متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاریخ پخش 1391/9/9
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثي كه در نظر گرفتم راجع به حساب است. يك خانم تحصيل كردهاي ظاهراً از اساتيد دانشگاه بود، چند روز پيش آمد ستاد نماز، صحبتي كرد راجع به حسابداري. مسؤولين نظام به خصوص مقام معظم رهبري و خيلي از اساتيد دلسوز، غصه ميخورند كه كتابهاي دانشگاهي ما ترجمهي كتابهاي غربيهاست. يعني آن چيزي كه دين ميگويد در كتابهاي درسي به خصوص علوم انسانياش نيست. حالا من نمونهاش را ميگويم. حالا نگوييد اين بحث دانشگاهي است. بحث دانشگاهي است ولي همه سر و كارشان با حساب هست. مغازهدارها، بانكيها، شركتها، وزارتخانهها، مديرعاملها، همه اينها كه به هر حال دستشان به خريد و فروش و بانك و حساب و كتاب است، من يك تابلويي را ميخواهم امشب ترسيم كنم، مقايسهي بين حساب و كتاب بانكها و شركتها و مغازهها و تجارتخانهها با منطق دين. يكي دو تا تابلو است، آنوقت مشت نمونهي خروار است.
ببينيد مثلاً در كتابهاي درسي چه چيزي نوشتند؟ و اصلاً دنيا كجا ميرود و فارغ التحصيلهاي ما خروجيشان چه ميشود؟ البته اين هم همه فارغ التحصيلها نيستند، منتهي اين دكتري است كه متدين است، مثل خيلي از دكترهاي ديگر، غصه ميخورد كه چرا ما اينها را ميخوانيم با اينكه اينها فقط يك زاويه را نگاه ميكند.
پس بحث امشب ما موضوعاش حساب و كتاب است. در دنيا، در كتاب قرآن و روايات.
1- مقايسه نگاه دين و نگاه دنيا به مسايل مالي
در دنيا، رشتههاي حسابداري اينها كه محاسبه ميكنند در شركتها و بانكها و تجارتها، توجه دارند به دارايي، بدهي، سرمايه همان دارايي است. سود، ترازنامه، ديگر چه؟ حقوق، حقوق كارمند و كارگر، سهامداران، حقوق مديران، ديگر چه؟ منابع، اين پولها را از كجا آورده؟ منابع، هدف از توليد و توزيع، محاسبه، ماليات، همه اينها را كه مينويسم دانه دانه بررسي ميكنم كه دنيا چه ميگويد، دين چه ميگويد. بعد ببينيد دنيا چقدر از دين عقب است. غرب چقدر از اسلام عقب است. و چه چيزهايي داريم خواب هستيم و غافل. حيف!
ماليات، گيرندهي ماليات، دهندهي ماليات، مصرف ماليات، كجا خرج ميشود؟ مصرف ماليات، اينها چيزهايي است كه در كتابهاي دانشگاهي و رشتهي حسابداري، هركس بالاخره منشي است و ميرزا هست و حسابدار است، حساب ميكند. حتي اينها هم كه حساب ندارند ميگويد: چند تا سكه دارم قيمتش چند است؟ امروز سكه چطور شد؟ دلار چطور شد؟ يعني الآن ديگر حساب و كتاب در خانهها هم آمده، مينشيند حساب و كتاب ميكند. خيلي هم دقيق هستند. يعني آدمهاي كند هم در حساب و كتاب همه تيزهوش هستند.
در مكه، به زن و مرد ميگفتي: خانم، آقا نمازت غلط است. ميگفت: زبانم نميگردد. ولي تمام پولهايش را تا قران آخر با عربها معامله ميكرد. آنجا زبانش ميگشت. يعني در حساب و كتاب همه حساب و كتاب دارند. حالا اسلام چه ميگويد؟
2- درآمد از راه حلال يا حرام؟
اسلام ميگويد: دارايي، حلال است يا حرام؟ دنيا كار به حلال و حرام ندارد. ميگويد: دارايي چقدر است؟ چقدر دارايي داري؟ اسلام ميگويد: دارايي حلال است يا حرام؟ با انصاف درآوردي يا با بيانصافي؟ خيليها پول دارند، حرام است.
