متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاریخ پخش 1391/9/23
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث امشب راجع به ناسپاسی است. افرادی خوبیها و شیرینیهایی را نمیبینند. تلخیها را میبینند.زن و شوهر در خانه هستند، سی سال، بیست سال، ده سال، پنجاه سال با هم زندگی كردند، ولی وقتی كنار هم مینشینند میگوید: یادت رفته، او میگوید: یادت رفته آش را سوزاندی؟ او میگوید: یادت رفته چه گفتی؟ یعنی هی مثل مگس روی زخمها مینشینند. زیباییها را نمیگویند، تلخیها را میگویند.
28 شب سحری میخورد، به هیچكس نمیگوید. حالا یك شب سحری نمیخورد. خوابش نمیبرد. فهمیدی چه شد؟ من امشب سحری نخوردم! تا شب به پنجاه نفر میگوید: من دیشب سحری نخوردم.یعنی بیان تلخیها و غفلت از شیرینیها. مسألهی ناسپاسی، بحث امشب من این است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، موضوع بحث: ناسپاسی، كفران نعمت، بیان تلخیها، غفلت از كامیابیها، موضوع بحث این است. قرآن میفرماید: كسانی كه كفران نعمت كنند، «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْف» (نحل/112) نعمتها را قدردانی نكنید، خدا از شما میگیرد.
1- شمارش نعمتها، به جای برشمردن مشكلات
هركسی یك كاغذ بردارد، نعمتهایی كه خدا به او داده بنویسد. خیلی مهم است. چه نعمتهایی داده، و برای نعمتها هم اگر میخواهید قدر نعمتها را، نعمتها را جا به جا كن. شما روی ساعت بیست دقیقه، ده دقیقه، چهار دقیقه، چشمت را ببند. رابطه شما با دنیا قطع میشود. با چه؟ با یك خرده پی. با یك پلك، با این پلك و پی رابطه شما قطع میشود. آب میخوریم گوارا است، حالا اگر این آب تلخ بود چه كار میكردی؟ «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجا» (واقعه/70) بخواهیم آب را تلخ میكنیم. به چه كسی تلگراف میكنی، شیرینش كن. اگر فردا صبح هرچه كندیم به آب نرسیدیم. «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیكُمْ بِماءٍ مَعینٍ» (ملك/30) عربیهایی كه میخوانم قرآن است. اگر هرچه كندید به آب نرسیدید، به چه كسی تلگراف میكنید آب. اینطور هم نیست كه بگوییم مسؤولین درست میكنند. الآن سی و چند سال از انقلاب رفته هنوز خرمشهر آبش را میخرد. آب خوردن ندارد. مسؤولین تلاش میكنند ولی اینطور نیست كه مسؤولین همه كار دستشان باشد. یك نفر را در هستی داریم كه هم حكومت دارد، هم قدرت دارد. باقیها حكومت دارند، قدرت ندارند. «لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (تغابن/1) مسؤولین مملكت ما و همهی مملكتهای دیگر «لَهُ الْمُلْكُ» حكومت دارند اما «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» نیست. اینطور نیست. رئیس جمهور است، ولی اینطور نیست كه هر كاری خواسته باشد بكند. رهبر است، مرجع تقلید است، امیرالمؤمنین است. یك چیزی میگفت مردم گوش نمیدادند. یكبار حضرت امیر در گوش خودش زد. از دست شما چه كنم؟ هرچه من میگویم كسی گوش نمیدهد. امام حسین سه بار روز عاشورا صحبت كرد، گوش ندادند.
