امیر سرتیپ دوم بازنشسته سید تراب ذاکری، در آغاز جنگ تحمیلی افسر گروه پشتیبانی اطلاعات رزمی در خوزستان بود. معاونت اطلاعات نیروی زمینی ارتش آخرین شغل ایشان تا قبل از بازنشستگی به شمار میرود. وی همچنین مؤسس و بنیانگذار مرکز اطلاعات اجا (ارتش جمهوری اسلامی ایران) است و از سال 1374 پس از بازنشستگی تاکنون در مراکز آموزشی به تدریس اشتغال داشته که در این مدت به تهیه و تدوین 9 جلد آییننامه نظامی و نگارش کتابهایی درباره دفاع مقدس مبادرت کرده است.
او در زمان اجرای عملیات بیتالمقدس فرماندهی گروه اطلاعات منطقه جنوب و افسر اطلاعات قرارگاه ارتش را به عهده داشت و از نحوه جمعآوری اطلاعات، فراهم کردن زمینههای مناسب برای طرحریزی عملیات، موانع موجود و نقش معنویت و امدادهای الهی، نکات ناگفتهای را در مصاحبه مورخه 14 اردیبهشت 95 در واحد سمعی بصری کانون بازنشستگان ارتش جمهوری اسلامی ایران بیان داشته است که به درج یکی از آنها در اینجا اکتفا میکنیم.
عملیات بیتالمقدس به فاصله کمی از عملیات فتحالمبین انجام شد. پس از پایان موفقیتآمیز آن عملیات، در روز هشتم اردیبهشت 1361 فرمانده نیروی زمینی سرهنگ صیاد شیرازی دستور داد عکسهایی از عملیات فتحالمبین گرفته شود تا ببینیم نیروهای دشمن تا کجاها عقبنشینی کردند، مناطق پراکندگی آنها کجاست و چه یگانهایی از خط جدا شدند تا بتوانیم به وسیله گسترش جدید دشمن، نیروهای خودمان را که در عید نوروز درگیر عملیات بودند، به مرخصی اعزام کنیم.
صبح روز نهم اردیبهشت به وسیله یک فروند هواپیمای اف-4 نیروی هوایی، از ارتفاعات حمرین (جنوب دهلران) تا بستان عکسهایی تهیه شد. در آخرین لحظههای عکسبرداری هواپیما به علت آنکه مورد هدف موشکهای عراقی قرار گرفت، تعادلش را از دست داد و حالتهای ناموزونی در پرواز وی دیده شد که ما تصور میکردیم هواپیما سقوط خواهد کرد، اما خلبان با تلاش و ارادهای قوی توانست تعادل هواپیما را حفظ کند. در همان لحظه موشک دیگری از منطقه شیب واقع در شمال هورالعظیم به سمت این هواپیما شلیک شد.
نیروهای عراقی و ایرانی مستقر در منطقه همه ناظر و شاهد تعادل نداشتن هواپیما بودند، چون برای دومین بار هواپیما مورد اصابت ترکش موشک قرار گرفته بود و به سمت عمق هورالعظیم تغییر مسیر میداد. در آن لحظه همه به این نتیجه رسیدیم که این بار هواپیما سقوط خواهد کرد.
اما بعد از بازگشت هواپیما به پایگاه، خلبانش توضیح داد که «من تا نزدیکیهای شمال بصره کنترلم را از دست دادم، تا آنکه بتدریج به هواپیما مسلط شدم، اما از منطقه هورالعظیم نتوانستم عکسی تهیه کنم.» خلبان فیلمی از شمال خرمشهر تا شمال دارخوین تهیه کرده بود که دارای تصاویر واضحتری بود. بر اساس این تصاویر در ساحل غربی کارون، منطقهای وجود داشت که فاقد نیروی دشمن بود. بعد از دیدن عکسها برای کامل کردن اطلاعات از نحوه استقرار نیروهای دشمن به سراغ اسرای عراقی رفتیم که در عملیات فتحالمبین به اسارت در آمده بودند، (ما میدانستیم که در حدفاصل دارخوین تا مارد حداقل شش گردان عراقی مستقر هستند، اما چیزی روی نقشه دیده نمیشد. ) اسرای عراقی اظهار داشتند، این نیروها به سمت فکه اعزام شدند، تا به یگانهای شکستخورده عراقی در عملیات فتحالمبین کمک کنند.
من بعدها چنین اتفاقی را (تعادل نداشتن هواپیما در مسیر عکسبرداری و گرفتن عکس از جنوب اهواز بهجای هورالعظیم) از امدادهای الهی تلقی کردم، چون خداوند به کمک موشک دشمن هواپیمای ما را به محلی فرستاد که ما از تغییرات حاصل از جابهجایی نیروها در خطوط آنها خبر نداشتیم، اما عکسهای ضبط شده از آن منطقه که در واقع به علت نبود تعادل و حرکت کنترل شده هواپیما از آن منطقه گرفته شده بود، اطلاعات جدید و ارزشمندی را به ما انتقال داد.
