متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاریخ پخش 1391/7/6
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندگان عزيز بحث را شب تولد امام رضا(ع) ميبينند. چند مطلب بگويم. يكي اينكه زيارت امام رضا ثوابش از زيارت امام حسين بيشتر است. دليلش اين است كه امام حسين را چهار اماميها و شش اماميها و زيديه و اينها هم زيارت ميكنند، اما امام رضا را دوازده اماميها زيارت ميكنند.
1- توحيد، قلعهي محكم عقيده و عمل
يك جملهاي را امام رضا گفته كه ما از آن ساده رد ميشويم. امام رضا وقتي ميخواست از مدينه به مرو برود، در مسير راهش به نيشابور رسيد. مردم نيشابور جمع شدند و گفتند: جملهاي به يادگاري براي ما بگو. جملهي معروفي است. حضرت فرمود: «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» (بحارالانوار/ج3/ص7) حصن يعني قلعه. توحيد قلعه است. يعني چه؟ يعني اگر كارهايتان را براي خدا انجام دهيد در قلعه ميماند و ذخيرهي قيامت شما ميشود. كارهايتان را براي رضايت رئيس جمهور انجام بدهيد، رئيس جمهور هشت سال به هشت سال عوض ميشود. تاجر ورشكست ميشود. خوشگل زشت ميشود. همهچيز پاييز و بهار دارد، زمستان و تابستان دارد، آمد و نيامد دارد. آن چيزي كه ماندگار است، خداست. به ماندگار وصل شويد. به پرچم آمريكا توكل نكن كه كشتيات حركت كند. «تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوت» (فرقان/58) رئيس جمهور آمريكا، «يموت» ميخواهي وصل شوي، به يك ماندگار بند شو. نه به يك يكبار مصرف و يك سال مصرف و پنج سال مصرف. توحيد قلعه است… من بارها اين مثل را زدم.
تخم مرغي را كه ما رنگ ميكنيم با آب دهان پاك ميشود. اما دم طاووسي را كه خدا رنگ كرده، شيلنگ هم بگيري پاك نميشود. چون آن را خدا رنگ كرده است. «صِبْغَةَ اللَّهِ» (بقره/138) «صِبْغَةَ» يعني رنگآميزي الهي. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة» (بقره/138) چه كسي بهتر از خدا در رنگآميزي. امام رضا فرمود: توحيد قلعهي محكم است. بعد فرمود: «فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» (بحارالانوار/ج3/ص7) من اينجا يك نكتهي لطيفي بگويم.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» سه حرف بيشتر نيست. «ل، الف، ه» در جملهي «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» حرف چهارم پيدا نميشود. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» كلمهاي است كه لب تكان نميخورد. يعني اگر آدم در يك جلسه خواست ذكر خدا را بگويد و مردم هم نفهمند كه اين مشغول ذكر است. شما نگاه به لب من كنيد. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ذكر خفي است. حقيقت توحيد قلعه است. قلعهي الهي است. خدايي شويد تا ماندگار شويد.
بختيار، آخرهاي عمرش ميگفت: علت اينكه مردم امام، امام ميكنند، چون چهارده سال است امام را نديدند. امام ايران بيايد او را ميبينند، عطششان ميگذرد. فكر ميكرد علاقه مردم به امام مثل علاقه به كشمش است كه آدم يك سيرش را بخورد، پس ميزند. نميدانست كه علاقهي مردم به امام خدايي است. با پنج ميليون استقبال ميروند و ده ميليون تشييع جنازه ميكنند.
2- پذيرش امام معصوم، شرط توحيد
بعد امام رضا فرمود: «بِشُرُوطِهَا» (بحارالانوار/ج3/ص7) يعني توحيد شرط دارد. بعد فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نكتهاي كه ميخواهم بگويم، تا اينجا را شنيده بوديد. اينكه براي شما تازگي دارد اين است كه نفرمود: «و الامام من شروطها» نگفت: امامت شرط توحيد است. فرمود: «انا» يعني امام زنده. آنچه مهم است امام زنده است.
