ک) نحل
16. (أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ)؛ (1)
فرمان خداوند فرا رسيده است، براي آن شتاب نکنيد. منزه است خداوند از اين که براي او همتا و شريک قرار دهيد.
در اين که مقصود از (أَتَى أَمْرُ اللّهِ) چيست، اقوال گوناگوني وجود دارد:
1. کيفر مشرکان و کافراني که در کفر خويش اصرار مي ورزند: همان طورکه « حَسَن » و « ابن جريح » بر آن تصريح نموده اند.
2. احکام و فرائض الهي که « ضحاک » اين قول را پذيرفته است.
3. روز قيامت؛ همان طورکه « جبائي » و « ابن عباس » آن را روايت کرده اند. (2)
4. مقصود، قيام و ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) است. در خصوص اين قول، روايات زيادي وجود دارد که به يکي از آن ها در ذيل اکتفا مي گردد:
ابان بن تغلب از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود: هنگامي که خداوند ظهور قائم ما را اراده کند، جبرئيل را به صورت پرنده اي سفيد بر مي گزيند و به زمين مي فرستد. او هم يک پاي خويش را بر بام کعبه مي گذارد و پاي ديگرش را بر روي بيت المقدس، سپس با صدايي بلند فرياد مي زند: (أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ)؛ قيام و ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) فرا رسيد. پس هيچ گونه شتابي نکنيد. پاک و منزه است خداوند از آن چه شرک ورزند. آن هنگام قائم آل محمد – صلي الله عليهم – حاضر مي گردد و در مقام ابراهيم (عليه السلام) دو رکعت نماز مي گزارد و سپس صورت خويش را بر مي گرداند. يارانش که 313 نفر هستند گرد وجودش حلقه مي زنند. در ميان آنان کساني هستند که شبانه از رخت خواب خويش حرکت کرده اند و خود را به کنار کعبه رسانده اند. پس آن حضرت حرکت خواهد کرد و به همراهش حجرالاسود است. حجر را به هر نقطه اي از زمين بيندازد شکاف ايجاد مي کند. (3) [همانند عصايي که موسي بن عمران – علي نبينا و آله و عليهم السلام – به دريا زد و شکاف هاي مختلفي ايجاد شد و يارانش از آن جا عبور کردند.]
ل) أسراء
17. (وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا)؛ (4)
و بگو: حق آمد و باطل نابود شد و به يقين باطل نابود شدني است.
در تفسير آيه ي فوق کلبي گفته است: حق، توحيد و خداپرستي است و باطل، بت پرستي و شرک است و نيز جابربن عبدالله روايت کرده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) داخل کعبه شد و 360 بتي را که در اطراف آويزان بودند، فرود آورد و از بين برد و سپس آيه فوق را قرائت نمود. (5)
اما درباره تأويل آيه و تحقق حتمي و قطعي آن امام باقر (عليه السلام) فرمود: إِذَا قَامَ القَائِمُ (عليه السلام) ذَهَبَت دَولَةُ البَاطِلِ؛ آن گاه که قائم (آل محمد (عليهم السلام)) قيام کند و ظهورش آغاز شود، حکومت [هاي فاسد و غاصب و] باطل نابود مي گردد. (6)
و در کتاب خرايج از حکيمه خاتون نقل شده است آن گاه که قائم (حضرت مهدي) (عليه السلام) به دنيا آمد نظافت و طهارتي خاص داشت و بر ساعد راستش نوشته شده بود: (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا). (7)
م) انبياء
18. (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)؛ (8)
هر آينه در « زبور » بعد از ذکر « تورات » نوشتيم بندگان شايسته ام وراث (حکومت) زمين خواهند شد.
در آيه فوق بعد از تبيين سه نکته، معنا و مقصود (اثبات حاکميت مستضعفان به امامت عبدالصالح (عجل الله تعالي فرجه الشريف) روشن مي گردد.
