به نام خدا
نويسنده:آيت الله العظمى صافى گلپايگانى
بدون شك، «عقيده به مهدويت» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) به عنوان منجى عالم بشريتباورى صرفا اسلامى است كه بر اساس كتاب و سنت پديد آمده و همگى مسلمانان پيشين و پسسن، بر آن اتفاق نظر دارند وحتى گروهى از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن (1) احاديث وارده در اين باب حكم نمودهاند.
اين باور داشت، به عنوان انديشهاى اسلامى، بر پايه قويترين برهانهاى نقلى و عقلى استوار است و بررسى تاريخ و شواهد بسيار آن بهترين تاييد بر صحت و متانت آن به شمار مىرود و هيچ يك از مسلمانان – چه از شيعيان و چه اهل سنت – به انكار يا تشكيك در آن نپرداخته است مگر برخى از تازه به دوران رسيدگانى كه تحت تاثير تبليغات غربيان قرار گرفته و در دامهاى استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انكار الهام و روايات قطعيه و يا تعريف و تاويل آن در چهارچوبه مقاصد منكرين ديانت و مادى گرايان تفسير و تحليل نمىكنند.
اين كژ انديشان بدين وسيله كوشيدند، تا درى را بگشايند كه اگر – خداى نخواسته – گشوده گشت ديگر راهى براى اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمينان به ظاهر كتاب و سنتباقى نمىماند و آيين شريف اسلام و دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر اساس خواسته بدعتگزاران و هوا پرستان، دستخوش تغيير و تحرف قرار مىگيرد.
براستى اگر چنين رواياتى كه بزرگان علم حديث و كار آموزگان و نام آوران اين رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعى بودن آنها تصريح كردهاند بتواند مورد انكار و ترديد قرار گيرد، پس وضع و حال ديگر رواياتى كه «خبر واحد» (2) شمرده مىشوند، يا حداقل در اين درجه از اعتبار نيستند چه خواهد بود؟
گروهى از انديشمندان اسلامى نسبتبه اينگونه منحرفين از كتاب و سنت كه با جرات و جسارت نسبتبه ساحت قدس خداوند و پيامبر گراميش (صلى الله عليه و آله) به ايجاد شك و ترديد و تحريف، در اصل مسلم مهدويت پرداختهاند اعلام خطر نموده، و كتابها و مقالاتى را در رد و ابطال نظريات آنان نگاشتهاند.
آنچه مسلم است اينكه، در پس پرده اين توطئه جز دستهاى پليد كسانى كه در صدد سست كردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار كردن متون اسلامى هستند دستى را نمىتوان ديد در گذشته همين التزام و اعتقاد و پايبندى مردم به كتاب و سنت پاك پيامبر بود كه دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در كشورهاى اسلامى باز مىداشت و راه سلطه بر اين بلاد را بر روى آنان مىبست و اكنون نيز به خوبى پيداست كه چيزى جز سستشدن همين مبانى اعتقادى و كم شدن پايبندىها به قرآن مجيد و روايات شريفه نيست، كه راه نفوذ و سلطه را بربيگانگان گشوده است! – خداوند ما را از فتنههاى گمراهان و هوا پرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد – خندهآورد است كه اين بىخبران و غرب باوران – كه به شدت دور از شناختحقايق اسلامى و فهم مصالح مسلميناند – در تضعيف «باور مهدويت» و احاديث مربوط به آن، گاهى به اين بهانه تمسك جستهاند، كه اين عقيده اصولا از عقايد پيشگامان اهل سنت نيست و در بين صحابه قرن اول هجرى و تابعين ذكرى از آن به ميان نيامده است. گاهى دايه مهربانتر از مادر شده اين عقيده را سبب اختلاف و درگيرى بين مسلمانان و قيام عليه حكومتها و موجب تبليغات سياسى دانستهاند و گاهى نيز به برخى اختلافاتى كه بين پارهاى از احاديث اين باب است استناد كردهاند (3) .
و همه اينها، از عجيب و غريبترين نوع استدلالاتى است كه در رد سنتشريف نبوى به آن تمسك شده است از آن رو كه:
اولا: بر وقوع ذكر اين عقيده بين صحابه و تابعين صدر اول اسلام و بر اينكه خود پيامبر (صلى الله عليه و آله) اولين پايگاه براى نشر «عقيده به مهدويت» در بين مسلمانان بودهاند چه دليلى قوىتر و محكمتر از وجود خود اين احاديث متواتره در اصلىترين و معتبرترين كتابهاى اهل سنت؟!
و چه برهانى روشنتر از اجماع علماى مسلمين و اينكه آنان هيچكس از مدعيان مهدويت را با استناد به «عدم صحت ظهور مهدى (عليه السلام)» رد نكردهاند بلكه در رد ادعاى چنان افرادى، به «عدم وجود صفات و نشانههاى خاص مهدى (عليه السلام) در آنها» استناد كردهاند.
