به نام خدا
2- از جهت تشريعي
ب – نعمت بودن امام عليه السلام از جهت تشريعي
تفاوت جنبهي تشريعي و تکويني نعمت امام عليه السّلام
وجود مقدس امام عليه السّلام از جنبهي ديگري هم نعمت است و اين جهت از نعمت بودن امام عليه السّلام موکول به معرفت و تسليم نسبت به ايشان مي باشد.
اين نحوه انتفاع از امام عليه السّلام به خواست خود افراد بستگي دارد و هرکس بخواهد از اين نعمت استفاده کند، بايد در مرحله اول امام را بشناسد و سپس تسليم شده، در امور خويش به ايشان رجوع نمايد. به بيان ديگر، جنبه تشريعي نعمت بودن امام عليه السّلام بدون عمل اختياري افراد تحقق نمي يابد و دقيقاً همان چيزي است که نعمت «معرفت امام» ناميده مي شود.
براي روشن شدن اين امر، ابتدا هدف اصلي از انعام خدا به بندگان را بررسي مي کنيم و سپس ارتباط نعمت معرفت امام را با اين هدف کلي بيان مي کنيم.
هدف از انعام خدا به بندگان
مي خواهيم بدانيم هدف خداوند از اعطاي نعمت به بندگانش چيست؟ در پاسخ به اين سؤال بايد گفت همان هدفي که خداوند در خلقت بندگان قرار داده است، در انعام به ايشان نيز مطرح است. پس هدف از اعطاي نعمت به مخلوقات را بايد در اين آيهي شريفه جستجو کنيم:
(ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. » (1)
جن و انس را نيافريده ام مگر براي اين که مرا بندگي و عبادت کنند.
بنابراين بندگي خدا، هدفي است که خدا براي انسان قرار داده است. نخستين و اساسي ترين گام در اين مسير معرفت خداست.
امام رضا عليه السّلام مي فرمايند:
«اول عباده الله معرفته. » (2)
براي اين که بتوانيم عبادت خدا را به جاي آوريم بايد ابتدا او را شناخته، تسليم او شويم. در حقيقت معرفت و شناخت خدا روح همهي اعمال عبادي است. هر عبادتي با اين معرفت آغاز مي گردد و با آن ادامه مي يابد و نهايتاً به درجهي بالاتري از شناخت پروردگار ختم مي شود.
عبادت، بدون معرفت خدا يک کالبد بي جان است که ارزش و اعتباري ندارد و معرفت خدا اصل و ريشهي همهي عبادات است. (3) پس بندگي خدا – يعني هدف از خلقت خدا – تنها با معرفت او محقّق مي شود و از طرفي خلقت، در حقيقت همان انعام هاي پروردگار به مخلوقات است.
بنابراين، هدف خدا از نعمت هايي که در اختيار بندگان قرار داده، اين است که به وسيلهي آنها معرفت بيشتري نسبت به منعم خويش پيدا کنند و در نتيجه بهتر و کاملتر او را بندگي کنند. لذا مي توان گفت هيچ نعمتي بزرگ تر و برتر از معرفه اللّه نيست به طوري که نعمت بودن همهي نعمت ها به آن مربوط مي شود.
تبديل نعمت به نقمت
همهي نعمت هاي مادي که انسان در لحظه لحظهي زندگي خويش از آن بهره مند مي شود، مي توانند در جهت معرفت بيشتر پروردگار براي او مفيد باشند؛ چرا که بنده با ديدن اين نعمت ها متذکّر به منعم خويش مي شود. در حقيقت، در صورتي حقّ نعمت ادا مي شود که معرفت ما را نسبت به خدا بالاتر ببرد و در غير اين صورت کفران نعمت شده است و ما استحقاق عقوبت پيدا خواهيم کرد و در مقابل خدا بايد پاسخگو باشيم.
خداوند مي فرمايد:
(ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم. » (4)
سپس در آن روز (قيامت) از نعمت مورد سؤال قرار مي گيريد.
اگر نعمت هاي مادّي در مسير خداپسندانه قرار گيرد، حقّ آنها ادا شده است و ديگر مورد سؤال قرار نمي گيرند؛ زيرا در همان جهت مورد نظر منعم استفاده شده اند. ولي اگر نعمتي در مسير مورد رضايت خداي تعالي قرار نگيرد، از آن سؤال مي شود.