حديث داريم كه پيغمبر فرمود: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» قرآن و اهل بيت من «لَنْ يَفْتَرِقَا» (كافي/ج2/ص414) هرگز جدا نميشوند. پس حالا كه قرآن هست بايد امام زمان هم باشد. پيغمبر فرمود: بين قرآن و اهل بيت آني جدايي نيست. الآن كه قرآن هست، بايد امام زمان هم باشد. توحيد كه هست، شرط از مشروط جدا نميشود. مثلاً ميگوييم: وضو شرط نماز است. يعني نماز بيوضو نميشود. امام رضا فرمود: شرط توحيد امام زنده است. مثل اينكه ميگوييم: وضو شرط نماز است. يعني نماز بيوضو غلط است. امام زنده شرط توحيد است. يعني اگر ايمان به امام زنده نباشد، توحيد ناقص است.
تا اينجا كه آمديم يك چيز ديگر هم بگويم. مشابه اين حديث براي حضرت امير هم هست كه «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» (بحارالانوار/ج39/ص246) از اين دو حديث شما چه ميفهميد؟ توحيد قلعهي خداست، ولايت اميرالمؤمنين قلعهي خداست. هركس در اين دو قلعه برود بيمه است. تعبيرها يكي است. «حِصني، حِصني»، «دَخَل، دَخَل»، «حِصْنِي، حِصْنِي»، «أَمِنَ مِنْ عَذَابِي، أَمِنَ مِنْ عَذَابِي». يك مثالي بزنم.
اگر پزشك گفت: اين قرص را بخوري خوب ميشوي. بعد گفت: اين آمپول را هم بزني خوب ميشوي. بيمار چه ميفهمد؟ معلوم ميشود تركيبات شيميايي قرص و آمپول يكي است. چون ميگويد: قرص را بخوري خوب ميشوي، آمپول هم بزني خوب ميشوي. معلوم ميشود تركيباتش يكي است. توحيد «حصني»، «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي»، معلوم ميشود روح توحيد و امامت يكي است. اگر گفتند: هردو «حِصْنِي» هر دو «امن»، پس پيداست يك حقيقت است. منتهي يكي خالق است، و يكي مخلوق. ما علي اللهي نيستيم.
3- وليعهدي اجباري امام رضا عليهالسلام
حالا يك استفاده سياسي كنيم. امام رضا را به مرو بردند و گفتند: بايد وليعهد شوي. الزامي است و اجباري است. حالا چرا امام رضا را وليعهد كردند؟ دلايل زيادي داشتند. 1- ميخواستند شريك جرم پيدا كنند. بگويند: او هم بود. اگر مأمون غلط كرد، وليعهدش امام رضا است، او چرا ساكت شد؟ ميخواستند اگر يك گروهي يك جايي قيام كردند بگويند: خفه شو! وقتي يك آخوندي در يك ماشين نشسته، هر آهنگي بزنند، كسي خواست چيزي بگويد، ميگويند به تو چه آقا نشسته. اگر نهي از منكر است شيخ نهي از منكر كند. ميخواستند هرجاي كشور قيامي شد عليه بني عباس، بگويند: به تو چه! خود امام رضا در پايتخت است. امام رضا وليعهد است، تو ميگويي: مأمون طاغوت است. ميخواستند غلطي كه بابايش كرد، كه هارونالرشيد امام كاظم را كشت، عيبهاي پدرش را هم رفو كند. ميخواست دل ايرانيها را هم بدست بياورد. چون ايرانيها با اهل بيت بودند. با چند هدف او را نشانديم. سياهكاري پدرمان را پاك ميكنيم. محبوبيتمان را نزد ايرانيها تثبيت ميكنيم. شريك جرم پيدا ميكنيم. اگر كسي خواست قيام كند به او ميگوييم به تو چه؟ آقا در پايتخت هست. پنجم: قداست امام را بشكنيم. بگويند اهل بيت زاهد نيستند. آب نديدند، وگرنه شناگر ماهري هستند. وقتي نگاه به وليعهدي كردند، دو دستي قبول كردند. ميخواستند بگويند آن قديسي هم كه ميگوييد، مقدس نيستند. به پست رسيدند، وليعهد مأمون شدند. از اين نقشهها داشت.