الف) زبور چيست ؟
علامه طباطبايي (رحمه الله) و ديگر مفسّران قرآن کريم گفته اند: زبور همان کتاب داوود پيامبر (عليه السلام) است، زيرا در قرآن آمده است: (وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا)؛ (9) ما براي داوود پيامبر زبور آورديم (10) و نيز گفته شده است: زبور اسم جنس است و شامل همه ي کتاب هاي آسماني که بر پيامبران (عليهم السلام) نازل شده مي گردد. از اين رو سعيد بن جبير و مجاهد و زجاج و… گفته اند: « الزبور » و « الکتاب » داراي معناي واحدي مي باشد. (11)
شايد بتوان گفت آيه 105 سوره انبياء نسبت به آيه 163 سوره نساء، بيان مطلق و مقيد است و هيچ تضادي با آن ندارد.
ب) ذکر چيست؟
بعضي گفته اند مقصود، قرآن است؛ همان طور که در قرآن آمده است: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)؛ (12)، قرآن را بر شما فرو فرستاديم و همانا خودمان آن را نگاه بان و نگه داريم.
زمخشري به نقل از ديگر محدثان گفته است: « الذکر، اُمّ الکتاب يعني اللوح » است. پس کلمه ي ذکر در آيه ي 105 سوره انبياء همان اُمّ الکتاب و لوح محفوظ است. (13) و بعضي هم تصريح کرده اند مقصود از ذکر، تورات است و مؤيداتي هم آورده اند؛ مانند آيه ي شريفه ي: (فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) ؛ (14) بپرسيد از اهل ذکر (صاحبان تورات) چنان چه نمي دانيد. (15)
علامه فيض کاشاني (رحمه الله) به نقل از ميرزاي قمي (رحمه الله) نوشته است: الذکر، الکتب کلّها ذکر؛ همه کتاب هاي آسماني را ذکر مي نامند. (16)
ج) « عِبَادِيَ الصَّلِحُونَ » چه کساني هستند؟
بندگان شايسته خدا مي توانند در هر عصر و زماني باشند، ولي روايات فراواني آمده است که مقصود از عبد صالح و صالحان، حضرت مهدي (عليه السلام) و 313 نفر، ياران شناخته شده آن حضرت هستند که در آخرالزمان، زمين با همه برکات و سرمايه هايش به آنان ارث خواهد رسيد و بعضي همانند علامه طباطبايي (رحمه الله) نقل اين قبيل روايات را از سوي اهل سنت و شيعه به قدري زياد مي داند که ادعاي تواتر نموده است. (17) و بعضي از مفسران، ادّعاي تواتر مطلب فوق را از باب اظهر المصاديق و بارزترين نمونه بندگان صالح ذکر کرده اند (18) و گفته اند مضمون احاديث متواتره چنين است: همانا امام مهدي (عليه السلام) کسي است که با ياران شايسته اش زمين را به ارث مي برد تا اين که با حکومت خويش و هم کاري آنان، زمين را پر از عدل و داد کند؛ همان گونه که زمين پر از جور و ستم شده باشد. (19)
امام باقر (عليه السلام) فرمود: مقصود همانا ياران مهدي (عليه السلام) در دوره آخرالزمان است. (20)
نتيجه: در لوح محفوظ و همه کتاب هاي آسماني [زبور، تورات، انجيل، صحف و…] نوشتيم که زمين با همه ي مخازن و اندوخته هايش جهت حاکميت مطلقه خداوند بزرگ – جلّ و علا – در اختيار محور عالم امکان، حضرت مهدي – عجل الله فرجه – و ياران شايسته اش قرار خواهد گرفت و آنان وارث حقيقي خواهند شد.
ن) حجّ
19. (الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ)؛ (21)
آناني که هر گاه در روي زمين به آن ها قدرت بخشيديم نماز را برپا مي دارند و زکات مي دهند و امر به معروف و نهي از منکر مي کنند و پايان همه ي کارها از آن خداست.