یكوقت خدمت امام آمدند، گفتند: نمایندهی شما مثلاً در حج، حالا كه بود كار نداریم، نمایندهی شما در حج ضعیف بود. برای اینكه یك زن ایرانی نمیدانم چه مسألهای برایش پیش آمده بود، در یكی از محلههای مكه یا مدینه. امام فرمود: كه من قویتر هستم… البته نقل شد. كه امام فرمودند: من قویتر هستم یا نمایندهی من؟ گفتند: بله… شما امام هستید. صدها نفر در صدها جا نمایندهی شما هستند. گفت: مكه بزرگتر است یا حسینیهی جماران؟ گفتند: مكه خیلی بزرگتر است. گفت: من كه امام هستم، قدرتم از نمایندهام… بگویید… بیشتر است و حسینیهی جماران كه خیلی كوچكتر از مكه است، من نمیتوانم حسینیهی جماران را اداره كنم. دارم حرف میزنم، یك مرتبه وسط سخنرانی من یك كسی میگوید: تكبیر! هرچه میگویم اینجا كه تكبیر نبود، این بیخود تكبیر گفت. حالا با این چه كنم؟ بیایم پایین در سرش بزنم. قهر كنم، از حسینیه بیرونش كنیم. با اینكه امام هستم و همه مردم مرا دوست دارند، و قدرت هم دارم، ولی در عین حال گاهی وقتها در یك مسأله آدم نمیداند چه كند. الآن با اینكه این بیخود تكبیر گفت، وسط سخنرانی حواس ما را پرت كرد. من با این چه كنم؟ اینطور نیست كه حالا فكر كنید كه…
قرآن برای ضعف مسؤولین میگوید: «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبابا» (حج/73) تمام رئیس جمهورهای دنیا جمع شوند نمیتوانند یك مگس خلق كنند. و اگر یك مگس از اینها برداشت و فرار كند، همه رئیس جمهورها عقبش بدوند، نمیتوانند از آن بگیرند. بنشینیم نعمتهای خدا را بشماریم.
خیلی وقتها كه ما میگوییم نداریم، این نداشتنها نعمت است. حالا، چطور آدم ناسپاس میشود. عوامل ناسپاسی:
2- غفلت از نعمت، عامل ناسپاسی
1- غفلت از نعمتها؛ كسی خدمت حضرت آمد، گفت: آقا چنین است، چنان است. مشكلاتش را گفت. امام فرمود: حاضر هستی مشكلاتت حل شود ولی عشق ما اهل بیت را نداشته باشی. گفت: نه، نه نه نه! من جانم فدای شما. گفت: پس ببین این هم یك نعمتی است. درست است این مشكل را داری، این مشكل را داری. ما امام حسین را دوست داریم. دنیا صدها میلیون آدم هست، اصلاً امام حسین را نمیشناسد. ما اگر خودمان هم تقوا نداریم، آدم باتقوا را دوست داریم. آدمهایی هستند از آدم با تقوا بدشان میآید. برج ساخته، اگر بفهمد یك آخوند میخواهد بیاید، آخوند نه نه! بگو فروشی نیست، بگو رهن دادیم. چرا؟ برای اینكه مثلاً میخواهد یك ماهوارهای، میخواهد یك كاری در این ساختمان كند، میخواهد خودشان باشند. میگوید: این شیخ بیاید مزاحمشان است. مثلاً از دود تلخ خوشش میآید. عوض اینكه از هوای سالم لذت ببرد، این پول میدهد دود تلخ… همین كه ما خوبیها را دوست داریم، «حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانوَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ» (حجرات/7) قرآن میگوید: همین كه ایمان را دوست داری، امام حسین را دوست داری، تقوا را دوست داری، صداقت را دوست داری، ولو خودتان هم ممكن است دروغ بگویید، اما راستگو را دوست دارید این نعمت است.
گاهی وقتها علت اینكه ما كفران میكنیم نعمتها را هنر خودمان میدانیم.
میگوییم: اینها برای خودم است. خودم درس خواندم. به قارون گفتند: كمك كن. خدا به تو داده، گفت: خدا به من نداده. «أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/78) من یك علمی دارم، فوق لیسانس هستم، دكترای اقتصاد دارم، «عَلى عِلْمٍ عِنْدی» آیهی قرآن است. یعنی علمی نزد من است، به خاطر آن تیزهوشی و زرنگیهایم، قرآن میگوید: از تو زرنگتر نبود. از تو باهوشتر نبود. خیلیها از تو باسوادتر هستند، هشتشان گرو نه است و نه هم گرو هشت است. نگو از خودم، نگو از خودم. من نگو.
