پس از آزادی خرمشهر توسط سربازان ایرانی، تحلیلهای زیادی انجام شد و فرماندهی عراق، تلخیها و ذلتهای بسیاری را پذیرفت. من در جلسهای که برای دریافت مدال شجاعت تشکیل شده بود، به حضور رئیس جمهور عراق رسیدم. صحبتهای سری صدام حسین، نشان دهندهی عمق ذلت عراق بود. در این جلسه صدام گفت: «از این به بعد نباید دست به عملیات تهاجمی بزنیم و باید تمرینات خودمان را حول برنامههای دفاعی تنظیم کنیم.»
البته این کلمات فقط در همان محل عنوان شد و به بیرون درز نکرد؛ ولی رسانههای عراق و کشورهای دیگر کاملا به این موضوع پی بردند که عراق با از دست دادن خرمشهر، ناامید و ناتوان شده است و این عملیات، کمر عراق را شکسته و توان هر گونه تحرک و مانوری را از او گرفته است.
ایرانیان با انجام این عملیات، به جهانیان ثابت کردند که قوای اسلام قادر است با قویترین نیروها مقابله کند و آنها را به زانو در آورد.
گزارشهای سری این عملیات و میزان خسارات و تلفات آن را هنگامی که در بیمارستان بستری بودم، مطالعه کردم و درد و بیماریام مضاعف شد؛ تلفات و خسارات وارد شده طبق گزارش محرمانهی ارتش عراق چنین بود:
1. انهدام 80 درصد از لشکر سوم زرهی؛ متشکل از تیپهای 12، 6، 81 و 53 زرهی.
2. انهدام 80 درصد از لشکر یازدهم پیاده؛متشکل از تیپهای 13، 22، 44، 45، 48، 49.
این دو لشکر در خرمشهر مستقر بودند.
3. نابودی لشکر پنجم پیاده مکانیزه؛متشکل از تیپ 26، 15، 20، 26 و 55 زرهی.
4. نابودی لشکر ششم زرهی؛متشکل از تیپهای 16 و 30 و تیپ 25 مکانیزه.
5. نابودی لشکر نهم زرهی؛ متشکل از تیپهای 35، 43 و تیپ 14 مکانیزه.
6. نابودی لشکر هفتم؛ متشکل از تیپهای 19 و 39.
7. نابودی لشکر دهم زرهی؛ متشکل از تیپ 17 و 24 زرهی.
8. نابودی لشکر دوازدهم؛متشکل از تیپ 37 زرهی و تیپ 46 مکانیزه.
9. نابودی لشکر یازدهم؛ متشکل از تیپهای 13، 22 و 44 و 45 و 48 و 49 پیاده.
همچنین در گزارش فوق، اسامی تیپهای به اسارت درآمده، از این قرار بود: تیپهای 9، 10، 20، 238، 501، 417 و 605.
تعداد کشتههای عراق طبق این گزارش، هفده هزار نفر بود. این گزارش که توسط سرهنگ ستاد اسعد عبدالخالق السامرایی تهیه شده بود، مورد تایید قرار نگرفت و به مرور، با ترفندهای مختلف، آن را حذف کردند و گفته شد که این ارقام دقیق نیست!
مسئولیت تهیه گزارش به ماهرعبدالرشید واگذار شد. گزارش وی که مبتنی بر دروغ و قلب حقایق بود، مورد تشویق و تایید فرماندهی کل قوا قرار گرفت. ماهرعبدالرشید در گزارش خود نوشته بود: «نبردهای خرمشهر، این واقعیت را به اثبات رسانده است که ارتش عراق بسیار نیرومند و قوی است و توانایی انجام عملیات هجومی و حمله و عملیات عقبنشینی تاکتیکی را در هر زمان و هر موقعیت دارد!»
منطقه جغرافیایی عملیات رمضان، مساحتی حدود 1600 کیلومتر مربع را در برمیگرفت که حدود آن از شمال به کوشک البصری و منطقهی طلاییه و هورالهویزه و از غرب به اروندرود تا غرب خرمشهر در شلمچه، که القرنه نیز در این محدوده قرار دارد، میرسید. مساحت تقریبی آن هشتاد کیلومتر مربع بود و از شرق به چهار پل اساسی متصل بود که دو تایی دیگر آن در «التنومه» واقع است.
