شایع شد عراقی ها نیروهای ضد شورش خودشان را آورده اند. همین طور هم بود. وقتی درها را باز کردند، ماشین ضد شورش آمد تو اردوگاه. آب صابون و آبجوش پخش می کردند تو سر و صورت مان.
حدس زده بودیم عراقی ها، از گاز اشک آور استفاده می کنند. کاغذ به دست آماده بودیم برای آتش زدن کاغذها تا بگیریم جلوی چشم هامان و… قرار گذاشته بودیم اگر نیروهای ضد شورش آمدند، با هر وسیله ممکن درگیر خواهیم شد.عراقی ها این موضوع را فهمیده بودند. با هر وسیله ممکن درگیر خواهیم شد. عراقی ها این موضوع را فهمیده بودند. نیروهای ضد شورش را نگذاشته بودند بیابند توی اردوگاه. فقط همان ماشین را آورند وسط اردوگاه. نمی توانستیم برویم تو محوطه. اگر می رفتیم، با تیر مستقیم می زدنمان.
نزدیکای ساعت دوازده شب تصمیم گرفتیم بخوابیم و هر وقت حرکتی از طرف نیروهای ضد شورش دیدیم، بچه ها را بیدار کنیم و آماده درگیری بشویم. عراقی ها گهگداری از روی پشت بام تیراندازی می کردند. این وضع تا ساعت دو نیمه شب ادامه داشت. بالاخره تصمیم گرفتیم دو نفر از بچه ها را به عنوان نماینده بفرستیم پیش فرمانده اردوگاه تا خواسته هامان را براش مطرح کنیم. فرمانده اردوگاه موافقت کرد. عراقی ها وارد اردوگاه شدند و مشغول درست کردن و جوشکاری در و پنجره های کنده شده و شکسته شده شدند. همه درها به رومان بسته شد.
روایت سید ابراهیم /سایت جامع آزادگان