گاهی وقتها علت اینكه كفران میكنیم گردن خدا میگذاریم. عوامل ناسپاسی: تلخیها را به عهدهی خداوند میگذاریم. میگوییم: او نداد. میگوید: چرا گردن خدا میگذاری؟ میگوید: «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) این عربیهایی كه میخوانم قرآن است. خدا امسال به ما نداد. میگوید: نخیر، دست خدا نیست، دست خودت است. «كلاََّ» اینطور نیست كه تو میگویی. «بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (فجر/17) به تو دادیم، به یتیم ندادی، از تو گرفتیم. «وَ لَا تحََضُّونَ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْكِینِ» (فجر/18) به فكر مسكینها و فقرا نبودی.
3- انصاف در برخورد با شیرینیها و تلخیها
ما گاهی وقتها مثل بچه مدرسهایها هستیم. بچه مدرسهایها وقتی بیست میگیرند میگوید: بیست گرفتم. میگوید: مال خودم است. وقتی صفر میگیرد، میگوید: صفر به من داد. نمیگوید: صفر گرفتم. یعنی صفر را گردن معلم میاندازد، صفر به من داد. بیست گرفتم. ما هم همینطور هستیم. خوبیها را میگوییم برای من است. بدیها را میگوییم برای خداست. خدا چنین كرد.
گاهی وقتها دختر میگوید: چون زشت هستم و خواستگار ندارم، پس من هم نماز نمیخوانم. میگوییم: دختر خانم چرا نماز نمیخوانی؟ میگوید: زشت هستم، حالا كه زشت هستم خواستگار ندارم، پس من هم نماز نمیخوانم. شما حساب كردی كه كاغذ برداشتی بنویسی چه داری و چه نداری؟ یك كاغذ بردار. چه دارم؟ هوش چه؟ استعداد چه؟ سلامتی چه؟ حلال زادگی چه؟ عقل چه؟ پدر و مادر خوب چه؟ اعصاب چه؟ عمر چه؟ اینها را بنویس، ممكن است كسی خوشگلتر باشد، ولی عمرش از تو هجده سال كمتر باشد. یعنی شما شكلت متوسط است، ولی عمرت هشتاد سال، نود سال. او شكلش بهتر است ولی 45 سالگی از دنیا میرود. 63 سالگی از دنیا میرود. ممكن است او شكلش بهتر است ولی بچههایش استعدادش كمتر است. تو شكل نداری ولی بچههایت تیزهوشتر هستند. هركسی را خدا یك چیزی میدهد و یك چیزی را میگیرد. مثل گوشت با استخوان، گربه و شیر شكلهایشان یكسان است. شاید بشود گفت از یك نژاد هستند. نمیدانم! میگویند: یك روز شیر به گربه گفت: خاك بر سرت كند! من برگ زرد میخورم شیر هستم. تو خانهی حاجیها جوجه كباب میخوری، مثل هروئینیها وا رفته هستی. لاغر و مردنی! شیر گفت: بله من… گربه گفت: بله من جوجه كباب میخوردم. اما گاهی به من میگویند: پیش… تا گفتند: پیش هرچه خودم آب میشود. (خنده حضار) تو اگر برگ زرد میخوری در عوض كسی…
آن دختر خانمی كه شكلش زشت است، نگاه كند چه چیزش زیباست. ممكن است عمر طولانی داشته باشد. ممكن است فهمش، استعدادش، نسلش، اعصابش، افرادی هستند پولدار هستند. یك غصههایی دارند كه اگر غصههایشان را برای بیپولها بگویند، میگویند: خوب شد كه ما پولدار نبودیم.
قرآن بخوانم. قرآن میگوید: افرادی به قارون میگفتند: خوشا به حال قارون! فردا كه دیدند قارون به گل فرو رفت، گفتند: خوب شد كه ما قارون نبودیم. زشتیها را كنار زیباییها حساب كنیم. علت اینكه ما كفران میكنیم، یكی این است كه تلخیها را به گردن خدا میاندازیم. فكر نمیكنی كه سیگار كشیدی، تنگی سینه گرفتی، خودت پای فیلم نشستی، فوتبال ببینی، درسهایت شكست خورد. خودت روی حوض نرده نگذاشتی بچهات افتاد. مراعات بهداشت را نكردی بیمار شدی. مراعات رانندگی را نكردی تصادف كردی. چرا میگویی: قضا و قدر. بگو بیعقلی. یك سری از ما كه نق میزنیم و كفران میكنیم، عیبهایمان را میگوییم: شانس است. پیر شانس دربیاید. یكی نمیگوید: پیر من دربیاید با این كم عقلی. مقصر خودمان هستیم.