در حقیقت، نیروهای ما، اهتمام خاصی برای دفاع از خرمشهر داشتند و فکر عقبنشینی از خرمشهر هیچوقت به فکر فرماندهان ما خطور نکرده بود. بر همین اساس، منطقه عملیات رمضان، آمادهی پذیرش عملیات نبود و ما تصور انجام نبرد در این منطقه را نمیکردیم. از طرفی، اشغال قسمتی از خاک لبنان توسط اسرائیل باعث شد که فرماندهان عراقی، نسبت به قطع عملیات از جانب ایران خوشبین شوند! در آخرین روزهای نزدیک به اجرای عملیات در شرق بصره، فرماندهان عراقی به خود آمده، به فکر تهیه مواضع و موانع قوی و پیشرفته افتادند. اولین اقدام، احداث سیمهای خاردار به طول 30 کیلومتر و عرض 1 کیلومتر توسط گروهان مهندسی حمورابی بود. این مانع دفاعی با جریان برق فشار قوی میان سیمهای خاردار همراه بود.
گروهان مهندسی لشکر دهم، کانال عمیقی با شاخههای اصلی و فرعی احداث کردند و آن را پر از آب کرده تا مانع حرکت تانکهای ایرانی شوند.
لودرها و بلدوزرها و بیلهای مکانیکی، شبانه روز در فعالیت بودند. سرتیپ ماهر عبدالرشید شخصا به این فعالیتها نظارت داشت و دستورهای لازم در مورد باز کردن آب درمناطقی مشخص توسط او صادر و با نظارت مستقیم او اجرا میشد. همه این کوششها به خاطر حراست از بصره بود؛ زیرا شهر بصره، دومین شهر بزرگ عراق و صاحب چاههای نفتی بزرگ و تاسیسات عظیم و مراکز استقرار لشکرها و انبارهای تسلیحات و مهمات جنگی بود. از طرفی نیز پل ارتباطی عراق به خلیجفارس محسوب میشد و ارتباط زمینی عراق با کویت از طریق این شهر ممکن بود. قرارگاه مرکزی لشکرهای سوم و پنجم و دهم و یازدهم هم در این شهر بود. البته همه این لشکرها در عملیات خرمشهر آسیبهای کلی دیده و دوباره سازماندهی خود را با افراد جدید آغاز کرده بودند.
عملیات رمضان در تاریخ 22/5/1361 آغاز شد و تا تاریخ 6/6/1361 ادامه پیدا کرد. در آغاز مرحله اول عملیات، نیروهای اسلام، هجوم خود را از سه محور اصلی آغاز کردند. عملیات در محور شمالی، به سمت شرق بصره بود. نیروهای ما، متشکل از قوای لشکر دهم و گردانهای توپخانه و تانک توانستند جلوی نفوذ ایرانیان را بگیرند. البته مواضع موجود در منطقه، مانع اصلی هرگونه پیشرویای بود و اجازه نمیداد که تانکهای ایرانی به جلو حرکت کنند. وضعیت پیچیدهی منطقه باعث شد که ایرانیان شب را همانجا سر کنند و به فکر راه چاره باشند. نیروهای ما در آغاز عملیات، کار خاصی انجام ندادند. در محور میانی که از شمال پاسگاه زید آغاز شده بود، سه تیپ از ایرانیها به سمت قوای ما حملهور شدند. در این محور نیز عملیات پیشروی رزمندگان ایرانی، به دلیل موانع دفاعی ما متوقف شد و لشکر سوم عراق، در دفاع از این محور، تا حدودی موفق بود و تا صبح روز بعد، نتیجه خاصی عاید ایرانیان نشد.