«مال الحرام لا ينموا» اين عربيهايي كه ميخوانم حديث است. مال حرام رشد نميكند. «وَ إِنْ نَمَى» اگر هم رشد كند، «لَمْ يُبَارَك» (وسايلالشيعه/ج17/ص82) بركت ندارد. خيليها دارايي دارند، خير از عمرشان نميبينند. ما چقدر ميلياردر داريم كه سال ميآيد و ميرود يك يتيم در خانهاش سير نميشود. يكي از همسايهاش يك خرده رشد علمي ندارد. حلال است يا حرام؟ اين پولي كه پيدا كردي با انصاف يا بيانصاف؟ گاهي افراد پولدار ميشوند با انصاف. گاهي بيپول. من يك قصه براي شما بگويم.
امام صادق(ع) به يك نفر پول داد و گفت: برو يك گوسفند بخر بياور، ذبح كنيم. حالا عيد قربان بود، نذر بود، هرچه بود. اين رفت يك گوسفند خريد آورد همينطور كه داشت ميآورد براي امام صادق، در راه يك نفر را ديد نگاهش به گوسفند خورد و خوشش آمد. گفت: اين را ميفروشي؟ گفت: بله. گفت: چند؟ گفت: دو برابر اينكه خريدم. مثلاً فرض كنيد گوسفند را مثلاً سيصد تومان خريده بود، گفت: ششصد تومان. گفت: من خريدار هستم. پول دو گوسفند را داد و يك گوسفند را خريد و رفت، فروشنده، يك گوسفند ديگر خريد، براي امام صادق آورد و پولش را هم داد. امام فرمود: چه كردي؟ گفت: آقا شانست! يك نفر در راه علاقهمند شد، گفت گوسفند را به من بفروش. من دو برابر گفتم، خريد. رفتم يك گوسفند ديگر خريدم پولت را هم برايت آوردم. امام سجاد فرمود: «بارك اللَّه لك في صفقة يمينك» بارك الله همان است كه ما ميگوييم: بارك الله! بارك الله يعني خدا بركت دهد، يعني معاملهي شيريني بود. يك تومان را، دو تومان فروختي. همين امام صادق يك وقتي يك پولي را به يك نفر داد و گفت: برو يك جنس بخر و بفروش، سرمايه از من، تلاش از تو، هرچه گيرمان آمد، نصف، نصف! اين هم پول را گرفت، فرض كنيد يك تن نخود با كم و زياد خريد، وقتي اين نخود را آورد بفروشد، پرسيد: نخود در اين منطقه چقدر است؟ گفتند: آقا نخود در بازار نيست. گران است، شانس شما است. به هر قيمتي بگوييد، ميخرند. ايشان هم نرخ نخود را دو برابر كرد. مثل گوسفند، نرخ نخود را دو برابر كرد. وقتي سود زياد آورد، امام صادق پول را پرت كرد. چرا امام صادق يكبار فرمود: بارك الله، دو برابر فروختي و يكبار پول را پرت كرد و فرمود اين پول حلال نيست؟ گوارا نيست. ماجرا چيست؟
[حضار پاسخ ميدهند] آفرين چه كسي گفت خوشش آمده بود؟ آفرين… آن گوسفند را عاشق شده بود. كسي كه عاشق است، يك كسي يك انگشتر دارد، عاشقش ميشود. يا ميگويد: من ميخواهم اين تابلو را بخرم. اين طاووس را ميخواهم بخرم. اگر عاشق شد، پول عشقش را بدهد. اما اگر نياز دارد، آدم عاشق نخود كه نميشود. نياز دارد. اگر مردم نياز دارند، قيمت را دو برابر كردي، امام پول را برنميدارد.