این عکس در عملیات بیتالمقدس بسیار کارآمد و مؤثر واقع شد. زیرا این عکس نشان داد که در آن منطقه (حد فاصل دارخوین تا مارد) نیرویی از ارتش عراق وجود ندارد.
بر اساس موارد فوق بر مبنای اطلاعات به دست آمده، طرح عملیاتی جدید خط پدافندی و استقرار نیروها تهیه و دستور داده شد رزمندگان تحت فرماندهی سه قرارگاه در سه محور جداگانه (شمالی، میانی و جنوبی، شرق کارون) آماده پیشروی شوند.
بنابراین طرحریزی عملیات بزرگ بیتالمقدس با لطف خداوند در تاریخ نهم اردیبهشت ماه 1361 رقم خورد. چون در آن روز بر اساس عکسهای دریافتی اطلاعات خوبی از نحوه استقرار نیروهای عراقی به دست آوردیم. بر مبنای طرح عملیاتی باید پنج پل روی کارون نصب میشد تا رزمندگان به وسیله آن پلها خود را به ساحل غربی کارون و مواضع دشمن برسانند. هنگامی که اطلاع داده شد لشکر3 عراق در حال نزدیک شدن به منطقه جنوبغربی اهواز است، تاریخ اجرای عملیات یک روز به جلو افتاد، زیرا اگر آن لشکر در خط پدافندی قبلی خودش مستقر میشد، کار رزمندگان را با مشکل مواجه میساخت.
بنابراین عملیات در ساعات پایانی روز 9/2/1361 با دستور قرارگاه کربلا به وسیله فرماندهان هر دو نیروی ارتش و سپاه، سرهنگ صیاد شیرازی و برادر محسن رضایی اجرایی شد و یگانها حرکت خود را (در منطقه دارخوین) با عبور از رودخانه کارون آغاز کردند. تانکها و نیروهای سنگین از ساعت 5/3 تا 4 عصر روز نهم اردیبهشت از روی پلها عبور کردند و منظره جالبی که پس از عبور تانکها دیده شد، آن بود که وقتی نخستین تانک از لشکر 92 زرهی اهواز (قرارگاه فتح) از پل عبور کرد و به غرب رود کارون رسید، چهار نفر خدمه تانک پیاده شدند، زمین را بوسیدند و سجده شکر به جای آوردند. این اقدام حماسی تأثیر بسیار سازندهای در روحیه بقیه رزمندگان داشت. یگانها از چهار پل عبور کردند، اما پل پنجم در نزدیکی مارد به علت تراکم نیروها دچار آسیب شد و نیروهای قرارگاه نصر با تأخیر به غرب کارون رسیدند.
یکی دیگر از نکات جالب در ابتدای این عملیات آن بود که نیروهای لشکر 3 دشمن در حال ورود به منطقه غرب کارون بودند، رزمندگان ما هم همزمان خود را به غرب کارون رساندند، بنابراین افراد تازه وارد دشمن در ابتدا تصور نمیکردند که نیروهای ایرانی به سادگی وارد منطقه اشغالی آنان شدند. به همین علت، در همان ابتدا یک گردان عراقی به طور کامل به اسارت رزمندگان ایرانی (قرارگاه فتح) درآمد. ما در نیمه شب دهم اردیبهشت به خاکریز دشمن رسیدیم.
به اعتقاد من، این خاکریز را هم باید از امدادهای غیبی تلقی کنیم. این خاکریز مرتفع را مهندسی عراق به این دلیل در غرب کارون ساخته بود که از ورود نیروهای ایرانی ممانعت به عمل آورد. در شب اول و مرحله اول عملیات وقتی ناهماهنگی مختصری در ورود نیروهای دو قرارگاه فتح و نصر به غرب کارون به وجود آمد، وجود این خاکریز بهترین محافظ رزمندگان ارتش و سپاه به شمار میآمد.