امام رضا از اول قبول نميكرد. اما وقتي خواست قبول كند، گفت به شرطي كه در هيچ كار عزل و نصبي دخالت نميكند. به شرطي كه دخالت نكنم، اينجا فرمود: من شرط توحيدم. آنجا گفت: به شرطي قبول ميكنم وليعهدي را كه بند به تو نباشم. مؤيد تو نباشم. من از توحيد جدا نميشوم چون شرط توحيد هستم. من از مأمون جدا ميشوم. اين دو را كنار هم بگذاري چه ميشود؟ يعني نظام مأمون نظام توحيدي نيست. امام رضا يكجا فرمود: من از توحيد جدا نميشوم. يكجا گفت: من از مأمون جدا ميشوم. يعني چه؟ يعني نظام هارون، نظام توحيدي نيست. آنها را جمع و تفريق كني، اين درميآيد.
4- معرفت، مودت و اطاعت از امام معصوم عليهالسلام
تولد امام رضا (ع) را به همه تبريك ميگويم. راجع به امامت سه جمله بيشتر در اسلام نيست. 1- معرفت 2- مودت 3- اطاعت. بعضي خودشيريني ميكنند، ميگويند ما ذوب در ولايت شديم. نميخواهد ذوب شوي، اطاعت كن! خيليها حرف كه ميزنند ميگويند: من ذوب در ولايت شدم، دروغ هم ميگويند.
مقام معظم رهبري ميفرمود: امام به من فرمود. آن زمان مقام معظم رهبري رئيس جمهور بود. ميگفت: زماني كه من رئيس جمهور بودم، امام به من فرمود: به مسؤولين مملكتي بگوييد، هر كدام حج واجب نداريد، مكه نرويد، جبهه برويد. ايامي كه ميخواهيد حج مستحب انجام بدهيد، برويد با بچههاي رزمنده باشيد. ايشان ميفرمود: به همه مسؤولين گفتم، هيچكس گوش نداد. همه مكه رفتند. حرف هم كه ميزنند، ميگويند: ما ذوب در ولايت هستيم. شما نميخواهد ذوب شويد. اطاعت كن بس است. معرفت، مودت، اطاعت. خيليها هم راه سير و سلوك را ميپرسند. يك كتاب بخوانم كه به خدا نزديك شوم. هر روز ما از اين تلفنها و ملاقاتها داريم. چه كنيم امام زمان را ملاقات كنم… گفتم: نميخواهد امام زمان را ببيني. امام زمان گفته: من كه نيستم، مجتهد عادل بيهوس! واجبات را انجام بده. حرامها را هم ترك كن. سير و سلوك در همين است. دنبال چيز ديگر نگرد.
اويس قرني اصلاً پيغمبر را نديد. از اولياي خدا شد. و آدمهايي صبح تا شام نزد پيغمبر بودند، از جنايتكارها بودند. ديدن امام البته يك ارزش است. اما اينكه ما چهل شب جمعه برويم جمكران امام زمان را ببينيم، يك شب جمعه نمازت را درست ميكردي. يك شب جمعه، احكام واجب را ياد ميگرفتي، يك شب جمعه به هركس ظلم كردي عذرخواهي ميكردي. يك شب جمعه ميرفتي بچههاي فاميل را ميديدي. بگذريم كه بعضي از اين عرفا حقهباز هستند. امروز دعوتي از من شد براي يك مجمعي كه دانشجويان فعال كشورهاي دنيا كه ايران آمدند، گفتند: ميخواهيم فلاني را دعوت كنيم. گفتم: آقا نكنيد حقهباز است. من اين كلمهي حقهباز را به جايي نميگويم. توجه دارم، گفتند: چطور؟ گفتم: اين بنده خدا چند تا شماره موبايل گرفته پخش كرده در زنها. زنها پيش او استخاره ميكنند، اخيراً بعضي از مردها هم استخاره ميكنند. ميگويد: قرآن را باز كن. آيه اول سمت راست. آيهي دوم، آيهي آخر سمت چپ. صفحهي اول، اولين آيه، صفحه دوم روبرويش آخرين آيه. بخوان! ميخواند. آنوقت شروع ميكند به اظهار نظر.