چنانكه حكايت «محمد بن عجلان» با «جعفر بن سليمان» و آنچه فقيهان و اشراف اهل مدينه درباره آنان گفتهاند، شاهدى آشكار در اين زمينه به شمار مىرود. (4)
پس اگر اين همه احاديث، با توجه به فراوانى و تواترى كه دارند و با عنايتبه اجماع و اتفاقى كه از ناحيه علماى اسلامى بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحت و استوارى «عقيده به مهدويت» باشد پس به كدامين دليل مىتوان استناد كرد؟ و درستى انتساب كدامين عقيده اسلامى به صحابه و پيامبر اكرم را مىتوان اثبات نمود؟
ثانيا شايد هرگز هيچ عقيده و يا اصلى را نتوان يافت كه بر سر آن اختلاف و درگيرى و نزاع صورت نگرفته باشد. حتى مىتوان گفت كه پيرامون «مسائل خدا شناسى» و «نبوت پيامبران الهى عليهم السلام» نيز نزاعها ودرگيرىها، بيش ازمسئله «مهدويت» به وقوع پيوسته است. چنانكه بين مكتب اشاعره و غير آنان و بين پيروان مذاهب شافعى، حنفى، حنبلى، مالكى و غير آنان درگيرىها بلكه جنگهاى خونين بسيار اتفاق افتاده است.
بلكه مىشود گفت: بر سر مفاهيمى همچون «عدالت» و «امنيت» و ساير مفاهيمى كه همه انسانها بر لزوم آن اتفاق نظر دارند و بر سر تحقق آنها و يا دفع كسانى كه آنها را وسيلهاى براى مقاصد سياسى خويش قرار مىدادند، جنگهاى خانمان برانداز و معركههاى خونينى درگرفته است و چه بسا كه تعداد قربانيان بشريت كه با اسم «اقامه حق» و «رعايت عدالت و برابرى» و «حمايت از آزادى انسان و حقوق او» به خاك و خون غلطيدهاند بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع و عنوان ديگرى باشد.
نتيجه اينكه پوشيده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاى حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفين، زياد انجام مىپذيرد، لكن به حق ضررى نمىرساند و خدشهاى وارد نمىكند چنانكه خداوند بزرگ مىفرمايد:
(بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون) (5)
«بلكه ما، حق را بر باطل مىافكنيم تا آن را در هم شكافد و باطل را نابود گرداند، آنزمان باطل از بين رونده و باطل شدنى است و واى بر شما از آنچه درباره خداوند توصيف مىكنيد.»
علاوه بر اينكه بايد توجه داشت كه فريب خوردن عوام و قبول ادعاى دروغين دجال گونههاى مدعى مهدويت (6) توسط آنان در بيشتر موارد به خاطر عدم آشنايى آنان به نشانههاى محضرت مهدى (عليه السلام) و نسب شريف ايشان و ويژگىهاى خاصى است كه براى ايشان در احاديث مختلفه (7) مورد تصريح قرار گرفته است وگرنه در اين باب جايى براى گمراهى و گمراه ساختن ديگران وجود ندارد.
اين وظيفه علما و انديشمندان است كه «عقيده به مهدويت» را تبيين كنند و هدفهاى آنرا به مردم بشناسانند و ويژگىها و نشانههايى را كه به وسيله آنها «حضرت مهدى موعود (عليه السلام)» از دغل پيشگان مدعى «مقام مهدويت» باز شناخته مىشود، براى توده مسلمانان برشمارند و توضيح دهند.
ثالثا: يكى از فرقههايى كه بين احاديث متواتره و غير متواتره (8) وجود دارد، اين است كه در «متواتره لفظى تفصيلى» (9) يقين و باور قطعى نسبتبه صدور آن حديث معين از ناحيه معصومين (عليه السلام) – به عين همان كلمات و الفاظ موجود در متن حديث – حاصل مىشود و در چنين حديثى ممكن نيست اختلاف و تعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگرى كه با همين خصوصيات، مفاد و معنايى خلاف (10) حديث اول داشته باشد; كه در اين صورت بايد به وسيله ايجاد موافقتبين دو معنا و جمع بين دو حديثبه وسيله حمل عام بر خاص – تخصيص عام – و يا حمل مطلق بر مقيد – تقييد مطلق – و يا حمل ظاهر بر اظهر – تقديم اظهر – و مانند اينها تنافى و اختلاف ظاهرى و ابتدايى بين دو روايت را حل كرد.
اگر چنين جمعى ممكن نبود، ظاهر هر دو روايت از اعتبار ساقط گرديده و هيچكدام صلاحيتبراى استناد حكمى به آن را نخواهد داشت.
اما در «متواتر اجمالى» (11) اختلاف و تعارضى كه در عبارات و متون احاديث هست مشكلى ايجاد نمىكند بلكه به آن روايتى كه از همه روايتهاى آن مجموعه «اخص» است و شمول كمترى دارد اخذ مىشود.
اما در «متواتر معنوى» (12) به قدر مشترك همه احاديث و مضمونى كه در همگى آنها تكرار شده و مورد اتفاق كل آن مجموعه است اخذ مىشود.
بنابراين، اختلاف داشتن متن و مضمون احاديث زيانى به «متواتر» بودن آنها نمىزند بلكه در احاديث «غير متواتر» نيز اين اختلاف متن ضررى به صحت آن «حديث صحيحى» كه بين آنهاست وارد نمىكند زيرا در آن صورت هم روايت صحيحتر و روايت كه به خاطر مطابقت مضمون آن با كتاب يا سنت قطعى يا بخاطر قوى بودن متن حديث، يا به خاطر تاييد مضمون آن توسط شواهد و قراينى خاص نسبتبه حديث ديگر متعارض با آن رجحان و برترى دارد، مورد عمل قرار مىگيرد.