امام صادق عليه السّلام فرموده اند:
کسي که اسم خدا را ابتداي غذا خوردن يا نوشيدن بر زبان آورد و در پايان آن، خدا را حمد کند، هرگز از نعمت آن طعام مورد سؤال قرار نمي گيرد. (5)
اگر در کنار هر نعمت، متذکّر ولي نعمت شده و ياد خدا در ما جلوه گر شود و متوجّه شويم که غرض از اعطاي نعمت چه بوده است، با بهره گيري از آن نعمت، مرتبهي بندگي ما نسبت به خدا بالاتر مي رود و معرفت ما عميق تر مي شود. اگر چنين شد، غرض از اعطاي نعمت، تأمين گشته است و ديگر استفاده از آن جاي سؤال و مؤاخذه ندارد. ولي اگر بهره برداري از نعمت به اين غرض منتهي نشود، آن گاه جاي سؤال پيش مي آيد که اين نعمت چگونه صرف شده است.
اگر نعمت در جهت کسب معرفت و بندگي خدا صرف نشود، در حقيقت ضايع شده و حقّ آن ادا نگشته است و در اين صورت است که نعمت، تبديل به نقمت مي شود.
نعمت در مقابل نقمت است. هرچه خداوند به بندگانش عطا کرده مي تواند نعمت باشد، مگر اين که انسان با سوء اختيار خود آنها را به نقمت تبديل کند. به عنوان مثال، سلامتي که به عنوان نعمتي بزرگ شناخته شده، گاهي نقمت مي شود. در واقع اگر سلامتي، ما را در مسير بندگي خدا پيش ببرد، نعمت است وگرنه، نقمت خواهد بود؛ چون انسان به وسيلهي آن از راه بندگي خدا دور مي شود و اين موهبت الهي وبال گردنش شده، بايد در محضر حق پاسخ گو باشد.
امام صادق عليه السّلام مي فرمايند:
خداوند عزّوجلّ به قومي نعمتي بخشيد، ولي شکر آن را ادا نکردند، پس آن نعمت وبال گردن ايشان گرديد. (6)
معرفت امام عليه السّلام، تنها راه معرفه اللّه
اگر بخواهيم حقّ نعمت هاي الهي را ادا کنيم، بايد روح معرفه اللّه را در آن نگاه داريم، تا خود آن نعمت نيز مقدّمهي معرفت بيشتر خدا شود. بنابراين، بايد در جستجوي راهي باشيم که از طريق آن، معرفت خدا به طور کامل و صحيح براي ما تأمين و حاصل گردد.
اگر کسي بخواهد راه صحيح و کامل بندگي را بشناسد و بپيمايد، بايد از مربيّان و معلّماني که خداوند به همين منظور براي بشر قرار داده، بهره مند شود. اين ها کساني هستند که خود در بالاترين درجات معرفت و بندگي خدا قرار دارند و مي توانند از ديگران هم در اين مسير دستگيري کنند.
خداوند متعال دستور فرموده:
«و اتوا البيوت من ابوابها. » (7)
و از درهاي خانه ها وارد آنها شويد.
تنها راه خداشناس واقع شدن، ورود از باب «اهل بيت عليهم السّلام»است. اگر کسي در دنيا تحت تربيت امام عليه السّلام قرار نگيرد، هر لحظه امکان دارد از مسير فطري خداشناسي منحرف شود. و اين خواست خود خداست که انسان ها از اين طريق به معرفت خدا برسند.
اميرالمؤمنين عليه السّلام مي فرمايند:
خداوند متعال، اگر مي خواست خودش را مستقيماً و بي واسطه به بندگانش مي شناساند ولي ما را باب و راه و طريق خود و آن جهت و سويي که بايد از آن داخل شوند قرار داده است. (8)
مشيّت خدا بر اين تعلّق گرفته که اهل بيت عليهم السّلام را طريق منحصر به فرد معرفي خود قرار دهد و لذا کسي که مي خواهد موحّد شود، بايد امام را بشناسد و با اعتقاد به ايشان، از قول و عملشان پيروي کند. براي اين که افراد خداشناس شوند، بايد از راهي بروند که ائمه عليهم السّلام پيش پاي آنها مي گذارند؛ تا در آن مسير، گوهر معرفت خدا را از دست ندهند. بعلاوه، آشنايي با نحوهي عبادت خداوند، چه در اعمال جوارحي و چه در امور قلبي و حتّي در ارشاداتي که نسبت به احکام عقلي دارند، به وسيلهي ايشان که حجّت هاي معصوم خدا هستند، امکان پذير مي باشد. بنابراين، تنها با زانو زدن در مکتب ايشان، مي توان بندهي خدا شد و به هر خيري از جمله توحيد دست يافت.
