متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاریخ پخش 13/07/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
روز نيروي انتظامي را تبريك ميگويم. بحثي را تهيه كردم راجع به امنيت در قرآن. مربوط به نيروي انتظامي و ارتش و سپاه و بسيج، قرآن راجع به امنيت خيلي حرف دارد.
1- امنيت هم وزن خلقت است. قرآن يكجا ميگويد: چون شما را آفريدم عبادت كنيد، يكجا ميگويد: چون به شما امنيت دادم عبادت كنيد. يعني وزن امنيت، وزن كل آفرينش است. قرآن ميگويد: «اعْبُدُوا رَبَّكُم» (بقره/21) ميگوييم: چرا؟ ميگويد: «الَّذي خَلَقَكُم» چون شما را آفريده است. جاي ديگر قرآن ميگويد: «فَلْيَعْبُدُوا» (قريش/3) ميگوييم چرا؟ ميگويد: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قريش/4) اول قرآن ميگويد: عبادت به خاطر آفرينش، آخر قرآن ميگويد: عبادت به خاطر امنيت. معلوم ميشود وزن امنيت، وزن خلقت است. اين خيلي مهم است.
1- رابطه عبادت با امنيت
2- دعا براي امنيت؛ حضرت ابراهيم گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِنا» (بقره/126) آيهي قرآن است. خدايا مكه را منطقهاي امن قرار بده. اگر شهر امن شد به شهر امن ميشود قسم خورد. قرآن ميگويد: «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمينِ» (تين/3) اگر بلد امين شد، يعني اگر شهر امن شد، شهر امن مقدس است. قداستش به امنيت است.
3- به منطقهي امن ميتوان قسم خورد، ميتوان سوگند خورد.
4- تمام عبادات در سايهي امنيت است. چون قرآن ميفرمايد: «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/55) بعد از «أَمْناً» ميگويد: «يَعْبُدُونَني». كلمهي «يَعْبُدُونَني» بعد از امنيت است. «أَمْناً يَعْبُدُونَني» بنده كه در تلويزيون درس ميدهم، چون مملكت امن است. وگرنه ميترسم از خانه بيرون بيايم. البته من نميترسم چون كاشيها شجاع هستند. (خنده حضار) امنيت كه بود «يَعْبُدُونَني» هست.
2- تلاش پيامبران و اولياي خدا در برقراري امنيت
5- در قرآن از ذوالقرنين تجليل ميكند. ميگويد: ذوالقرنين هنرش اين بود كه وقتي مردم به او گفتند: يأجوج و مأجوج قلدر به ما حمله ميكنند، ميگويد غصه نخوريد. من براي شما امنيت ايجاد ميكنم. ارزش ذوالقرنين كه يك صفحه قرآن دربارهي او صحبت كرده، شاهكارش اين بود كه ايجاد امنيت كرد.
بعضيها تحقيق ميكند كه ذوالقرنين اسكندر بوده است، يا كوروش. ما خيلي وقتهايمان را صرف چيزي ميكنيم كه نه واجب است، نه مستحب است. نه نياز فرد است، نه نياز جامعه. حالا يا كوروش، يا اسكندر. مهم اين است كه چه كرد؟ ذوالقرنين چند هزار سال پيش، از آلياژ مس و آهن سد ساخت. چه سدي؟ «أَنْ يَظْهَرُوه» (كهف/97) نميشد از آن بالا رفت از بس بلند بود. چطور ساخت؟ «نَقْبا» (كهف/97) نميشد سوراخ كرد. هنر ذوالقرنين ايجاد امنيت بود.
6- امنيت به قدري ارزش دارد، كه دو تا پيغمبر عزيز عملگي و كارگري و بنايي مجاني ميكنند، موسي و خضر در يك قريهاي ديوار خرابهاي را ديدند، گفتند: بسازيم. نگفتند بانياش كيه؟ تأمين اعتبار نشده. فرمود: زير اين ديوار يك گنجي است براي يك آدم صالحي. اگر ما نسازيم. خاكها پس ميرود. گنج پيدا ميشود. ديگران ميبرند. ما بايد اين ديوار را بسازيم. اين بچه يتيمها بزرگ شوند. وصيت نامه پدرشان را بخوانند. آدرس گنج را پيدا كنند و گنج را بردارند. دو تا پيغمبر عملگي مجاني بدون تأمين اعتبار براي اينكه مال مردم به صاحبش برسد. يعني امنيت اينقدر ميارزد كه پيغمبر كارگري كند. آن هم پيغمبري مثل موسي، پيغمبري اولوالعزم.