اين امور را جز كسانى كه در علم حديثشناسى، داراى تجربه و مهارت كافى باشند باز نمىشناسند و اگر جز اين بود و به خاطر كمترين تعارض و اختلافى بايد همه احاديث متعارض كنار گذاشته مىشد لازم بود كه كليه روايات يا حداقل اغلب آنها از درجه اعتبار ساقط باشند كه نتيجهاش تغيير چهره دين اسلام در اكثر احكام شرعى و دستورات فقهى بود زيرا كمتر موضوعى در عقايد و احكام و تاريخ و تفسير قرآن كريم و مانند آنها پيدا مىشد كه احاديث وارد شده در آن موضوع بدون اختلاف و تعارض باشند اگر چه تعارضى «ناپايدار» به «عموم و خصوص» يا «اطلاق و تقييد».
بنابراين در از بين بردن اين تعارضات ابتدائى كه در گفتگوهاى عادى مرم نيز وجود دارد و در تشخيص حديث درست از نادرست و حديث قوى از ضعيف روايت معتبر از غير معتبر تنها راه اين است كه به قواعد و مقرراتيكه در نزد عقلا و انديشمندان معتبر است استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحيتدار رجوع شود و بدين وسيله بعضى از احاديث را به بعضى ديگر بازگردانده و در صورت امكان جمع بين روايات و عمل به روايتى كه از نظر سندى يا مضمونى قوت و متانتبيشتر دارد يا با قرآن كريم و سنت ثابتشده و مانند آن موافقتر استبه اين قاعده عمل شود و از رد كردن روايت و ناديده گرفتن آن خوددارى گردد.
نتيجه كلام اينكه اخبار و رواياتى كه درباره «مهدويت» ازمعصومين (عليه السلام) وارد شده، همگى بايد در پرتو چنين قواعدى، بحث و بررسى شود. كه چنانچه احاديث «متواترى» داريم مورد عمل قرار گيرد و در اخبار «غير متواتر» نيز بعضى به بعضى تقويتشده، و برخى، برخى ديگر را تفسير كنند و اگر «خبر ضعيفى» هم هست ملاحظه شواهد و قرائن و بقيه موارد تاييد معتبر در آن عمل شود.
از اين رو مىتوان گفت: هيچ كسى احاديث وارده در باب «عقيده به مهدويت» را مردود و شبههدار نمىپندارد مگر ناآگاهان به صناعتحديثشناسى يا آگاهانى كه تحت تاثير تبليغات باطل و فتنههاى گمراهى آفرين استعمارگران با سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله) به دشمنى برخاستهاند.
چهل حديث:
1 – قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):
«المهدى منا اهل البيت، يصلحه الله فى ليلة».
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند:
«مهدى از ما اهل بيت استخداوند امر او را در يك شب اصلاح خواهد فرمود».
2 – قال رسول الله (صلى الله عليه و آله) يقول:
«المهدى من عترتى، من ولد فاطمة»
رسول الله (صلى الله عليه و آله) فرمودند:
«مهدى (عليه السلام) از سلاله من است، از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها)»
3 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«نحن سبعة ولد عبد المطلب سادة اهل الجنة: انا، و حمزة و على و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشت هستيم: من و حمزه و على و جعفر و حسن و حسين و مهدى».
4 قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«لو لم بيق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يلى المهدى»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىكند كه مهدى (عليه السلام) در پى آيد».
5 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«امنا المهدى ام من غيرنا يا رسول الله؟» قال:«بل منا بنا يختم الله كما بنا فتح و بنا يستنقذون من الشرك و بنا يؤلف الله بين قلوبهم بعد عداوة الشرك».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«بلكه از ماستخداوند همچنانكه به ما آغاز فرمود به ما هم ختم خواهد كرد به وسيله ماست كه مردم از شرك نجات مىيابند به وسيله ماست كه خداوند بين دلهاى مردم الفت و پيوند ايجاد مىكند بعد از آنكه دشمنى حاصله از شرك بينشان جدايى افتاده باشد.»
6 – قال على (عليه السلام)
«قلت: يا رسول الله امنا آل محمد المهدى، ام من غيرنا؟» فقال: «لا بل منا يختم الله به الدين كما فتح بنا ينقذون من الفتنة كما انقذوا من الشرك و بنا يؤلف الله بين قلوبهم و بنا يصبحون بعد عداوة الفتنة اخوانا فى دينهم».
حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) فرمودند:
«گفتم: اى رسول خدا آيا مهدى (عليه السلام) از بين ما آل محمد (صلى الله عليه و آله) استيا از بين غير ما؟ فرمود: « نه، بلكه از بين ماستخداوند دين را همچنانكه گشود به وجود او ختم خواهد كرد مردم به وسيله ما از فتنه نجات مىيابند چنانكه از شرك نجات يافتند و به وسيله ماست كه خداوند بين دلهاى مردم الفت و پيوند ايجاد مىكند و به وسيله ماست كه مردم بعد از دشمنى برخاسته از فتنه بايكديگر برادر شدند».