امام صادق عليه السّلام فرموده اند:
ما ريشهي هر خير هستيم و هر نيکي از شاخه هاي ماست؛ و از جملهي نيکي هاست: توحيد، نماز، روزه، فرو بردن خشم، گذشت از بدکار، ترحّم به فقير، احساس مسؤوليّت در برابر همسايه و اعتراف به برتري آن که شايستگي آن را دارد. (9)
بنابراين، معرفت امام نسبت به معرفت خدا طريقيّت دارد و اگر مي خواهيم به خداشناسي دست يابيم، بايد امام شناس شويم؛ يعني هم امام را بشناسيم و هم به در خانهي او برويم و هم از او اطاعت کنيم.
البتّه، امام را به معرّفي خود خدا مي شناسيم. خداست که پيامبر رحمت صلي اللّه عليه و آله و سلّم را با آيات و بيّناتي فرستاده تا همان آيات، حجّت و برهاني براي اثبات رسالتش باشد و جانشينان آن رسول گرامي هم به معرّفي ايشان از جانب خدا براي ما شناخته شده اند. پس در حقيقت، خداي عزّوجل امام را به بندگان معرّفي مي کند و ما به حکم عقل سليم، موظّف به اطاعت از ايشان هستيم. اگر نسبت به اين معرفت تسليم شديم و از امام پيروي کرديم، خداوند مرتبهي بالاتري از معرفت خدا را به ما عطا مي فرمايد. از طرف ديگر، معرفت بيشتر ما نسبت به خداوند، ما را با اهل بيت عليهم السلام آشناتر مي سازد و همين مي تواند باعث تسليم بيشتر ما نسبت به اهل بيت شده در نتيجه معرفت بالاتري نسبت به خداوند در ما حاصل گردد. پس نتيجهي معرفت بيشتر خدا، معرفت بيشتر امام است و بالعکس؛ و هر دو بستگي به اختيار خود انسان دارد.
معرفت امام عليه السّلام، ميوه و نشانهي معرفت خدا
تا اين جا ارتباط معرفت امام عليه السّلام با معرفت خدا فقط از يک جنبه توضيح داده شد: «طريقيّت داشتن امام شناسي براي خداشناسي» امّا ارتباط اين دو معرفت به اين امر خلاصه نمي شود و مسأله از جنبهي ديگري هم قابل بيان است. جنبهي ديگر، «موضوعيّت داشتن و هدف بودن معرفت امام عليه السّلام» است.
در حقيقت کسي خداشناس است که پيامبرشناس و امام شناس هم باشد.به تعبير ديگر، لازمهي پذيرش ربوبيّت خداي متعال، پذيرفتن نبوّت پيامبر اکرم و امامت ائمه عليهم السّلام است. در روايات ما قبول ولايت اهل بيت عليهم السّلام شرط توحيد دانسته شده است.
ابوحمزه ثمالي به امام باقر عليه السّلام عرض مي کند:
فدايت شوم! معرفت خدا چيست؟ فرمود: باور داشتن خداي عزّوجل و باور داشتن پيامبرش و دوستي و همراهي با علي عليه السّلام و پذيرفتن امامت او و ائمّهي هدي عليمه السّلام و بيزاري جستن از دشمنان ايشان به سوي خداي عزّوجلّ. اين است معرفت خداوند عزّوجلّ. (10)
و در حديث ديگري جابر جعفي از امام باقر عليه السّلام نقل کرده است:
تنها کسي اهل معرفت خدا و عبادت اوست که خدا را بشناسد و اهل معرفت امام از ما اهل بيت باشد و قسم به خدا کسي که خدا را نشناسد و معرفت نسبت به ما اهل بيت نداشته باشد، چنين کسي غير خدا را شناخته و غير او را، اين چنين گمراهانه، بندگي کرده است. (11)
با توجّه به اين احاديث مشخّص مي شود که در فرهنگ شيعي، موحّد کسي است که اهل ولايت باشد. در حقيقت امام شناسي (به معناي اعتقاد به امام) ثمره و محصول درخت خداشناسي است و همان طور که يک درخت به واسطهي ميوهي آن شناخته مي شود، توحيد هم به امامت شناخته مي شود و اگر بر اين درخت، چنين ميوه اي به ثمر نرسد، بي ثمر و بدون فايده خواهد بود.