دختر خود من به او زنگ زد. منتهي نگفت: من دختر آقاي قرائتي هستم. گفت: آقا يك استخاره. گفت: قرآن را بخوان. گفت: باشد. گفت: سمت راست آيهي اول. خواند! گفت سمت چپ آيه خواند. بعد گفت: شما چند سالي ازدواجت عقب ميافتد. ناراحت نشو! بعد هم كه ازدواج كردي چند سالي بچهدار نميشوي. باز هم ناراحت نشو. دختر من دو تا بچههايش دانشگاه هستند. 24 سال پيش ازدواج كرده.
من او را در سفر كربلا ديدم. گفتم: چرا اينقدر حقهبازي ميكني؟ يك لقمهي نان ميخواهي. خدا به سگهاي ولگرد هم روزي ميدهد. به سوسكهاي سوراخها روزي ميدهد. چه دليلي دارد از قرآن و حديث اين رقمي نان بخوريم؟ نهنگ در دريا ماهيها را ميخورد. جرم ماهيها در لاي دندانش ميرود. ميخواهد مسواك كند. نهنگ روي آب ميآيد و دهانش را باز ميكند. پرندهاي است اندازهي كبوتر، دو شاخ دارد. يكي پايين و يكي بالا. مثل كلنگ دو سر. ميآيد در دهان اين مينشيند. جرمهاي لاي دندان نهنگ را ميخورد. نهنگ ميخواهد او را ببلعد، چون شاخك دارد در كف دهانش فرو ميرود. دهانش را باز ميگذارد. هم دندانهاي او مسواك ميشود و هم شكم او پر ميشود. خدا، خدايي است كه رزق پرندهي هوا را لاي دندان نهنگ دريا ميگذارد. چه دليلي دارد اينقدر حقهبازي ميكنيد؟ تمام عرفايي كه از راه فقه به عرفان رسيدند روي چشم! تمام كساني كه با خواب و شعر و چله و ذكر و ورد و… از مسير فقاهت به عرفان نرسيدند، اينها را ما مأمور نيستيم به حرفشان گوش بدهيم. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» يعني امام زنده. مرجع هم بايد يك مرجع زندهاي باشد. اينكه ميگويند: تقليد بايد از مجتهد حي باشد، يعني اگر هم مجتهد و مرجع از دنيا رفت بايد به مرجع زنده رجوع كني بايد هميشه امام حي در جريان باشد كه چه شرايطي است. ممكن است در يك شرايط زمينهها عوض شود.
5- نقش امام معصوم در شيوه حكومت
زمان اميرالمؤمنين پول براي فقرا كم آمد. حضرت علي به اسبها زكات بست. صاحبان اسبها راهپيمايي راه انداختند، كه چرا زكات بر شتر و گوسفند و گاو است. اسب كه زكات ندارد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: من امام زنده هستم. امام زنده ميفهمد الآن وضع جامعه چطور است. هركس اسب دارد يك مقدار بدهد. ماليات را اضافه كرد. از طرفي زمان امام كاظم ميرفتند به دست امام پول برسانند، ساواك بني عباس اينها را ميگرفت. فرمود: امسال خمس را بخشيدم. اصلاً هيچكس خمس به من ندهد. خمس حلال! امام كاظم كه شهيد شد، امام رضا امام شد. مردم فارس طوماري نوشتند كه پدر شما خمس را بخشيد، خواهش ميكنيم شما هم ببخشيد. امام رضا فرمود: خمس بخشيدني نيست. اينطور نيست كه نزد كدام آقا برويم، حلال كند ببخشد. خمس حلال كردني نيست. پدرم هم كه بخشيد براي اينكه شما گرفتار نشويد. ميآمديد پول برسانيد گرفتار ميشديد. يعني امام كاظم يك سال به خاطر مصلحت نظام خمس را بخشيد، اميرالمؤمنين به خاطر نياز جامعه ماليات را اضافه كرد. اينكه ميگويد: «وَ أَنَا» يعني امام بايد زنده باشد.
