یامبران و مهدویت-قسمت هشتم
1. تولد و ظهور عیسی علیه السّلام
یکی از اندیشه هایی که از دیرباز در میان قوم بنی اسرائیل وجود داشت، اعتقاد به یک منجی نهایی بود که خداوند به وسیله او جهان را مبارک می سازد. این منجی در زبان عبری “ماشیَح (1) ” نام دارد که واژه فارسی “مسیحا” از روی آن ساخته شده است و در اصل به وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره دارد. مورخان یهودی (2) بر این باورند که این اندیشه در دوره پس از سلیمان علیه السّلام و با تجزیه حکومت و وقایع پس از آن تحول یافت و به صورت یک اصل ثابت دین یهود درآمد. در این فضا بود که یحیای تعمید دهنده در تب و تاب انتظار و دوران سیطره ظالمانه رومیان، ندای نزدیکی ملکوت را در داد. پس از قتل یحیی علیه السّلام از سوی هیرودیس به سبب احساس خطر او برای حکومت خاندان آدوم، یکی از شاگردان وی به نام عیسای ناصری-که آگاهی چندانی از شریعت کاهنان نداشت-در میان بنی اسرائیل ظهور کرد و مسیحا بودن خود را برای اندکی از شاگردان برگزیده خویش آشکار کرد. وی یحیای تعمیددهنده را همان الیاس دانست که در سنت کاتبان به عنوان شخصیت ظهورکننده پیش از مسیحا اعلام شده بود.(3)
این خلاصه ای است از آنچه یهودیان و مسیحیان در مورد شخصیت بزرگ عیسای مسیح بدان معتقدند. یهودیان او را مدعی ای می دانند که در دوران آشفته و ظالمانه حکومت رومیان در کنار دیگر مدعیانی که به دروغ در این دوره سر برداشتند، ادعای مسیحایی کرد و توانست گروه هایی از طبقات پایین جامعه را به سوی خود جذب کند؛ و در مقابل، مسیحیان او را همان مسیحای موعود می دانند که اندکی پیش از ظهور، یحیی بشارت آمدن وی را داده بود. بر این اساس هنوز یهودیان منتظر ظهور مسیحای منجی هستند که از این جهت ایشان را به اندیشه مهدویت نزدیک می کند. مسیحیان نیز اگر چه معتقد به ظهور مسیحا در قالب عیسی علیه السّلام هستند، اما بر این باورند که وی پس از مصلوب شدن زنده شده و به آسمان عروج نموده است. بازگشت مسیح در آخرالزمان نیز این گروه را به اندیشه مهدویت پیوند می زند، به ویژه آن که نزول مسیح در آخرالزمان-پس از عروج و نه مصلوب شدن-از اعتقادات جدی مسلمانان به شمار می رود.
عیسی علیه السّلام به عنوان آخرین اتمام حجت بر بنی اسرائیل به شکلی معجزه وار و از مادر طاهر و باکره ای به نام مریم متولد شد و در میان ایشان ظهور نمود. تولد ایشان بدون پدر-آنچنان که قرآن کریم نیز تأیید می کند-می تواند نشانه ای بر این امر باشد که در آن دوره قوم یهود به درجه ای از انحطاط رسیده بود که هیچ کفوی از میان آنان برای همسری بانوی پاکی چون مریم مقدس وجود نداشت. پیش از تولد وی یحیی این بشارت را به قوم داده بود که البته می تواند بشارت به ظهور پیامبر و منجی آخرالزمان و به طور کلی-همان گونه که یحیی گفته بود-نزدیک شدن ملکوت آسمانها نیز تلقی شود. خود عیسی مسیح نیز مأموریت اصلی خود را بشارت به نزدیک شدن ظهور پیامبرآخرالزمان و معرفی ایشان می داند.(4) ضمن این که در انجیل فعلی به موارد زیادی برمی خوریم که مصداقی جز بشارت بر ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ندارد.(5)
در روایاتی در خصوص وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از جهاتی به برخی انبیای بزرگ تشبیه شده اند.(6) به نظر می رسد ضمن این که این روایات در پی بیان بهره وجودی هر کدام از پیامبران از این وجود مقدس می باشد، بیانگر شرایط مشابهی است که در هر مقطع برای این بزرگواران وجود داشته است. در تاریخ یکی از موارد این شباهت سخن گفتن در بدو تولد است و در روایات (7)، شباهت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف با عیسای مسیح علیه السّلام در سیاحت عنوان شده است.