4- ناسپاسی نعمت، نتیجه اسراف و زیادهروی
قناعت نمیكند، هرچه پول دارد آجیل و بستنی میخورد. بعد هیچ سرمایهای برای خودش ذخیره نمیكند. پولش را برمیدارد مبلمان عوض میكند. میگوید: خوب اینجا هی مبلها را عوض میكند و ماشین را عوض میكند. دائم خرج زرق و برق میكند و بعد میبینی… شما پولی را كه مردم خرج مبل میكنند، در كامپیوتر بیاورید، پولی را هم كه خرج كتاب میكنند در كامپیوتر بیاورید. ببینید خانوادهها چقدر پول خرج مخشان میكنند، چقدر پول خرج نشستنشان میكنند؟ یعنی به بالا تنه بیشتر میرسند، بیشتر پولها خرج بالا میشود یا خرج پایین؟ خدا مغز را بالا گذاشت، پایینتر از مغز قلب را گذاشت. زیر قلب شكم را گذاشت، زیر شكم شهوت را گذاشت. یعنی اینطور است، مغز، قلب، شكم، شهوت. ولی در جامعهی ما از این طرف جواب میدهند. اول شهوت! هرجا كه شهوت است شلوغتر است. بعد شكم، ساندویچ، پیتزا، سیراب شیردان، كله پاچه. غذا خوری و انواع غذاها. بعد قلب، هرجا كف میزنند، سوت میزنند، احساسات نشان میدهند. حالا اگر فصل امتحان هم بود، چهار نفر در كتابخانه مطالعه میكنند. یعنی خدا ما را از این طرف خلق كرد، ما از این طرف جواب میدهیم.
چرا كفران میكنیم؟ در تحلیلهایمان بد تحلیل میكنیم. عینك سرخ میگذاریم و همه شلغمها را لبو میبینیم. بابا شلغم است، عینك خودت را بردار، درست میبینی. فلانی عجب زندگی داری ماه! میگوییم: چیه كه ماه است؟ مثلاً زندگی ماه را به این میگوید كه مبلش چطور است. ماشینش چطور است؟ خانهاش كجاست. مدركش چیه؟ دیدش این است. زندگی خوب، خانه، ماشین، تلفن. زندگی خوب، استخدام رسمی، زیبایی، رفاه. در دعاهایمان ماه رمضان میآید و میرود و شب قدر دعا میكنیم، دیدید یك كسی بگوید: خدایا، «بِكَ یَا اللَّهُ»، «بِكَ یَا اللَّهُ» بعد میگوید: خدایا، این بن عمرم نمازم با توجه باشد. تا به حال دیدید كسی از خدا بخواهد نمازش با توجه باشد؟ ما این را نمیخواهیم. من خودم كه آخوند هستم وقتی با شما مردم حرف میزنم حواسم جمع است. تا میروم بگویم «اللَّهُ أَكْبَر» حواسم پرت میشود. گیر كجاست كه با خلق حرف میزنی حواسش جمع است، با خالق حرف میزنی حواسش پرت است. مشكل كجاست؟ دست خداست؟ مشكل در خودمان است.
چقدر ما اسراف میكنیم؟ داریم اسراف كنید خدا انتقام میكشد. در قرآن خیلی گفته: «ذُو انْتِقامٍ» (آلعمران/4)، «مُنْتَقِمُونَ» (سجده/22) انتقام میكشد. در عروسیها چقدر غذای پخته میریزند سطل زباله. در پادگانها بعضیهایشان چقدر بد غذا میپزند. من بودم در پادگان كه دیگ غذا را در بشكه برگرداندند. چون بد پختند. رفتند سربازها نان بربری خریدند و خوردند. سرباز نان خالی میخورد و غذای پادگان را نمیخورد.