7 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«لتملان الارض ظلما و عدوانا ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاها قسطا و عدلا كما ملئت عدوانا و ظلما».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«زمين پر از ستم و دشمنى مىشود وبه درستى مردى از اهل بيت من قيام خواهد كرد تا زمين را از عدل و داد پر كند چنانكه پر از دشمنى و ستم شده باشد.»
8 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يخرج رجل من اهل بيتى، يواطى اسمه اسمى و خلقه خلقى، يملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مردى از اهل بيت من قيام خواهد كرد اسمش همانند اسم من و اخلاقش همانند اخلاق من است او زمين را پر از عدل و داد كند چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد».
9 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«و يح هذه الامة من ملوك جبابرة، يقتلون و يخيفون المطيعين الا من اظهر طاعتهم; فالمؤمن التقى ليصانعهم بلسانه و يفر منهم بقلبه و جنانه فاذا اراد الله تعالى ان يعيد الاسلام عزيزا قصم كل جبار عنيد و هو القادر على ما يشاء ان يصلح امة بعد فسادها. يا حذيفة! لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يملك من اهل بيتى رجل تجرى الملاحم على يديه و يظهر الاسلام لا يخلف وعده و هو سريع الحساب»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«واى بر اين امت از پادشاهان ستمگر مردم را مىكشند و اطاعت كنندگان پروردگار را مىترسانند مگر كسى را كه فرمانبرى و اطاعت از آنان را اظهار كند پس انسان با ايمان و پرهيزگار بايد با زبانش با آنان بسازد اما در قلب و با جوارحش از آنان بگريزد پس اگر خداى بزرگ بخواهد اسلام را عزيز گرداند هر ستمگر عناد پيشهاى را در هم خواهد شكست و او بر آنچه بخواهد تواناست و مىتواند امت را بعد از تباهى اصلاح فرمايد – و حالشان را نيكو گرداند – اى حذيفه: اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد خداوند همان يك روز را آنچنان طولانى خواهد كرد كه مردى از اهلبيت من به حكومت رسد به دست او پيشامدهايى عجيب به وقوع مىپيونند و خداوند – به دست او – اسلام را پيروز مىكند و در وعدههايش خلاف نمىكند و او محاسبهگرى سريع است».
10 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«لو لم يبق من الدنيا الا ليلة، ليملك فيها رجل من اهل بيتى»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«اگر از عمر دنيا جز يك شب باقى نمانده باشد خداوند در همان يك شب مردى از اهل بيت مرا به حكومتخواهد رسانيد».
11 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«المهدى رجل من ولدى، لونه لون عربى، و جسمه اسرئيلى على حده الا يمن خال كانه كوكب درى، يملا الارض عدلا كما ملئت جورا و ظلما يرضى فى خلافته اهل الارض و اهل السماء و الطير فى الجو».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى (عليه السلام) مردى از فرزندان من است زنگ رخسارهاش رنگ عربها و اندامش اندام اسرائيلىهاست (13) برگونه راستش خالى هست كه مانند ستارهاى درخشان است زمين را از عدالت پر مىسازد چنانكه از ستم و حق كشى پر شده باشد در زمان خلافت و رهبرى او زمينيان و آسمانيان و پرندگان فضا راضى و خشنود خواهند بود.»
12 – ان النبى (صلى الله عليه و آله)قال لفاطمة سلام الله عليها:
«يا بنية: المهدى من ولدك»
همانا پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (س) فرمودند:
«اى دخترك من! مهدى، از فرزندان توست».
13 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«ابشرى يا فاطمة! المهدى منك»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«اى فاطمه: تو را بشارت باد، كه مهدى (عليه السلام) از نسل تواست.»
14 – ان النبى (صلى الله عليه و آله)قال لفاطمة سلام الله عليها:
«والذى بعثنى بالحق، منهما – يعنى الحسن و الحسين – مهدىّ هذه الامة. اذا صارت الدنيا هرجا و مرجا و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيرا و لا صغير يوقر كبيرا يبعث الله عند ذلك منهما من يفتح حصون الضلالة و قلوبا غفلا; يقوم بالدين فى آخر الزمان، كما قمتبه فى اول الزمان، و يملا الدنيا عدلا كما ملئت جورا»
همانا پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند:
«سوگند به آنكه مرا به حقيقت مبعوث گردانيد كه مهدى اين امت از نسل اين دو نفر است» – اشاره به حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) «زمانى كه دنيا آشفته گردد و فتنهها ظاهر شوند و راهها كوتاه گردند و برخى مردم بر برخى ديگر هجوم آورند نه بزرگسالان به خردسالان رحم كنند و نه خردسالان به بزرگسالان احترام نهند در آن زمان خداوند از نسل اين دو كسى را بر مىانگيزد كه حصارهاى گمراهى را مىگشايد و دلهاى غفلت زده را بيدار مىكند و در آخر الزمان دين را به پا مىدارد چنانكه من در ابتدا آن را به پا داشتم و دنيا را از عدالت پر مىسازد چنانكه از ستم پر شده باشد.»
15 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«المهدى رجل من عترتى يقاتل على سنتى كما قاتلت انا على الوحى».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى، مردى از خاندان من است. او بر طبق سنت من – با مخالفين – مىجنگد، چنانكه من بر طبق وحى الهى مىجنگم».