در محور جنوبی که از جنوب پاسگاه زید آغاز میشد، نیروهای ایرانی، هجوم شدیدی را به سمت مواضع عراقیها آغاز کردند. لشکر چهارم عراق، عهدهدار دفاع از این مواضع بود. با یورش برق آسای ایرانیها خط دفاعی ما در این محور شکسته شد و با استفاده از اصل غافلگیری، که شگرد رزمندگان ایرانی بود و با جنگ و گریزهای پیاپی و قیچی کردن نیروهای ما، ایرانیها توانستند ارتباط نیروهای ما را با یکدیگر قطع کنند و در یک نبرد بسیار شدید، مقاومت ما را از بین ببرند و با سرعت، تا عمق 30 کیلومتری خاک عراق نفوذ کنند. نیروهای پشتیبانی ما در کنار نهر کتیبان در شرق اروندرود و حوالی دریاچهی پرورش ماهی مستقر بودند. این نیروها، جمعی از لشکر نهم زرهی بودند که فرماندهی این لشکر، اتومبیل بنز آخرین سیستم خود را همانجا رها کرد و گریخت. نیروهای ایرانی با سرعتی وصفناپذیر، آن مناطق را تحت تصرف خود در آوردند.
پس از عملیات، من به شوخی از فرماندهی لشکر نهم پرسیدم: «چرا ماشینت را رها کردی و گریختی؟» او با خنده جواب داد: «برادر عزیز، این آقایان وقتی میآیند، حتی فرصت فرار هم به ما نمیدهند؛ یکدفعه مانند موشکهای زمانی بر سر ما فرود میآیند!»اینک شهر بصره در معرض تهاجم رزمندگان ایرانی قرار گرفته بود. صدام حسین با فرمانده سپاه سوم تماس گرفت و گفت: «اگر ایرانیان بصره را تصرف کنند، خانواده و ایل و تبارتان را به آتش میکشم!»
صباح میرزا، که از دوستان نزدیک صدام حسین بود، در یک گفتوگوی خصوصی به من گفت: «هنگامی که رزمندگان ایرانی به نزدیکی بصره رسیدند، صدام تمام لوازم شخصی خود را جمعآوری کرده، دستورهایی نیز به مردان خودش برای فرار داده بود. صدام آرام و قرار نداشت، خواب بر او حرام شده بود و مرتبا به روزی که قصد تجاوز به خاک جمهوری اسلامی را کرده بود، لعنت میفرستاد. پزشکان، صدام حسین را تحت مراقبتهای ویژهی خود قرار داده بودند. پزشک مخصوصی به نام دکتر سلام الصباغ بر اوضاع مزاجی او نظارت مستقیم داشت. صدام، فرماندهان ارتش خود را مورد لعن و نفرین قرار میداد و هشام صباح الفخری را به “گاو احمق” ملقب کرده بود و ماهرعبدالرشید را “سگ حامله” میخواند.»
صباح میرزا میگفت: «با چنین وضعی، اوضاع برای من نیز تحملناپذیر بود؛ لذا از صدام اجازه خواستم که به منزل خود بروم. وی این اجازه را به من نداد و گفت که من دیگر به شما اطمینان ندارم؛ لازم است که تو پیش من بمانی!»قرارگاه عملیاتی سپاه سوم، مانند کندویی بود که تمامی فرماندهان ارشد در آن میلولیدند و به دنبال یافتن راه چارهای بودند. انگیزهی تحرکات و دست و پا زدنها، ترس از آینده بود؛ چرا که نمیدانستند چه سرانجامی در انتظار آنهاست.
در ساعات آخر شب، وزیر دفاع عراق در محل قرارگاه حاضر شد و دستورهای اکیدی در مورد دفاع از بصره صادر کرد. اولین اطلاعیهی صادر شده از قرارگاه عملیات سپاه سوم، تلفات وارد شده به ارتش عراق در اولین مرحلهی عملیات را اینگونه اعلام کرد:
1. انهدام 85 دستگاه تانک؛ به همراه سرنشینان آنها.
2. انهدام پانزده توپ، در انواع مختلف.
3. از دست دادن 71 خودروی زرهی؛ به همراه خدمهی آنها.
4. کشته شدن 2700 نفر از نیروهای عراقی؛ با درجات مختلف.
5. به اسارت در آمدن 850 نفر از نیروها؛ با درجات مختلف.