هكتارها زمین در اختیار پادگانهاست. دهها هزار جوان هم هست، زمین هم هست، آب هم هست، هم آب است و هم زمین است و هم نیروی انسانی. ماه میآید میرود، در پادگانها سبزی به این سربازها داده نمیشود. میگوییم: خوب یك سبزی هم كنار غذا باشد. میگوید: بودجه نیست. تأمین اعتبار نیست. خوب بابا تو كه چمن كاشتی یك سبزی بكار. میگوید: آخر در شأن پادگان نیست. مثلاً حالا چمن در شأن ارتش است یا سپاه؟ ولی سبزی در شأنش نیست. ما گاهی وقتها مشكل مخ داریم. به حاج آقا میگوییم پول بده برای كتابخانه میگوید: ندارم. میگوییم: پول بده منار را كاشی كنیم، میگوید: چشم میدهم! برای برق منار پول میدهد، برای برق مخ پول نمیدهد. ما در موقوفات رفتیم وارسی كردیم. آیا چیزی هم وقف تفسیر قرآن شده یا نه؟ متأسفانه دیدم تقریباً نزدیك صفر است. یعنی در تمام موقوفات شما یك موقوفه نایاب پیدا میكنی، خیلی كم، به تدریج، كه بگوید: این پول برای اینكه مردم قرآن را بفهمند. نذر تفسیر! یك گوشه دین را میگیریم، یك گوشه دین را نمیگیریم. قرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شود. «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» الآن در جامعهی ما دارند جدا میشوند. یعنی جلسات روضه خوب است. و باید هم باشد، از روضه نباید كم كرد چون هرچه داریم از امام حسین داریم. به حق! اما در كنار جلسات روضه باید جلسات قرآن و نهج البلاغه هم باشد. در تهران چند تا جلسهی نهجالبلاغه هست؟ آقایانی كه در تلویزیون بحث را میبینید، آیا در شهر شما درس نهج البلاغه هم هست یا نیست؟ اصلاً كسی را دارید كه یك دور نهجالبلاغه مطالعه كرده باشد؟ كسی را پیدا میكنید یك دور تفسیر را دیده باشد؟ ما یك سری نعمتهایی كه هست، ناسپاسیها، مشكل، یعنی به جای اینكه به خودمان نگاه كنیم به دیگران، مثلاً راست آینه میایستیم، میبینیم زشت هستیم، آینه را میشكنیم. خودت را درست كن، چرا آینه را میشكنی؟ نگاه به اشراف میكنیم.
5- نگاه به زندگی اشراف، عامل ناسپاسی
یكی از عوامل ناسپاسی نگاه به اشراف است. اصلاً خانم میخواهد جهازیه درست كند، فیلم به او میدهند میگویند: این وسایل آشپزخانه را ببین، هركدام را خواستی بعد بازار برویم. یعنی اینقدر دقت میكنیم، در سیسمونی، در چه و چه… به اشراف نگاه میكنیم و آنوقت نسبت به زندگیمان تلخ هستیم.
از غصههای دیگران غافل هستیم. همان كه گفتم. شیر از غصهی گربه غافل است. هی میگوید: به، جوجه كباب میخوری. بابا جوجه كباب میخورم، اما گاهی به من پیش میگویند. شما غصههایش را هم ببین. اگر زندگی مرفهان را فوت كنی یك نالهها و یك تلخیهایی در زندگی مرفهین هست، كه در زندگی فقرا نیست. غافل هستیم از اینكه بعضی از این تلخیها را میشود شیرینیها… :گر صبر كنی ز غوره حلوا سازم». لیموترش است ولی همین لیموترش عوضش یك بركتی هم دارد. سالها میماند. آن لیمو شیرین است، اما یك دقیقه بیشتر شیرین نیست، دقیقه دوم تلخ میشود. گاهی شیرین است اما پشتش تلخی است. گاهی ترش است، اما پشتش شیرینی است. یعنی باید جوجهها را آخر پاییز شمرد.
نگاه نكنیم عجب ماشینی، چه گازش داد و رفت باید دید به مقصد هم میرسد یا نه؟ ممكن است ماشین درجه یك، اما با این هوا و هوسی كه راننده دارد، این به مقصد نمیرسد تصادف میكند با این رانندگی. شاید هم ماشینهای قراضه را مسخره هم بكنند. چون ماشین خودش لوكس است یا پایه یك دارد، آن ماشینهای متوسط را كه میبیند هی سر به سر اینها در جاده میگذارد. هی مانور هم میدهد. ولی باید ببینیم بالاخره كدام به مقصد رسیدند.
