روز دوم عملیات، احساس کردم احتمال دارد که طرحمان با شکست مواجه شود. پناه بردم به حاج همت که: «فقط کار خودت است. به برادرانت کمک کن.» اگر او به سمت طلائیه حمله نمیکرد، بدون شک، جزایر را از دست میدادیم و عملیات خیبر با شکست کامل مواجه میشد.
حملههای حاج همت جزیره جنوبی را تثبیت کرد. از عراقیها هم تلفات زیادی گرفت.
همیشه چه موقع خواب و چه بیداری بیسیم باز بود تا صدای بچهها را بشنوم. تا شنیدم حاج همت طوریش شده است، سریع رفتم روی بیسیم و با فرمانده قرارگاه جزیره تماس گرفتم. پرسیدم: «حاجی چه طور است؟ وضعش را سریع بگو». گفت: «طوری نشده. فقط زخمی است». گفتم: «این طوری نمیخواهم. سریع میروی میبینی، مطمئن میشوی و میآیی راستش را به من میگویی».
رفت و برگشت. گفت: «گفتنی نیست». گفتم: «ولی تو به من میگویی که چه شده است». گفت: «حاجی شهید شده». نتوانستم بایستم. نشستم. بسیار ناراحت شدم و برای او مدتها گریستم.
اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند در همین خیبر و برای حاج همت بود. بالاخره هر جنگی ادبیات خاص خودش را دارد. همت یکی از فرماندهان بزرگ و شجاع و برجسته ایران در دوران جنگ بود.»