حضرت روح الله که پای بر باند فرودگاه «مهرآباد» گذاشت، محمود معزپور فقط ده سال داشت. اما آن قدر همت و غیرت از پدرش «حاج علی اصغر» به ارث برده بود که تا هفت سال بعد، خودش را به مقام «بسیجیِ خمینی» برساند و در بزرگ ترین شاهکارِ نظامی فرزندانِ “اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه)” در شبه جزیره «فاو» حاضر شود. پنج عملیات دیگر لازم بود تا «محمود»، مدرک قبولی خود را از مولایش، “اباعبدالله الحسین(صلوات الله علیه)” دریافت کند و در ۱۹ فروردین ۱۳۶۶، پای بر بساطِ «عند ربهم یرزقون» بگذارد.
در ادامه فرازی از وصیت نامه شهید “محمود معزپور” را میخوانید.
با سلام به آقا امام زمان و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام به خانواده شهدا و ملت شهید پرور، سخنی چند با مادر و پدر دارم:
مادر! شما خیلی زحمت برایم کشیدهاید و شبها و روزها مرا تر و خشک کردهاید. خیلی خیلی از شما تشکر میکنم. از شما میخواهم که اگر به سوی خدا شتافتم در مرگ من گریه نکنید که منافقان را شاد کنید. من برای خدا رفتهام و شما لیاقت معامله با خدا را داشتهاید و اگر خدا مرا طلبید مرا حلال کنید و از همه حلالیت بخواهید و بگویید محمود گفت “جنگ جنگ تا پیروزی.”
و شما پدرم! شما را هم خیلی ناراحت کردم مرا حلال کنید. بدانید که امانت دار خوبی بودهاید و اجر آن را هم خواهید دید. لطفا صبر را پیشه داشته باشید و در همه حال امام را دعا کنید… و به یاد شهدا باشید. چون بدانید زندگی را مدیون شهدا هستید. مرا که شما را ناراحت کردهام عفو کنید و این معامله را تبریک میگویم چون همه سعادت آن را ندارند. به مردم بگویید نه تنها من بلکه تمامی شهدا برای اسلام و امام رفتهاند، ما میرویم تا اسلام و امام در خطر نباشد. جان ناقابل ما فدای یک تار موی امام. شهادت خواست من بوده است.
پولهایم که ناقابل است مقداری خرج و اگر ماند برای جبهه بفرستید. دیگر حرفی ندارم جز دعای امام.
خدایا شهادت را نصیب ما بفرما.
محمود معزپور – 66/1/10