در آنجا بود که برای رسیدن کامل نیروهای قرارگاه نصر، باید رزمندگان قرارگاه فتح توقف میکردند. این توقف همزمان با پاتکهای سنگین ارتش عراق تقارن مییافت. به همین علت خاکریز عراق مانع خوبی برای ادامه پاتک خود آنان ایجاد کرد. دو روز طول کشید تا رزمندگان قرارگاه نصر وارد غرب کارون شدند و در کنار مدافعان قرارگاه فتح، به پاتک دشمن پاسخ دادند. رزمندگان دو قرارگاه با کمک همان خاکریزی که عراقیها ساخته بودندپاتکهای متعدد لشکرهای دشمن را در هم کوبیدند. سعی و تلاش ارتش عراق در عقب راندن مدافعان ایرانی به جایی نرسید تا آنکه در روز هفدهم اردیبهشت مرحله دوم عملیات آغاز و دستور پیشروی به سمت مرز داده شد. بعد از عبور رزمندگان از خاکریز که در امتداد شرقی جاده اهواز- خرمشهر ساخته شده بود تا مرز، جنگ به صورت تن به تن آغاز شد و نیروهای پیاده در لابهلای تانکها پیشروی خود را ادامه دادند.
نقش پدافند هوایی
باید یادآوری کنم از سامانه پدافند هوایی که مانع حمله هوایی عراقیها شدند. اگر دشمن حمله هوایی میکرد، در شرق کارون همه هستی نظامی ما (نیروهای انسانی، تانکها، تجهیزات مهندسی، خودروها و مهمات) در معرض نابودی قرار میگرفت. اگر آتش مؤثر هوایی در منطقه انجام نمیگرفت، لطمه جبرانناپذیری به ما وارد میشد. عراقیها میدانستند که ما در منطقه چهارپایگاه موشک هاگ مستقر کردیم؛ به طوری که اگر هواپیمایی وارد منطقه میشد، حتماً سرنگون خواهد شد. لطف خداوند شامل ما شد که هوا نیمهابری بود و این عامل جوی، کمک بسیاری برای ما محسوب میشد. توپخانه عراق هم به نیروهای ما نمیرسید و فقط تا محدوده مارد زیر آتش قرار داشت که آن هم با جواب قاطع متقابل ما از کار افتاد.
در هر حال، امنیت هوایی منطقه و رزمندگان را باید مدیون پدافند هشیار نیروی هوایی باشیم، چون 13 فروند هواپیمای مهاجم دشمن در منطقه عملیاتی بیتالمقدس توسط پدافند هوایی سرنگون شد. رزمندگان با پشتیبانی پدافند خود را به مرز رساندند. در رساندن نیروها به خط مرز، قرارگاه فتح با موفقیت کامل عمل کرد، اما قرارگاه نصر به جای خط مرز به خط دژ رسید و رزمندگان این قرارگاه تصور میکردند که به مرز رسیدهاند، در حالی که از دژها تا مرز 3کیلومتر فاصله بود. به همین علت برای هماهنگی نیروها زمانی باید طی میشد و فرصتی مناسب برای ادامه عملیات فراهم میآمد. هدف از عقبنشینی تاکتیکی ارتش عراق این بود که ما نیروهای عراقی را در غرب اهواز دور نزنیم. نیروهای عراقی در غرب اهواز شامل لشکر 6 زرهی و لشکر 5 مکانیزه بود که هر کدام دارای سه تیپ و در مجموع شش تیپ بودند. علاوه بر این دو لشکر، هفت تیپ پیاده هم حضور داشتند. فرماندهان عراقی دستور دادند که تمامی یگانهای مستقر در غرب اهواز عقبنشینی کنند و این یک عقبنشینی ماهرانه و تاکتیکی بود که باعث شد 13 تیپ خود را از محاصره و اسیر شدن نجات دهند و در عین حال آن نیروها را در خط مرز کوشک تا طلائیه قدیم و همچنین از کوشک تا شلمچه مستقر کرد. این 13 تیپ کمکهای فراوانی به نیروهای عراقی کردند تا ما نتوانیم وارد منطقه شرق شطالعرب شویم. بنابراین طرح اولیه ما که رسیدن به ساحل شطالعرب بود، به وسیله این اقدام ارتش عراق ناموفق از آب درآمد. اما وحشت و دلهرهای که در نیروهای عراقی و عقبنشینی آنان از مواضع اشغالی به وجود آمد، سبب شد که فرمانده لشکر 3 عراق و فرمانده دو تیپ همان لشکر با دستور صدام اعدام شوند.
همزمان با جابهجایی نیروهای عراقی، ما هم یک تیپ از خط خارج کردیم تا به مرحله بعدی عملیات کمک کند. ارتش عراق یگانهای ما را با آتش توپخانه مورد هدف قرار داد تا با اجرای این آتشها ما متوجه نشویم که آنان در حال عقبنشینی و انتقال نیروهای خود هستند. ما هم برای آنکه دشمن متوجه جابهجایی یگانهای ما نشود، متقابلاً با آتش توپخانه شروع به تیراندازی کردیم. این دو تیراندازی همزمان انجام گرفت. در مجموع، جابهجایی یگانهای عراق و استقرار در خطوطی که اشاره کردیم، سبب شد که دو قرارگاه فتح و نصر نتوانند به پیشروی خود ادامه بدهند. بنابراین تصمیم گرفته شد که از طرح اولیه که رسیدن به ساحل شرقی شطالعرب حوالی نشوه و جنوب القرنه (شهری در جنوب شرق عراق و از توابع بصره) بود، صرف نظر شود.