يك كسي ميگويد: آقا يك دعايي كن من فلاني را عاشقاش هستم او را بگيرم. ميگويم: خوب دعا ميكنم خدا عشقت را بگيرد. چرا دعا كنم كه او همسر تو شود. ميگويم: خدايا اگر خيرت است، جور كند. خيلي وقتها آدم عاشق است و عشقش او را ميكشد، و به نفعش هم نيست و متوجه هم نيست. دارايي حلال يا حرام؟ دارايي با انصاف پيش آمده يا بيانصاف؟ ديگر چه…
3- توجه به فوايد و مضرّات محصول توليدي
اجناسي كه توليد شده و فروختي، اينها مفيد بوده يا مضر؟ خيلي وقتها افراد توليدي دارند، اما به چه قيمتي؟ به قيمت اينكه هوا را كثيف كنند، به قيمت اينكه آب آشاميدني نهرها را خراب كنند؟ محيط زيست را خراب كنند؟ توليد است به چه قيمتي؟ افرادي كه كارشان سر و صدا دارد، اينها بايد بيرون شهر بروند. مثلاً دارد كانال كولر درست ميكند. تق تق! آخر ما چه گناهي كرديم همسايهي تو شديم؟ كانال را بيرون درست كن و بيا اينجا بفروش. به چه قيمتي، مفيد است يا مضر؟ در آن مردم آزاري بوده يا نه؟
اگر دكتر سلامت آمد در تلويزيون گفت: فلان غذا مضر است. تلويزيون حق دارد دوباره پول بگيرد، همان غذايي را كه ده دقيقه پيش دكتر سلامت گفت، مضر است بعد از ده دقيقه اش تبليغ ميكند. مثلاً ميگويد: فلان… نميتوانم اسم هم ببرم، فردا زنگ ميزند ميگويد: ورشكستم كردي.
ما يك مرتبه يك كسي آمد گفت: شما پنج ميليون به ما بدهكار هستي. گفتم: چه كردم؟ گفت: يك متلك به ما گفتي من پنج ميليون ضرر كردم. گفت: گفتي كه نزديكترين ميدان به حرم امام رضا، فلكه آب است، خيابان امام. در فلكهي آب نزديكترين ميدان هم بزرگترين تابلو، تابلوي رب گوجه است. آخر مقابل امام رضا بزرگترين تابلو بايد تابلوي رب گوجه باشد؟ هيچي به استاندار و فرماندار مشهد هم برخورد و آمدند با جرثقيل اين تابلو را برداشتند و من پنج ميليون ضرر كردم. گفتم: حالا من چه كنم؟ بگويم رب گوجه باشد. سيماي شهر خراب ميشود. ما الآن گاهي وقتها نگاه ميكنيم، راه ميرويم انگار در باغ وحش راه ميرويم. فلان تلويزيون عكس شغال دارد. پتوي رويمان مياندازيم، پلنگ رويش است. ميرويم با حوله صورتمان را خشك كنيم گربه رويش است. قلممان سوسمار است. كفشمان فيل است. مگر باغ وحش است؟! سوسمار و فيل و شغال و سيماي شهر بايد يك سيماي درستي باشد. گاهي وقتها درآمد هست، اما به چه قيمتي؟
4- تأكيد اسلام بر جلب رضايت كارگر
مسألهي ديگر… حقوق كارگر در حسابداري جديد، در دانشگاه، در حساب و كتابها، در بانكها و شركتها و بازارها، ميگويند: ترازنامه حساب و كتاب، ولي خوب اين حقوق درست داده شده يا درست داده نشده؟ ممكن است كسي به حقوقش راضي باشد ولي از درد لا علاجي! يك قصه بگويم.