در خصوص شباهت نخست باید گفت ظاهراً بزرگان تاریخ انبیاء همواره از وجود وصی، وزیر و به هر حال تأیید کننده ای در کنار خود بهره برده اند. حضور عاصف در کنار سلیمان علیه السّلام(8)، و هارون در کنار موسی علیه السّلام(9)، و امیرالمؤمنین علیه السّلام در کنار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم (10) از مواردی است که در قرآن کریم بدان اشاره شده است. با این حال گهگاه شرایطی در تاریخ انبیاء به وجود آمده است که طی آن، جریان امور به حدی سخت شده و زمین به اندازه ای از وجود اولیای الهی کم بهره شده، که پیامبر با امام تازه تولد یافته بایستی خود بار تأیید خود را از همان بدو تولد به دوش کشد. این شرایط ظاهراً در دوران تولد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و عیسای مسیح علیه السّلام مشابه بوده است. قتل یحیی علیه السّلام به عنوان بشارت دهنده ظهور عیسی از حوادث مهم منجر به شکل گیری این شرایط در آن دوره است. اشاره قرآن کریم نیز به سخن گفتن عیسی علیه السّلام در نوزادی و بزرگسالی (11)-که لااقل بخش بزرگسالی آن نباید معجزه ای عجیب باشد-نشان می دهد که این پیامبر بزرگ با سخنان خود در دو فتنه بزرگ (زمان تولد و دوره رجعت آخرالزمان) به مدیریت جریان حزب الله کمک می کند.
اما در خصوص مشابهت دوم یعنی سیاحت بایستی به نکته تأمل برانگیزی اشاره کرد. در برخی تعابیر لقب “مسیح” را نه به معنای مسح شده از جانب خداوند که به معنای شخصی گرفته اند که بسیار سیاحت می کنند. این موضوع البته در تاریخ زندگی عیسی علیه السّلام کاملاً مشهود و معروف است. آنچه در این میان کنجکاوی و دقت بیشتری را طلب می کند، پی بردن به سبب این سیاحت های پیامبرانه است که البته در طی آن، موعظه و انس با آفرینش نیز برای پیامبر بزرگی چون عیسی علیه السّلام اتفاق می افتاده است.
در تاریخ این مقطع داریم که ایشان همواره از سوی یهود و به تحریک آنان از سوی رویمان در حال تعقیب بودند و ناچار بودند دائماً مکان خود را تغییر دهند و سرانجام در همین تعقیب و گریز بود که جریان ظاهری دستگیری ایشان و داستان عروج اتفاق افتاد. در اینجا این پرسش به جد رخ می نماید که آیا روایت یاد شده در صدد بیان شرایطی مشابه برای امام مظلوم ما عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست؟ آیا مورد تعقیب بودن امام تنها منحصر به دوران نزدیکی تولد و دوره غیبت صغری است؟ یا با آنچه ما از استمرار-ولو تبعی-از حزب شیطان می دانیم، این تعقیب و گریز بایستی در طول تاریخ جریان داشته باشد؟ در روایات(12) شواهدی وجود دارد که این حالت دست کم در نزدیکی ظهور کاملاً به چشم خورده و حکمفرما است.
2. عیسی علیه السّلام و یهود
به هر حال در چنین شرایطی است که عیسی مسیح ظهور می کند. اگر آنچنان که تصور شده است، وی تنها به صلح و دوستی، و زهد و دنیاگریزی می خواند، چندان معقول نمی نماید که وی دست کم از سوی حکومت روم به سبب احساس خطری که از تعالیم عیسی بر حکومت خویش نمودند مورد تعقیب قرار گیرد؛ چرا که این دقیقاً همان چیزی بود که حکومت روم از شورشیان یهودی انتظار داشت.
