درحین عملیات درمنطقه قمیش شهید رضائی می گفت: براساس وعده خداوند که درعالم خواب به من الهام شده قبل از تولد فرزندم مجتبی شهید می شوم.
هنگامی که در12 آبان ماه سال 1332درخانواده اي مذهبي ،متدين و معتقدبه ارزشهاي ديني و اسلامي درروستاي افرينه ازتوابع بخش معمولان شهرستان پلدخترپسری ديده به جهان گشودودر آغوش گرم مادرو پدري نشو و نما پيداکرد كه آواي زمزمه هاي مناجات شبانه شان آرامبخش روح و روان وي ،خانواده و همه اهالي آن روستا بود ،كسي تعجب نكرد که ماحصل آن عبادتها و مناجات ها پرورش فرزندی از تبار مكتب سرخ حسینی باشد.وازآنجاکه گویا ازازل مقررشده بود این نوزاد عاشق و دلباخته وفدائی راه سرخ و خونین اربابش اباعبدالله الحسین (ع) خواهدشد ، پدرو مادر نام زیبای “حسین” را برای او برگزیدند.
ایفای نقش درتظاهرات ضدرژیم طاغوت وپیروزی انقلاب اسلامی
“حسین” درعنفوان نوجواني و جواني وطي مراحل تحصيل تاششم ابتدايي به كارو فعاليت كشاورزي مشغول بود ودوشادوش پدر براي امرار معاش خانواده كارو تلاش و زحمت مي كشيدو قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به همراهي برخي ازجوانان روستا ازجمله پسرعموي شهيدش اميدعلي محمودوند بارها به شهرخرم آبادرفته ودرتظاهرات عليه رژيم پهلوي نقش عمده اي ايفاء و درنشر ارزشهاي امام و انقلاب به عنوان يك نيروي فعال انقلابي و ولايتمدار فعاليتهاي زيادي بويژه درسطح روستا انجام مي داد.
پیوند ازدواج با خانواده ای ازجنس حامیان امام و انقلاب
“حسین” درتاريخ 25/9/1353 بنابه توصيه پدربادخترعمويش كه ازخانواده اي مذهبي بودندواين خانواده نيزبعداًدرطول جنگ تحميلي دوشهيدرا تقديم اسلام و انقلاب كرده بوداقدام به ازدواج نمود كه ماحصل اين ازدواج يك دخترو 5 پسر بود.
حضورموثردرفعالیتهای انقلابی وفی سبیل الله
“حسین “درطول اين مدت دركارهاي عام المنفعه روستا حضور و مشاركت فعالي داشته و مدتي به عنوان عضو و رئيس شوراي اسلامي روستا خدمتگزار مردم شهيد پرور روستا بود.
پوشیدن خلعت معنوی سبزسپاه پاسداران آغازی برحرکت درخط خونرنگ ابا عبدالله الحسین (ع)
“حسین”باتوجه به روحيه معنوي وطبع بالاوبصيرتي كه درمكتب جهادوشهادت آموخته بوددرتاريخ10/8/1361به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نائل آمدودرجرگه پشتيبانان ومدافعان سبزپوش ولايت ونظام مقدس جمهوري اسلامي قرارگرفت .حسین” درطول خدمت خود مسئوليت هاي زيادي را درسپاه پاسداران به عهده گرفت ازجمله مسئوليت مخابرات گردان شهدا شهرستان ،مسئوليت تيم حفاظتي امام جمعه محترم وقت شهرستان حضرت حجت الاسلام ايماني ،مشاركت وحضورفعال درسطح مناطق شهري وروستايي وتشكيل جلسات مختلف فرهنگي واجتماعي بنابه وظايفي كه ازدفترامام جمعه محترم وقت وازطريق ناحيه مقاومت بسيج سپاه شهرستان به وي محول گرديده بود ، شهيد باتوجه به روحيه واخلاق ومنش اسلامي وطبع شوخ درعين تواضعش داراي ویژگی وجاذبه خاصي بوده به گونه اي كه هنوزبعد ازگذشت چندين سال ازشهادتش رفقا و دوستان و همرزمانش از وي به خوبي و نيكي ياد ميكنند وحق او را شهادت و به علت فقدان وي هنوز كه هنوز است متأثر و اندوهگين مي باشند .