زمان معاويه يك كسي وارد شام شد. يك نفر از طرفداران معاويه، ديد اين مرد شتر قشنگي دارد. افسار شتر را گرفت و گفت: شتر مال من است. گفت: اِ… گفت: اِ ندارد. بيا پايين اين براي من است. دعوا شد و كشيده شد نزد قاضي و قاضي گفت: شاهدت كيه؟ اين هم شامي بود، دو نفر از مردم شام آمدند. به نفع همشهريشان رأي دادند و شتر هم براي اين شد. قصه كشيد به معاويه، گفت: بله، هرچه قاضي گفته است. ايشان گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» با شتر آمديم، در چند دقيقه بيشتر شديم. يكي افسار را گرفت و ما را پياده كرد و قاضي هم شاهد خواست. من هم غريب بودم و او هم همشهريهايش را آورد. مرد شامي گفت: دلم سوخت. گفتم: يك پولي به اين مرد غريب بدهم. گفتم: شتر كه براي من است. اما اين پول را بگير و مرا ببخش. به يك نحوي راضياش كرد. بعد آمد نزد امام صادق و گفت: آقا راضياش كردم. گفت: اين رضايت فايده ندارد. اين ديده كه قاضي به او گفته شتر برا تو نيست. معاويه هم گفته شتر براي تو نيست. شاهدها هم عليه او شهادت دادند، اين از درد بيكسي ديده شترش از دستش رفته، گفته: خيلي خوب، از خرس يك مو هم بكني، غنيمت است. اين با همين مبلغ كم راضي شده است. اين رضايت فايده ندارد. آنجا كه ميگويد: راضي هستم، بايد قلباً راضي باشد، حمامي، اگر گفت راضي هستم غسل كني و در دلش راضي نباشد، غسل شما باطل است. اگر با بچههايت مهماني ميروي، صاحبخانه شمرده، 32 نفر مهمان داريم، هر مهماني هم برداشته دو تا بچه با خودش آورده، 64 تا شده اين نه پول دارد، نه جا دارد و نه سفره، خرجش سنگين ميشود، آن لقمهاي كه بچههايت ميخورند شبهه ناك است. چون آنها شما را دعوت كردند چرا بچههايت را آوردي؟ گربه هرجا ميرود بچههايش را هم ميبرد. آدم كه نبايد هرجا ميرود بچههايش را هم ببرد. بله اگر نوشت با بچهها، بچههايت را ببر. اين رضايتهاي زوركي قابل قبول نيست.
بگذاريد يك چيزي را براي آخوندها بگويم.اگر يك پيش نمازي را مردم دوست ندارند. نمازشان قبول نيست. صحيح هست. مثلاً يك كسي در مسجد هست و مردم او را نميخواهند، اين با يك زوري ايستاده. اگر يك آقايي را مردم به زور دوست دارند، نماز آنها صحيح است، يعني لازم نيست دو مرتبه نماز بخوانند، صحيح هست، قبول نيست. مثل چاي در آفتابه. چاي هست كسي نميخورد. چاي در آفتابه چاي هست اما كسي نميخورد.
زن و شوهري كه به هم نيش بزنند، نمازشان صحيح هست، بگوييد… قبول نيست.
5- مراحل صحّت، قبول و كمال عبادات
كسي كه نماز ميخواند و زكات نميدهد، نمازش صحيح است، قبول نيست. ما در نماز و در هر كاري سه شرط داريم. شرايط صحت، چه كنيم نماز ما صحيح باشد؟ رو به قبله باشد. با وضو باشد. لباس پاك باشد، اين شرايط را دارد. اينها نباشد نمازش صحيح نيست. شرايط قبول، يعني نماز صحيح است اما قبول نيست. شرايط كمال، بعضي وقتها نماز صحيح هست، قبول هم هست، اما اين نماز كمال ندارد. مثل نماز همسايهي مسجد در خانهاش. همسايهي مسجد در خانه نماز بخواند، نمازش صحيح است، دومياش را هم بگوييد، قبول هم هست، اما اين نماز، نماز كاملي نيست. «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِد» (بحارالانوار/ج80/ص379) تو كه همسايهي مسجد هستي در مسجد برو. اگر بداني سيب زميني ده متري هست، حتماً ميروي، نه اينكه ميروي اصلاً ميدان ميروي كه يك خرده ارزانتر بخري. شما براي شكمت تا ميدان ميروي، خوب ده متر هم براي مسجد برو. خوش انصاف! پس ببينيد سه شرط. شرايط صحت، شرايط قبولي، شرايط كمال، حالا…
اسلام نميگويد چقدر پول داري ميگويد: از كجا آوردي؟ اسلام نميگويد: حقوق كارگر را دادي يا نه؟ ميگويد: اين كارگر راضي بود يا نه؟ بايد همين كه پوستش راضي است، مغزش هم راضي باشد. قلباً راضي باشد. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
يك آقايي مهماني داشت، به يكي از مريدهايش گفت: به فلاني و فلاني و فلاني هم بگو كه ما امشب عروسي داريم، يا عزا يا افطاري، خانهي ما بيايند. عرض كنم به حضور شما كه ايشان هم به رفقايش گفت و يكي از اين مهمانها نيامد. آن آقايي كه نيامد گفت: شما به آقا گفتي كه مثلاً من گرفتار هستم، مسافر هستم نميآيم. گفت: آره، گفتم فلاني نميآيد. گفت: آقا چه گفت؟ گفت: گفت به درك! گفت: اِ… ما يك عمر است پشت سر اين آقا نماز ميخوانيم. چرا از من دعوت كرده و گفتم نميتوانم بيايم، بايد بگويد به درك!؟ به او خيلي برخورد و ديگر مسجد نرفت. مسجد نرفت و يك روز در كوچه آقا را ديد و گفت: راستش فكر كرديم شما آدم با تقوايي هستي. حالا مهماني داشتي و از ما دعوت كردي و گفتم: نميتوانم بيايم، شما بايد بگويي: به درك! گفت: من كي گفتم به درك! گفت: اين آقا گفت. گفت: من كي گفتم به درك؟ گفت: در دلت هم نگفتي؟ (خنده حضار) گفت: اِ… تو چكار به دل من داري؟ ببينيد گاهي وقتها مردم خودشان تحليل ميكنند. در تحليلهاي سياسي و اقتصادي هم خيلي وقتها اينطور هست.