در قبال طرح فرضیه مصلوب ساختن عیسی مسیح، استقلالاً از سوی رومیان، که از طرف یهودیان طرح و بدان دامن زده شده است، این ادعا از سوی مسیحیان نیز همواره وجود داشته که مسیح مورد دشمنی یهودیان قرار گرفت و با تحریک و پی گیری آنان، حاکم رومی که هیچ مشکلی با تعالیم وی نداشت، ناچار به دستگیری و مصلوب ساختن او شد. در کنار این دو فرض و با در نظر داشتن جریانی که تاکنون پی گیری نمودیم، می توان این فرضیه را نیز به عنوان فرضیه سوم در نظر گرفت که اساساً این چنین بود که در حکومت روم اقلیتی یهودی و فاقد قدرت رسمی وجود داشتند که جدیت آنان در این مسأله سبب اتفاقاتی این چنین شد. این توجیه همانند همان چیزی است که امروزه به غلط در مورد حکومت به ظاهر مسیحی آمریکا و نفوذ اقلیت یهود در آن گفته می شود. اتفاقات بعدی در طول تاریخ و تحلیل آن نشان می دهد که وابستگی حکومت روم به این حزب بسیار بیشتر از آن چیزی است که در ظاهر تاریخ و حتی دشمنی این دو موجودیت با هم آمده است.
به هر حال ظاهراً ماجرا این چنین پیش می رود که یکی از حواریون به نام “یهودا اسخریوطی” سرانجام محل اختفای عیسی مسیح را افشا کرده و در پی آن رومیان وی را دستگیر و مصلوب می سازند. اما قرآن کریم (13) در این خصوص بیان می دارد که-حتی برخلاف باور مسیحیان که وی ابتدا مصلوب و سپس بعد از سه روز دوباره زنده و به آسمان عروج نمود-عیسی نه مصلوب و نه کشته شد، بلکه امر بر دشمنان آن حضرت مشتبه شد و دیگری را به جای او مصلوب ساختند. اگرچه این شخص مصلوب را همه یهودا دانسته اند، اما در مورد خیانتکار بودن وی تردید جدی وجود دارد. در نقلی است که هنگامی که محل اختفای عیسی علیه السّلام لو رفت، وی از عیسی خواست تا از خداوند بخواهد او را به شکل خویش درآورده تا بدین طریق جان خود را فدای پیامبر خویش نماید. اگر این چنین باشد بر ایثار توأم با مظلومیت مطلق او در تاریخ بایستی آفرین گفت و از خداوند قادر خواست تا ما را نیز این چنین شیعیانی برای امام غائبمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار دهد .
بازگشت عیسی مسیح در آخر الزمان (14) و در بحبوحه جنگ در بیت المقدس از مسلمات نزد ما مسلمانان است. در سوره نساء، آیه 159 (15) و روایت ذیل آن (16) این حقیقت بیان شده است که همه اهل کتاب در آخرالزمان و پیش از مرگ عیسی به وی ایمان می آورند. این موضوع امروزه برای اهل جهان معاصر ما که در آن فتنه صهیونیزم اوج گرفته و جمعیت بزرگ پیروان مسیح هر روز در دام آنان گرفتارتر می شوند، موضوعی قابل درک است و پرده از راز زنده ماندن این پیامبر بزرگ در میان شهادت و قتل بسیاری از دیگر پیامبران الهی برمی دارد.
