علی سالمی از رزمندگان خرمشهری دوران دفاع مقدس در نقل خاطره ای از آن ایام می گوید: روزی یک سواری تویوتای مسی رنگ مقابل مقر توقف کرد، دیدم محمد جهان آرا پشت فرمان است، وقتی از ماشین پیاده شد با من سلام علیک و روبوسی کرد.
جهان آرا بدون مقدمه گفت: فکر نمی کردم تا حالا در شهر مانده باشی، وقتی شنیدم هستی، گفتم، بیایم تو را ببینم.
نمی دانم چرا محمد فکر می کرد، من نمانده باشم، از دیدن او خیلی خوشحال شدم، با هم به سمت مقر حرکت کردیم، از او سوال کردم، به بچه ها بگویم شما کی هستید؟
گفت: نه.
از اوضاع و احوال سوال کرد و گفت: کم و کسری ندارید؟
گفتم: نه الحمدالله، همه چیز هست، نیرو هم زیاد داریم، تازه این همه نیرو هم اینجا لازم نیست، چون خطر زخمی و شهید شدن آنها را افزایش می دهد.
با محمد سمت سنگرها آمدیم، گفتم: می خواهم جایی را نشان شما دهم که بجز بچه های مقر، کسی از آنجا اطلاع ندارد.
گفت: کجا؟
گفتم: همین ساختمان نیمه ساز رو به رو
گفت: آنجا چی است؟
گفتم: الان می بینید
رفتیم داخل ساختمان، چشم محمد به یک انبار مهمات خورد با تعجب پرسید: این همه مهمات اینجا چکار می کند؟
گفتم: از این ور و آن ور جمع کرده و برای روز مبادا نگه داشته ایم، اگر یک هفته دیگر هم مهمات به ما نرسانید، تامین هستیم.
گفت: این مکان برای شما خطر دارد، اگر خمپاره یا گلوله ای اصابت کند، همه به هوا می روید.
گفتم: نه دو تا سقف دارد و در بالای هر سقف، یک گونی خاک گذاشته ایم.
حدود نیم ساعت با هم بودیم، بعد گفت، باید برود، خداحافظی کرد و رفت.
وقتی محمد رفت، یکی از بچه های مقر گفت: امروز چند ساعت تلویزیون تماشا می کنیم.
گفتم: با کدام برق؟
گفت: با موتور برق.
گفتم: با کدام بنزین؟
گفت: با بنزین ماشین دوست شما
با عصبانیت گفتم: ای وای، چکار کردید؟ می دانی او چه کسی بود؟ آبروی مرا بردید.
یکی از بچه ها گفت: مگه کی بود؟
گفتم: محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
بچه ها باور نمی کردند، جهان آرا به تنهایی نزد ما آمده باشد، در حالیکه اجازه معرفی خود را هم نداده بود.
گفتم: چقدر بنزین از ماشین محمد کشیدید؟
گفت: 20 لیتر
گفتم: بنده خدا، اگر در راه نماند، خوب است.می توان از شخصیت مهربان، مدیریت و سیمای نورانی جهان آرا به اندازه یک کتاب نوشت.باید یاران نزدیک محمد از روحیات و خصوصیات رفتاری این فرمانده محبوب بنویسند، من تنها چند جمله درباره جهان آرا می گویم.محمد قبل از اینکه یک فرمانده نظامی باشد، فرمانده قلبها و همیشه در پی جلب و جذب دل افراد بود.هرگز ندیدم کسی را از خودش ناراحت کرده باشد، بسیاری از بچه ها ابتدا جذب محمد و بعد جذب سپاه شدند.
محمد زمان انقلاب و پیش از جنگ هم سعی در جذب افرادی داشت که در خط انقلاب نبودند، جاذبه محمد جایی برای دافعه نمی گذاشت، حتی ندیدم در بین مخالفان، کسی محمد را دوست نداشته باشد، جهان آرا نزد هر فردی با هر فکر و اندیشه ای همیشه قابل احترام بود و هست.شهید جهان آرا یکی از هزاران شهید گلگون کفن انقلاب از خطه خونین شهر است که فرماندهی سپاه شهیدان این شهر را به عهده داشت.وی در دوران دشوار دفاع مقدس، در مسیر به بار نشستن خون شهدا، آسایش و آرامش را بر خود حرام کرد و مردانه در مقابل متجاوزان بعثی ایستاد.جهان آرا و تعدادی از سرداران و سربازان فاتح ارتش اسلام هشتم مهرماه سال 1360 در حالی که پس از رزمی بی امان با بعثیان متجاوز، از جبهه نبرد حق علیه باطل باز می گشتند، بر اثر سانحه سقوط هواپیما در حوالی تهران به خیل شهدا پیوستند.