من يكوقت يك قصهاي گفتم، نميدانم در تلويزيون بود يا سخنراني؟ يك كسي شعر خواند و گفت: بيتو مزرعه آب نخورد، بي تو شيشه مي نخورد. يك شعري بود كه مضمونش اين است. بيتو مزرعه آب نخورد، بي تو شيشه مي نخورد. گفتند: چيه؟ گفتند: ميدهيم به فلاسفه. فيلسوفها گفتند: بدون منطق هيچ كاري نميشود كرد. عرفا گفتند بدون عشق هيچ كاري نميشود كرد. تجار گفتند بدون پول هيچ كاري نميشود كرد. اداريها گفتند: بدون رشوه هيچكاري نميشود كرد. هركس يك چيزي گفت. دادند به حوزهي علميه گفتند: بدون قصد قربت هيچ كاري قبول نيست. هركسي روي عينك خودش يك چيزي گفت. رفتند گفتند: آقاي شاعر ببخشيد، چه گفتي؟ هركس يكطور معنا ميكند. بيتو مزرعه آب نخورد. غرضت چيه؟ گفت: غرضم بيل است. بله بيل نباشد، مزرعه… بي تو شيشه مي نخورد. غرضت چيه؟ گفت: غرضم قيف است. چون قيف نباشد نميشود در شيشه مي كرد. يعني طرف بيل و قيف ميگويد، هم هركسي يك چيزي ميگويد.
6- رعايت حق الناس در امور مالي
ما بايد ببينيم از كجا آورده، حقوق كارگر را دادند. حق يا ناحق، از همه گذشته ممكن است حق باشد، زود داده يا دير داده؟ اگر طلب كار به شما ميگويد: پول مرا بده و شما داري نميدهي، هر شبي كه ميخوابي گناه دزد را پاي تو مينويسند. خيلي خطرناك است. شما از من طلب داري، وعدهاش هم رسيده ميگويي: بده، من دارم، ميگويم: حالا باشد هفتهي ديگر. هر شبي كه من ميخوابم گناه دزد را مينويسند. خيلي خطرناك است. حديث است. اسلام اينها را هم… دنيا كار ندارد كه چه كسي دير ميدهد، چه كسي زود ميدهد، به وقت داده، بيوقت داده.
مدير از منابع درست استفاده كرده يا نه؟ نتيجهي كار مدير چه نفعي براي جامعه داشته؟ در اسلام ميگويد: حساب و كتاب امانت است. يعني من كه صحبت ميكنم. تمام اينهايي كه در تلويزيون پاي حرفهاي من نشستند، عمرشان را به من دادند. من اگر يك حرفي بزنم كه فايده نداشته باشد، به عمر مردم خيانت كردم. يعني ممكن است من در قالب واعظ سخنراني هستم. اما يك ميليون، دو ميليون، كمتر و بيشتر هر افرادي بنشيند، اگر دقيقههايي كه من از عمرشان ميگيرم، چيزي به علمش اضافه نشود من خائن هستم. كم فروش كه فقط بقال و نانوا نيست. استاد دانشگاه، معلم، مهندس، دكتر، هركس در كار خودش كم بگذارد، به حق مردم ظلم كرده است. خيانت!