حتي وصيت كه ميكنيم نزد يك عالم وصيت كنيم. گاهي افراد وصيتهايشان غلط است. نصيحتهايشان غلط است. سير و سلوكهايشان غلط است. امام رضا فرمود: هميشه، دنبال يك عالم زنده باشيد. چون خيلي كارها در يك زماني واجب است، در يك زمان ديگر ممكن است حرام باشد.
طلبهي جواني بودم حدود بيست سال. طلبهي جواني بودم امام از تركيه آمد نجف، كربلا آمد، من خدمت امام نشسته بودم. يك كسي گفت: آقا، مردم كرهي زمين يك عده مسلمان هستند. 2- در مسلمانها يك عده خوب دارند. 3- در پولدارهاي مسلمان يك عده مكه ميروند. آنوقت اين مقدار طواف، تنگ است. كتف ما داشت ميشكست. حالا اگر يك زماني ما به حرف شما آخوندها گوش بدهيم، همه مردم مسلمان شوند و همه پولدارها خواسته باشند مكه بروند. اين مقدار طواف به كجا ميرسد. امام فرمود: در آن زمان ما طواف مستحبي را حرام ميكنيم. من جوان بيست ساله بودم. برق مرا گرفت. آقا طواف مستحب را حرام ميكني؟ گفت: بله حرام ميكنيم. ميگوييم فقط طواف واجب. طواف مستحبي ممنوع! معناي ولايت فقيه اين است كه نگاه كند چه شرايطي است، براساس مقتضيات زمان، در اين زمان، در اين مكان اين كار لازم است. در اين زمان، در اين مكان اين كار حرام است.
بينندههاي عزيز بحث را شب تولد امام رضا(ع) گوش ميدهند. چند نكته گفتيم. يكي اينكه اگر گفتند: قرص را بخور خوب ميشوي. آمپول را بزن خوب ميشوي، معلوم ميشود تركيبات شيميايياش با هم يكي است. روح توحيد و روح ولايت يكي است. 2- حصن يعني قلعه. اگر دستت را در دست خدا گذاشتي بيمه هستي. دستت را در دست هركس بگذاري بيمه نيستي. مسألهي سوم: امام رضا نفرمود: امامت شرط است. فرمود: «وَ أَنَا» يعني هميشه دنبال امام زنده بگرديد. مسألهي ديگر قرآن و اهل بيت از هم جدا نميشوند. اگر امروز قرآن هست بايد حضرت مهدي هم باشد. مسألهي ديگر وقتب مأمون امام را وليعهد كرد، فرمود: من وليعهد ميشوم به شرطي كه دخالت نكنم. يكجا ميگويد: من شرط توحيد هستم. شرط از مشروط جدا نميشود. من شرط توحيد هستم، يعني از توحيد جدا نميشوم. اينجا ميگويد: من از مأمون جدا ميشوم. يعني نظام مأموني نظام توحيدي نيست. اين بخش معارف است.
6- شناخت ويژگيهاي عمل اَحسن
اما يك بخش عمومي هم بگوييم، يك چند دقيقهاي. و آن اينكه قرآن خيلي گفته: «أَحْسَنُ عَمَلا». «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملك/2) اين عمل احسن چيست؟ يك صلوات بفرستيد تا من مشخصاتش را بگويم. (صلوات حضار)
قرآن كه فرموده: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» عمل احسن چيست؟ اول اينكه اين خودش يك نكته است كه ميگويد: عمل حسن كافي نيست. احسن! خدا در قرآن ميگويد: من احسن هستم، ميخواهم تو هم احسن باشي. «أَحْسَنُ الْخالِقينَ» (مؤمنون/14)، «في أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (تين/4)، «أَحْسَنَ الْقَصَص» (يوسف/3) ميگويد: من كارم احسن است، كار تو هم احسن باشد «يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَن» (اسراء/53) «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18) ميگويد: كار من بيست است ميخواهم تو هم بيست باشي. اينكه چشمانداز شما را بيست قرار داده، يعني به كم قانع نشويد. اين خودش يك پيام دارد. كار احسن اينطور كه من يادداشت كردم مشخصاتي دارد:
1- اَحسن از نظر نيت، هدف بالاترينش است. اينكه گفته: «في سبيل الله»، يعني براي غير خدا كار نكن. حدود دويست مرتبه در قرآن «دون الله» و «دونه» است. يعني براي غير خدا كار نكن. هدفت خدا باشد. نيت خدا باشد.