16 – قال على (عليه السلام)
«المهدى رجل منا، من ولد فاطمة».
«مهدى (عليه السلام) مردى از نسل – ما از فرزندان فاطمه (عليه السلام) است».
17 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يجىء فتنه غبراء مظلمة تتبع الفتن بعضها بعضا حتى يخرج رجل من اهل بيتى يقال له المهدى فان ادركته فاتبعه و كن من المهتدين».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«فتنهاى سخت، تيره و تاريك فرا مىرسد فتنهها پشتسر هم – بر مردم – وارد مىشوند تا اينكه مردى از اهل بيت من قيام كند كه «مهدى» خوانده مىشود. اگر او را دريافتى پيروش باش، تا از دايتيافتگان باشى.»
18 – محمد بن على (عليه السلام) قال:
«انا نرجو ما يرجو الناس، و انا نرجو لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يكون ما ترجوه هذه الامة; و قبل ذلك فتن شر فتنة يمسى الرجل مؤمنا و يصبح كافرا; و يصبح مؤمنا و يمسى كافرا فمن ادرك ذلك منكم فليتق الله و ليكن من احلاس بيته.»
امام محمد بن على (عليه السلام) فرمودند:«همانا ما به همان چيزى كه مردم اميد دارند اميد بستهايم. و اميدواريم كه اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد خداوند همان يك روز را آنچنان طولانى كند كه آنچه را اين امتبه آن اميد بستهاند، تحقق پذيرد و قبل از بدترين فتنهها پديد مىآيد، چنانكه شخصى از برخى مردم در شب مومن است و صبح كه مىشود كافر شدهاستيا در صبح مومن است و شب كه مىرسد كافر گرديده است پس اگر كسى از شما به چنين فتنهاى گرفتار شد بايد تقواى الهى پيشه كند و بايد كناره گزينى و خانه نشينى اختيار كند».
19 – قال عمار ياسر:
«اذا قلت النفس الزكيه، و اخوه تقتل بمكه ضيعة، نادى مناد من السماء: ان اميركم فلان، وذلك المهدى، الذى يملا الارض حقا و عدلا».
عمار ياسر فرمودند:
«زمانى كه نفس زكيه كشته شود و برادرش در مكه به نبردى شديد پردازد ندا دهندهاى از آسمان ندا دهد كه امير و فرمانرواى شما فلانى است و او همان مهدى است كسى كه زمين را از حقيقت و عدالت آكنده سازد».
20 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«ستكون فتنه لا يهدا منها جانب الا جاش منها جانب حتى ينادى مناد من السماء: ان اميركم فلان.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«فتنهاى خواهد بود هنوز طرفى از اين فتنه آرام نگرفته كه طرف ديگرى بر مىشورد – قسمتى از آن آرامش نيابد مگر آنكه قسمتى ديگر از آن بر مىآشوبد – تا آنكه ندا دهندهاى از آسمان ندا در مىدهد همانا امير و فرمانرواى شما فلانى است.»
21 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يخرج المهدى و على راسه ملك ينادى: ان هذا مهدى فاتبعوه».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى قيام مىكند در حالى كه بالاى سر او فرشتهاى ندا مىدهد اين مهدى است از او پيروى كنيد».
22 – قال على (عليه السلام)
«اذ نادى مناد من السماء: ان الحق فى آل محمد فعند ذلك يظهر المهدى على افواه الناس، و يشربون حبه و لا يكون لهم ذكر غيره».
حضرت على (عليه السلام) فرمودند:
«زمانى كه ندا دهندهاى از آسمان ندا مىدهد كه حق در خاندان محمد (صلى الله عليه و آله) است در آن هنگام نام مهدى بر زبانهاى مردم آشكار مىگردد و محبت او را به دل مىگيرند و از غير او ياد نمىكنند».
23 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«فى المحرم ينادى مناد من السماء: الا ان صفوة الله من [خلقه فلان]، فاسمعوا له اطيعوه فى سنة الصوت المعمعة».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«در ماه محرم، ندا كنندهاى از آسمان ندا مىدهد: آگاه باشيد كه برگزيده خدا – از ميان خلايق – فلانى است، پس فرمانش را گوش كنيد و از او اطاعت كنيد در سالى كه جنگها و فتنهها فراوان است و سال صداى آسمانى است».
24 – قال على (عليه السلام)
«تختلف ثلاث رايات: راية بالمغرب و راية بالجزيرة و راية بالشام تدوم الفتنة بينهم سنة» -ثم ذكر خروج السفيانى و ما يفعله من الظلم والجور ثم ذكر خروج المهدى و مبايعة الناس له بين الركن و المقام، و قال: «يسير بالجيوش حتى يسير بوادى القرى فى هدوء و رفق و يلحقه هناك ابن عمه الحسنى فى اثنى عشر الف فارس، فيقول له: يا ابن عم انا احق بهذا الجيش منك انا ابن الحسن و انا المهدى. فيقول له المهدى بل ان المهدى فيقول له الحسنى: هل لك من آية فابايعك؟ فيومى المهدى الى الطير فيسقط على يديه و يغرس قضيبا فى بقعة من الارض فيخضر و يورق. فيقول له الحسنى: يا ابن عمى هى لك».