ابوالجارود گفته است که امام باقر (عليه السلام) درباره آيه فوق فرمود: اين آيه در شأن آل محمد – صلوات الله عليهم – و مهدي (عليه السلام) و يارانش نازل گرديده است، زيرا خداوند آنان را مالک مشرق و مغرب زمين خواهد نمود و دين خويش را توسط آن ها غلبه مي دهد و نيز اهل باطل و بدعت را توسط آنان نابود مي نمايد؛ همان طور که نادانانِ لجوج حقايق را از بين بردند. حضرت مهدي (عليه السلام) و يارانش نبرد را با آنان ادامه مي دهند تا اثري از ستم باقي نماند. آنان مردم را وادار به کارهاي خير مي کنند و از اعمال زشت دور مي دارند و پايان همه ي کارها در دست خداست و به او منتهي مي گردد. (22)
س) نور
20. (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا)؛ (23)
خداوند وعده مي دهد به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند که به طور قطع آنان را حکم ران روي زمين قرار دهد؛ همان گونه که به پيشينيان آن ها خلافت روي زمين را بخشيد و آييني را که بدان خشنودند پابرجا و استوار مي نمايد و ترسشان را به آرامش و امنيت مبدّل مي کند؛ به طوري که تنها مرا پرستش کنند و چيزي را شريک من قرار ندهند.
مفسران درباره آيه فوق مطالب گسترده اي را نقل نموده و بعضي هم تحليل هاي ارزش مندي را ارائه کرده اند که ما در بخش هاي قبلي به بعضي از نکات حائز اهميت اشاره کرديم و در اين جا به يک روايت بسنده مي کنيم:
جابربن عبدالله انصاري گفته است خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بودم که جندل بن جنادة بن جبير (يهودي) وارد شد. او سخنان خود را چنين آغاز کرد: أخبرني عمّا ليس لله و عمّا ليس عندالله و عمّا لايعلمه الله؟؛ چند پرسش دارم که پاسخ آن را خواستارم:
1. چه چيزي براي خداوند وجود ندارد؟
2. چه چيزي در نزد خداوند نيست؟
3. چه چيزي از معلومات حضرت حق به حساب نمي آيد و براي آن ارزشي وجود ندارد؟
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پاسخ داد: أَمَّا مَا لَيسَ لِلَّهِ فَلَيسَ لِلَّهِ شَرِيکٌ؛ اما چيزي که هرگز براي خدا وجود ندارد، شريک و هم شأن است وَ أَمَّا مَا لَيسَ عِندَ اللهِ فَلَيسَ عِندَ اللهِ ظُلمٌ لِلعِبَادِ؛ و چيزي که در نزد خداوند نيست، ستم بر بندگان است وَ أَمَّا مَا لا يَعلَمُهُ اللهُ فَذَلِکَ قَولُکُم يَا مَعشَرَ اليَهُودِ عُزَيرٌ ابنُ اللهِ وَ اللهُ لا يَعلَمُ أَنَّ لَهُ وَلَداً؛ و اما چيزي را که خداوند نمي داند گفتار شما يهوديان است که مي گوييد: عُزير فرزند خداست؛ در حالي که خداوند براي خود فرزندي نمي شناسد.
در آن وقت جندل با خضوع، تسليم پيامبر خدا (صلي الله و عليه و آله و سلم) شد و شهادتين بر زبان جاري کرد: « أَشهَدُ أَن لا إِلَهَ إِلّا اللهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ حَقّاً. » (24)
سپس جندل داستان تشرف به خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و چگونه مسلمان شدنش را چنين بيان کرد: ديشب موسي بن عمران (عليه السلام) را در خواب ديدم و با وي گفت و گو کردم. او به من فرمود: « برو با دست محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمان شو و به جانشينان بعد از او متوسل شو (چنگ زن و اعتماد کن) که من توفيق اسلام آوردن با دست پربرکت شما را پيدا کردم. آن گاه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پرسيد: جانشينان شما چه کساني هستند تا به آنان تمسّک جويم؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به جندل فرمود: جانشينان بعد از من به مقدار نقباي (برگزيدگان) بني اسرائيل هستند.
جندل گفت: يا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان دوازده نفر بودند که اين مطلب را ما در کتاب تورات ديده ايم. پيامبر تأکيد کرد: امامان بعد از من دوازده نفر خواهند بود. جندل پرسيد: آنان در يک زمان همگي حضور پيدا مي کنند؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: نه. آنان يکي پس از ديگري خواهند آمد و تو سه نفر از آنان را درک خواهي کرد نه بيشتر. اولين نفر از آن ها، سروري جانشينان و پدر ديگر ائمه، علي بن ابي طالب (عليه السلام) است. سپس دو فرزندش [امام] حسن و [امام] حسين خواهند بود. تو بعد از من به آنان توسط جو [آنان را امام و زعيم خويش قرار ده]. مبادا غرور برخاسته از ناداني جاهلان تو را فريب دهد. بعد حضرت خطاب به جندل فرمود: آن گاه که (چهارمين جانشينم) علي بن حسين به دنيا بيايد عمر تو به پايان مي رسد و آخرين خوراک و غذاي تو از دنيا مقداري شير است که آن را مي آشامي. جندل گفت: در تورات چنين يافتم: اليايقطوا – و – شُبّر – و شُبير ولکن اسامي آن ها را نشناخته بودم. سپس پرسيد: چند نفر بعد از حسين [عليه السلام] مي باشند و اسامي آنان چيست؟
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: نُه نفر از حسين به دنيا خواهند آمد که مهدي (عليه السلام) از آنان خواهد بود.
(و بعد هم چنين توضيح داد: ) بعد از آن که امامت حسين بن علي (عليهما السلام) تمام شد فرزندش، علي بن الحسين، ملقب به زين العابدين و بعد از او محمد [بن علي] ملقب به باقر و بعد فرزندش، جعفر [بن محمد] ملقب به صادق و بعد موسي [بن جعفر] ملقب به کاظم و بعد علي [بن موسي] ملقب به رضا و بعد محمد [بن علي] ملقب به زکي و بعد علي [بن محمد] ملقب به تقي و بعد حسن [بن علي] ملقب به امين [که هر کدام دوره امامت و زعامت خويش را به پايان خواهند رساند]. بعد هم غيبت آغاز مي گردد. جندل پرسيد: امام غائب، حسن [بن علي] خواهد بود؟ پيامبر فرمود: نه، بلکه فرزندش غائب مي گردد. سپس جندل نام آن حضرت را پرسيد. پيامبر فرمود: نام او تا به هنگام ظهورش برده نشود. جندل گفت: همين طور موسي بن عمران در تورات نسبت به شما و جانشينانت بشارت داده است. آن گاه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آيه ي شريفه ي (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ…) را تا پايان تلاوت نمود. جندل پرسيد: ترس و وحشت در زمان آنان چرا؟ پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پاسخ داد: در دوره امامت هر يک از جانشينان من، حاکمي است که سعي در از بين بردن آنان دارد و آزار و شکنجه از سوي حاکم به آنان خواهد رسيد، اما زماني که خداوند منّان فرج قائم ما را برساند، او زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همان طور که زمين را جور و ستم فرا گرفته باشد. بعد فرمود: سعادت از آن کساني است که در دوران غيبت او تحمل و شکيبايي کنند و خوشا به حال آن هايي که بر محبت و دوستي اوصياي من پابرجا و استوار باشند. اينان کساني هستند که خداوند آنان را چنين توصيف و تجليل نموده و در قرآن فرموده است: (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ) (25) و نيز فرموده: (أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). (26)
واثلة بن اصقغ (27) گفته است: جندل تا زمان امامت حسين بن علي (عليه السلام) زندگي کرد و در آخر عمر به طائف هجرت کرد. نعيم بن ابي قبيس گفته است: براي ديدار جندل به طائف رفتم. او سخت مريض بود. کنار بستر او نشستم، درخواست کرد تا کمي شير برايش بياورند. به هنگام آشاميدن شير گفت: آن چه را رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود (آخرين غذاي تو از دنيا، کمي شير است) وقتش فرا رسيد. او بعد از آشاميدن شير از دنيا رفت و در همان طائف، در محلّه ي معروف « الکورارة » دفن شد. (28)
ع) شعراء
21. (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ)؛ (29)
آن ها که ستم کردند به زودي مي فهمند که بازگشتشان به کجا خواهد بود.
حسين بن خالد گفته است: علي بن موسي الرضا (عليه السلام) از قول پدر و اجداد بزرگوارش چنين نقل کرد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر کسي که دوست دارد دين و آيين مرا پناه خويش قرار دهد و بعد از من بر کشتي نجات سوار شود بايد علي بن ابي طالب (عليه السلام) را امام و رهبر خود قرار دهد. دشمنان او را دشمن و دوستان او را دوست بدارد. همانا [علي بن ابي طالب (عليه السلام)] خليفه و جانشين و وصي من در ميان [امت] شماست؛ هم در زندگي ام و هم بعد از آن. او فرمانده هر مسلمان و هر مؤمني است. گفتار او و فرمان او و نهي او، گفتار و دستور و نهي من است. پيروي از او تبعيّت از من و ياري او ياري من است. هر کس او را خوار بشمارد مرا خوار شمرده است. هر کس بعد از من از جانشينم، علي بن ابي طالب (عليه السلام)، جدا گردد در قيامت توفيق ديدار مرا نخواهد داشت و من هم او را نمي بينم و هرکس با او مخالفت کند خداوند بهشت را بر او حرام مي گرداند و جايگاهش را در آتش قرار خواهد داد و هر کس علي (عليه السلام) را خوار کند خداوند او را ذليل کند و از او روي گرداند و هر کس وي را ياري کند خداوند او را به هنگام ملاقات خويش ياري خواهد نمود و در وقت پاسخ خواستن از وي، حجت لازم را بر زبانش جاري خواهد کرد. حسن و حسين (عليهما السلام) دو پيشواي امت من بعد از پدر خويش خواهند بود. آنان سرور جوانان بهشت اند و مادر آن ها سرور زنان جهان است. پدر ايشان [علي بن ابي طالب (عليه السلام)] سرور اوصياي من است. فرزندان حسين [عليه السلام] نُه نفري هستند که [يکي پس از ديگري] امامت امت بر عهده آنان خواهد بود و نهمين نفر آن ها قائم ماست. پيروي از آنان، پيروي و اطاعت از من است و مخالفت با آنان، معصيت و گناه در برابر من است. نسبت به منکران فضائل امامان و از بين بَرندگان حقوقشان به خداوند پناه مي برم که بهترين سرپرست و ياور براي عترت و پيشوايان امت من، او خواهد بود و از منکران حقوق آنان انتقام خويش را خواهد گرفت.
رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آخر، آيه ي شريفه ي (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ) را قرائت کرد. (30)
ق) نمل
22. (أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ)؛ (31)
چه کسي دعاي مضطر را اجابت مي کند و گرفتاري او را برطرف مي سازد و شما را خلفاي زمين قرار مي دهد؟ آيا معبود (و خالق) ديگري با خداست؟! کمتر توجه پيدا مي کنيد و متذکر مي شويد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: نَزَلَت فِي القَائِمِ مِن آلِ محمد، هُوَ وَ اللهِ المُضطَرُّ إِذَا صَلَّي فِي المَقَام…؛ آيه شريفه ي [المضطر] درباره قائم آل محمد (عليه السلام) نازل شده است. سوگند به خدا، او مضطر (در آيه شريفه) است؛ کسي که به هنگام ظهور خويش در نزديکي مقام ابراهيم (عليه السلام) دو رکعت نماز مي گزارد و سپس دستش را به دعا بلند مي کند و درخواست هايش را با خالق هستي در ميان مي گذارد و آن ها به اجابت مي رسد و نيز گرفتاري هايش برطرف مي گردد و خداوند او را خليفه و جانشين خود در زمين قرار مي دهد و در پايان فرمود: آن چه را گفتم تأويل [وجود خارجي] آيه شريفه خواهد بود که بعد از تنزيل تحقق خواهد يافت.
در روايت ديگر، در ادامه چنين نقل شده است: پس اول کسي که با حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيعت مي کند جبرئيل (عليه السلام) است و سپس 313 نفر که اصحاب خاص او هستند بيعت مي نمايند. (32)
ص) قصص
23. (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)؛ (33)
ما مي خواهيم بر مستضعفان روي زمين منّت بگذاريم (نعمت دهيم) و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.
مفسران درباره آيه شريفه مطالب زيادي را نوشته اند: جلال الدين سيوطي نوشته است: ابن ابي شيبه و ابن منذر و ابن ابي حاتم همگي از علي بن ابي طالب (عليه السلام) نقل کرده اند که مقصود آيه ي فوق، يوسف (عليه السلام) و فرزندان او هستند که بعد از استضعاف، امام و وارث زمين گرديده اند. (34)
علامه طباطبايي (رحمه الله) معتقد است: شايد مقصود بني اسرائيل باشد (همان طور که بعضي ذکر کرده اند)، زيرا سياق و ظهور آيات بيان گر آن است.سپس صاحب الميزان روايتي از مفضل بن عمر نقل کرده است که امام صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به امير مؤمنان و دو فرزندش، حسن و حسين (عليه السلام) مي نگريست و گريه مي کرد. در آن حال فرمود: شما مستضعفان بعد از من هستيد. سپس مفضل پرسيد: معناي اين جمله چيست؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: شما پيشوايان بعد از من هستيد و خداوند – عزوجل – فرموده است:
(وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ) آن گاه امام صادق (عليه السلام) فرمود: مفاد و معناي آيه ي فوق تا قيامت درباره ي ما ادامه پيدا خواهد کرد. (35) گويا آيه ي فوق بر همه امامان معصوم، به ويژه امام عصر – عجل الله تعالي فرجه الشريف – منطبق مي گردد.
علي بن ابي طالب (عليه السلام) درباره ي تحولات بعد از خود و جانشينانش به آيه ي فوق تمسّک کرد و فرمود: جهان بعد از همه ي تجاوزها و سرکشي هايش، سرانجام تسليم خواهد شد و ما مالک و حاکم آن خواهيم شد؛ يعني دنيا به ما روي خواهد آورد، همانند شتري که در آغاز به بچه خود شير نمي دهد و لگد پراني مي کند و سرانجام با ملاطفت و مهرباني سينه خود را در اختيار او مي گذارد. بعد از آن، حضرت آيه ي شريفه ي (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا) را تلاوت کرد.
درباره عبارت فوق، ابن ابي الحديد نوشته است: شيعه و اهل سنت باور دارند که حاکميت و وراثت زمين از آنِ امام غائب (عليه السلام) است و در اين مطلب اختلافي نيست، لکن تنها تفاوت در آن است که مي گويند آن موعود الهي به دنيا آمده و موجود هست يا خير. بعد اضافه مي کند: شيعه اعتقاد دارد که وي به دنيا آمده است. (36)
جهت تبيين بيشتر آيه ي شريفه ي مورد بحث به حديث ذيل توجه شود:
محمد بن جرير طبري در تأويل آيه ي فوق حديثي را از مسند فاطمه زهرا – سلام الله عليها – از سلمان (رحمه الله) نقل کرده است. سلمان (رحمه الله) گفته است: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالي مبعوث نکرد هيچ پيامبر (اولوالعزمي) (37) را مگر اين که براي او دوازده جانشين قرار داد. سلمان گفت: اين مطلب را توسط اهل تورات و انجيل شنيده و آموخته ام. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مي داني جانشينان من چه کساني هستند؟ و آن دوازده نفري را که خداوند، آنان را براي (هدايت) امت بعد از من برگزيده است کدامند؟ سلمان پاسخ داد: خدا و پيامبرش داناتر است. آن گاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به معرفي امامان معصوم دوازده گانه ي بعد از خود پرداخت و فرمود: سلمان! خداوند مرا از برگزيده نور خويش آفريد. در آن روز مرا دعوت به اطاعت خود نمود. من هم او را اطاعت کردم و پيروي نمودم. سپس علي بن ابي طالب (عليه السلام) را از نور من خلق کرد. او را دعوت به اطاعت و پيروي نمود. او هم خدا را اطاعت کرد. آن گاه خداوند از نور من و نور علي، فاطمه – سلام الله عليها – را ايجاد کرد و او را دعوت به اطاعت نمود. او هم انقياد و اطاعت خويش را انجام داد. سپس از نور من و علي و فاطمه، حسن و حسين (عليهما السلام) را آفريد و آن دو را دعوت به اطاعت و بندگي نمود. هر دو دعوت حق را پاسخ گفتند و اطاعت و بندگي کامل نمودند. در اين مرحله خداوند ما را به نام هاي خويش نام گذاري کرد. از اين جهت خداوندِ محمود [داراي صفات پسنديده] مرا « محمد » ناميد و خداوندِ عليّ و برتر از همه، داماد مرا « علي » ناميد و خداوندِ فاطر و نوآور، دختر مرا « فاطمه » نام گذاشت و مظهر احسان و نيکوکاري اش فرزندم « حسن » شد و خداوندِ محسن، فرزند ديگر مرا « حسين » ناميد. سپس از نور ما و از نور حسين، نُه پيشوا و امام ديگر را آفريد. در عالم آفرينش آنان را به اطاعت و بندگي دعوت نمود. آنان نيز پاسخ کامل دادند. اين خلقت و دعوت به بندگي و انقياد کامل از سوي ما، پيش از آفرينش آسمان استوار و زمين سخت و فرشتگان و انسان بوده است. ما انوار بوديم که خداوند را تسبيح و تقديس کرديم. سخن حق را مي شنيديم و اطاعت مي کرديم. در اين هنگام سلمان گفت: پدرم و مادرم به فدايت اي رسول خدا! ارزش آشنايي منزلت و قدر اينان چيست؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: سوگند به خدا! هر کس جانشينان مرا بشناسد از ما خواهد بود. هر جا وارد شويم و ساکن گرديم او همراه ماست. سلمان پرسيد: آيا بدون آشنايي با اينان، ايمان صادق است؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نه.
سپس پرسيد: من جانشينان شما را تا حسين (عليه السلام) شناخته ام. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: بعد از حسين، سرور عابدان، علي بن الحسين (عليهما السلام) بعد، فرزندش، محمد بن علي [عليهما السلام]، باقر و شکافنده دانش اولين و آخرين پيامبران است. بعد از آن جعفر بن محمد [عليهما السلام] زبان گويا و صادق خداست. بعد از آن موسي بن جعفر [عليهما السلام] است که خشم خود را در راه رضاي خدا فرو مي برد. سپس علي بن موسي [عليهما السلام] است، کسي که خشنود به امر خداوند است. بعد از آن، محمد بن علي [عليهما السلام] انتخاب شده از خلق خداست. بعد از آن، علي بن محمد (عليهما السلام) هدايت گر مردم به سوي خداست و بعد، حسن بن علي [عليهما السلام] پيشواي آرام بخش و ساکتي که کار خويش را با تواضع و آرامشي وصف ناپذير انجام داد و امين اسرار الهي بود و آخرين آن ها محمد بن الحسن [عليهما السلام] است. پيشواي هدايت گر و هدايت شده اي است که گوينده و قائم به حق است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ادامه داد: اي سلمان! تو و کساني که آخرين آن ها را به خوبي بشناسيد، حجّت آخرين را درک خواهيد نمود. سلمان، خدا را شکر کرد و پرسيد: تا زمان او زنده خواهم بود؟
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پاسخي تلويحي داد که نه، لکن فرمود آيه ي شريفه را بخوان:
(فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا)؛ (38)
پس هنگامي که وعده نخستين آن دو فرا رسد بندگاني از خود را بر ضدّ شما بر مي انگيزيم که سخت پيکار جويند؛ پس [شما را در هم مي کوبند و حتي براي به دست آوردن مجرمان] لابه لاي خانه ها به جست و جو مي پردازند و اين وعده اي شدني است. آن گاه شما را بر آنان غلبه مي دهيم و با اموال و پسران (فرزندان) به شما مدد مي رسانيم و افرادتان را بيشتر [از آنان] مي گردانيم.
سلمان گفته است: بعد از خواندن آيه ي فوق گريه شوق از چشمانم جاري شد و عرض کردم: آيا اين در زمان نبوت شما خواهد بود؟ فرمود: بلي، سوگند به خدايي که محمد را به پيامبري برگزيد او (مهدي) از من و علي و فاطمه و حسن و حسين است و نُه نفر بعد از او از ما هستند. سپس فرمود: سلمان! سوگند به خدا در آن روز شيطان و لشکريانش و هر کسي که ايمان خالص دارد و يا داراي کفر محض است حاضر مي گردد تا خداوند به حساب اعمال فرد فرد آنان برسد. و پروردگار تو به هيچ کس ستم نخواهد کرد. بعد فرمود: تأويل آيات ذيل به مرحله اجرا خواهد رسيد:
(وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ)؛ (39)
ما مي خواستيم بر مستضعفان زمين منت نهيم. آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم و حکومتشان را در روي زمين پابرجا سازيم و به فرعون و هامان و لشکريانشان، آن چه را از (بني اسرائيل) بيم داشتند نشان دهيم.