به هر حال پس از آن عیسی، آنچنان که خود سفارش کرده بود (17) پطرس که نخستین ایمان آورنده به او و بزرگترین حواری بود، ادامه بار رسالت وی را برعهده گرفته و به عنوان وصی او معرفی می شود. پطرس که شمعون نیز خوانده می شود، جد مادری نرجس خاتون، مادر مکرمه امام زمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف است و بدین شکل پیوند دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت را در آخرالزمان تضمین نموده است. پطرس به رهبری امت و تبلیغ دین عیسای مسیح مشغول می شود تا در حدود سال 40 میلادی، یعنی 10 سال پس از عیسی علیه السّلام، اتفاق مهمی می افتد. در این زمان شخصیت دیگری به نام شائول-که در زبان یونانی و امروزه به نام پولس خوانده می شود-وارد دین جوان مسیحیت می شود. سابقه، نحوه ورود و اقدامات بعدی او کاملاً حکایت از توطئه ای مجدد دارد، توطئه ای که سرانجام به تحریف نهایی دین مسیح انجامید.
پولس که یهودی ای بود سختگیر و متعصب و هیچگاه در زمان حضور عیسی علیه السّلام وی را ندیده بود، ظاهراً به تنها شغلی که اشتغال داشت، تعقیب، دستگیری و شکنجه مسیحیان بود. این که وی در قلمرو رومیان آزادانه به این عمل و در سطحی گسترده می پرداخت، نشان از همراهی مطلق حکومت روم با یهودیان در قتل عام مسیحیان نودین دارد. در یکی از این سفرها که وی برای دستگیری گروهی مسیحی به دمشق می رفت، در نزدیکی این شهر حادثه ای ظاهراً برای او رخ می دهد که هم سرنوشت او و هم سرنوشت مسیحیت را تغییری جدی می دهد. این حادثه در باب نهم اعمال رسولان بدین شکل نقل شده که در نزدیکی شهر، نوری او را در بر می گیرد و به او خطاب می کند که چرا بر من جفا می کنی. در پاسخ پرسش وی از شخص ندادهنده، او خود و عیسای مسیح معرفی کرده و از او می خواهد که به شهر رفته و منتظر دریافت فرمان بماند. در این داستان وی به طور موقت کور می شود و در جریان شفای وی، خداوند او را برای اعلام نام خود به ملت ها و پادشاهان آنان و قوم اسرائیل انتخاب می کند. این چنین دین عیسای مسیح در بدو ظهور مورد تعرض حزب شیطان قرار می گیرد و پس از چندی شائول یا پولس، شمعون پطرس را کنار زده و قهرمان اصلی دین مسیحیت و کتاب آن می شود.
وی بلافاصله دست به کار تحریف دین شده و در دو بعد به مخالفت با تعالیم مسیح و دعوت پطرس می پردازد:(18) در بعد عملی، انجام شریعت یهود را برای غیریهودیان لازم نمی داند و در بعد عقیدتی، الاهیاتی خاص را تعلیم می دهد که در آن عیسی مسیح الوهیت می یابد. ورود تثلیث در دین عیسی علیه السّلام نتیجه تلاش های مستمر پولس است.
وی ظاهراً در آغاز کار و با مخالفت ها و مقاومت های پطرس و دیگر بزرگان مسیحیت، ناچار حوزه عمل خود را در میان غیریهودیان (امت ها) اعلام می کند و جریان تحریف را از آنجا آغاز و پی می گیرد. از همین مقطع است که کار تحریف انجیل مسیح نیز آغاز می شود. آنچه امروزه بنام عهد جدید در اختیار ما قرار دارد، مجموعه بیست و هفت کتاب و رساله است که تنها صحت انتساب “رساله های پولس” به شخصیتی شناخته شده مورد تأیید محققان است و اتفاقاً در این بخش بنا بر اعتقاد ایشان نخستین نوشته های عهد جدید است. بخش های دیگر این کتاب هیچکدام بیش از سال 64 میلادی یعنی سال مرگ پولس نوشته نشده است. لوقا که نویسنده یکی از اناجیل چهارگانه عهد جدید است، فردی است غیر یهودی که به دست پولس ایمان آورد و شاگرد مخصوص او شد. انجیل لوقا در کنار دو انجیل دیگر متی و مرقس مجموعه اناجیل همنوا یا همنظر (19) را شکل می دهند که مطالب و سبک و سیاق بسیار مشابه تری را نسبت به انجیل چهارم یعنی انجیل یوحنا دارند. این موضوع بدین معنی است که پایه و اساس و متن اصلی انجیل امروزی آموزه هایی است که در این دین از سوی پولس مطرح شده است.