7- امنيت حتي براي مرده؛ چرا گفتند: مردگان را دفن كن. براي اينكه شغالها و سگها سراغش نروند. براي اينكه بوي ميت فضا را آلوده نكند. حدود سه، چهار هزار حديث داريم براي خوردنيها. سركه، لوبيا، لپه، كاهو، هويج، اسفناج، كرفس، عدس، نخود، ماش، خرما، انگو، همه اينها كه ميگويم چيز است، در روايات است. خربزه، هندوانه، كدو، تك تك اينها رواياتشان آمده، حدود سه، چهار هزار حديث داريم كه چه بخور و چه نخور. همه براي اين است كه يك سلامتي در جامعه در جسم شما برقرار ميشود.
3- وظيفه حكومت در تأمين امنيت
8- اميرالمؤمنين فرمود: حكومت از عطسهي بز نزد من كمتر است. همان حكومتي كه سر رئيس جمهور شدنش، نمايندهي مجلس و شوراي شهر دعوا هست، حضرت امير فرمود: حكومت از ترشح عطسهي بز ارزشش كمتر است، الا اينكه من بتوانم در مملكت جلوي ظلم را بگيرم. يعني فلسفهي حكومت، امنيت است.
9- تمام حوزههاي علميه، براي امنيت فكري است. اگر حوزههاي علميه يا علما نباشند، يا در دين بدعت است يا تحريف. فرق بين بدعت و تحريف چيه؟ بدعت يعني چيزي را كه جزء دين نيست، در دين وارد ميكني. مثل يك ليوان آب كه در آن خاك ميريزي. يعني چيزي را كه جزء آب نيست در آب ميريزي. تحريف يعني چه؟ تحريف يعني مسير آب را عوض كنيم. به جاي اينكه آب را در دهان بريزي، در يقهات ميريزي. تحريف يعني مسير را عوض كردن. بدعت يعني اختلاط حق و باطل حوزههاي علميه براي جلوگيري از بدعت و تحريف در دين است و لذا ميگويند: اگر بدعتي پيدا شد، علما فرياد نكشيدند، لعنت خدا بر اينها. حوزههاي علميه براي اين است كه جلو تحريف و بدعت را بگيريم.
10- اولين وظيفهي انبياء ايجاد امنيت است. اولين كلمهاي كه موسي به فرعون گفت: «أَرْسِلْ مَعَنَا بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ» (شعرا/17) بني اسرائيل را آزاد كن. «وَ لا تُعَذِّبْهُم» (طه/47) چرا اينها را عذاب ميكني؟ چرا بني اسرائيل را شكنجه ميكني؟ شكنجه ممنوع! اولين پيام حضرت موسي امنيت است.
4- مشاركت همهي مردم در حفظ امنيت
11- امنيت حتي با غير مسلمانها، مسلمان و غير مسلمان، با هم شريك شويم براي حفظ امنيت. قبل از آنكه پيغمبر ما به پيغمبري برسد، چند نفر تصميم گرفتند كه اگر كسي در مكه مظلوم شد، از او دفاع كنند به نام «حلف الفضول». پيغمبر فرمود: من هم هستم. يعني پيغمبر با مشركين شريك شد براي ايجاد امنيت. مشركين چند تا شدند، گفتند: تصميم بگيريم اگر كسي مظلوم شد، از مظلوم دفاع كنيم. پيغمبر فرمود: «انا شريك». من هم با شما هستم. خيلي امنيت مهم است كه پيغمبر با مشرك شريك شود.