شهيد حسين رضايي بارها و بارها در طول 8 سال جنگ تحميلي از مناطق جنگي واقع در ارتفاعات آذربايجان غربي تاكردستان وكرمانشاه وخوزستان حضوري فعال داشته وهمه رزمندگان اسلام به خوبي اورامي شناختندوي چندين بارتامرزشهادت رسيدازجمله:درجبهه هاي غرب كشور، دركردستان و حتي درمقرسپاه پاسداران در شهر پلدختر كه مورد بمباران هوايي رژيم بعثي عراق قرار گرفت.
عطش حسین برای شهادت وآمادگی همیشگی اوبرای رسیدن به مقام قرب الهی وخواب صادقانه شهید
“حسین” همواره شهادت را مايه افتخار وآرزوي ديرينه خود مي دانست و بنا به اظهارات همرزمانش هميشه قبل ازهرعملياتي غسل شهادت ميكرد و دراوج سختي هاي عمليات ها هرگز طبع شوخ خود را جهت روحيه دادن به دوستان و همرزمانش رها نكرد . دريكي از خاطراتي كه براي همرزمانش كه از دوستان وهم ولايتي هاي خودش نيز بودند تعريف ميكند عنوان مي دارد كه شب خواب ديدم همسرم صاحب فرزند پسري شده و خانه اش نورانيت خاصي گرفته است به نحوي كه تمامي اهالي روستا ازاين نورانيت به منزل وي مي رونداماتنها كسي كه به منزل نرفته است خودايشان بوده و سپس ازدوستان و اقوامي كه همرزمش بودند دركردستان مي خواهد وقتي به روستا برگشتنداحوالي ازهمسرباردارش بپرسند و خبرسلامتي اش رابرايش بياورنداما آنهايي كه به روستا مي آيند متوجه خواب صادقانه شهيد مي شوند وهمسرش داراي فرزند پسري بنام مجتبي مي شود اما پس ازمدت كوتاهي وبي خبرازحال همسرو فرزندش درعملياتي كه گردان شهدا تيپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) استان لرستان در منطقه قميش ((ماووت )) كردستان درتاريخ 27/3/1367 انجام مي شود به درجه رفيع شهادت نائل و به دليل اينكه ارتفاعات محل شهادت آنها دردست رژيم بعثي عراق قرارگرفته بود جنازه شهيدبعدازسه سال درسال 1370 بدست خانواده شان رسيد و اكنون مزار آنان درگلزارشهدای روستا زيارتگاه عاشقان ولايت و شهادت مي باشد.
درعالم خواب به حسین الهام شده بود قبل ازتولد فرزندش مجتبی به آرزوی دیرینه اش خواهدرسید
*حسین از شهادت خود باخبرشده بود،او بارها تامرزشهادت پيش رفت .دريكي ازعمليات هايي که درمنطقه كردستان ودر منطقه غرب كشورصورت گرفت درحين پيشروي گردان به سمت دشمن بنابه دلايل تاكتيكي ويا لو رفتن عمليات كليه گردان بنابه دستوربه طرف عقبه عقب نشيني نموده وحسین به همراه چندنفرديگراز همرزمانش غافل از اينكه هيچكس ديگري پشت سرشان نيست سرگرم حمله به دشمن بودندمتوجه مي شوندتا نزديكي دشمن پيشروي کرده اند،كه به محض متوجه شدن ازديگر افرادمي خواهندكه درسريعترين زمان ممكن خود را ازمهلكه دشمن رها سازندو وقتي عليرغم تمام سختيها يي كه داشتنددرحين برگشتن به مقر متوجه مي شوند كه اسم آنها راجزء ليست شهدا ثبت نموده اند كه ديگر همرزمانشان با ديدن آنها بسيارخوشحال مي شوند و از فرط خوشحالي گريه كردند.