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمودند:
سه پرچم به مخالفتبا يكديگر برافراشته شود پرچمى در «مغرب» و پرچمى در «عربستان» و پرچمى در «شام» فتنه و جنگ بين آنها يك سال طول مىكشد» سپس از قيام سفيانى و ظلم و ستمى كه بر مردم روا مىدارد ياد كرد و پس از آن از ظهور و قيام حضرت مهدى (عليه السلام) و بيعت كردن مردم با او در بين ركن و مقام ياد نمود- و فرمود «لشكريان خويش را حركت مىدهد تا در كمال آرامش به «وادى القرى» مىرسند در آنجا پسر عمويش (14) «سيد حسنى» همراه با دوازده هزار سوار به او مىرسد و مىگويد اى پسر عمو من به فرماندهى اين لشكر سزاوارتر از تو هستم زيرا من فرزند امام حسن هستم و مهدى من هستم حضرت مهدى به او مىفرمايد بلكه من «مهدى» هستم. حسنى مىگويد آيا تو را نشانه و معجزهاى هست تا با تو بيعت كنم؟ پس حضرت مهدى (عليه السلام) به پرندهاى اشاره مىنمايد و پرنده در دستهايش قرار مىگيرد و نى خشكى را مىگيرد و در زمين مىكارد، بلافاصله – سبز مىشود و برگ مىدهد آن زمان «سيد حسنى» به او عرض مىكند اين پسر عموى من اين مقام سزاوار توست.»
25 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يكون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له المهدى يكون عطاؤه حثيا».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«هنگامىكه آخر الزمان شود – و ياس و ناميدى رخ نمايد – و فتنهها ظاهر شود، مردى خواهد بود كه مهدى ناميده مىشود و بخشش و عطايايش ريزان و سرشار است.»
26 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يكون عند انقطاع من الزمان ليبعثن الله من عترتى رجلا افرق الثنايا، اجلى الجبهة، يملا الارض عدلا يفيض المال فيضا».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«هنگامى كه آخر الزمان شود – ياس و نا اميدى و قحطى رخ نمايد – به تحقيق خداوند مردى از خاندان مرا بر خواهد انگيخت دندانهاى پيشين فاصله دار و جبينش گشاده است. زمين را از عدالت پر مىسازد و مال فراوان مىبخشد.»
27 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يكون فى آخر الزمان خليفة يقسم المال و لا يعده».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«در آخر الزمان خليفهاى خواهد بود كه مال را بدون اينكه بشمارد تقسيم مىكند».
28 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«و جبرئيل على مقدمته و ميكائيل على ساقته، يفرح به اهل السماء و الارض و الطير والوحش و الحيتان فى البحر».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«جبرئيل در راس پيشاهنگان لشگر و ميكائيل در راس دنباله داران لشگر او قرار دارند آسمانيان و زمينيان و پرندگان و حيوانات وحشى و ماهيان دريا همگى به ظهور او شاد مىشوند.»
29 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«بشراكم بالمهدى، رجل من قريش من امتى على اختلاف من الناس و زلازل، فيملا الارض قسطاو عدلا كما ملئت جورا و ظلما و يرضى عن ساكن السماء و ساكن الارض و يقسم المال صحاحا بالسويه بين الناس و يملا قلوب امه محمد غنى و يسعهم عدله حتى انه يامر مناديا فينادى من له حاجة؟ فما ياتيه احد الا رجل واحد، ياتيه يساله فيقول: ائت السادن، يعطيك. فياتيه فيقول: انا رسول المهدى اليك لتعطينى مالا فيقول احث فيحثى فلا يسطيع ان يحمله فيلقى حتى يكون قدر ما يستطيع ان يحمله فيخرج به و يندم فيقول انا كنت اجشع امه محمد نفسا كلهم دعى الى هذا المال فتركه غيرى فيرده عليه فيقول انا لا نقبل شيئا اعطيناه فيلبث فى ذلك ستا او سبعا او تسع سنين و لا خير فى الحياة بعده.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«شما را به مهدى بشارت باد مردى از قريش، از بين امت من، در زمانى كه مردم با هم به مخالفت و ستيز بر مىخيزند و زلزلهها روى مىدهد; او زمين را از عدالت و برابرى پر مىسازد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد آسمانيان ساكنان زمين از او راضى و خشنود مىشوند او مال را به درستى و برابرى بين مردم تقسيم مىكند و دلهاى امت محمد (صلى الله عليه و آله) را از بى نيازى مىآكند و عدالت او همگان را شامل مىشود تا آنجا كه فرمان مىدهد ندا دهندهاى ندا در دهد كيست كه نيازى داشته باشد؟ پس هيچكس جز يك مرد به نزد او نمىآيد مرد نزد او مىآيد و درخواست مىكند مىفرمايد به نزد نگهبان پرده دار برو به تو [نيازت را] مىدهد به نزد او مىرود و مىگويد من فرستاده مهدى هستم نزدت آمدهام كه مالى به من عطا كنى پس مىگويد: بريز آنقدر ازمال به دامنش مىريزد كه نمىتواند آن را حمل كندپس مال را بيرون مىبرد در حاليكه پشيمان است و مىگويد من طمعكارترين و حريصترين فرد از امت محمد (صلى الله عليه و آله) بودم همه آنان به اين مال فرا خوانده شدند اما جز من كسى آن را قبول نكرد پس باز مىگردد و پولها را به نگهبان پس مىدهد او مىگويد ما چيزى را كه به كسى بخشيديم باز پس نمىگيريم پس آن حضرت در چنان حكومتى شش يا هفتيا نه سال درنگ مىكند و بعد از او خيرى در زندگانى نيست.»