12- امنيت مخصوص انسانها نيست. حيوانها هم دنبال امنيت هستند. حضرت سليمان با لشگرش ميرفت، يك مورچه صحنه را ديد. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است و بعضيهايش را هم ميفهميد. «قالَتْ نَمْلَةٌ» يك مورچه گفت: «يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ» مورچهها در لانهها برويد. «لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ» سليمان و لشگرش، شما را له ميكنند، «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (نمل/18) متوجه هم نيستند. يعني احساس ناامني حتي در بين حيوان ها تا جايي كه يك حيوان هم نعره بكشد. اگر انساني براي ناامني نعره نكشد از مورچه پستتر است. چون مورچه وقتي احساس ناامني كرد، فرياد كشيد. چون همه شما به نحوي مدير هم هستيد براي شما هم بگويم. مدير خوب كسي است كه اگر زير دستش به او جسارت كرد، آن را قورت بدهد. مورچه به سليمان گفت: «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ». يكبار ديگر آيه را بخوانم. «قالَتْ نَمْلَةٌ» يك مورچه گفت. «يا أَيُّهَا النَّمْلُ» اي مورچهها! «ادْخُلُوا» داخل شويد، «مَساكِنَكُمْ» در لانهها برويد. «لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ» سليمان و لشگرش، شما را له ميكنند، «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» نميفهمند. مورچه ميگويد: نميفهمد «فَتَبَسَّم» (نمل/19) اما سليمان ميخندد.
يعني اگر يك كسي به ما جسارت كرد، شتر ديدي، نديدي يكوقت يك كسي به من ميگويد: مفت خور! ما كه مفت خور نيستيم. الآن در اين سن كه در آستانهي هفتاد سالگي هستم از يك دانشجو يا دبيرستاني بيشتر مطالعه ميكنم. حالا ميگويند، بگويند.
خدا لعنت كند رضاشاه را و بر عذابش بيفزايد. در ايوان طلاي حضرت رضا زن بيحجاب آورد. در ايوان طلاي حضرت رضا، اين را من از آيت الله صافي شنيدم. فرمود: رضاشاه زن لخت را، زن بيحجاب را در ايوان طلاي صحن آورد. هرچه زور داشت انجام داد. نشد! هفده بار قبر امام حسين را آب بستند. ميخواستند محو كنند. نشد!
5- سلام، رمز مسالمت و امنيت در جامعه
13- اصلاً ما در اسلام، تابلويمان سلام است. سلام يعني سلامتي. يعني امنيت، وقتي شما ميگويي: سلام عليكم! يعني چه؟ يعني سلامتي همهجانبه از طرف من، يعني تو در اماني، از من هيچ دغدغه نيست. آرم ما سلام است. 46 آيه راجع به سلام در قرآن داريم. سلام كلام خداست. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ» (يس/58) شعار فرشتههاست. «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُم» (زمر/73) كلام اهل بهشت «قيلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26)
من روز نيروي انتظامي را تبريك ميگويم و خواهش ميكنم ادبي كه ميدهيد و دست را بالا ميبريد، سلام هم يادتان نرود. بلژيك هم ادب ميدهد. اتريش هم ادب ميدهد. ما كه نميخواستيم بلژيك باشيم.46 آيه قرآن براي سلام است. سلام بدهيم، دست را هم بالا ببريم. سلام شعار ماست.
امنيت نشانهي چيست؟ 1- اقتدار، كشور نا امن، شهر ناامن پيداست حكومت سر جايش نيست. نشانهي اقتدار، نشانهي اعتماد، وقتي امنيت هست مردم ميآيند سرمايه گذاري ميكنند. اعتماد مردم! امنيت نشان دهندهي نظم است. نشان دهندهي قانون گرايي. نشان دهندهي كنترل جرائم.
6- امنيت آبروي مردم، مهمتر از امنيت مال
امنيت انواعي دارد. امنيت عِرضي، آبروي مردم بايد در امان باشد. من يك چيزي را قبلاً هم در تلويزيون گفتم، يكبار ديگر بگويم. چون خيليها ممكن است آن زمان پاي تلويزيون نبودند. چهار گونه تجاوز داريم، تجاوز به مال: دزدي، به جان: چاقو كشي و ترور. به ناموس: زنا، به آبرو: غيبت. مال، جان، ناموس، آبرو. بيشترين تجاوز كدامها است. با هم بگوييد… تجاوز به آبرو! و هنوز در دنيا قانوني براي حفظ آبرو نداريم. يعني هيچ جاي كرهي زمين شما نميتواني دادگستري بروي بگويي كه ايشان غيبت كرده و آبروي من را ريخته است. بيشترين تجاوز، تجاوز به آبرو است، تمام دكترهاي حقوق، شرق و غرب همه با هم خواب هستند. در بيشترين تجاوز ما قانون نداريم. اسلام همه رقم تجاوز را حرام كرده است. حتي شما حق نداري به كارگر شهرداري، بگويي: آشغالي. آشغالي يعني چه؟ او آشغالها را ميبرد. يك اسمي براي اينها درست كنيم كه كرامتشان محفوظ بماند. اگر آنها نباشند همه ما نابود هستيم. يك هفته زبالههاي تهران بيرون نرود. بعد ميگوييم: نقش اين كارگرها چيست. من خودم الآن پشت دوربين اقرار ميكنم كه شرمنده اينها هستم. چون 34 سال است كه ما تقريباً تهران آمديم، هر روز اينها كوچه ما را تميز ميكنند، ولي من هنوز حمد و سورهي اين را درست نكردم. نگفتم: بيا تو يك چاي بخور. مشكلت چيست؟ بچهات چطور است؟ بچههايت لباس دارند، درس ميخوانند؟ چه مشكلي داري؟ او 34 سال به من خدمت كرد، من 34 دقيقه به او خدمت نكردم. ما خواص گرفتار اين عوام خواهيم بود. شوخي هم ندارم. تكرار ميكنم، خواص گير اين عوام هستيم.