در كربلا چه كسی به مقصد رسید؟ امام حسین به مقصد رسید یا یزید؟ امام حسین به مقصد رسید. تلخی امروز را نبین. 72 داغ دیدند. حساب كن چه كسی به مقصد رسید. مثلاً یزید به مقصدش رسید؟ عمر سعد میخواست فرماندار شهر ری شود. فرماندار شد! شمر به مقصدش رسید؟ خولی به مقصدش رسید؟ نگاه كنیم چه كسی به مقصدش رسیده است؟ ممكن است انسان با یك دروغ، یك پولی را با یك اختلاس و با یك كم فروشی، با یك زد و بندی یك درآمد خوبی دربیاورد، ولی نگاه كن این درآمد كجا خرج میشود. نگاه كنید كه این درآمد كجا خرج شد. و خرج چه شد؟ ما كفران كه میكنیم نگاه به اشراف میكنیم از زندگی خودمان ناراضی هستیم. كفران میكنیم بدیهای خودمان را نمیبینیم و مشكلات را گردن خدا میاندازیم. بعضی از این تلخیها امتحان است. قرآن بیست بار گفته ما شما را امتحان میكنیم. «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْر» (انبیاء/35) همهی تلخیها ابزار امتحان است. همه شیرینیها هم ابزار امتحان است. ما باید امتحان بدهیم.
6- تلخیها و سختیها، امتحان الهی
گاهی هم فكر میكنیم كه ما نمیتوانیم مثل فلانی باشیم. كتابی نوشته شده، یتیمهایی كه به جایی رسیدند. یتیم است، خانواده شهید است، ولی آدمهایی كه پدر نداشتند، سایهی پدر بالای سرشان نبوده، ولی مثل رجایی رئیس جمهور میشود. مثل امام خمینی تا رهبری هم جلو رفت. آن هم چه رهبری، رهبری كه دنیا را تكان داد. اینطور نیست كه بگوییم: ما دیگر بدبخت شدیم. اكثر مراجع تقلید ما بچههای روستایی هستند. اینطور نیست كه كسی روستا باشد بدبخت است. پدر نداشته باشد بدبخت است. كتاب نداشته باشد بدبخت است. دست خدا بسته نیست كه اگر من خواسته باشم ترقی كنم، حتماً باید پدر و مادر بالای سرم باشد، باید پول هم داشته باشم، خانه هم داشته باشم، امكانات هم داشته باشم. ممكن است هیچ كدام از اینها را نداشته باشی، خوشبخت باشی. ممكن است همه اینها را داشته باشی بدبخت شوی. دست خدا باز است. خدا میتواند بدون پول هم به شما عزت بدهد. فكر میكنی كه اگر با بانك وام گرفتند، نمیدانم ربا دادن، اگر با این پولها بتوانی یك خانهی شیك بسازی، آنوقت عروس را بیاوری، پهلوی فامیل عروس میگویند: اوه….هو… با پول حرام، با پول ربوی كه ربا در آن است، حدیث داریم ربا مثل زنای با مادر است. زنای با مادر خیلی است. ربا زنای با مادر است. ربا خوار را قرآن میگوید: جنگ با خداست. گناه كبیره است. ما با گناه كبیره خانهی شیك میسازیم و با گناه كبیره میخواهیم جلوی فامیل عروس عزیز شویم. بعد یك مدتی خدا میگوید: خوب از راه گناه خواستی عزیز شوی حالا بكش. چهار ماه شده و نشده یك نكبت و ناله و نفرین در این خانه پیدا میشود، كه تمام سنگ مرمرها همه میپرد. عزت از خداست، ذلت از خداست. از راه دروغ عزیز نمیشویم. آقا بلد نیستم. تمام شد و رفت!