ایرانیها مرحلهی دوم عملیات را در تاریخ 25/5/1361 از منطقهی جنوب پاسگاه زید در عراق آغاز کردند. نیروهای ایرانی با نظم خاصی این عملیات را شروع و با سازماندهی و تجمع نیروها یورش خود را آغاز کردند. اوضاع منطقه به نفع ایرانیها بود و تلاش ما تنها دفاع از بصره و دور کردن ایرانیها از حریم شهر بود. شهر بصره در تیررس سلاحهای سبک و سنگین ایرانیها قرار گرفته بود و مردم شهر به وضوح رد و بدل شدن آتش گلوله ها را میدیدند. این عملیات، مردم بصره را بسیار هراسان کرد؛ طوری که بسیاری سعی در ترک شهر داشتند. همچنین عکسالعمل مردم بر ضد حکومت عراق در مخالفت با جنگ شدت یافت.
حکومت بغداد پس از اطلاع از اوضاع شهر، مسئول اطلاعات و امنیت عراق، برزان التکریتی، را به همراهی عدنان حسین و فاضل البراک، مسئول امنیت عمومی، به بصره اعزام کرد، تا اوضاع شهر را کنترل کنند. این افراد به محض ورود، جلسهای با استاندار تشکیل داده، دستورهای لازم را به او ابلاغ کردند. از جملهی دستورها این بود که مردم حق خروج از شهر را ندارند و هرکس که قصد خروج از شهر را داشته باشد، اعدام خواهد شد. مردم به ناچار تمام وسایل و اموال خود را رها کرده، و به شهرهای دیگر رفتند و به عتبات مقدسه پناه بردند.
در این مرحله از عملیات، تیپهای 45، 36 و 93 و قوای جیش الشعبی شهر السماوه شرکت کرده بودند. نیروهای جیش الشعبی نتوانستند در مقابل یورش ایرانیان تاب بیاورند و فرماندهی آنان به نام صبحی المهندس پس از عملیات اعدام شد. فرماندهی تیپ 36 پیاده، سرهنگ ستاد عبدالله عمرالیلی کشته و فرماندهی تیپ 45 نیز به شدت مجروح شد. به هر حال، نیروهای ما در نزدیکی پل اروندرود استقرار یافتند. چون در جناحهای دیگر، قوای ایرانی پیشروی نداشتند و مواضع تدافعی مناسبی برایشان وجود نداشت، بیشتر از این خود را مجاز به نفوذ و پیشروی ندیدند و حرکتشان متوقف شد و طی فعالیتهای شبانه روزی، واحدهای مهندسیشان دست به احداث موانع دفاعی زدند. در این مرحله، ارتش ما، 120 تانک، همراه خدمه و تجهیزات نظامی از دست داد؛ تعداد زیادی از خودروها و توپخانهی ما متلاشی شد و بیش از هتفصد نفر از نیروهایمان کشته شدند. آمار ذکر شده، مبتنی بر اطلاعات مدیریت آمار در عراق بود.
در این نبردها، ایرانیان به شکل گستردهای، از تانکها نفربرهای زرهی استفاده کردند؛ زیرا منطقه، اجازه مانور به این خودروهای جنگی را میداد. من شاهد این حقیقت انکارناپذیر بودم که نیروهای ایرانی با تمام توان و با استفادهی صحیح از تانک وارد این عملیات شدند. سرهنگ ستاد ایاد فتیح الراوی که شاهد جریانات بود، گفت: «ایرانیان جنگ تانکها و زرهپوشها را به نحو احسن و دقیق انجام دادند.»
در گزارشی که فرماندهی لشکرسوم سر تیپ احمد الحمود نوشت، چنین آمده بود: «قوای ایرانی، زمام امور را به دست گرفته، بر اوضاع کاملا مسلط شدند و با به کارگیری اصل غافلگیری، به کمک گزارش غلط و گمراه کنندهی جناب وزیر دفاع عراق، آقای عدنان خیرالله، که گفته بود ایرانیها از تانک و زرهپوش استفاده نخواهد کرد، با تانکها و موشکهای ضد تانک و تسلیحات دیگر خود به ما هجوم آورده، شکافی در خطوط دفاعی ما ایجاد کردند و تلفات سنگینی، یکی پس از دیگری بر ما تحمیل شد و با توجه به حکم اعدام فراریان، سربازان ما ترجیح دادند که در پشت جبهه اعدام شوند تا از مرگ مجهول بگریزند!»
