لشكر 42قدر با تقديم 306 شهيد طي دوران دفاع مقدس نقش ارزندهاي در جبهههاي جنگ ايفا كرده بود كه در اين ميان نام سردار شهيد سيداحمد حسيني در ديباچه شهداي اين يگان ميدرخشد. جوان در گفتوگو با همرزمان شهيد، مروري كوتاه بر سيره و منش اين سردار شهيد داشته است كه در عمليات كربلاي5 آسماني شد.
حاجحسين قرباني همرزم شهيد
شهداي لشكر ما هر كدامشان خدمات ارزنده و والايي در جبههها ارائه دادند كه نميشود به راحتي از نام اين عزيزان گذشت. اما اين بين سردار شهيد احمد حسيني جانشين لشكر ويژگيهاي ارزندهاي داشت كه در جبهههاي جنگ تحميلي و در شرايط مختلف خودش را نشان ميداد. ايشان با تخصص و تجربه بالايي كه داشت، فرماندهان گروهانها را دقيق راهنمايي ميكرد چراكه حضور فيزيكي در مناطق جنگي داشت و نقاط قوت و ضعف يگان را به خوبي درك كرده بود و ميدانست در زمانهاي مختلف چه اقداماتي بايد صورت پذيرد. با بررسي تاريخ گروه مهندسي 42 قدر هرجا نام شهيد حسيني در هدايت عملياتهاي مختلف به ميان ميآمد، كارهاي مربوط به مهندسي و تجهيزات به شايستگي انجام ميشد. چون شهيد از نظر فني بسيار مسلط بود و وقتي فرمانده خوب توجيه باشد، قطعاً گردانها نتيجه بهتري از انجام عمليات خواهند گرفت.
اللهمراد انديكايي همرزم شهيد
از خصايص اخلاقي شهيد حسيني توجه بسيار زيادش به حفظ بيتالمال بود. مثلاً اگر گردانها در حال رفت و آمد بودند و از مقرهاي ديگر تغذيه ميشدند و به مقر خودشان براي صرف غذا برنميگشتند اين شهيد به من و شهيد مرادي دستور ميداد غذاهاي اضافه بر سازمان را بين مقرهاي حاضر در خط دوم و سوم پخش كنيم يا بين نيروهاي مردمي يا در پايگاه نساجي و شهيد صبوري و ساير پادگانها توزيع كنيم تا ذرهاي از بيتالمال هدر نرود.
جهانگير بيرمي بيگدلي
يكي از بهترين خاطراتي كه با سيداحمد داشتم در عمليات والفجر 8 در سال 64 و منطقه عمومي خسروآباد بود. روي رودخانه اروند در حال احداث پل خيبر 2 بوديم. هنوز بستر مقابل پل به سمت عراق آماده نشده بود كه ناگهان پل را بمباران كردند و پل از وسط قطع شد. در همين حين كه بمباران ميكردند برگشتم پشت سرم ديدم سردار حسيني بدون هيچ ترسي آهسته روي پل قدم ميزند در حالي كه من از ترس روي زمين دراز كشيده بودم. چه انديشه و چه دلاورياي سيداحمد داشت. ميگفت اگر تير و تركش به نامت خورده باشد نياز به پناه گرفتن نيست. هر زمان كه باشد اتفاق ميافتد.
روزي كه سيداحمد به شهادت رسيد فرماندهان در پنج ضلعي عراق در جلسهاي دورهم جمع شده بودند. شوراي يگان براي پيشبرد اهداف كربلاي 5 باهم گفتوگو ميكردند. بعد از جلسه سيداحمد به همراه شهيد جهانبخش و شهيد گودرزي نزديك مخزن آب بودند تا وضو بگيرند. يك سمت منبع آب به بعد ميدان مين بود و سمت چپ سنگرها كه عمود بر خط دشمن بود. دشمن پنج ضلعي را زير نظر داشت و بايد به داخل سنگرها ميرفتيم. نزديك اذان ظهر شد. سيداحمد در حالي كه داشت با دست نقشه را ترسيم ميكرد كه مأموريت انجام دهند، ناگهان گلوله مستقيم به كمرش اصابت كرد و پيكر پاكش را صد تكه كرد و تنها قسمت سالم بدن ايشان صورتش بود. چهرهاي آرام و متين داشت و الحق كه به جايگاه حقش رسيد. هرچه از او بگويم كم گفتهام.
نادر احمدي
خاطرهاي كه بنده از سيداحمد دارم در سال 64 و هنگامي است كه گروه مهندسي 42 قدر را به بچههاي استان مركزي تحويل داده بودند. 30 نفر بوديم كه به گردان فتح وارد شديم. مقدمات كار براي عمليات والفجر 8 داشت آماده ميشد. سيداحمد با ماشين لشكر آمد و مأموريتها را توضيح داد و مواردي را هم در منطقه توجيه كرد. من ديدم فرمانده گردان خطاب به ايشان چشم گفت. بعد از رفتنش از فرمانده گردان پرسيدم او كي بود؟ در جوابم گفت سردار احمد حسيني جانشين فرمانده لشكر مهندسي 42 قدر، تعجب كردم! فرماندهي با روحيات واقعاً بسيجي و خاكي. كسي كه تمام نقاط قوت و ضعف مأموريتها را ميدانست و با متانت خاصي براي همرزمان بيان ميكرد، آن قدر متواضع و خاكي بود كه اصلاً نميشد فهميد او يك فرمانده است.