مسؤول حسابداري ميگويد: اول من مسؤول در برابر خدا هستم، بعد مسؤول اين شركت، ممكن است شركت از او تقاضا كند ولي بگويد: آقا اين تقاضاي شما خلاف است. ممكن است يك استاد به شاگردش بگويد: آقا چنين كن، «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق» (بحارالانوار/ج10/ص226) شما حق نداري به خاطر اينكه رئيست، مدير شركتت گفته هر كاري گفت انجام بدهي، اگر كار خلاف است مقاومت كن.
هدف توليد شما چه بوده است؟ اينها ديگر در دانشگاه نيست، دانشگاه ميگويد: توليد، توزيع، مصرف، سود بيشتر، ما ميگوييم نه هدف توليد چيه؟ هدف شما از اين كار چيه؟ ممكن است گاهي وقتها يك چيزي توليدش خوب باشد، پيغمبر بود يا امام، حالا يكي از معصومين نگاه كرد و ديد يكي از افراد خانهي بلند ميسازد، امام فرمود: «رَفَعَ الطِّينَ» «طين» با ط، يعني گل. با «ت» يعني انجير. «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» (تين/1) «رَفَعَ الطِّينَ» يعني گلها را بالا برده. «وَ وَضَعَ الدِّين» (مستدرك/ج3/ص467) گل را بالا برد، دين را پايين آورد. «رَفَعَ الطِّينَ وَ وَضَعَ الدِّين» به چه قيمتي!
حسابدار در دنياي بانك و شركت و غرب و دانشگاه، حسابداري، رشتهي حسابداري حساب و كتاب ميكند. كار ندارد كه خودش هم قبول دارد يا نه؟ قرآن ميگويد: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ» (قيامت/14) در اسلام ميگويد: حسابرس بايد كارهاي خودش را هم حساب كند.
7- تفاوت ماليات اسلامي و ماليات عمومي
ماليات، زوري است. اسلام ميگويد: ماليات بايد با رضايت باشد. اگر كسي را به پايه بستند و پولهايش را درآوردند، اين خمس حساب نميشود. مثل جنبي كه هلش بدهند در اقيانوس اطلس. باز هم جنب است، بايد نيت غسل كند تا پاك شود.
ماليات را از او ميگيرند. اسلام مالياتش زكات و خمس است. بايد با دست خودش بدهد. ماليات را دولت ميآيد بررسي ميكند. خمس و زكات را خود انسان بررسي ميكند. ماليات را بايد به دولت داد، خمس و زكات را بايد به آدم عادل داد. مرجع عادل بيهوس! گيرنده چه كسي است؟ مجتهد عادل، دهنده چه كسي است؟ خودش، خودش را حساب كرده است. روي وجدان ديني است. دولت و زور بالاي سرش نيست.
ماليات را مردم هي سعي ميكنند كم كنند يا از آن فرار كنند. خمس را كه ميروي به آقا ميدهي، ميگويي: آقا اين خمس من، اين هم زكات من، ولي احتياطاً اين مبلغ را هم بگير، كه احياناً اگر چيزي از قلم افتاده من لقمههايي كه به بچههايم ميدهم حلال باشد. يعني خمس را تقاضا ميكني يك چيزي اضافه بگويي كه صد در صد حلال باشد. ماليات را تلاش ميكنيم كم شود، خمس را غير از واجب يك چيزي هم، فرق ميكند. اصلاً حسابداري دانشگاه بچه است. واقعاً حسابرسي دنيا پيش مكتب ما بچه است. نه حسابدارياش، روانشناسياش هم همينطور است. جامعهشناسياش هم همينطور است، حقوقش هم همينطور است. ما در قرآن 2700 نكتهي حقوقي را پيدا كرديم، وقتي براي اساتيد دانشگاه رشتهي حقوق گفتم، گفتند: بابا اينها در اصل حقوق بشر نيست. اصلاً در كتابهاي حقوقي نيست.
