روزها از پی هم می گذشت و ما کم کم به این فکر افتادیم که انسجامی در بین خود به وجود بیاوریم. روی همین حساب شروع کردیم به سازماندهی بچه ها. در این سازماندهی، گردان و گروهان و دسته تشکیل دادیم و برای همه آنها هم مسؤولی انتخاب شد تا اگر احیاناً اتفاقی روی داد، راحت تر بتوانیم با کمک یکدیگر به دشمن ضربه بزنیم.- البته همه این برنامه ها، به طور مخفیانه انجام می شد.-
بعد از سازماندهی، به فکر برنامه های دراز مدت افتادیم. با فکر و راهنمایی یکدیگر به این نتیجه رسیدیم؛ برای اینکه سختی های اسارت کمتر آزارمان دهد، باید یک سری برنامه های متنوع: مذهبی، علمی و ورزشی و… ترتیب دهیم. اهم این برنامه و نحوه اجرای آنها بدین صورت بود:
۱-برگزاری مراسم دعا و در شب های سه شنبه و جمعه:
در اوایل، هر سلول برای خود جداگانه مراسم دعا را برگزار می کرد و با ترفندهایی سعی می شد تا نگهبانان عراقی متوجه برگزاری مراسم نشوند اما کم کم به این نتیجه رسیدیم که بهتر است این مراسم را در سطح کلی و در بین تمام بچه ها انجام دهیم.
ساختمان شماره ۴از ۸ سلول تشکیل می شد که ۲ سلول آن متعلق به افسران ایرانی بود. روز قبل از اجرای مراسم دعا، ۷الی ۸ نفر انتخاب می شدند، تا هنگام برگزاری مراسم، نگهبانان عراقی را به نحوی سرگرم کنند. مراسم دعا که شروع می شد، بچه های تمام سلولها که حدود ۳۰۰ نفر بودند به نحوی- که مشکل هم بود- در یکی از سلولها بود: نفر اول می بایست جلوی درورودی ساختمان، نگهبان عراقی رابا جوک گفتن وداستان تعریف کردن سرگرم کند تااو متوجه برگزاری مراسم نشود. اگر احتمالاً او موفق نمی شد، نفردوم می بایست جلوی پله های طبقه دوم، تقریباً خودرا به بی هوشی بزند واورا به خود مشغول کند. اگر این برنامه هم عملی نمی شد، نفر سوم و چهارم، می بایست، نزدیک سلول قرار داشت خبر دهد و نفر پنجم هم در صورت اضطرار خبر را به بچه های داخل سلول برساند.
آخرین مأموریت به عهده دو نفر از بچه ها بود که در صورت موفق نبودن تمام این مراحل، در سلول دعوا راه می انداختند و با هم به زد و خورد می پرداختند و ما هم برای توجیه عراقی ها این استدلال را داشتیم که ما برای حل و فصل دعوا وارد سلول شده ایم. خوشبختانه در تمام مراحل برگزاری دسته جمعی دعاها، احدی از عراقی ها متوجه برگزاری مراسم دعا نشدند.
۲-اجرای سخنرانی توسط یکی از بچه های سلول:
اجرای سخنرانی هم با لطایف الحلیلی انجام می شد. بدین صورت که فرد سخنران در گوشه ای از سلول، به نحوی که توسط نگهبانان از پنجره دیده نمی شود، می ایستاد و صحبت می کرد. افراد حاضر در سلول هم، ساکت می نشستند و نگاهشان را از شخص سخنران برمی گرفتند اما به سخنان او گوش می دادند. یک جمله رمز بین بچه ها بود که اگر کسی زودتر متوجه حضور عراقی ها می شد. با گفتن جمله رمز، سخنران را از ادامه صحبت باز می داشت.
۳-برگزاری تئاتر در سلول ها:
هرهفته یک تئاتر و با استفاده از وسایل موجود در سلول -جهت گریم- توسط کسانی که به این فن و هنر وارد بودند، اجرا می شد.
۴-برگزاری مسابقات مختلف:
هرچندوقت یکبار، در سطح سلول ها؛ بین افرادی که در کلاس های قرآن شرکت کرده بودند، مسابقه ای برگزار می شد. علاوه بر مسابقات حفظ و قرائت قرآن، مسابقات مختلفی از قبیل، مسابقه مقاله نویسی، مسابقه علمی و درسی و مسابقات ورزشی هم در سطح ساختمان شماره ۴ و یا کل اردوگاه، طرح و برگزار می شد.
۵-مراسم عزاداری ماه محرم:
این مراسم هم مثل مراسم برگزاری دعا، با برنامه ریزی قبلی وبه صورت منظم و منجسم انجام می شد.
۶-همدردی با مشکلات و اتفاقات غیر مترقبه اسرا:
هرچندماه یک بار، از طرف صلیب سرخ برای بچه ها نامه می رسید که ممکن بودبرخی از نامه ها، خبر از فوت یکی از نزدیکان بچه ها را بدهد. برای همدردی با این گونه افراد، همه خودرا مقید می دانستیم که مراسمی برگزار کنیم وفردا داغدیده را دلداری دهیم وبه او تسلیت بگوییم.
۷-فراگیری زبان های خارجی و کتب درسی:
این برنامه هم برای رفع بیکاری بسیار مفید بود؛ اما مهم ترین مورد این برنامه، سواد آموزی برای اسرای بیسواد بود. با همت بچه های کاردان در مدت زمان کوتاهی، این مشکل کم کم از بین بچه ها رخت بربست.
یکی از همین بچه ها، بقدری در سواد آموزی پیشرفت کرد که زبان انگلیسی را مثل زبان مادری اش آموخت و یکی از بهترین مترجمین اردوگاه شد. این موضوع باعث تعجب همگان شده بود.
بدین گونه بود که ما توانستیم بااین برنامه ها، سختی ها و مشقات طاقت فرسای اسارت را تا حدودی از خود دور کنیم.
راوی: آزاده حمید عیوضیان / سایت جامع آزادگان