دكتر ما بايد ماهي يكبار به روستايش برود. آخوند بايد ماهي يك شب، دو شب به روستايش برود. آخوندها و دكترها، و مهندسها و تجاري كه روستاي خودشان نميروند، اينها روز قيامت جواب بايد بدهند كه روستايي بگويد: آقاي قرائتي عمامه تو از پنبه است و پنبه توليد من كشاورز است. كفش تو چرم است، پوست گاو است، دامداري هم براي من است. تو حجت الاسلام از مخ تا پا به اين روستايي بدهكار هستي. چرا ماهي يكبار روستا نرفتي. من چه بگويم؟ والله جواب ندارم. شما هم نميدانم احتمالاً جواب نداريد. شما هم مثل من هستيد. (خنده حضار) خوب بله ديگر شما هم كه از آسمان نيفتاديد. كلنا ملا قلي!
من اصرار دارم اين را تكرار كنم، پزشكها، طلاب، تجار، اگر ماهي يك شب به روستايشان بروند بسياري از مشكلات روستا حل ميشود. چه روستايي است كه چهارتا از آنها نيامدند شهر پولدار شوند. همين پولدارها بروند. اشكال دارد بگوييم: هر فاميل يك مسجد! در هر فاميلي نصفشان مستضعف هستند. 25 درصدشان هم بخور و نمير، يك آب باريكي دارند، يك 5 درصد و 10 درصدي وضعشان خوب است. همان فاميل، 10 درصد جمع شوند بگوييم: آقا همه نفري 5 ميليون بدهيم، ده تا 5 ميليون، 50 ميليون يك جايي كه مسجد ندارد، يك مسجد 50 ميليوني بسازيم.
در خود تهران، بگذاريد هرجا احساس وظيفه ميكنم بگويم. يك عده خوششان ميآيد «الْحَمْدُ لِلَّه»، يك عده خوششان نميآيد، «اللَّهُ أَكْبَر»! ما الآن در تهران، اصفهانيهاي مقيم تهران، شهميرزاديها، كاشانيها، نميدانم بندر عباسيها، از همه شهرهاي ايران، تهران آمدند. بعضيهايشان هم وضعشان خوب است. همينها جمع شوند، همينها جمع شوند و بگويند: ما كه معمولي بوديم، يا فقير بوديم تهران آمديم وضع ما خوب شده است. بياييم يك مسجد در روستاي محلهمان بسازيم. هر فاميلي يك مسجد، هر شهري، چهارصد تا شهر داريم. پولدارهاي هر شهري كه در تهران هستند يك جلسه بگيرند. مثلاً محلاتيهاي مقيم تهران، نميدانم سمنانيهاي مقيم تهران، جمع شوند يك مسجد آنجا بسازند، آنوقت ميدانيد 500 تا شهر داريم 500 تا مسجد اضافه ميشود. هيچ فشاري هم به كسي نميآيد. منتظر اوقاف نباشيد، گفتند: دويست ميليارد براي مسجد ميدهيم، يك قران هم ندادند. دويست ميليارد تصويب شد و يكي هم عمل نشد. منتظر دولت نباشيد، منتظر اوقاف نباشيد.