تكيهي محاسب بر باطن است ولي در حسابداري بر ظاهر است. در ظاهر ميگوييم جلوي كامپيوتر مينشينيم، چقدر پول آمد، چقدر پول رفت؟ وارد انبار شد؟ انبارداري، حسابداري، اينها همه ظواهر است. اما دين ميگويد: غير از رفت و برگشتها «كُنْتُ بَوَّابا» (بحارالانوار/ج32/ص477) دم انبار نميخواهد بايستي، در گوش خودت بايست، چه ميشنوي؟ امام كاظم فرمود: هر حرفي وارد مغزت ميشود، حرف هركسي را گوش ميدهي بندهي او و بردهي او هستي. شما كه پاي حرفهاي من نشستيد، اگر من حق بگويم، بندهي حق هستيد. اگر باطل بگويم، شما پاي حرف باطل نشستيد، بندهي باطل هستيد. «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَه» (كافي/ج6/ص434) كسي اگر به حرف گويندهاي دل بدهد بندهي او است. ببينيد پاي حرف چه كسي نشستي. اينطور نيست كه ما بتوانيم پاي هر حرفي بنشينيم. مجاز نيستيم. اين حرفهايي كه ميزنيم چرت و پرت است. من نميتوانم پاي حرف چرت و پرت بنشينم.
حسابرسي در دنيا حسابرسي بانك و پول و چك و سفته است. جنس و اموال و توليد و توزيع است. به ما گفتند: غير از آن بايد محاسب باشي، چه چيزي وارد مغزت شد؟ سوءظن پيدا شد. كينه در دلت پيدا شد، سريع بگو «لَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا» (حشر/10) همينطور كه ليوان را ميشويي خاك در آن نباشد، قلبت هم بايد كينهي مؤمن در آن… اسلام توجه به باطن هم دارد.
حسابدارها و شركتها و بانكها و بازار و همهي دنياي مادي، اينها همه براي زندگي است. اسلام غير از ظاهر زندگي، باطن را هم حساب كرده است. ميگويد: نيت تو خوب بود يا نه؟ حتي آدم صادق، صداقت دارد. حرفهايش راست است. قرآن ميگويد: هر صادقي هم ارزش ندارد. ممكن است راست ميگويد، اما براي خدا راست نميگويد. ميخواهد اعتبارش محفوظ بماند براي حفظ اعتبارش، ولذا قرآن يك آيه دارد، ميگويد: «لِيَسْئَلَ الصَّادِقينَ عَنْ صِدْقِهِم» (احزاب/8) روز قيامت به صادق ميگويند: ميدانم تو راست گفتي، اما هدفت از راست گفتن رضاي خدا نبود. سينه زدي، اما هدفت خدا نبود. پول خرج كردي، هدفت خدا نبود. حديث داريم روز قيامت يك عده ميگويند: قرآن خوانديم. ميگويند: خواندي، ميدانيم. خوش صدا هم بودي، اما هدفت خدا نبود. خواندي كه بگويند: فلاني قاري است. به خصوص اين قاريهايي كه يك خطرهايي هم وارد قاريها شده است.
قاريهاي ما افتخار ميكنند كه آيت الكرسي را با يك نفس ميخوانند. چه كسي گفت آيت الكرسي را با يك نفس بخواني؟ سورهي حمد را با يك نفس ميخواند. خوب بيخود با يك نفس ميخواني. پيغمبر با يك نفس خوانده، يا امامان، يا مراجع تقليد، اين چه افتخاري است كه من با يك نفس آيت الكرسي ميخوانم. خوب رويد يك لات را پيدا كنيد كه با يك نفس سه كيلو آبغوره سر ميكشد. خوب اين كمال است؟ با يك نفس قرآن خواندن يعني چه؟ اصلاً اسلام ميگويد: حمد را با يك نفس نخوان. ما چيزي را كه اسلام ميگويد نخوان، ميگوييم: بخوان، بعد هم پول هواپيماي دو سره ميدهيم از فلان كشور ميآوريم كه ايشان حمد را با يك نفس ميخواند. يعني پول ميدهيم، جمهوري اسلامي پول ميدهد به كسي كه خلاف دين عمل ميكند.