پشت سر یك آیت اللهی نماز میخواندم. گفت: «مالك یوم الدین….» برگشت گفت: وضو ندارم، خودتان بخوانید. این آیت الله به قدری در منطقه محبوب است، حالا اسمش را نمیبرم. مردم برایش میمیرند. راست میگوید. حالا من اگر بگویم «مالك یوم الدین» بگویم وضو ندارم، زشت است، خوب بد میشود دیگر. عزت دست خداست، راست میگوییم بگوییم: خدایا من راست گفتم. عزت از توست. بلد نیستم.
چه دلیلی دارد ما جنگ و دعوا كنیم در خانه كه ما مهمانیمان مثل فلانی باشد؟ عروسیمان مثل فلانی باشد. مهریهی دخترمان مثل فلانی باشد. من پرسیدم از دفتر عقد و ازدواج، كسانی كه مهریههای بالا میگیرند اینها به طلاق خیلی نزدیكتر هستند از كسانی كه مهریهی كم میگیرند. من این را پرسیدم و تحقیق كردم. آمار طلاقها در خانوادههایی كه مهرشان بالاست، سنگینتر است. حدیث داریم مهریهی زیاد نفرت میآورد. یعنی هر وقت آدم نگاه به خانمش میكند میگوید: یا ابالفضل این صد میلیون از من میخواهد! (خنده حضار) میترسد. نگاه به خانمش كه میكند، نگاه به كسی میكند كه فردا با پلیس میآید و دستبند به دستش میزند. از همدیگر میترسند و زندگی براساس وحشت است.
7- دوستی با افراد ناسپاس و ضعیف الایمان
به هر حال، رفیق شدن با افراد ناسپاس، آن هم آدم را ناسپاس میكند. اینها عوامل ناسپاسی است. رفیق ناسپاس، آدم را ناسپاس میكند، نگاه به اشرار آدم را ناسپاس میكند. غفلت از نعمتها آدم را ناسپاس میكند. نعمتهای خدا را از خودمان میدانیم، یعنی خدایاتو به من ندادی. این از خودم است. تو به من ندادی. این آدم را ناسپاس میكند.
دقیقهی آخر یك چیزی یادم آمد بگویم. یكی از علما یك كتابی نوشته، زندگی خودش را. نوشته نجف درس میخواندیم بیپول شدیم. در حرم رفتیم و گفتیم: یا علی بیپول شدیم. صد تومان پول میخواهم. میگفت: یك كسی آمد گفت: سلام، در همان حرم، گفت: من چند روز پیش ایران بودم از شهر میآمدم، پدرت را در بازار دیدم، گفتم: كربلا، نجف میروم. گفت: اگر نجف رفتی سراغ پسرم را بگیر و این پول را به پسرم بده. میگفت: در حرم به من صد تومان داد. تا صد تومان را گرفتم در جیبم گذاشتم و گفتم: یا علی این برای آقای من است. (خنده حضار) این برای تو نیست. من گفتم صد تومان میخواهم، این حساب نیست. میگفت: ما این را گفتیم و آمدیم دیدیم پول نیست. هی دویدیم، ان طرف دویدیم، خیلی هیجانی، استادم را دیدم گفت: چه شده؟ گفتم: آقا یك چنین ماجرایی شد و من گفتم: یا علی برای آقای من است. پول گم شد. گفت: خوب بیادبی كردی. برو پهلوی حضرت علی عذرخواهی كن. عذرخواهی كه میكنی «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» نگو. «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» عربی است. توبه فارسی كن. توبه فارسی اول حرفش گاف دارد. برو پهلوی حضرت علی و توبه فارسی كن. میگفت: ما گفتیم نه ما توبه نمیكنیم و بعد دیدیم كه پول از دست ما رفت. بعد گفتم كسی نمیفهمد. یواشكی گفتم: یا علی الی آخر… صیغهاش را خواندیم. تا خواندم، یكی آمد گفت: آقا، یك پولی پیدا كردم، آدرسش را بده. گفتم: یا علی از تو است! من ناسپاسی كردم. نگویی هوشم خوب بود. معلمم خوب بود. آدمهایی هستند هوششان از تو بهتر است، معلمش هم از تو بهتر است، به جایی نمیرسند.
خدایا هرچه تا به حال ناسپاسی كردیم، ناسپاسیهای گذشتهی ما را ببخش. از الآن تا ابد ما را آدمهای شاكر و سپاس گزار قرار بده.
«والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته»