بامداد جمعه، 15 شعبان سال 255 هجري قمري بود. آن روز دوازدهمين اختر تابناک آسمان امامت، حضرت حجة بن الحسن المهدي (عليه السلام) در خانه ي امام عسکري در شهر « سامرّاء » (سرّ من رأي) ديده به جهان گشود و جهان با مقدم مبارکش پرنور و غرق در شادي گشت. (1)
پدر آن حضرت، امام حسن عسکري، يازدهمين امام معصوم بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. مادرش دختر يشوعا، نوه قيصر پادشاه روم، از با فضيلت ترين زنان آن روز به شمار مي رفت. او از جهت مادري به يکي از حواريون حضرت عيسي (عليه السلام) به نام شمعون بن حمون بن الصفا، وصي آن پيامبر الهي منتسب مي گشت.اين خانم بزرگوار را نرجس، ريحانه، سوسن، صَيقل، صَقَيل، حَدِيثه، حَکيمه، مَليکه، ريحانه، خَمط و امّ محمد ناميده اند. (2)
علامه طبرسي (م 548) نوشته است: « در شب نيمه شعبان سال 255 هـ.ق در نزديکي فجر صادق، بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پا به عرصه وجود گذاشت و جهان را به قدوم خويش متبرک گردانيد. اين طفل کوچک با عنايات خداوند از حکمت و برهان قاطعي برخوردار بود؛ همانند يحياي پيامبر (عليه السلام) که به زکريا داده شد.
او در طفوليت منصب نبوت را به همراه داشت و هم چون عيسي (عليه السلام) که به مريم (عليها اسلام)عنايت گرديد: (آتَيْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِيّاً)؛ (3) ما فرمان نبوت را در کودکي به او داديم.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و امير مؤمنان (عليه السلام) و ديگر ائمه (عليهم السلام) بر ولادتش تصريح نموده اند و احاديث متواتري از آنان وجود داردکه جاي شک باقي نمي ماند. مادرش کنيزي بود که « نرجس » نام داشت. وي دختر يشوعا، فرزند قيصر پادشاه روم بود که از ناحيه مادرش [مليکه] به يکي از حواريون حضرت عيسي (عليه السلام) منتهي مي گردد. » (4)
ولادت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در منابع اهل سنت
در بسياري از مصادر عامه ولادت، جايگاه، زمان، اسم پدر و مادر و ديگر خصوصيات امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به تفصيل آمده است که به مناسبت هاي مختلف از آن ها بهره خواهيم برد. در اين قسمت چگونگي ولادت آن بزرگوار را به نقل از بعضي مصادر اهل سنت ذکر مي کنيم:
• سليمان قندوزي حنفي مي نويسد: « حکيمه، دختر [امام] محمد جواد و عمه ي ابومحمد [امام] حسن عسکري – رضي الله عنهما – است. او [امام] حسن عسکري را دوست مي داشت و برايش دعا مي کرد و از خدا مي خواست تا فرزندش به دنيا بيايد و او را ببيند. چون شب نيمه شعبان 255 هـ.ق فرا رسيد، حکيمه خاتون به منزل [امام] حسن عسکري وارد شد. پس از ملاقاتي کوتاه، [امام] عسکري به عمه اش فرمود: امشب جهت کار مهمي در نزد ما بمان. حکيمه در منزل ماند. چون صبح نزديک شد، حال نرجس [همسر امام عسکري] دگرگون شد. حکيمه نزد او نشسته بود. فاصله اي نشد که فرزند پربرکتي را به دنيا آورد. او پسرِ تازه ولادت يافته را که ختنه شده بود به نزد پدر آورد. پدر او را گرفت و دستش برپشتش کشيد. سپس چشمان او را نوازش داد. بعد زبان خويش را در دهان فرزندش نهاد. اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ گفت. آن گاه فرمود: عمه جان! او را به نزد مادرش ببريد. حکيمه آن مولود مبارک را به مادرش نرجس داد. حکيمه خاتون مي گويد: به خانه خويش رفتم و برگشتم. مولود تازه به دنيا آمده را در نزد پدر ديدم، در حالي که در پارچه اي زرد پيچيده شده بود. زيبايي و نور او جاذبه خاصي را ايجاد کرده بود، به طوري که عشقِ به او همه ي قلب مرا فرا گرفت. از [امام] عسکري پرسيدم: سرورم! شما از ولادت اين فرزند باخبر بوديد؟ فرمود: اي عمه! اين همان پيشواي منتظري است که قبل از ولادتش به ما بشارت داده شده بود.