وی بر اساس روایتی به عنوان تحریف کننده دین مسیح، یکی از دوازده نفر صاحب تابوتی است که آتش جهنم از آن شعله ور می شود.(20)
به هر حال این چنین بود که دین مسیح پس از دین موسی علیه السّلام به عنوان یکی از بزرگترین ادیان الهی مورد دستبرد حزب شیطان واقع شد. از این پس بروز اختلافات فرقه ای و جدال های کلامی بی اثر هر روز بنیه این دین پرنشاط را از بین برد تا سرانجام چند قرن بعد آماده تحریف کامل شد.
پینوشتها:
1-Messiah
2- گرینستون، جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، مترجم: حسین توفیقی، ص 21.
3- همان، ص 50-51.
4- سوره صف آیه 6: وَ إِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ
و هنگامى را که عیسى پسر مریم گفت: «اى فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق مىکنم و به فرستادهاى که پس از من مىآید و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتى براى آنان دلایل روشن آورد، گفتند: «این سحرى آشکار است».
5- لازم به تذکر است که: کله “پسر انسان” مطابق نوشته “مستر هاکس آمریکایی” در کتاب خود “قاموس کتاب مقدس” 80 بار در انجیل و ملحقات آن (عهد جدید) تکرار شده که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق می باشد (قاموس مقدس، ماده پسر خواهر، صفحه 219) و 50 مورد دیگر از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد، عیسی نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد و از ساعت و روز ظهور او جز خدا کسی اطلاع ندارد و او کسی جز حضرت مهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف-نمی باشد.
6- برای نمونه ببینید: فِی الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنْ سِتَّه مِنَ الانْبِیاءِ ع سُنَّهٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّهٌ مِنْ اِبْراهیمَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُوسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ عِیسیَ وَ سُنَّهٌ مِنْ اَیُّوبَ و سنَّهٌ مِنْ مُحَمَّدٍ فَامَّا مِنْ نُوحٍ فَطُولُ العُمُرِ وَ امَّا مِنْ اِبْراهیمَ فَخِفَاءُ الْوِلادَةِ وَ اعْتِزالُ النَّاسِ وَ امَّا مِنْ مُوسی فَالخَوْفُ وَ الْغَیْبَةُ وَ امَّا مِنْ عِیسَی فَاخْتِلافُ النَّاسِ فِیهِ وَ امَّا مِنْ ایُّوبَ فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَی وَ امَّا مِنْ مُحَمَّدٍ فَالْخُروجُ بِالسَّیفِ.(إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 428)
حمزه بن حمران از سعید بن جبیر روایت کرده که او گفت: از حضرت سجاد علیه السّلام شنیدم می فرمود: در قائم ما خصلت هایی از شش پیغمبر که عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، ایوب، و محمد علیهم السّلام وجود دارد، طول عمر از نوح، مخفی بودن ولادت و کناره گیری از مردم از ابراهیم، خوف و تقیه از موسی، اختلاف مردم از عیسی، فرج بعد از ابتلاء از ایوب، و خروج با شمشیر از محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
7-فَقَدْ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرٍ بْنِ مُحَمَّدٍ ع انَّهُ قالَ فِی الْقائِمِ سُنَّةُ مِنْ مُوسَی وَ سُنَّةُ مِنْ یُوسُفَ وَ سُنَّةُ مِنْ عِیسیَ وَ سُنَّةُ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَامَّا سُنَُّةُ مُوسی فَخائِفٌ یَتَرَقَّبُ وَ امَّا سُنَّةُ یُوسُفَ فَانَّ اِخْوَتَهُ کانُوا یُبَایِعُونَهُ وَ یُخَاطِبُونَهُ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ وَ امَّا سُنَّةُ عِیسیَ فَالسیِّاحةُ وَ امَّا سُنَّةُ مُحَمَّدٍ ص فَالسَّیف. (کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص: 28)
از امام صادق جعفر بن محمد علیهماالسّلام روایت است که فرمودند: در امام قائم علیه السّلام از موسی و یوسفی و عیسی و محمد علیهم السّلام سنتهایی وجود دارد، اما سنت او از موسی آن است که خائف و منتظر است، و سنت او از یوسف آن است که برادرانش او را مبایعه کردند و با او سخن گفتند و او را نمی شناختند، و سنت او از عیسی سیاحت کردن است، و سنت او از محمد صلی الله علیه و آله و سلم شمشیر است.