بنابراين، معرفت امام، نه تنها شرط لازم و لازمهي معرفت خداست، بلکه نشانهي منحصر به فرد آن است؛ يعني با اين نشانه و فقط با اين نشانه مي توان فهميد که چه کسي خداشناس يا خدانشناس است. و هر نشانهي ديگري براي آن ذکر شده، فرع بر اين اصل است.
به همين جهت امام حسين عليه السّلام در پاسخ به فردي که از ايشان پرسيد: «ما معرفه اللّه؟ » معرفه اللّه چيست؟ فرمودند:
«معرفه اهل کل زمان امامهم الذي يجب عليهم طاعته. » (12)
معرفت اهل هر زماني نسبت به امام خودشان که طاعت او بر ايشان واجب است.
سيدالشهداء عليه السّلام، توحيد را به وسيلهي ميوه و ثمره اش معرفي کرده اندکه تنها نشانهي آن هم مي باشد. معرفت امام به معناي اعتقاد به ايشان، جزء ناگسستني معرفه الله است. اگر خداشناسي فردي به امام شناسي ختم نشود، نمي توان او را موحد دانست.
شيعه و سني هر دو اين روايت را از پيامبر اکرم صلي اللّه عليه و آله و سلّم نقل کرده اند:
هر کس بميرد در حالي که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است. (13)
پيامبر صلي اللّه عليه و آله به صراحت بيان فرموده اند کسي که امام زمانش را نشناسد، هنوز از جاهليت و شرک در نيامده است. بنابراين، معرفت خدا اگر به معرفت امام عصر عليه السّلام منتهي نشود، شخص را ديندار نمي کند.
شکر نعمت هاي الهي فقط با معرفت امام عليه السّلام ادا مي شود
از دو نوع ارتباطي که ميان معرفت خدا با معرفت امام عصر عليه السّلام وجود دارد، نتيجه گيري مي شود که شکر نعمت هاي الهي بدون معرفت امام عليه السّلام امکان پذير نيست. اين مسأله از دو جهت قابل بيان است:
جهت اول: طريقيت داشتن معرفت امام عليه السّلام است. به اين معنا که بايد امام عليه السّلام را بشناسيم و به او مراجعه کنيم تا راه صحيح و کامل شکرگزاري به درگاه پروردگار را از او بياموزيم و با اتکاي به ايشان مسير درست اداي شکر پروردگار را طي کنيم.
جهت دوم: موضوعيت داشتن معرفت امام است. با شناخت امام عليه السّلام و پذيرفتن ايشان، در حقيقت به ثمرهي خداشناسي دست مي يابيم تا اين که استفاده از نعمت هاي الهي، ما را در مسير معرفت خدا و بندگي او پيش ببرد. اين هدف، فقط و فقط با شناخت امام عليه السّلام و ارادت و تسليم شدن نسبت به ايشان محقق مي گردد. از اين جهت مي توان گفت معرفت امام عليه السّلام هدفي است که خداوند از اعطاء نعمت هايش به انسان ها براي ايشان قرار داده و اين همان هدف از خلقت ايشان است. بنابراين، اگر بندگان به اين هدف نرسند، نعمت هاي الهي را ضايع ساخته، آنها را کفران کرده اند. به همين دليل، بهره برداري از نعمت هاي زمين بر دشمنان اهل بيت عليهم السّلام حرام شده است و حتي تصرف آنها در نعمت هاي الهي، تصرف عدواني و غضبي به شمار مي آيد.
تفسير حکمت لقمان به معرفت امام عليه السّلام
از اين جا مي توانيم به معناي دقيق حکمت اعطا شده به لقمان پي ببريم.
امام صادق عليه السّلام در ذيل آيهي: «و لقد آتينا لقمان الحکمه ان اشکر لله. » (14) ما به لقمان، حکمت را بخشيديم که خدا را شکرگزار باش. فرمودند:
«اوتي معرفه امام زمانه. » (15)
معرفت امام زمانش به او (لقمان) داده شد.
هيچ کس بدون رسيدن به معرفت امام عليه السّلام نمي تواند شکرگزار منعم خود باشد؛ چون تنها راه شکر خدا اين است که انسان با استفاده از نعمت هاي او، به معرفت و بندگي خدا برسد و اين هم جز با معرفت امام عليه السّلام حاصل نمي شود.