در آن هنگام حکيمه به شکرانه ي آن نعمت بزرگ به سجده افتاد و از خدا تشکر کرد ». (5)
• سبط ابن جوزي حنفي، از ديگر علماي بزرگ اهل سنت در فصل « في ذکر الحجة المهدي » نوشته است: « نام والاي او محمد، فرزند حسن عسکري (عليه السلام) است و کنيه اش « ابوالقاسم » است. او را « صاحب الزمان، القائم المنتظر » مي نامند و آخرين امام مي باشد ». (6)
• شبراوي شافعي گفته است: « امام يازدهم « حسن خالص » (7) است که مقلّب به « عسکري » مي باشد. در بزرگي و شرافت او همين بس که امام مهدي (عليه السلام) از فرزندان ارزشمند اوست. (8)
• ابن حجر عسقلاني شافعي [متوفاي 852 هـ.ق] مي نويسد: « جعفر بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب الحسيني أخو الحسني الذي يقال له العسکري و هو الحادي عشر من الائمة الامامية و والد محمد صاحب السرداب…؛ در معرفي جعفر بن علي… مي گويد: او برادر حسن معروف به عسکري است، حسن عسکري (عليه السلام) امام يازدهم از امامان دوازدهم مذهب اماميّه است که او پدر محمد صاحب سرداب بوده است ». (9)
• محمد بن احمد مالکي مشهور به « ابن صبّاغ » نوشته است: « ابوالقاسم، محمد، حجت فرزند حضرت حسن عسکري (عليه السلام) است. او در شهر سامرّا در نيمه ماه شعبان 255 هـ.ق ديده به جهان گشود ». (10)
آية الله صافي گلپايگاني در کتاب خود بيش از شصت مصدر از منابع اهل سنت را ذکر کرده است که همگي به ولادت حضرت مهدي، فرزند امام عسکري (عليه السلام) اعتراف نموده اند. (11)
چگونگي ولادت
« حکيمه خاتون »، دختر امام جواد (عليه السلام) گفته است: عصر روز چهاردهم شعبان، امام حسن عسکري (عليه السلام) مرا به خانه ي خود جهت افطار دعوت کرد. به هنگام مغرب نماز خويش را خواندم و سپس افطار کرديم. خواستم به خانه بازگردم که فرمود: عمه جان! امشب در منزل ما بمان. زيرا امشب خداوند منّان به ما فرزند گران قدري خواهد داد که به واسطه او حيات جديدي به جهانيان داده خواهد شد. علم و ايمان و هدايتش همه ي اهل زمين را فرا خواهد گرفت، بعد از آن که ضلالت و گمراهي در ميان آنان شايع شده باشد. حکيمه خاتون پرسيد: اين فرزند از چه کسي به دنيا خواهد آمد؟ امام فرمود: از نرجس خانم. عرض کردم: من هيچ گونه آثاري در او نمي بينم. در آن هنگام امام عسکري (عليه السلام) تبسمي کرد و فرمود: آن چه را گفتم همان مي شود.
حکيمه مي گويد: در نزد نرجس نشستم. گويا درد کمي را احساس کرد. سؤال کردم: خانم عزيز! وضع شما ديشب چگونه بود؟ پاسخ داد: شما، خانم بزرگ وار و سرور من و بزرگ تر اهل بيت ما هستيد. سپس نرجس خانم گفت: مگر چه شده است؟ حکيمه خاتون جواب داد:
يا بُنَيّةَ! إنّ اللهَ – تبارکَ وَ تَعالي – سَيَهِبُ لکِ في لَيلَتکِ هذه غلاماً سَيِّداً في الدنيا و الآخرةِ؛
دخترم! خداوند – تبارک و تعالي – به زودي امشب به شما فرزند پسري عنايت خواهد کرد که او سرور همه ي مردم، در دنيا و آخرت خواهد بود.