مگر خانهي خودتان را دولت ساخت؟ همينطور كه خانهي خودتان 50 متر است، يك متر هم براي مسجد بدهيد. هركسي خانهاش هر متري هست، يك متر هم براي مسجد بدهد. خانهي من نود متر است، پول يك متر هم براي مسجد ميدهم. نگذاريد بعد از 34 سال در تهران بزرگ، جاهايي داشته باشيم كه سه، چهار كيلومتر راه است و مسجد ندارند. در تهران، البته بعضي از مناطقش پر مسجد است.
همه بسيج شوند جلوي ناامني را بگيرند. قرآن ميگويد: «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» (حجرات/9) اگر يك قبيلهاي تجاوز كرد، همه شما بسيج شويد، «فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي» عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّه» همهي امتها جمع شوند، يكوقت چند تا رئيس جمهور خدمت امام آمدند، زمان جنگ. امام فرمود: شما رئيس جمهور هستيد، مسلمان هستيد. رئيس جمهور كشور اسلامي هستيد. خوب اگر شما مسلمان هستيد، قرآن به شما گفته: حالا كه صدام به ما حمله كرده است، همهي بلاد اسلامي بايد شريك شويد و كمك ايران كنيد. حالا آمدهايد كه صلح كنيد.
آدم گاهي وقتها ميفهمد كه واقعاً نماز بيولايت قبول نيست، الآن لمس ميكنيم. به پيغمبر ما جسارت شد، اما ساكتترين مناطق مكه و مدينه است. با آنكه پيغمبر در مكه متولد شد، در مدينه تشكيل حكومت داد. يعني ساكنان شهر پيغمبر خفه شدند. چرا؟ به خاطر حكومتش. سياههاي آفريقا حركت كردند. اما مردم مكه و مدينه خفه شدند.
امنيت مالي: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ» (مائده/38) چهارتا انگشتش را قطع كنيد. تازه آنجايي هم كه قانون را حقوقدانها تصويب كردند، خيلي ما جلوتر از فرانسه هستيم. خيلي جلوتر از اروپا هستيم. نميدانم چند تا دانشجو الآن پاي حرفهاي من است. چند تا استاد دانشگاه حقوقدان اينجا هستند. اساتيد دانشگاه اگر حقوق دان هستيد، كه يك عده هستيد. به شما بگويم در كشورهاي مترقي ميگويند: قانون بايد تصويب شود تا مجرم كيفر شود. اسلام ميگويد: هم بايد تصويب شود، هم بايد قانون تصويب شده به گوش مجرم برسد. ممكن است قانون تصويب شده ولي مجرم خبر از قانون ندارد. يعني ما يك قدم از كل دنيا جلوتر هستيم. دنيا ميگويد: قانون تصويب شده را اجرا كنيد، اسلام ميگويد: قانون تصويب شده به گوش رسيده را. او ميگويد: قانون صادر، ما ميگوييم: قانون صادر و واصل كه به گوش هم رسيده باشد. ما خيلي جلوتر هستيم. در همه چيز از همه دنيا جلوتر هستيم. هركس شك دارد در اسلامشناسي خودش شك كند. يكبار ديگر اين جمله را بگويم. ما در همه چيز از همه جلوتر هستيم. آنجايي كه عقب هستيم در مسلمان بودن خودمان شك كنيم.
شما يك مقايسه بين اذان و ناقوس كن. شعار ما اذان است. شعار مسيحيان ناقوس است. اين دو صدا را با هم مقايسه كن. اذان چه ميگويد؟ «اللَّهُ أَكْبَر»! آخرش هم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «اللَّهُ أَكْبَر»، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بين دو تا الله يك دوره تفكرات اسلامي است. ناقوس چه پيامي دارد؟ مثل زنگهاي ساعت دلنگ دلنگ، چه پيامي دارد؟ ما آنكه داد ميزنيم و فرياد ميزنيم و روي منار و پشت بام ميگوييم، يك دوره تفكر اسلامي است، اما اين دلنگ و دلنگ چه پيامي دارد؟ شبيه زنگ ساعت است. چه چيز ما امتياز ندارد؟ ما اسلام را نميشناسيم.