2- از نظر زمان؛ آب ظهر عاشورا مهم است. غروب عاشورا ديگر مهم نيست.
3- از نظر مكان؛ چه مكاني؟ حاجي مكه ميرود در بازار سه ساعت است و در مسجد الحرام يك ساعت. اين حاج آقا و حاج خانم براي خريد بوليز در بازار پرسه ميزند. بابا اينجا مكه است. حيف است، در اين مكان حيف است. اين كار چقدر ضرورت دارد؟ چه مشكلي حل ميشود؟ ضرورت ندارد. تا كار واجب هست، نوبت به كار مستحب نميرسد.
4- از نظر تداوم؛ خيلي از كارها انجام ميشود اما يك مدت كمي. حديث داريم: «قليلٌ يدوم» (غررالحكم/ص481) كار كمي كه ادامه داشته باشد، بهتر از كثيري است كه ادامه نداشته باشد. كمك به فقير ميخواهيم بكنيم يك مرتبه كمكش نكنيم. يك سرمايهگذاري برايش كنيم.
5- از نظر ابزار؛ با چه ابزاري اين كار را ميكنيم. گاهي وقتها كار خوب است. اما ابزار بد، مثلاً مكه ميرود، ولي با دروغ، با خلاف.
6- از نظر اينكه كساني كه استفاده ميكنند، دو نفر هستند يا هزار نفر. اين سفرهاي كه مياندازم چه كساني غذا ميخورند. چه كساني اينجا شكمشان سير ميشود، اغنيا يا فقرا؟ ده نفر يا صد نفر. اين تالاري كه براي عروسي گرفتم سيصد نفر آمدند خوردند. ولي خرج تالار را ميتوانستيم يك غذا بدهيم به پنج هزار نفر. بهرهگيرانش بيشتر شوند.
من در تلويزيون علمي حرف بزنم، خواص گوش ميدهند. روان حرف بزنم بيشتر مشتري دارم. چرا مشتريهاي ميليوني را از دست بدهم به خاطر اصطلاحات علمي. بگويم: در روند تكاملي تاريخ! خوب بچهها كه نميفهمند روند تكاملي تاريخ يعني چه. بگو: همينطور كه پيش ميرويم. همينطور كه پيش ميرويم يعني در روند تكاملي تاريخ! بگويم: ابقاكم الله! آخوندها ميفهمند. بگويم: خدا عمرت بدهد، همه ميفهمند. يكطور بگوييم آدمهاي بيشتري استفاده كنند.
7- استقامت در كار؛ «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) استقامت كار را ارزش ميدهد. نظم به كار ارزش ميدهد. پرسيد: نميشود هرجور خودمان ميخواهيم نماز بخوانيم؟ گفتم: نه! گفت: چرا؟ گفتم: نظم بهتر است يا بينظمي؟ گفت: عقل ميگويد: نظم. گفتم: نماز به آدم نظم ميدهد. اولش «اللَّهُ أَكْبَر» است، آخرش هم السلام عليكم! اما اگر هركس هرطور دلش ميخواهد نماز بخواند، معلوم نيست اين نماز يك دقيقه طول ميكشد، دو ساعت طول ميكشد، چه كسي چه چيز ميگويد؟ با چه عبارتي؟ چند دقيقه؟ با چه محتوايي؟ بايد نماز استاندارد باشد. كلماتش، حروفش، زمانش، مكانش، نظم باشد.