حکيمه در ادامه مي گويد: آن گاه به جايگاه خويش جهت استراحت شبانه رفتم. نيمه شب براي نماز شب و اداي نافله برخاستم و نماز خواندم و نرجس را ديدم که در آرامش کامل، در خواب است. فاصله اي نشد که او هم بلند شد. نماز شب خواند و نشست و وضعيتش عادي بود. من به ترديد افتادم که نکند آن چه را حجت خدا فرموده است تحقق پيدا نکند. ناگاه صداي امام عسکري (عليه السلام) بلند شد:
لاتَعجَلي يا عمّة! فَإِنَّ الأَمرَ قَد قَرُبَ؛
عمه جان بي صبري نکن! به دنيا آمدن حجت خدا نزديک است. (12)
در آن هنگام حکيمه خاتون سوره ي سجده و يس را تلاوت کرد (13) که درد زايمان بر نرجس خانم روي آورد. حکيمه پرسيد: خانم! دردي احساس مي کنيد؟ پاسخ داد: بلي. پارچه اي را بر رويش انداخت که همه بدنش را فرا گرفت. حکيمه خاتون گفت: فاصله اي نشد که هاله اي از نور، اطراف نرجس خانم را حلقه زد. پس از چند لحظه متوجه شدم حجت خدا (عليه السلام) با بدني طاهر و پاکيزه، به دنيا آمد در حالي که مواضع هفت گانه را بر روي زمين گذاشته است و سجده مي کند. حکيمه خاتون امام عسکري (عليه السلام) را صدا کرد. او هم خود را به سرعت رساند و بعد دوازدهمين حجت حق را بر روي سينه گرفت و به سينه خويش چسبانيد. سپس زبان خود را در کام فرزندش قرار داد. دستش را بر روي چشم ها و گوش ها و مفصل هايش کشيد. آن گاه رو به فرزند خردسالش کرد و از او خواست تا سخن گويد که ناگاه آن حجت بزرگ حق، زبان به شهادتين گشود و گفت: أشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شريک له و أشهد أنّ محمّداً رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم). بعد بر امير مؤمنان، علي بن ابي طالب (عليه السلام) و ديگر امامان معصوم درود فرستاد تا به امام عسکري (عليه السلام) رسيد. گويا در برابر عظمت پدر آرام گرفت و از ادامه سخن خودداري کرد. سپس حکيمه خاتون به دستور امام عسکري (عليه السلام) او را به نزد مادرش برد تا سلام و درود بر او فرستد که اين کار انجام شد. سپس او را نزد پدر برگرداند.
حکيمه خاتون اضافه کرده است: صبح گاهان براي خبرگيري و تهنيت بيشتر، خدمت امام عسکري (عليه السلام) رسيدم، لکن نوزاد معصوم و حجت دوازدهم را نديدم. با تعجب عرض کردم: فرزند شما کجاست؟ فرمود: او همانند موسي بن عمران (عليه السلام) است که خداوند سبحان او را بعد از ولادت در پيش خود چند گاهي حفظ نمود و سپس او را به مادرش برگرداند. روز هفتم شد، خدمت امام زمان خويش رسيدم. سلام کردم و خدمتش زانو زدم و بر زمين نشستم. ديدم آن حجت الهيِ خردسال را در پارچه اي پيچيدند و نزد ما آوردند. همانند روز اول در برابر خداوند حمد و ستايش کرد و بر پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليه السلام) درود فرستاد تا به نام پدر خويش رسيد و توقف کرد. بعد هم آيه ي شريفه ذيل را تلاوت کرد:
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ)؛ (14)
اراده کرديم ما مستضعفان جهان را نعمتي گران قدر و ارزش مند عنايت کنيم و آنان را پيشواي ديگران سازيم و وارثان خود گردانيم و به آنان در روي زمين قدرت بخشيم و به فرعون و هامان و سپاهيانشان، آن چه را از آن ها بيم داشتند، نشان دهيم. (15)
در روايات ديگر آمده است: آن گاه که به دنيا آمد و جهان را به نور خويش منوّر ساخت، بر بازوي راستش نوشته شده بود:
(جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ إِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً)؛
با آمدن حق، باطل نابود گرديد، همانا باطل از بين رفتني است. (16)
او ابتدا به سجده افتاده و شهادتين گفت و بر يکايک ائمه ي معصومين (عليهم السلام) درود فرستاد تا به نام خود رسيد و چنين دعا کرد:
اللهّمُّ أنجِزلِي وَعدِي وَ أَتمِم لِي أَمرِي وَ ثَبِّت وَطأَتِي وَاملأِ الأَرضَ بِي عَدلاً وَ قِسطاً؛ (17)
بار خدايا! آن چه به من وعده دادي تحقق بخش و کار بزرگم را در پرتو عنايات خودت به ثمر رسان. بارالها! در قيام پرشکوه وآسماني ام براي برانداختن بيداد و ستم و استقرار کامل عدالت در سراسر گيتي، گام هايم را استوار نما و با دست من زمين را از عدل و داد لبريز گردان.
