ظاهرا در این فاصله که هواپیماهای عراقی به تهران حمله کرده بودند، عباس دوران کار عجیب و غریبی کرده بود. دوستی داشتم به نام عراقی که در اتاق کنترل مهرآباد کار می کرد. می گفت به محض اینکه مهرآباد را بمباران کردند، عباس دوران رفته بود روی بال هواپیما.
عباس دوران قهرمان واقعی جنگ و یک آدم به شدت وطن پرست و ناسیونالیست بود و به ظاهر، بچه مذهبی با معیارهایی که ما می شناختیم، نبود.عباس رفته بود روی بال هواپیما و به اتاق کنترل گفته بود: «به من اجازه بده، من بلند می شم.» عراقی می گفت از اتاق کنترل به او گفتم: عباس، این هواپیما چیزی بهش نیست. ما حق نداریم در انبارهای مهماتمون رو باز کنیم.عباس با غیظ و غضب گفته بود: فلان فلان شده این رو تو می دونی، اون هواپیما که نمی دونه زیر بال هواپیمای من چیزی نیست. من اگه بلند شم، اون دیگه نمیاد. این هم نشانه ای از شجاعت عباس دوران بود. خدا رحمتش کند.
***
مرتضی قاضی، خاطرات مرحوم جواد شریفیراد، معلم و سرتیم خنثیسازی نیروی هوایی ارتش را در کتابی با عنوان «حرفهای» جمع آوری و منتشر کرده. آنچه خواندید، برداشتی از این کتاب، درباره یک خاطره جنگ بود. این کتاب خواندنی را میتوانید با قیمت 15000 تومان از کتابفروشیهای معتبر تهیه کنید.