8- آينده نگري؛ گاهي يك كاري در يك زماني خوب است، ولي آينده… من به بعضي از همشاگرديهايم گفتم: تو ميروي در فقه و من در تفسير ميروم. تفسير هرجايش را بگيري مفيد است. مثل مغز بادام. مغز بادام يكياش هم مفيد است. يك كيلويش هم مفيد است. يك گونياش هم مفيد است. يك كشتياش هم مفيد است. اما تو كه ميخواهي فقيه شوي، اگر مرجع تقليد نشدي. چهل سال درس خواندي فقط براي خودت. شما روي تفسير هم كار كن. اگر مرجع شدي، هم مرجع تقليد هستي، هم مفسّر! ولي اگر قرآن و نهجالبلاغه را كنار بگذاري فقط روي فقه كار كني، آمد و نيامد دارد. شايد مرجع شدي، شايد نشدي، تازه مرجع شدي، شايد مقلد داشته باشي، شايد نداشته باشي. مقلد هم داشته باشي، شايد عمرت طولاني باشد، شايد بعد از يكي دوسال خدا عمرت را گرفت. به همه دوستان سفارش كردم قرآن و نهجالبلاغه يك دست شما باشد، فقه و اصول در يك دست شما كه هميشه كاربرد داشته باشد.
9- نشاط؛ قرآن گله ميكند، ميگويد: كساني نماز ميخوانند اما در حال كسالت. پول ميدهند، اما در حال كراهت «وَ هُمْ كارِهُونَ» (توبه/48) نماز با كسالت، پول دادن با كراهت ارزش ندارد. نشاط به كار ارزش ميدهد.
7- اعتدال، دقت و سرعت در انجام كار نيك
10- اعتدال؛ ميانهروي در كار. قرآن ميگويد: «إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) مؤمن كسي است كه وقتي پول خرج ميكند نه كم و نه زياد. يعني ميانهرو است، اعتدال در كار به كار ارزش ميدهد.
11- دقت در كار، سر هم بندي نكند. نمازش را درست بخواند. يك كسي نمازش را غلط مي خواند. به او گفتند: آقا اين نمازت غلط است. گفت: برو! اينقدر خدا تاركالصلاة دارد كه فرشتهها سر همين نماز غلط من دعوا ميكنند، او ميگويد: به من بده! او ميگويد: به من بده. نماز را بايد درست خواند. شماره تلفن، يك شماره جابه جا شود از يكجا به جاي ديگر ميرود. دندانهاي كليد كم و زياد شود قفل باز نميشود. در ارتش دست اينجا باشد احترام است، بالا باشد مسخره است. پايين هم باشد مسخره است. سوزن در رگ برود، شفا ميدهد. در گوشت برود درد ميآيد. دقيق همانطور كه گفتهاند. «فَاسْتَقِمْ» (هود/112) مهم نيست. «كَما أُمِرْت» مهم است. يعني استقامت براساس مأموريت. وگرنه ما تودهاي داشتيم سي سال زندان بود. روي بيدين بودنش سي سال استقامت كرد. اين «فَاسْتَقِمْ» هست اما «كَما أُمِرْت» نيست. يعني استقامتش روي سليقه شخصي است، نه روي مأموريت الهي.
12- سرعت؛ كار خير را زود انجام بدهيد. بهترين كار خير ازدواج است، و بهترين ازدواج اين است كه دخترها زود عروس شوند و پسرها زود داماد شوند. «سارِعُوا» (آلعمران/133) سرعت بگيريد. «سابِقُوا» (حديد/21) سبقت بگيريد. «فَاسْتَبِقُوا» «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة»، «حَيَّ عَلَى الْفَلَاح» بشتاب! در كار خير بايد سرعت داشت. لفت ندهيد. ميخواهيد خمس بدهيد، ميخواهيد حج برويد، لفت ندهيد.
اينها كار را احسن ميكند. چند مورد را نوشتم و چند مورد را ننوشتم.
خدايا روز به روز معرفت و مودت و اطاعت ما را نسبت به خودت و اوليائت بيشتر بفرما. خدايا كارهاي ما را اگر زشت است به حسن و اگر حسن است به احسن تبديل بفرما.
بار ديگر از همهي خواهران و برادران انجمن اوليا و مربيان و از همه برادران و خواهراني كه در طول سال براي كارهاي خير ما را كمك ميكنند، از همه تك تك تشكر ميكنيم. من زبان تشكر ندارم. خدا از شما تشكر كند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»