یکی دیگر از خاطرات خوش این بود، خانواده هایی که مفقود داشتند، وقتی که فهرست اسامی اسرا می آمد و اسم بچه های آن جزو اسرا بود و به آنها خبر می دادیم، خیلی خوشحال می شدند چون اکثرشان انتظار نداشتند که بچه هایشان زنده باشند.آنها پس از شنیدن خبر سجده می کردند و شیرینی می دادند. برای نمونه یکی از مادرها وقتی که شنید بچه اش اسیر است، یک ساعت روی موزاییک کف اتاق اداره ی ما به سجده افتاد و همین جور شکر می کرد.بعد از یک ساعت به زور بلندش کردیم. این خانم برای ما تعریف کرد که پسرش کارمند بوده، زن و دو تا پسر کوچک و زندگی خوبی داشته است. وقتی که امام دستور داد مردم به جبهه های جنگ بروند، او هم تصمیم گرفت به جبهه برود، اما خانمش با رفتن او مخالفت کرد و وقتی که چنین شد همسرش گفت مرا طلاق بده و بعد به جبهه برو. او هم زنش را طلاق داد و بچه هایش را پیش مادرش گذاشت و به جبهه رفت.
این آقا مدت ۸ تا ۱۰ ماه مفقود بود. مادرش با اینکه خانه شان دور از تهران بود، هر هفته می آمد و از وضعیت پسرش می پرسید. تا آن روز که آمد و به او خبر دادیم که پسرش اسیر است و حدود یک ساعت روی زمین سجده کرد. این مادر بچه های پسرش را بزرگ کرد تا اینکه پسرش از اسارت به وطن برگشت و دوباره سر و سامان گرفت.
راوی: بهجت افراز
بهجت افراز در سال ۱۳۱۲در شهرستان جهرم متولد شد و از ۴ سالگی تحصیل در مکتب خانه و در ۶ سالگی تحصیلات رسمی را خود را آغاز کرد.وی در سال ۱۳۳۰ به کسوت معلمی درآمد و موفق به دریافت دیپلم دانشسرای مقدماتی شد، سپس در سال های۱۳۴۶ در تهران در کنار تدریس به تحصیل پرداخت، و در سال ۱۳۵۰ موفق به قبولی در رشته زبان و ادبیات عرب در دانشکده علامه طباطبایی شد.وی بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی مدیریت مجتمع آموزشی حضرت زینب (س) در مهرشهرکرج را بر عهده گرفت و بعد از بازنشستگی نیز یک سال (۶۲-۶۱ )در سفارت جمهوری اسلامی ایران در هند به صورت افتخاری فعالیت داشت..خانم افراز پس از بازگشت از هند از طرف مرحوم دکتر وحید دستجردی به عنوان مسوؤل اداره اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی دعوت به همکاری شد و تا پایان سال ۱۳۸۰ در این اداره خدمت کرد.بعد از ۱۸ سال رسیدگی به اسرا و مفقودین و نیز خانواده هایشان عنوان “ام الاسرا” را از سوی سید علی اکبر ابوترابی دریافت کرد و در زمره بانوان مبارز پیشکسوت قرار گرفت.
* سایت جامع آزادگان