گزارش سری و محرمانهی فوق را روی میز فرماندهی لشکر سوم دیدم و وقتی که با حیرت مشغول خواندن آن بودم، به من گفت: «این تحلیل شخصی من نسبت به اوضاع پیش آمده است و سرتیپ ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه سوم عراق، به من گفت که این مطالب، یکی از عوامل شکست روحیهی افراد است.»
در مرحله سوم عملیات برای مقابله با ایرانیان، سهم عمدهای را به نیروها دادیم. جنگندههای عراقی با تجهیزات پیشرفتهی خود فعالیت چشمگیری داشتند. تانکها را به شیوهای بسیار عالی آماده کردیم و آتش توپخانه نیز با نظم و دقت بیشتری ایرانیان را میکوبید.
براساس گزارش افسر اطلاعات سپاه سوم، هدف ایرانیان، اشغال بصره و تسخیر آن بود. این گزارش، عکسالعمل انفعالی فرماندهان ارشد در بغداد را شدت بخشید و به همین دلیل، تیپهای متعددی را برای ایجاد سد دفاعی در مقابل تهاجم نیروهای ایرانی به بصره تشکیل دادند و دورتادور منطقه، که احتمال نفوذ از آنجا وجود داشت، بسته شد.
این مرحله از عملیات، در تاریخ 30/5/1361 آغاز شده بود و باز هم سرعت عمل و اصل غافلگیری، عامل موثری در موفقیت رزمندگان اسلام بود. مواضع ما یکی پس از دیگری سقوط کردند و تمام تجهیزات متمرکز در منطقهی جنوب پاسگاه زید منهدم شد. منطقهای که به تصرف رزمندگان اسلام درآمد، مساحتی حدود180 کیلومتر مربع بود که پس از ادامهی عملیات، به مساحت اراضی تحت تصرف آنها افزوده شد.
تیپهای لشکر سوم دست به سازماندهی مجدد زدند تا در محورهای عملیاتی وارد کارزار شوند. من در قرارگاه عملیات لشکر سوم بودم و به طور منظم، ماجرای درگیریها را دنبال میکردم و تقریبا به سیر کامل جریانات احاطه داشتم. هر گزارشی که توسط بیسیم میرسید، وضعیت تهاجم ایرانیان را برایمان بهتر ترسیم میکرد و کیفیت دفاع عراق نیز مشخص میشد. در یکی از همین گزارشها چنین آمده بود: «قوای ایرانی، خط دفاعی ما را شکستند و مواضع ما را تصرف کردند. تیپ 39 تلاش فراوانی برای ممانعت از پیشروی آنها از خود نشان داد؛ ولی در نهایت، تمام نیروهای این تیپ خود را به نیروهای ایرانی تسلیم کردند و به اسارت در آمدند.»
تلگراف دیگری توسط افسر مخابرات سپاه سوم، سروان صادق جعفر دریافت شد که در متن آن آمده بود: «نیروهای ایرانی دست به پیشروی در عمق خاک عراق زدهاند و اجساد عراقیها در پاسگاه زید و اطراف آن، زمین را پوشانده است. توپخانهی عراق، پشتیبانی لازم را از خود نشان نمیدهد و نقش اصلی خود را در این امر ایفا نمیکند.»
در مرحله سوم عملیات، بیش از هفتصد تانک به همراه خدمهی آنها منهدم شد. چهارده تانک دیگر به غنیمت ایرانیان درآمد و کشتههای ما بیش از سه هزار نفر رسید.
آتش جنگ به دامان شهر بصره رسیده، مردم شهر را به هراس انداخته بود؛ طوری که مجبور به ترک خانه و کاشانهی خود شده بودند. منظرهی اسفبار دیگر، که نسبت به سایر موارد بیشترین شرمندگی را برایمان به ارمغان آورد، فرار سربازان عراقی و تعقیب آنان توسط نیروهای ایرانی بود. عراقیها با قیافههای وحشتزده در حال فرار بودند و گل و لجن، سر و روی آنان را پوشانده بود. در تصاویر هوایی که در دفتر کارم داشتم، هجوم جسورانهی رزمندگان ایرانی و فرار خفتبار عراقیها کاملا مشخص بود. این نظامیان که مایهی افتخار صدام و وسیلهی سوء استفادههای او در جهت مطامع شخصی بودند، اکنون با سرافکندگی، همچون شترمرغ، گامهای بلند برمیداشتند و پشت به دشمن و رو به میهن با سرعت در حرکت بودند. حتی افسران ارتش نیز از این قاعده مستثنی نبودند. افسران ارشد با کندن درجهها قاطی سربازان شده بودند و از صحنهی کارزار به سمت بصره میگریختند.