حاجحسين قرباني همرزم شهيد
شهداي لشكر ما هر كدامشان خدمات ارزنده و والايي در جبههها ارائه دادند كه نميشود به راحتي از نام اين عزيزان گذشت. اما اين بين سردار شهيد احمد حسيني جانشين لشكر ويژگيهاي ارزندهاي داشت كه در جبهههاي جنگ تحميلي و در شرايط مختلف خودش را نشان ميداد. ايشان با تخصص و تجربه بالايي كه داشت، فرماندهان گروهانها را دقيق راهنمايي ميكرد چراكه حضور فيزيكي در مناطق جنگي داشت و نقاط قوت و ضعف يگان را به خوبي درك كرده بود و ميدانست در زمانهاي مختلف چه اقداماتي بايد صورت پذيرد. با بررسي تاريخ گروه مهندسي 42 قدر هرجا نام شهيد حسيني در هدايت عملياتهاي مختلف به ميان ميآمد، كارهاي مربوط به مهندسي و تجهيزات به شايستگي انجام ميشد. چون شهيد از نظر فني بسيار مسلط بود و وقتي فرمانده خوب توجيه باشد، قطعاً گردانها نتيجه بهتري از انجام عمليات خواهند گرفت.
اللهمراد انديكايي همرزم شهيد
از خصايص اخلاقي شهيد حسيني توجه بسيار زيادش به حفظ بيتالمال بود. مثلاً اگر گردانها در حال رفت و آمد بودند و از مقرهاي ديگر تغذيه ميشدند و به مقر خودشان براي صرف غذا برنميگشتند اين شهيد به من و شهيد مرادي دستور ميداد غذاهاي اضافه بر سازمان را بين مقرهاي حاضر در خط دوم و سوم پخش كنيم يا بين نيروهاي مردمي يا در پايگاه نساجي و شهيد صبوري و ساير پادگانها توزيع كنيم تا ذرهاي از بيتالمال هدر نرود.
جهانگير بيرمي بيگدلي
يكي از بهترين خاطراتي كه با سيداحمد داشتم در عمليات والفجر 8 در سال 64 و منطقه عمومي خسروآباد بود. روي رودخانه اروند در حال احداث پل خيبر 2 بوديم. هنوز بستر مقابل پل به سمت عراق آماده نشده بود كه ناگهان پل را بمباران كردند و پل از وسط قطع شد. در همين حين كه بمباران ميكردند برگشتم پشت سرم ديدم سردار حسيني بدون هيچ ترسي آهسته روي پل قدم ميزند در حالي كه من از ترس روي زمين دراز كشيده بودم. چه انديشه و چه دلاورياي سيداحمد داشت. ميگفت اگر تير و تركش به نامت خورده باشد نياز به پناه گرفتن نيست. هر زمان كه باشد اتفاق ميافتد.
روزي كه سيداحمد به شهادت رسيد فرماندهان در پنج ضلعي عراق در جلسهاي دورهم جمع شده بودند. شوراي يگان براي پيشبرد اهداف كربلاي 5 باهم گفتوگو ميكردند. بعد از جلسه سيداحمد به همراه شهيد جهانبخش و شهيد گودرزي نزديك مخزن آب بودند تا وضو بگيرند. يك سمت منبع آب به بعد ميدان مين بود و سمت چپ سنگرها كه عمود بر خط دشمن بود. دشمن پنج ضلعي را زير نظر داشت و بايد به داخل سنگرها ميرفتيم. نزديك اذان ظهر شد. سيداحمد در حالي كه داشت با دست نقشه را ترسيم ميكرد كه مأموريت انجام دهند، ناگهان گلوله مستقيم به كمرش اصابت كرد و پيكر پاكش را صد تكه كرد و تنها قسمت سالم بدن ايشان صورتش بود. چهرهاي آرام و متين داشت و الحق كه به جايگاه حقش رسيد. هرچه از او بگويم كم گفتهام.
نادر احمدي
خاطرهاي كه بنده از سيداحمد دارم در سال 64 و هنگامي است كه گروه مهندسي 42 قدر را به بچههاي استان مركزي تحويل داده بودند. 30 نفر بوديم كه به گردان فتح وارد شديم. مقدمات كار براي عمليات والفجر 8 داشت آماده ميشد. سيداحمد با ماشين لشكر آمد و مأموريتها را توضيح داد و مواردي را هم در منطقه توجيه كرد. من ديدم فرمانده گردان خطاب به ايشان چشم گفت. بعد از رفتنش از فرمانده گردان پرسيدم او كي بود؟ در جوابم گفت سردار احمد حسيني جانشين فرمانده لشكر مهندسي 42 قدر، تعجب كردم! فرماندهي با روحيات واقعاً بسيجي و خاكي. كسي كه تمام نقاط قوت و ضعف مأموريتها را ميدانست و با متانت خاصي براي همرزمان بيان ميكرد، آن قدر متواضع و خاكي بود كه اصلاً نميشد فهميد او يك فرمانده است.
منبع : روزنامه جوان