8- سوره نمل، آیه 40:قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ.
(امّا) کسى که دانشى از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم برهم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: « این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند؛ و هر کس کفران نماید (به زیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است!»
9- سوره قصص، آیه 34: وَ أَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ
و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ می ترسم مرا تکذیب کنند!»
و نیز: سوره مائده، آیه 25، طه، آیه 30 و31.
10- سوره رعد، آیه 43: وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ
و کسانى که کافر شدند مىگویند: «تو فرستاده نیستى.» بگو: «کافى است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد.»
11- سوره آل عمران، آیه 46: وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ
و با مردم، در گاهواره و در حالت کهولت (و میان سال شدن)سخن خواهد گفت؛ و از شایستگان است.»
12-وَ یَبْعَثُ السَّفْیانِیُّ بَعْثاً اِلَی الْمَدینَهِ فَیَنْفَرُ الْمَهْدیُّ مِنْهَا اِلَی مَکَّهَ فَیَبْلُغَ امیرَ جَیْشِ السُّفْیانَِّ انَّ الْمَهْدیَّ قَدْ خَرَجَ اِلَی مَکَّهَ فَیَبْعَثُ جَیشاً عَلی اثَرِهِ فَلاِ یُدْرِکُهُ حَتَّی یَدْخُلَ مَکَّهَ خائِفَاً یَتَرَقَّبُ عَلی سُنَّه مُوسی بْنِ عِمْرانَ (الغیبة للنعمانی، ص 280)
سفیانی گروهی را به مدینه روانه می کند و مهدی از آنجا به مکّه رهسپار شود و خبر به فرمانده سپاه سفیانی رسد که مهدی به جانب مکّه بیرون شده است، پس او لشکری از پی او روانه کند، ولی او را نباید تا اینکه مهدی با حالت ترس و نگرانی بدون سنّت که موسی بن عمران داشت داخل مکّه شود.
13- سوره نساء، آیه 157: وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ یَقِیناً
و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامیر خدا را کشتیم!» در حالی که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می کنند؟ و قطعاً او را نکشتند.
14- برای نمونه ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص 280 قالَ رَسُولُ اللهِ ص انَّ خُلَفائِی وَ اوْصِیائی وَ حُجَجَ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدی اثْنَا عَشَرَ اوَّلُهُمْ اخِی وَ آخِرُهُمْ وَلَدِی قِیلَ یا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ اخُوکَ قالَ عَلِیُّ بْنُ اَبی طالبٍ قیلَ فَمَنْ وَلَدُکَ قالَ الْمَهْدِیُّ الَّذی یَمْلَؤُها قِسطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنیاَ اِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِکَ الْیُومَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدیَ الْمَهْدیُّ فَیِنِزلَ رُوحُ اللهِ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ فَیُصَلّّّیَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الْارْضُ بِنُورِهِ وَ یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشرِقَ وَ الْمَغْرِب:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود براستی خلفاء من و اوصیاء من و حجج خدا بر خلق بعد از من دوازده کسند، اولشان برادر من است و آخرشان پسرم. عرض شد یا رسول الله برادرت کیس؟ فرمود علی بن ابی طالب. عرض شد پسرت کیست؟ فرمود مهدی آنکه زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ظلم شده. به آن که مرا بحق پیامبر مبعوث کرده اگر نماند از دنیا مگر یک روز هر آینه خدا این یک روز را طولانی کند تا آنکه فرزندم مهدی ظهور کند و روح الله عیسی بن مریم فرود آید و پشت سرش نماز بخواند و زمین بنورش روشن گردد و حکومتش به مشرق و مغرب برسد.