جوخههای اعدام فراریان، بازار گرمی داشت و با همه یکسان برخورد میشد. حکم اعدام بدون محاکمه و صدور رای دادگاه انجام میشد. فرماندهی لشکر، سرتیپ ستاد حمدالحمود نیز همراه فراریان بود؛ ولی به محض رسیدن به کنار جوخههای اعدام تغییر موضوع داد و شروع به دستور دادن و هارت و پورت کردن نمود و با حالتی آمرانه، بر سر جوخههای اعدام داد میکشید: «هر چه سریعتر تمام فراریها و خائنان را اعدام کنید. به این ترسوها مجال ندهید…!»
مرحله چهارم عملیات، در تاریخ 1/6/1361 آغاز شد و منطقه مورد تهاجم، شلمچه بود. ایرانیان با استعداد یک لشکر دست به یورش زدند و در سمت مقابل، لشکر یازدهم و دهم عراق، با کمک نیروهای دیگر و پشتیبانی پر حجم آتش توپخانه و واحدهای زرهی و تانک و یک واحد کامل جیش الشعبی، خطوط دفاعی را تشکیل داده بودند. ایرانیان پس از یورش، در مقابل این مواضع متوقف شدند؛ زیرا نیروهای عراق با مهندسی دقیق، دست به احداث موانع تدافعی زده بودند. خاکریزهای منظم و میدانهای مختلف مین و دیگر موانع بازدارنده، منطقه را غیرقابل نفوذ کرده بود. فرمانده لشکر یازدهم، موضع دفاعی بسیار مستحکم و دقیقی برای منطقه خود ایجاد کرده و در سایهی این موانع، دفاع از منطقه بسیار سهل و آسان شده بود. دریاچه و کانالهای اطراف مواضع، مجهز به موتورها و تجهیزاتی بسیار قوب بودند. خط آتش برنامهریزی شده، با نقشهی دقیق و حجم سنگین آتش مهیا شده بود. رزمندگان ایرانی، خط دفاعی لشکر دهم را در هم شکسته، در یک نبرد خونین با نیروهای این لشکر، عرصه را بر آنها تنگ کردند. فرمانده تیپ سوم گارد ریاست جمهوری عراق، اسعد الجبوری، به سرنوشت سیاه خویش گریست، سلاح را برداشت و اقدام به خودکشی کرد. وقتی دربارهی او سوال کردم چنین پاسخ شنیدم: «وی به علت حجم سنگین تلفات و خسارات وارد شده که شخصا ناظر آنها بود و میدید که سربازانش همچون مرغهای سر بریده، بر زمین افتاده، پرپر میزدنند و تانکهای لشکر دهم از روی اجساد این قربانیان میگذرند و آنها را تکه تکه میکنند و گوشت آنها با خاک و خون آمیخته میشود، ظرفیت تحملش لبریز شد و دست به خودکشی زد.»
این صحنهها را سایر سربازان نیز شاهد بودند و چون سرنوشتی مانند آن برای آیندهی خود میدیدند، روحیهها از دست رفته بود. در همین لحظات، یکی از سربازان عراقی با صدای بلند فریاد زد: «مرگ بر صدام، مرگ بر خیانتکاران جنایتکار…» منظور وی، افسران فرماندهی بودند که دستور له کردن جنازهها را با تانک صادر کرده بودند.در چنین اوضاع و احوالی، وزیر دفاع عراق، عدنان خیرالله، همراه فرماندهی سپاه سوم عراق، به منطقهای در نزدیکی میدان نبرد آمدند. وزیر دفاع با مشاهدهی کثرت اجساد عراقیها، تبسمی کرد و علت زیادی کشتهها را چنین توجیه کرد: «کثرت کشتههای ما نشان دهندهی آگاهی سیاسی و اعتقادی افراد ماست و آنان فهمیدهاند که امروز باید از کیان وطن، شرف و کرامت آن دفاع کنند!»