پس از آن سر از سجده برداشت و آيه شريفه ي ذيل را تلاوت کرد:
(شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ)؛ (18)
خداوند سبحان بر يگانگي خود گواهي مي دهد و هم چنين فرشتگان و دانشمندان بر برپاداشتن عدالت او گواهي مي دهند که نيست معبودي مگر ذات حقي که پيروزمند و فرزانه است. بي ترديد تنها دين در نزد خدا اسلام است.
« نسيم » و « ماريه » به عنوان راوي نقل کرده اند: آخرين حجت، بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از تلاوت، عطسه اي کرد و گفت:
الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمينَ وَ صَلَّي اللهُ عَلَي محمد وَ آلِهِ عَبداً دَاخِراً لِلَّهِ غَيرَ مُستَنکِفٍ وَ لا مُستَکبِرٍ. ثُمَّ قَالَ: زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أنَّ حُجَّةَ اللهِ دَاحِضَةٌ وَ لَو أُذِنَ لَنَا فِي الکَلامِ لَزَالَ الشَّک؛ (19)
سپاس خداوندي را که پروردگار جهانيان است. درود خدا بر محمد و آل محمد، کسي که بنده ي متواضع حق بود و هيچ گونه کبر و غروري در او متصور نبود.
سپس در ادامه گفت: بيدادگران چنين پنداشته اند که حجت خدا از بين رفته است، اما اگر به ما اجازه سخن گفتن [با عموم] داده شود آن گاه ترديدها و ترديد افکني ها از ميان خواهد رفت.
ابوهارون، از ياران نزديک امام حسن عسکري (عليه السلام)، گفته است: صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را بعد ولادت زيارت کردم. او هم چون ماه شب چهاردهم، نوراني بود. پارچه را که از روي بدن مبارکش کنار زدند، او را مختون يافتم؛ در حالي که خطي سياه در ناحيه ناف ديده مي شد. از امام عسکري (عليه السلام) پرسيدم: چگونه اين مولود مختون است؟ امام (عليه السلام) فرمود: « هکذا وُلِدَ و هکذا وُلِدنا و لکنّا سَنَمُرُّ المُوسي لإصابَةِ السُّنَّةِ؛ (20) [فرزندم] همين طور به دنيا آمده است و ما نيز همين گونه متولّد شده ايم، لکن جهت اجراي سنت حسنه ي الهي تيغ را بر آن [آلت فرزند] مي کشيم و عبور مي دهيم ».