15-وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً
و از اهلِ کتاب، کسى نیست مگر آنکه پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان مىآورد، و روز قیامت [عیسى نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.
16-عَنْ اِبی حَمْزَهَ عَنل شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ قَالَ قالَ لِیَ الحَجَّاجُ یا شَهْرُ آیَةُ فِی کِتابِ اللهِ قَدْ اعیَتْنِی فَقُلْتُ اَیُّهَا الامیرُ ایَّهُ آیةٍ هِیَ فَقالَ قَوْلُهُ وَ اِنْ مِنْ اهلِ الکِتابِ اِلَّا لَیُوْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَاللهِ لَانِّی لَامُرُ بِالْیَهودیَّ وَ النَّصْرانِیَّ فَتُضْرَبُ عُنُقُه ثُمَّ ارْمَقُهُ بِعَیْنی فَما اراهُ یُحَرِّکُ شَفَتِیهِ حَتَّی یُحْمَلَ فَقُلْتُ اصْلحَ اللهُ الامیرَ لَیْسَ عَلَی مَا تَاوَّلْتَ قالَ کَیْفَ هُوَ قُلْتُ اِنَّ عِیسیَ یَنْزْلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَه اِلی الدُّنیَا فَلا یَبْقَی اهْلُ مِلَّهٍ یَهُودیٍّ وَ لا غَیْرُهُ اِلَّا آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یُصَلِّی خَلْفَ الْمَهْدِیِّ قالَ وَیْحَکَ انَّی لکَ هَذا وَ مِنْ اینَ جِئتَ بِهِ فَقُلْتُ حَدَّثَنِی بِهِ مُحمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیِّ بْنِ ابی طالبٍ ع فقالَ جِئتَ وَاللهِ بها مِنْ عَینٍ صافیَ (بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج53، ص 51)
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر این آیه شریفه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً می گوید: یعنی، هیچ کس از اهل کتاب «تورات و انجیل» نیست مگر اینکه قبل از مرگ او (عیسی) و پیش از روز قیامت بوی ایمان می آورند، و او هم (عیسی) بر آنان گواه خواهد بود. روایت شده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چون به دنیا رجوع می کند تمام طبقات مردم به وی ایمان می آورند.
سپس علی بن ابراهیم می گوید: پدرم از قاسم بن محمد و او از سلیمان بن داود منقری از ابوحمزه و او از «شهر بن حوشب» نقل کرده که حجاج بن یوسف به من گفت: ای شهر! یک آیه ای در قرآن است که مرا از درک معنی آن عاجز کرده است. من گفتم: کدام آیه است ایها الامیر؟ حجاج گفت: آیه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ است. به خدا قسم من بسیاری از یهود و نصارا را دستور دادم گردن بزنند و در آن هنگام آنها را بدقت می نگریستم، هیچ گاه ندیدم که لب های خود را پیش از مرگش به منظور ایمان آوردن به عیسی حرکت دهند. من گفتم: ایها الامیر! تأویل آیه نیست که شما فهمیده اید. حجاج پرسید پس تأویل آن چیست؟ گفتم: عیسی بن مریم پیش از روز قیامت بدنیا فرود می آید، و در آن موقع پیروان دینی اعم از یهودی و غیره نمی ماند جز اینکه قبل از مرگ به وی ایمان می آورند، و عیسی خود پشت «سرمهدی» نماز می گذارد. حجاج گفت: ای وای! این را از کی دانستی و از کجا آورده ای؟ گفتم: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (امام محمد باقر) به من خبر داد حجاج گفت: بخدا قسم این تأویل را از چشمه زلالی آورده ای!!