7- كيفر سخت تهمت به پاكان
اگر كسي به زن پاكدامني نسبت زنا داد. به زن پاكي گفت: اين دختر رفيق دارد. اين دختر با فلاني است. اين زن با فلاني است. يا بايد چهار تا شاهد عادل زنا را ثابت كنند. يا اگر سه تا شاهد عادل آورد، قرآن ميگويد: «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً» (نور/4) به هر عادلي هشتاد ضربه شلاق بزنيد. 240 شلاق به عادلها بزن، كه چرا اين عادلها نسبت زنا داد؟ يا چهار تا شاهد بياور، يا اگر سه تا شاهد هستند، سه نفر شلاق ميخورند. كدام مكتب براي آبرو يك چنين مصوبهاي دارد؟
امنيت آگاهانه؛ آخر گاهي وقتها امنيت هست اما مردم خفه شدند. ميگويند: بله، «الْحَمْدُ لِلَّه» عربستان امن است. «الْحَمْدُ لِلَّه» اندونزي امن است. «الْحَمْدُ لِلَّه» نميدانم كجا… ساكت ارزش ندارد. سكون ارزش دارد، نه سكوت. فرق است بين سكون و سكوت! ببينيد يك مثال بزنم. يك بچه را، طلا از او مي گيري، يك آدامس به او ميدهي. بچه تو را ميبوسد. طلايش را با يك آدامس به تو ميدهد، بعد هم از شما راضي است. اين ساكت است، چون سكوت اين بچه از جهل اوست. اگر بچه نرخ طلا را ندانست، طلا را با يك آدامس عوض كرد، نبايد گفت: اين ساكت شد. سكوت براساس جهل ارزش ندارد. يكجا مملكت امن است. اما امنيت از احمقي كه ارزش ندارد. امنيت براساس آگاهي. به شما بگويند: بزن، ميزني. چرا؟ چون يك مجتهد عادل گفته است. صدام ميگفت: بزن. ارتش نيروي مسلح عراق هم ميزد. چرا؟ چون سردار هوس كرد، قهرمان عرب سردار قادسيه شود. يكي به خاطر فرمان هوس، خيلي مهم است. روي كرهي زمين يك گوشه، فقط يك گوشه از كرهي زمين فرماندهي كل قوايش عادل است. تمام كرهي زمين فرماندهي كل قوايش فاسق هستند. اين براي ما افتخار است. روي هوس نميگويد. مسألهي مهمي است كه روي هوس بگويد يا نگويد.
خوب تجليل از قواي مسلح… يكي هم تذكرات به قواي مسلح. تجليلش را بگويم، تذكراتش را نميدانم خواهم رسيد يا نه.
8- شجاعت در برابر دشمن، ايستادگي در برابر غرايز
1- اول شجاعت؛ قرآن از شجاعت ميگويد كه «لا يَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) از هيچكس نترسيد، حتي به ما آخوندها ميگويد: اگر ترسو هستيد، حق تبليغ نداري. آيهاش اين است. «يُبَلِّغُونَ» تبليغ ميكنند، «وَ لا يَخْشَوْنَ» (احزاب/39) قرآن شجاعت را براي آخوند هم گفته است. گفته: كسي بايد اهل تبليغ باشد كه حرفش را بزند و نترسد. رودروايسي نكنيد. براي مبلغ «يُبَلِّغُونَ … وَ لا يَخْشَوْنَ» براي مجاهد «يُجاهِدُونَ … وَ لا يَخافُونلَوْمَةَ لائِم» (مائده/54) نترسيد!
ميگفتند: دشمن زياد است. «فَاخْشَوْهُمْ» بترسيد، «فَزادَهُمْ إيمانا» (آلعمران/173) ميگفتند: نه، ما نميترسيم. بايد شجاعت داشته باشيم.
2- بايد جلوي شكم را گرفت. طالوت به لشكرش گفت: داريم ميرويم جبهه، يك نهر آبي است نخوريد. اگر خيلي عطش داريد يك لبي تر كنيد اما سر به آب نگذاريد. قرآن ميگويد: به آب رسيدند نتوانستند جلوي شكمشان را بگيرند. «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلا» (بقره/249) همه از دم خوردند.
گاهي ممكن است نيروي انتظامي يكجايي بايستد گرسنه شوند و طرف هم ساندويچش بدهد. ساندويچ را ميگيرد و ميخورد، بعد تمام آشغالهايش را در جوي آب ميريزد. حالا چون ايشان ساندويچ خورده ديگر… دو تا كوك داريم. اگر كوك به جيبمان زديم، گفتيم: آقا در جيب ما پول رشوه نميرود. اگر كوك به جيبت زدي، زبانت باز است. اگر در جيب را باز كردي، كوك بايد به لبت بخورد. ديگر خيلي از حرفها را نميتواني بزني. يك ساندويچ به تو داده است.