حساب اگر باشد حساب فكر، شما ضامن فكرت هم هستي. سوء ظن بردي. ضامن قلبت هم هستي، كينه داري. ضامن اخلاقت هم هستي. مينشينيم فوتبال را نگاه ميكنيم، خوب ببين. اما به قيمت اينكه نماز صبحمان هم قضا شود. عزاداري مي كنيم به قيمت اينكه نماز صبح ما قضا شود. چه چيزي را فداي چه چيز ميكنيم؟
يكي آمد نزد يكي از اولياي خدا گفت: استخاره كن براي تجارت. استخاره كرد و بد آمد. رفت و سود خوبي پيدا كرد. بعد آمد گفت: آقا ما عقيدهمان از تو سلب شد. گفت: چرا؟ گفت: استخاره كردم، بد آمد ولي رفتم خيلي هم خوب بود. آن ولي خدا اهل باطن بود. يك خرده فكر كرد، گفت: فلان روز در سفر نمازت قضا نشد. گفت: چرا. گفت: كل درآمدت به ارزش آن نماز نيست. چه دادي و چه گرفتي؟
پسر را خوشم ميآيد، خيلي خوش تيپ است. خانه دارد، حقوق هم دارد، سربازي هم رفته است. دخترم را به او ميدهم. بعد ميگويم: اي خاك بر سرم! اين نماز نميخواند. شراب هم ميخورد. اي بابا! كيلويي در پارك داماد پيدا ميكند. داماد كه كيلويي نيست. ديدم تيپش خوب است. داريم مواظب باشيد، دخترت را به چه كسي ميدهي و پسرت را به چه كسي ميدهي؟ به چه قيمتي؟ دروغ گفتي، ولي سود بردي ميارزيد؟ احتكار كردي، به خصوص در وقتهايي كه ما در تحريم هستيم، خوب بعضيها هم از اين تحريم آمريكا استفاده ميكنند. عملاً آمريكا ميخواهد ما را در فشار بگذارد، اين آقايي هم كه در ايران است و آمريكايي نيست در خط آمريكا قرار ميگيرد. يعني او هم به اين تحريم دامن ميزند. جنسش را انبار ميكند يا دوبله ميكند يا چه و چه…
خيلي خوب، مصرف ماليات چيست، مصرف خمس و زكات چيست؟ ماليات خرج چه ميشود؟ خمس و زكات خرج چه ميشود؟ خيلي فرق دارد. گيرندهاش محاسبهاش از طرف دولت است، او گيرندهاش وجدان خودش است. او با پاي خودش ميرود و آن را ميگيرند. او عادل ميگيرد، او را لازم نيست عادل بگيرد. او مصرفش معين است، او مصرفش معين نيست. او فقط ظاهر را ميبيند، او هم ظاهر را ميبيند و هم باطن را. او فقط توليد ميكند، ميگويد: بله توليد خوب بود، اما محيط زيست را خراب كرد. توليد خوب بود. اما بيانصافي كردي، بيرحمي كردي. بنابراين حساب در قرآن و روايات، با حساب در دانشگاهها خيلي فرق ميكند. حالا بنشينيم خودمان را حساب كنيم. من يك جلسهي ديگر راجع به حساب خودمان ميخواهم صحبت كنم. بنشينيم خودمان را حساب كنيم.
خدايا در حسابرسي توفيق بده آنگونه كه هست ما حسابمان غلط نباشد. چون گاهي وقتها يك حساب غلط، آدم برنامهريزي ميكند. ميگويد: اينقدر پول خرج ميكنم. رئيس جمهور ميشوم، شوراي شهر ميشوم، وكيل مجلس ميشوم، بعد اين را ميفروشم، اين را جاي آن ميكنم، از او وام ميگيرم. از او ستاد انتخاباتي درست ميكنم، مينشينند يك محاسباتي ميكنند، بعد هم يكباره همه هوا ميرود، «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» (حج/11). ما هم همينطور هستيم. آخوندي هم همينطور است. تاجر هم همينطور است. اگر كسي ميتواند داماد شود زود داماد شود. كسي ميتواند عروس شود… نه حالا بگذار دخترم ليسانس شود. ليسانس هم شد، بگذار فوق ليسانس شود. فوق ليسانس شد حتماً يك پروفسور سراغش ميآيد. پروفسور هم حتماً سفير اتريش ميشود. بعد هم كه اتريش رفت ما را هم به عنوان مادر شوهر و پدر شوهر به اتريش مهمان ميكند. همينطور ميبافد. بعد ميبيند دخترش فوق ليسانس شد و ديگر خواستگار ندارد. محاسبات غلط…
خدايا همه ما را از محاسبات غلط حفظ كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»