سلمان گفته است: بعد از حديث فوق از نزد پيامبر خدا خارج شدم، در حالي که هيچ گونه ترس و هراسي نداشتم که چگونه و چه وقت در آغوش مرگ خواهم بود. (40)
ادامه دارد…
پينوشتها:
1. نحل، آيه 1.
2. مجمع البيان، ج 3، ص 348.
3. تفسير البرهان، ص 359؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 492؛ حديث فوق را دلايل الامامة نيز از مسند فاطمه (عليها السلام) نقل کرده است و بحارالانوار، ج 52، ص 258، ب 26، ح 18.
4. أسراء، آيه 81.
5. مجمع البيان، ج 3، ص 434.
6. الروضة من الکافي، ج 8، ص 287، ح 432، ب 8.
7. الصافي، ج 3، ص 212؛ عبد علي بن جمعة العروسي الحويزي، نورالثقلين، ج 3، ص 212.
8. انبياء، آيه 105.
9. نساء، آيه 163 و اسراء، آيه 55.
10. الميزان، ج 14، ص 361 و طبرسي، جوامع البيان، ج 3، ص 31.
11. مجمع البيان، ج 4، ص 66.
12. حجر، آيه 9.
13. زمخشري، الکشاف، ج 3، ص 138.
14. نحل، آيه 43.
15. الميزان، ج 14، ص 361.
16. صافي، ج 3، ص 357.
17. الميزان، ج 14، ص 369.
18. سيد محمد حسين شيرازي، تقريب القرآن، ج 17، ص 74.
19. محمد حسين فضل الله، من وحي القرآن، ج 15، ص 303.
20. فيض کاشاني، الصافي، ج 3، ص 375 و بحارالانوار، ج 15، ص 178، ب 2.
21. حجّ، آيه 41.
22. بحارالانوار، ج 24، ص 165، ح 9 وغاية المرام و حجة الخصام، ص 742 (چاپ حجري تک جلدي).
23. نور، آيه 55.
24. بحارالانوار، ج 10، ص 11، ح 5. (حديث فوق تا به اين قسمت با سه سند از امام رضا (عليه السلام) نقل شده و بقيه حديث را مرحوم مجلسي در جلد 36، ص 305 نقل نموده است.)
25. بقره، آيه 3.
26. مجادلة، آيه 22.
27. در بعضي نسخه ها « اسقع » با « س » ذکر شده و وي از صحابه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
28. غاية المرام و حجّة الخصام، ص 743؛ تفسير البرهان، ج 4، ص 145 (مرحوم بحراني همه حديث را به صورت پيوسته ذکر کرده است) و بحارالانوار، ج 36، ص 305، ح 144، ب 41.
29. شعراء، آيه 227.
30. بحارالانوار، ج 36، ص 254، ح 70، ب 41.
31. نمل، آيه 62.
32. تفسير صافي، ج 4، ص 71 (5 جلدي)؛ غاية المرام و حجّة الخصام، ص 747 (چاپ حجري تک جلدي).
33. قصص، آيه 5.
34. الدار المنثور، ج 6، ص 293.
35. الميزان، ج 16، ص 15.
36. شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 29.
37. أولواللعزم بر پيامبراني صادق است که داراي کتاب بودند و مأموريت و رسالت جهاني داشتند؛ اينان نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد – صلوات الله عليهم أجمعين – هستند.
38. اسراء، آيه 5 – 6.
39. قصص، آيه 5 – 6.
40. معجم احاديث المهدي، شماره 1755 به نقل از طبري، دلائل الامامة، ص 237. (ابتداي حديث: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) انّ الله تعالي لم يبعت نبيّاً ولا رسولاً الّا جعل له اثني عشر نقيباً… آخر حديث: قال سلمان، ما بالي لقيتُ الموت أو لقيني).
منبع مقاله:
زماني، احمد؛ (1393)، انديشه انتظار (شناخت امام عصر(عج) و چگونگي حکومت جهاني صالحان)، قم: بوستان کتاب، چاپ پنجم.