*حسین قبل ازآخرين عمليات گردان شهدادرمنطقه قميش كردستان براي همرزمانش تعريف كرده بودكه او درخواب ديده است صاحب فرزند پسري مي شود و بااينكه اقوام وآشنايان براي عرض تبريك به خانه شان رفته اند اما وي ازحضور درخانه وديدن فرزندامتناع نموده كه موضوع راباتعدادي ازهمرزمانش كه ازاقوام بودنددرميان گذاشته وعنوان مي كندكه احوالي ازخانواده اش درروستا بپرسند وعنوان مي كندكه قطعا موفق به ديدن خانواده ام نخواهم شد وشهيد خواهم شد كه قبل از آغازعمليات ،ايشان صاحب فرزند پسري بنام مجتبي مي شوداما شهيدهيچگاه موفق به ديدن فرزندش نمي شود.
خاطرات همرزم شهید سرهنگ پاسدارکرم رضا میررضایی
سرهنگ پاسدارکرم رضا میررضایی جانشین وقت گردان درارتباط با شهید رضائی می گوید:
باتوجه به نیازگردان به نیروهای متخصص در سال67-66،شهیدحسین رضائی و جمعی دیگر ازهمرزمان، به گردان شهدا معرفی شدند. خصوصیات مثبت رفتاری و اخلاقی شهید رضائی و همچنین تخصص کاری ایشان در زمینه مخابرات باعث شد تا وی به عنوان مسؤل مخابرات گردان منصوب گردد. ایشان فردی متعهد، مؤمن و خوش رو بودند.
درتاریخ 26/03/67 قرار بود بنا به دستور سریع و صریح فرماندهی لشگر به گردان تصمیم گرفته شدبه منطقه ماووت (ارتفاعات قمیش) حرکت کنیم ساعت 5 بعدازظهر،گردان به قرارگاه تاکتیکی لشگر درگُلان (ماووت) رسید. نیروهای گردان به سلاح و مهمات تجهیز شدند و آتش دشمن بسیارسنگین بود.گردان به سمت ارتفاعات قمیش حرکت کرد.بخاطر کمبود وقت برای تجهیز و حرکت گردان، مراسم خداحافظی و حلالیت نیروهای گردان از همدیگر، درحین حرکت به منطقه قمیش انجام شد.
درمسیرحرکت شهیدحسین رضائی بنده راموردخطاب قرارداده وگفتند: شب گذشته خواب شهادتم رادیده ام ودراین عملیات شهیدمی شوم،یک نوارکاست ازحاج صادق آهنگران روی ضبط ماشین هست که خیلی آن را دوست دارم. وصیتم به شما این است که بعد ازشهادتم، این نوار کاست را ببری و درحجله ای که برایم برپامی کنند پخش کنی.زمان حرکت از گُلان، تقریباً ساعت 7 غروب بود تا ساعت7 صبح(حدود دوازده ساعت پیاده روی!!!) که به ارتفاعات قمیش رسیدیم آتش دشمن لحظه ای فروکش نکرد و آنقدر سنگین بود که انگارروی زمین شخم زده، راه می رفتیم.شب بسیار سختی بود. شبی که ازسختی آن بوی رفتن مردان بی ادعائی همچون شهید حسین رضائی، دوستعلی کاکائی وحبیب کردعلیوندوماندن بدانی همچون ما دردامنه ارتفاعات قمیش به مشام می رسید.
روحشان باارواح طيبه امام و شهدا و با روح پاك و ملكوتي بزرگ پرچمدار مكتب سرخ شهادت حضرت اباعبدالله الحسين (ع) قرين و مورد رحمت و مغفرت واسعه الهي باد.
زمان شهادت
به سمت شهیدحسین رضایی که رفتم،اوهم هماننددیگرهمرزمان درحال نبردتن به تن،باچندعراقی بودکه تیربه گردنش اصابت کرد وبه لقاءالله پیوست. به انتقام شهیدحسین ها، ده ها عراقی، بانارنجک به درک واصل شدند.آسمان قمیش در 27/03/67 برای گردان شهدا، خون گریه کردو هوای قمیش برای بازماندگان گردان، تا ابد بوی شهادت می دهد.