همچنین ر.ک: بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج51، ص 97 و کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2، ص 489
17- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، مسیحیت، ص 49. همچنین: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 263؛ ارشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص 312؛ أمالی الصدوق، ص 46؛ أمالی المفید، ص 106؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج23، ص 58؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص 744.
18- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، مسیحیت، ص 55.
19- synoptic Gospels
20- برای نمونه ر.ک: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 86: اَ سَمِعْتُمْ رَسُولَ اللهِ یَقُولُ اِنَّ تَابُوتاً مِنْ نارٍ فِیهِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلاً سِتَّةُ مِنَ الاوَّلینَ وَ سِتَّةُ مِنَ الاخِرینَ فِی جُبٍّ فِی قَعْرٍ جَهَنَّمُ فِی تابُوتٍ مُقَفَّلٍ عَلی ذلِکَ الجُبِّ صَخْرَةُ اِذا ارَادَ اللهُ انْ یُسَعِّرَ نارَ جَهَنَّمَ-کَشَفَ تِلْکَ الصَّخْرَةَ عَنْ ذلِکَ الْجُبِّ فَاسْتَعاذَت جَهَنَّمُ مِنْ وَهَجِ ذلِکَ الْجُبِّ فَسَالْناهُ عَنْهُم وَ انْتُمْ شُهُودٌ فَقالَ ص امَّا الاوَّلُونَ فَابْنُ آدَمَ الَّذی قَتَلَ اخَاهُ وَ فِرْعَوْنُ الْفَراعِنَةِ نُمْرُودُ وَ الَّذیِ حَاجَّ ابْراهیمَ فِی رَبِّهِ وَ رَجُلانِ مِنْ بَنِی اسرائیلَ بَدَّلاً کِتابَهُمْ وَ غَیَّرا سُنَّتَهُمْ امَّا احَدُهُما فَهوَّدَ الْیَهُودَ وَ الاخَرُ نَصَّرَ النَّصَارَی وَ ابْلیسُ سادِسُهُمْ وَ الدَّجَالُ فِی الآخرِینَ-وَ هُولاء الْخَمْسَةُ اصْحابُ الصَّحیفَةِ الَّذینَ تَعَاهَدوا وَ تعَاقَدوُا عَلی عَدَواتِکَ یَا أخِی وَ التَّظاهُرِ عَلیْک بَعْدِی هَذَا وَ هَذاَ حَتَّی عَدَّهُمْ وَ سَمَّاهُم:
علی علیه السّلام فرمود: جز یک مطلب چیزی نمی گویم. شما را به خدا یادآور می شویم ای چهار نفر-که منظور حضرت، من و ابوذر و زبیر و مقداد بود-من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: صندوقی از آتش وجود دارد که در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین. (آن صندوق) در چاهی در قعر جهنّم در صندوق قفل شده دیگری است. بر در آن چاه صخره ای است که هرگاه خداوند بخواهد جهنّم را شعله ور نماید آن صخره را از در آن چاه برمی دارد و جهنّم از شعله و حرارت آن چاه شعله ور می شود.
علی علیه السّلام فرمود: شما شاهد بودید که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره آنان و «اوّلین» سؤال کردم، فرمود: امّا «اوّلین» عبارتند از: از فرزند آدم که برادرش (هابیل) را کشت، و فرعون فرعونها، و آن کسی که با ابراهیم علیه السّلام درباره خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنی اسرائیل که کتابشان را تحریف کردند و سنتّشان را تغییر دادند، یکی از آنان کسی بود که یهودیان را یهودی نمود و دیگری نصاری را نصرانی نمود. و ابلیس ششم آنان است. و اما «آخرین» عبارتند از دجال و این پنج نفر اصحاب صحیفه و نوشته و جبت و طاغوتی که بر سرآن با هم عهد بسته اند و بر عدوات با تو-ای برادرم-هم پیمان شده اند، و بعد از من بر علیه تو متحد می شوند. این و این، که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را برای ما نام برد و برشمرد.
منبع مقاله:
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390