عقيقه
توجه امام حسن عسکري (عليه السلام) به عقيقه فرزندش، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از جمله اموري است که با ديگر ائمه اهل بيت (عليهم السلام) تفاوت داشت، زيرا آنان براي هر يک از فرزندان خويش يک گوسفند عقيقه نمودند و با گوشت آن فقرا را اطعام کردند و با اين عمل، سلامتي فرزند خويش را تأمين کردند، زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « کلّ امرِيٍ مُرتهن بعقيقته؛ زندگي هر کس در گرو عقيقه ي خويش است ». (21)
امام عسکري (عليه السلام) با توجه به راز پنهان طول عمر فرزندش و برخورداري جهان اسلام و نسل هاي آينده از امامت جهان شمول او، چندين عقيقه اجرا کرد تا فقراي بيشتري اطعام گردند و خداوند سبحان، سلامتي او را در زمان طولاني تري تضمين کند. محمد بن ابراهيم کوفي که از ياران و اصحاب خاص امام حسن عسکري (عليه السلام) بود گفته است، امام ابو محمد (عليه السلام) گوسفندي را براي فرزندش عقيقه کرد و گوسفند ذبح شده را براي من فرستاد تا بين فقرا و مستمندان تقسيم کنم. آن بزرگوار فرموده بود: « هذه من عقيقة ابني محمد؛ اين گوسند ذبح شده يکي از عقيقه هاي فرزندم، محمد، است ».
بعضي از محدثان نوشته اند: امام عسکري (عليه السلام) براي ابراهيم کوفي چهار گوسفند ذبح شده فرستاد. (22)
امام يازدهم (عليه السلام) به همين مقدار اکتفا نکرد، بلکه به عثمان بن سعيد فرمود که ده هزار رطل (23) نان و همين مقدار گوشت تهيه کند و آن ها را بين بني هاشم به تدريج تقسيم نمايد تا براي سلامتي آن مشعل جهان افروزدعا کنند و ولادتش به افراد بيشتري اعلان شود. (24)
امام عسکري (عليه السلام) با اين عمل خداپسندانه، راز و رمزي را به مردم جهان، به ويژه مسلمانان آموخت و امتيازهايي براي فرزندش به يادگار گذاشت که در ميان ديگر امامان معصوم (عليه السلام) سابقه نداشت.
آن حضرت نامه اي براي احمد بن اسحاق قمي در منطقه سرپل ذهاب نوشت و او را از ولادت فرزندش، مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، مطلع ساخت و مژده داد.
نام گذاري
دوازدهمين حجت حق از جمله شخصيت هاي نادري است که صدها سال قبل از ولادتش، بعضي از نام هاي مبارک وي بر سر زبان ها جاري مي شد. گاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نام او را مي برد و گاه اميرمؤمنان (عليه السلام) و فاطمه زهرا (عليها السلام) از او ياد مي کرد و در بعضي از زمان ها، ديگر ائمه (عليهم السلام) نام و خاطره او را به مناسبت هاي مختلف گرامي داشتند که در اين خصوص روايات فراواني در منابع اهل سنت و شيعه وجود دارد؛ از جمله:
حذيفة بن يمان از ياران پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. او درباره ي دوازدهمين حجت خدا بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) احاديثي را شنيده و براي ديگران نقل کرده است. او گفته است رسول خدا فرمود:
لَو لَم يَبقَ مِنَ الدنيا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَبَعثَ اللهُ رجلاً مِن وُلدي اِسمَهُ اِسمي و خُلقَهُ خُلقي، يُبايِعُ لَه الناسُ بينَ الرُکنِ و المَقامِ، يَردُّ اللهُ بهِ الدينَ، ولا يَبقي عَلي وجهِ الأرضِ إلّا مَن يَقول:لا إلهَ إلّا اللهُ، فقامَ إليه سلمانُ الفارسيُ و قال له: يا رسولَ اللهِ! مِن أيِّ وَلَدِکَ هو؟ فقال: مِن وَلَدِ ابني هذا، و ضَرَبَ بِيَدِهِ علي کِتفِ الحُسينِ؛ (25)
چنان چه عُمرِ دنيا به پايان برسد و فقط يک روز از آن باقي بماند، خداوند مردي از فرزندانم را بر مي انگيزد که نام او، نامِ من است و سيرتش همانند من است. به هنگام قيامش مردم جهان در کنار کعبه، بين رکن و مقام با او بيعت خواهند کرد. خداوند دين خودش را توسط او به جايگاه اصلي بر مي گرداند. در آن زمان شعار توحيد « لا إله إلّا الله » کُره ي زمين را فرا خواهد گرفت. در اين هنگام سلمان فارسي بپاخاست و گفت: اي پيامبر خدا! اين مرد از کدام يک از فرزندانت خواهد بود؟ پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پاسخ داد: از همين فرزندم. آن گاه دستش را بر شانه حسين (عليه السلام) زد.