يك وقت هم من به فرمانده نيروي انتظامي عرض كردم حالا به نظرم به معاون جانشينش بود يا خودش، يادم نيست. لب چهار راه ايستادم، يكي از اين افسران جوان آمد گفت: حاج آقا، چند دقيقه ميتواني روي پا بايستي؟ گفتم: من پايم درد ميكند. من نيم ساعت! گفت: به ما گفتند: دوازده ساعت اينجا بايست، و هيچ ارفاقي نيست. آخر ديگر اصلاً ميتواني دوازده سعت روي پا بايستي؟ يك برنامه بايد يك طوري باشد كه اينها هم زجر نكشند. حقوق اينها را اول وقت بدهيد. به زن و بچه اينها بايد برسيد.
بالاخره عروس دلش ميخواهد سال تحويل پيش شوهرش، سر سفرهي هفت سين باشد. عيد هم كه شروع كار شماست، اصلاً كار شماست. عيد و عزا ندارد. عيد و عزا ندارد. در عاشورا وقتي همه تعطيل هستند شما سر كار هستي. بالاخره اين زنها بخشي از عمرشان، ولذا بايد يك كاري هم، يك خدمتي، يك محبتي به خانمها شود. البته شايد هم ميشود. اگر ميشود كه چه بهتر!
رضاشاه بازديد از پادگان رفت. دم سربازخانه سرباز ادب داد. گفت: غذا چيه؟ گفت: قربان آبگوشته! رفت سر قابلمه بلند كرد ديد، پلو است. گفت: پسر اينكه پلو است. گفت: قربان چه بهتر! (خنده حضار)
حالا اگر هست كه قربان چه بهتر… اگر هست كه قربان… چه بهتر. اگر نيست اين زنهايي كه شوهرشان لب مرز است، به هر حال وقت حساس. خانم درد زايمان دارد، شوهرش در بيابانها پست ميدهد. حالا خدا كند خانم خودم جلوي تلويزيون نباشد. چون من هم وضع حمل خانمم بود، كلاسم هم در شهرستان بود. خانم را زايشگاه فرستاديم. فرستادند، خودم هم او را نبردم. تهران بود و من هم سراغ كلاسداريام رفتم. هنوز به من ميگويد. ميگويد: من پايم دم مرگ بود، رفتي پاي تخته سياه بچهها. حضرت عباسي يك قران هم پول در آن نبود. حضرت عباسي، يك ريال پول در آن نبود. نگوييد آقا حرص داشتي براي پول رفتي. چهار سال يك قران، يك ريال پول نبود. ولي عشق داشتم براي بچهها.
دكتر بهشتي منزل ما در زمان شاه آمد. گفت: من ميخواهم از تو يك قولي بگيرم. گفتم: چه قولي؟ گفت: قول بدهي تا آخر عمر از تخته سياه دست برنداري. چون من پيشبيني ميكنم كه تو را يكجايي ببرم و يك مسؤوليتي به تو بدهم. بالاخره امام جمعه، قاضي، وكيل، وزير، يك چيزي شوي. گفتم: چشم. اين تخته سياه ما بركت آقاي مطهري و آقاي بهشتي است. مطهري ما را در تلويزيون برد. بهشتي هم قول گرفت كه از اين تخته سياه جدا نشوم. به ما گفتند: اگر قرائتي مرد، قبرش را گشاد بگيريد. گفتيم: چرا؟ گفتند: يك تخته سياه در قبرش هست، تا نكير و منكر گفتند: من ربك؟ اين ميخواهد روي تخته سياه بنويسد. (خنده حضار) بنابراين قبرش هم بايد جاي تخته سياه داشته باشد.
خوب حرفهايم تمام نشد. باشد… من به عنوان يكي از اين هفتاد و چند ميليون ايراني، از نيروهاي مسلح عموماً و از نيروي انتظامي خصوصاً، از تمام كساني كه بر گردن من حق دارند تشكر ميكنم و دست تك تك آنها را ميبوسم. «إِنْ شاءَ اللَّه» هم در اين حرفم صادق هستم. «إِنْ شاءَ اللَّه…»
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»