بنابراين، خداوند معرفت امام زمان را به جناب لقمان عطا فرمود تا بتواند هم از راهنمايي ها و ارشادات ايشان در نحوهي شکرگزاري بهره ببرد (طريقيت داشتن معرفت امام) و هم با تسليم شدن و اعتقاد ورزيدن به ايشان بتواند به ثمرهي معرفت خدا که هدف از خلقت لقمان بوده، نايل گردد (موضوعيت داشتن معرفت امام). از اين جا مي توان به بزرگي نعمت معرفت امام زمان عليه السّلام پي برد.
در قرآن نعمت معرفت امام عليه السّلام به خير کثير، تعبير شده است، آن جا که خداوند مي فرمايد:
«يؤتي الحکمه من يشاء و من يؤت الحکمه فقد اوتي خيراً کثيراً و ما يذکر الا اولوا الالباب. » (16)
(خداوند) به هر کس که بخواهد حکمت عطا مي نمايد و هرکس به او حکمت داده شد، قطعاً خير کثير به او داده شده است ولي فقط خردمندان (به اين حقيقت) متذکر هستند.
در ذيل اين آيه امام صادق عليه السّلام فرموده اند: «طاعه الله و معرفه الامام» (17). يعني حکمت در آيهي شريفه، اطاعت خدا و معرفت امام است. اطاعت خدا و معرفت امام، لازم و ملزوم يکديگر و در حقيقت يک نعمت مي باشند. همهي خيرات از اين نعمت بزرگ سرچشمه مي گيرد و به همين جهت خير کثير نام گرفته است.
در زيارت جامعهي کبيره همين مطلب به عبارت ذيل آمده است:
«ان ذکر الخير کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه. » (18)
اگر از خير صحبت شود، شما ابتداي آن و ريشه و شاخهي آن و سرچشمه و پناهگاه و انتهاي آن هستيد.
خداوند متعال عالم هستي را اين گونه قرار داده که هر خيري به هر کس برسد، بايد از طريق امام عليه السّلام باشد؛ يعني ايشان واسطهي همهي نعمت ها هستند. از طرف ديگر، شکر هر نعمتي موکول به معرفت امام عليه السّلام است که اين معرفت، خود بالاترين نعمت خداست و انسان حتي براي رسيدن به معرفت خدا نيز از اين نعمت بي نياز نمي باشد. بنابراين، معرفت امام عليه السّلام نعمتي است که نعمت بودن همهي نعمت ها وابسته به آن است؛ به طوري که بدون آن، هيچ نعمتي نعمت نيست، بلکه نقمت خواهد بود. زيرا معرفت امام عليه السّلام تنها نعمتي است که اگر باشد، هدف پروردگار از انعام به بندگانش محقق مي شود و اگر نباشد همهي آنها در غير مسير رضاي الهي خواهند بود که در آن صورت تبديل به نقمت مي شوند.
پي نوشتها:
1. سوره ي الذّاريات آيه ي 56.
2. توحيد صدوق: باب التّوحيد و نفي التّشبيه، ح 2.
3. علاقمندان به توضيح بيشتر مي توانند به کتاب «معرفت امام عصر عليه السّلام»: ص 24 مراجعه کنند.
4. سوره ي تکاثر آيه ي 8.
5 .الکافي: ج 6 ص 294 ح 14.
6. اصول کافي: کتاب الايمان و الکفر، باب الصّبر، ح 18.
7. سوره ي بقره آيه ي 189.
8. اصول کافي: کتاب الحجّه، باب معرفه الامام عليه السّلام و الرّد اليه، ح9.
9. روضه ي کافي: ص 242 ح 336.
10. اصول کافي: کتاب الحجّه، باب معرفه الامام عليه السّلام و الرّد اليه، ح 1.
11. همان: ح 4.
12. بحارالانوار: ج 23 ص 83.
13. همان: ص 89.
14. سوره ي لقمان آيه ي 12.
15. تفسير کنز الدقائق: ج 10 ص 236.
16. سوره ي بقره آيه ي 269.
17. تفسير کنز الدقائق: ج 2 ص 444.
18. بحارالانوار: ج 102 ص 132.
منبع: کتاب آشناي غريب
برگرفته از سايت :راسخون