هم چنين حذيفه گفته است پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
المَهدِيُّ مِن وُلدِي وَجهُهُ کَالقَمَرِ الوردِيِ الّذي يَملأُ الأَرضَ عَدلاً کَمَا مُلِئَت جَوراً يَرضَي بِخِلافَتِهِ أَهلُ السَّمَاء وَ أَهلُ الأرضِ؛ (26)
مهدي (عليه السلام) از فرزندان من است؛ صورت او همانند ماه گل رنگ نوراني است. کسي که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همان طوري که زمين را ستم فرا گرفته باشد. از خلافت و سلطنت او فرشتگان آسمان و مردم روي زمين همگي خشنود خواهند شد.
در توقيعي امام حسن عسکري (عليه السلام) او را « م، ح، م، د » ناميد. (27)
لقب هاي زيبايي هم چون: بقية الله، حجة الله، الخلف الصالح، الشريد، صاحب الأمر، صاحب الزمان، غريم، قائم، مؤمّل، منتقم، منتظر، ماء معين و طاووس و… به آن حضرت داده شده که مشهورترين آن ها « مهدي » است.
پينوشتها:
1. شيخ مفيد، ارشاد، ص 346؛ الاصول من الکافي، ج 1، ص 514 (دوجلدي) و اربلي، کشف الغمة، ج 3، ص 310.
2. مسعودي، اثبات الوصية، ص 248؛ امام مهدي (عليه السلام) از ولادت تا ظهور، ص 172 و نجم الثاقب، ص 13، ب 1.
3. مريم، آيه 12.
4. علامه طبرسي، تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم، ص 61 – 62.
5. ينابيع المودّة، ج 3، باب 79، ص 113.
6. تذکرة الخواص، ص 363.
7. « خالص » از نام هاي ناشناخته است.
8. الإتحاف بحبّ الأشراف، ص 178.
9. ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج 2، ص 460.
10. الفصول المهمّة، باب دوازدهم، ص 273.
11. منتخب الاثر، الفصل الثالث، الباب الاوّل، ص 398 – 429 و نجم الدين عسکري، المهدي الموعود المنتظر عند أهل السنّة، ج 1، ص 220.
12. بحار الانوار، ج 51، ص 17، ح 25.
13. در بعضي روايات وارد شده است که حضرت دستور داد سوره قدر خوانده شود (صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 145 – 151).
14. قصص، آيه 5 – 6.
15. بحارالانوار، ج 51، ص 2 – 4، ح 4.
16. همان، ص 26، ح 37.
17. همان، ص 13، ح 14.
18. آل عمران، آيه 18 – 19.
19. بحارالانوار، ج 76، ص 53، ح 5.
20. شيخ محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعة، ج 21، ص 438، ح 27524 (30 جلدي)؛ بحارالانوار، ج 52، ص 25، ح 18، ب 18؛ شيخ طوسي، غيبة، ص 150 و قطب الدين راوندي، الخراج و الجرائح، ج 2ف ص 957.
21. بحارالانوار، ج 101، ص 126، ح 87.
22. وسائل الشيعة، ج 16، ص 243، ح 21467 و بحارالانوار، ج 51، ص 15، ح 17.
23. رطل: دوازده أوقيه مي باشد که امروز برابر 2/564 گرم مي باشد؛ در نتيجه ده هزار رطل به کيلو:
25640 = 10000 × 2/564 گرم
24. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 156، ح 6.
25. هاشم المعروف الحسني، سيرة الائمة الاثني عشر، ج 2، ص 525 به نقل از: مسند احمد بن حنبل.
26. همان، ج 2، ص 525.
27. الاصول من الکافي، ج 1، ص 329، ح 5 و ص 514، ح 1.
منبع مقاله:
زماني، احمد؛ (1393)، انديشه انتظار (شناخت امام عصر(عج) و چگونگي حکومت جهاني صالحان)، قم: بوستان کتاب، چاپ پنجم.