قرار شد که طرح تغییر یابد و نیروها به جای نشوه و قرنه و تهدید بصره به سمت خرمشهر پیشروی کنند. اگر طرح قبلی اجرا میشد، خرمشهر به محاصره در میآمد و همه نیروهای عراقی در آن به اسارت در میآمدند. برای تکمیل اطلاعات بیشتر به منظور حرکت نیروها از جاده اهواز- خرمشهر به سوی شهر خرمشهر با چند نفر از اسرای عراقی صحبتهایی کردیم که همه آنها میگفتند «فکر ورود به خرمشهر را از سرتان بیرون کنید، چون این مسیر مینگذاری شده و دارای موانعی هست که هرگز نمیتوانید از آن عبور کنید. عمق میدانهای مین از یک کیلومتر تا نزدیک 20 کیلومتر است، یعنی تا منطقه مارد مینگذاری شده، ضمن آنکه ما نبشی و تیرآهنهای فراوانی را در اطراف و داخل خرمشهر نصب کردیم تا حتی چتربازان شما هم قادر به فرود نباشند.»
عکسهای هوایی منطقه هم حاکی از همین نکته بود که موانع عراق در شمال و شرق خرمشهر چنان وسعت و تنوع داشت که ورود به خرمشهر را ناممکن میساخت. اسرای عراقی اعتقاد داشتند که اگر ما از سمت غرب (شلمچه و نهر خیّن) عبور کنیم، میتوانیم وارد خرمشهر شویم. در هر صورت، ادامه عملیات نیاز به تجدید سازمان، تجهیز و تقویت نیرو داشت. از سوی دیگر، چون از عملیات طریقالقدس (آذر 1360)، عملیات پدافندی چزابه (اسفند 60) و عملیات فتحالمبین (فروردین 61)، نیروها درگیر عملیات و تلفات انسانی و کاهش توان رزمی بودند، چند نفر از فرماندهان معترض شدند که ادامه عملیات با چنین موانعی و یکی پس از دیگری سبب خستگی و کاهش توان رزمی و روحی رزمندگان میشود.
بر این اساس، فرمانده سپاه، برادر محسن رضایی از سرهنگ صیاد شیرازی درخواست کرد که 48 ساعت به نیروها فرصت داده شود تا خودشان را برای مرحله بعدی مهیا کنند و در این مدت شناسایی و تجدید سازمان دوبارهای انجام شود. این 48 ساعت به 8 شبانه روز افزایش یافت.
در این فاصله، سرهنگ صیاد متفکر و نگران به نظر میرسید، چون برای ادامه عملیات و آزاد کردن شهر خرمشهر که بسیار هم ضروری بود با ناآمادگی برخی از نیروها مواجه بودیم، ضمن آنکه تعداد نیروهای دشمن هر روز افزایش مییافت.
من در عملیات بیتالمقدس تأثیر اعجابانگیز امدادهای معنوی و الهی را به طور واضح دیدم. گرچه فداکاری و شجاعت و ازخودگذشتگی رزمندگان یکی از عوامل پیروزی بود، اما این ویژگیها با استعانت و امداد الهی در هم آمیخته شد و برآیند این دو نیرو در آخرین مرحله عملیات که در اول خرداد ماه آغاز شد، منجر به پیروزی و آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد ماه 1361 شد.
قبل از اجرای آخرین مرحله عملیات، سرهنگ صیاد برای هماهنگی نهایی به قرارگاه کربلا (در گرمدشت) آمد. در قرارگاه گرمدشت سرهنگ صیاد شیرازی برای فرماندهان ارتش و سپاه، وضعیت و موقعیت نیروها و موانع موجود را شرح داد که در هنگام صحبتهای او، عدهای اعتراض و مخالفت کردند و بیان داشتند ما دیگر نیرویی برای ادامه عملیات نداریم. آن تعداد، با اشاره دست برادر رحیم صفوی ساکت شدند و در هر حال نتیجه مذاکرات و صحبتهای نهایی منجر به آن شد که عملیات تا آزاد کردن کامل خرمشهر ادامه یابد.
به این ترتیب نیروها یک بار دیگر آرایش آفندی گرفتند و آخرین مرحله از عملیات بیتالمقدس را در شب دوم خرداد آغاز کردند. رزمندگان موفق شدند خرمشهر و نیروهای عراقی را به طور کامل محاصره کنند و در روز سوم خرداد پیروزمندانه وارد آن شهر شوند.
* روزنامه ایران