این سخنان را جناب وزیر دفاع در سالن الفاروق در نزدیک میدان کارزار و در مقابل خبرنگارانی که از نواحی مختلف حاضر بودند، به زبان آورد. وزیر فرهنگ عراق، لطیف نصیف جاسم نیز سخنرانی کرد و گفت: «عراقیها، عصر جدیدی آغاز کردهاند. این عصر، عصر صدام است که پیروزیهای شگفتانگیز، از دلایل روشن آن است!»
در تاریخ 6/6/1361، مرحله پنجم عملیات رمضان آغاز شد و محور شمالی پاسگاه زید مورد هجوم قرار گرفت. رزمندگان ایرانی، با سه لشکر، در این مرحله از عملیات، دست به حمله زدند. محور شمالی پاسگاه زید، از موقعیتهای بسیار حساس و سخت محسوب میشود. فرماندهی عراق، لشکرهای جدیدی به منطقه اعزام کرد که عبارت بودند از لشکر یکم، لشکر دوم، لشکر سوم، لشکر چهارم، لشکر هفتم، لشکر هشتم، لشکر نهم، لشکر دهم، لشکر سیزدهم، لشکر پانزدهم، لشکر شانزدهم، لشکر هجدهم و لشکر بیستم.این لشکرها در منطقه تجمع کردند. هدف از گرد آمدن این نیروها، بستن راه نفوذ ایرانیها به شهر بصره بود.
در تمام دوران زندگی نظامی خود در جبهههای جنگ، نبردی به شدت و عظمت عملیات این شب ندیده بودم. تیپهای عراقی با یک عملیات متمرکز و سازماندهی شده و تحت نقشهی معین و واحدی، مشغول دفاع از محور بودند. با همهی این عده و عده، حجم خسارات و تلفات ما لحظه به لحظه زیاد میشد و تانکهای عراق، در ورطهی رو در رویی با تانکهای ایرانی، به آتش کشیده میشدند. هنگام شب، ایرانیان بالای تانکهای ما میرفتند و آنها را با نارنجک منهدم میکردند. اوضاع برای ارتش عراق بسیار مشکل و طاقتفرسا شده بود. عربستان سعودی و کویت، کمکهای سخاوتمندانهی خود را به سمت عراق سرازیر کردند. وزیر دفاع عربستان سعودی، در قرارگاه سپاه سوم عراق حاضر شد و طی صحبتهایی چنین گفت: «امیر سعودی پیغام فرستاده است که آرزومند است خود سربازی در ارتش صدام حسین باشد!» وزیر دفاع عراق با شنیدن این مطلب خندید و گفت: «ما امروز به حمایت مالی و معنوی شما بیشتر نیازمندیم.»
آتش توپخانه و سلاحهای سبک و سنگین، از کوچهها و منازل شهر قابل رؤیت بود. مردم بصره میگفتند: « مردان بزرگ به مرز شهر رسیدهاند، آنان به سوی ما خواهند آمد.»
در مرحلهی پنجم عملیات رمضان، بیش از 150 تانک سوخته و هزار نفر کشته شدند. با بررسی اجمالی این عملیات در شرق بصره، تلفات و خسارات زیادی از جانب رزمندگان مومن ایرانی بر ما تحمیل شد که این تلفات به شهرح ذیل است:
1. نابودی بیش از 1097 تانک به همراه خدمهی آنها.
2. نابودی بیش از 8400 نفر از نیروهای عراقی.
3. اسیر و مفقود شدن بیش از 1415 نفر از نیروهای عراق.
این آمار در هر صورت، کمتر از مقدار واقعی است؛ زیرا در حین عملیات، چهار تیپ زرهی عراق نابود شد و چهار تیپ پیاده کاملا از بین رفت، تجهیزات بیسیمی و تلفنی عراق بهطور کلی منهدم شد و توپخانهها و خمپاره اندازها و انبارهای مهمات عراقی نابود شد.