند زير اين آتش شديد نميتوانيم بيش از يك شهيد به عقب منتقل كنيم، شهيد باكري گفته بود: «هيچ فرقي بين حميد و ديگران نيست. اگر دگر شهدا را نميشود به عقب بياوريد پس حميد هم پيش دوستان شهيدش باشد بهتر است.»
خودسازي شهيد كه در سايه سير و سلوك معنوي به آن دست يافته بود، در وصيتنامهاش كاملاً مشهود و هويداست. متن وصيتنامه اين شهيد بزرگوار يكي از زيباترين متوني است كه ميتوان در رابطه با شهدا پيدا كرد و خواند: «خدايا چقدر دوستداشتني و پرستيدني هستي! هيهات كه نفهميدم. چقدر لذت بخش است انسان آماده ديدار ربش باشد. اما چه كنم كه تهي دستم. خدايا! تو قبولم كن دوست دارم وقتي شهيد ميشوم جسدم پيدا نشود تا يك وجب از خاك اين دنيا را اشغال نكنم. خدايا مرا پاكيزه بپذير…» و همچنان پس از گذشت سالهاي سال از شهادت نيروهاي دلسوخته لشكر عاشورا چشم به آبهاي جنوب دارند كه چه زماني آقامهدي بازميگردد اما اين آرزوي مهدي بود كه پيكرش زمين را اشغال نكند.