30 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«المهدى منا، اجلى الجبهة، اقنى الانف».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى از نسل ماست گشاده پيشانى است و وسط بينى او قدرى بر آمده است».
31 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«ستكون بعدى فتن; منها فتنة الاحلاس يكون فيها حرب و هرب ثم بعدها فتنة اشد منها ثم تكون فتنة. كلما قيل انقطعت تمادت حتى لا يبقى بيت الا دخلته و لا مسلم الا ملته حتى يخرج رجل من عترتى.»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«پس از من فتنههايى رخ خواهد داد. يكى از آن فتنهها فتنه تنگدستى و بيچارگى و خانه نشينى خواهد بود در آن فتنه، جنگ و گريزها به وقوع مىپيوندند و بعد از آن فتنهاى سختتر و پس از آن فتنهاى ديگر خواهد بود هرچه گفته مىشود ديگرفتنه به پايان رسيد گسترش بيشتر مىيابد تا جائى كه هيچ خانهاى نمىماند مگر آنكه فتنهاى آن را در مىگيرد و هيچ مسلمانى نيست مگر آن كه فتنهها او را دلزده و دلتنگ ساخته باشد تا اين كه مردى از خاندان من قيام كند.»
32 – قال على (عليه السلام)
«لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث، و يموت ثلث، و يبقى ثلث».
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
«مهدى قيام نخواهد كرد تا زمانى كه يك سوم مردم كشته شوند يك سوم ديگر بميرند و – تنها – يك سوم آنها باقى بمانند».
33 – اخرج ابن ابى شيبة عن مجاهد، قال: حدثنى فلان – رجل من اصحاب النبى (صلى الله عليه و آله) :
«ان المهدى لا يخرج حتى تقتل النفس الزكيه فاذا قتلت النفس الزكيه غضب عليهم من فى السماء ومن فى الارض; فاتى الناس، فزفوه كما تزف العروس الى زوجه ليلة عرسها و هو يملا الارض قسطا و عدلا و تخرج الاض نباتها و تمطر السماء مطرها و تنعم امتى فى ولايته نعمة لم تنعمها قط».
ابن ابى شيبه از مجاهد نقل كرده است كه گفت: فلانى – مردى از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله) برايم روايت كرد كه:
«همانا مهدى (عليه السلام) قيام نخواهد كرد تا آن زمان كه «نفس زكيه» كشته شود وقتى «نفس زكيه» كشته شد هركس در آسمان و هر كس در زمين استبر كشندگان او خشمگين مىشوند پس مردم مىآيند و شادمانه گرداگردش مىچرند. چنانكه در شب عروسى شادمانه گرد عروس مىچرخند. و مهدى (عليه السلام) زمين را از عدل و داد پر مىكند و امت من در زمان ولايت و حكومت او از چنان نعمتى برخوردار مىشوند كه هرگز در گذشته از آن بهرهمند نبودهاند».
34 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يلتفت المهدى و قد نزل عيسى بن مريم كانما يقطر من شعره الماء فيقول المهدى: تقدم، صل بالناس. فيقول عيسى: انما اقيمت الصلاة لك فيصلى خلف رجل من ولدى».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مهدى (عليه السلام) متوجه مىشود كه عيسى بن مريم نازل شده است و چنان است كه گويا از موهايش آب مىچكد مهدى (عليه السلام) به او مىفرمايد: بفرما، پيش برو و با اين مردم نماز بگزار. عيسى گويد: اين نماز براى اقتداى به تو بپا داشته شده پس پشتسر مهدى (عليه السلام) كه مردى از فرزندان من است نماز مىخواند.»
35 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يبايع الرجل بين الركن و المقام عدة اهل بدر فياتيه عصائب اهل العراق و ابدال اهل الشام فيغزوه جيش من اهل الشام حتى انتهوا بالبيداء خسف بهم.»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«عدهاى به تعداد لشكريان بدر با آنمرد – مهدى (عليه السلام) – بين ركن و مقام كعبه بيعت مىكنند پس جمعى از بزرگان اهل عراق و صالحين اهل شام به يارى او مىآيند پس لشگرى از اهل شام با او و يارانش مىجنگند تا به منطقهاى به نام «بيداء» مىرسند زمين آنان را (لشكر شام)را در خود فرو مىبرد».
36 – قال اميرالمؤمنين على (عليه السلام):
«ذلك يخرج فى آخر الزمان و اذا قيل للرجل الله الله قيل; فيجمع الله له قوما قزع كقزع السحاب يؤلف بين قلوبهم لا يستوحشون على احد و لا يفرحون لاحد دخل فيهم على عدة اصحاب بدر لم يسبقهم الاولون و لا يدركهم الاخرون و على عدد اصحاب طالوت الذين جاوزوا النهر معه».
حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام) فرمودند:
«هيهات، چقدر دور است!» سپس با دستش نه عدد شمرد (15) وبعد فرمود:«او در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و در زمانى كه دربارهاش گفتهشود خدا را، خدا را، كه او كشته شده است (16) پس خداوند براى او، از جاى جاى زمين گروهى را كه همچون قطعههاى ابر پراكندهاند گرد هم مىآورد و بين دلهايشان الفت و پيوند ايجاد مىكند به گونهاى كه از هيچكس نمىهراسند و به هيچ كس شادمان نمىشوند به تعداد اصحاب بدر در اين گروه وارد مىشوند كسانى كه پيشينيان بر آنان سبقت نگرفته و پسينيان توفيق درك و وصول به آنان را نمىيابند وآنان به تعداد اصحاب «طالوت»اند كه با او از «نهر» گذشتند.»
37 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدى سلطانه».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مردمى از مشرق زمين قيام مىنمايند و براى سلطنت و حكومتحضرت مهدى زمينه سازى مىكنند.»
38 – قال اميرالمؤمنين على (عليه السلام):
«ويحا للطالقان فان لله بها كنوز ليست من ذهب و لا فضة و لكن بها رجال عرفوا الله حق معرفته و هم انصار المهدى فى آخر الزمان».
حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند:
«آه از طالقان – رحمتباد بر طالقان – خد را در آن شهر گنجينههايى است از طلا و نقره نيستند بلكه در آن مردانى هستند كه خدا را به حقيقت معرفتشناختهاند و آنان در آخر الزمان ياوران مهدى (عليه السلام) خواهند بود».
39 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«منا الذى يصلى عيسى بن مريم خلفه»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«از نسل ماست آنكسى كه عيسى بن مريم پشتسر او نماز مىخواند.»
40 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«من كذب بالدجال فقد كفر و من كذب بالمهدى فقد كفر».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«كسى كه«دجال» را تكذيب كند كافر شده و كسى كه «مهدى (عليه السلام)» را تكذيب كند كافر شده است.»
پي نوشت ها:
(1) – متواتر به معنى «پياپى» در اصطلاح «حديثشناسى» به احاديث متعددهاى گفته مىشود، كه روايت كنندگان آن در هر طبقه، به گونهاى زياد باشند كه از مجموع روايات آنها «علم عادى» به صدور آنكلام، از معصوم (عليه السلام) حاصل آيد. به عبارت ديگر اختلافات راويان و تعدد آنها در نقل يك خبر از معصوم (عليه السلام) به حدى باشد كه توافق آنان بر «كذب» و همدستى آنان در «جعل خبر» ممكن نباشد.
(2) «خبر واحد» خبرى است كه نقل كننده آن يك يا چند «راوى» باشد. تا آنجا كه به حد «تواتر» نرسيده باشد و در اصطلاح «حديثشناسى» تقسيم بندىهاى مختلف و اقسام گوناگون دارد مشهورترين اقسام آن در رابطه با «راوى» عبارتند از: «صحيح»، «حسن»، «موثق» و «ضعيف».
(3) از جمله اين اختلافات، اختلاف بر سر نام «پدر» بزرگوار حضرت مهدى (عليه السلام) است كه در پارهاى از روايات اهل سنت عبارت «اسم ابيه اسم ابى» به حديث مشهور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) «اسمه اسمى و كنية كنيتى» افزوده شده استبه اين معنا كه «نام مهدى همنام من، و كنيه او همانند كنيه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است.» و يا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، كه همگى اين موارد در خود مدارك اهل سنت قابل دسترسى و نظر مشهور شيعه بر طبق احاديث وارده در همان كتابها قابل اثبات است.
(4) جريان محمد بن عجلان در صفحه 174 از كتاب البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان نقل شده است محمد بن عجلان يكى از فقهاى مدينه بود، كه در زمان حكومتبنى عباس با مردى به نام محمد بن عبد الله محض كه از نسل امام حسن مجتبى (عليه السلام)، بود بيعت كرد. منصور خليفه عباسى كه بسيارى از سادات حسنى را به جرم مخالفتبا دستگاه حكومت كشته بود محمد بن عجلان را احضار كرد و بعد از تحقيق درباره بيعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد دست او را ببرند و گفت: اين دستى كه با دشمن من بعيت كرده استبايد بريده شود فقهاى مدينه وساطت كردند و گفتند اين مرد تقصيرى ندارد چون فقيه است و بر طبق روايات خيال كرده كه محمد بن عبدالله بن محض «مهدى امت» است از اين رو با او بيعت كرد و قصد دشمنى با تو را نداشته است.
(5) سوره انبياء آيه 18
(6) تعداد كسانى كه در طى تاريخ اسلام ادعاى «مهدويت» داشته و به انگيزههاى مختلف به دروغ خود را «قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله)» معرفى كردهاند يا برخى از مريدان آنها، اين عنوان را به دروغ بر ايشان تبليغ و ترويج كردهاند، بيش از پنجاه نفر مىباشد.
(7) براى شناختن اين خصوصيات از حيث اصل و نسب و سيماى ظاهرى و كيفيت اخلاق و رفتار و از حديث علامات و معجزات و نحوه ظهور و حكومت آن بزرگوار مىتوان به كتابهايى كه در اين باب نوشته شده است همچون مهدى موعود منتخب الاثر و … مراجعه نمود.
(8) غير متواتر، اعم از خبر يك يا چند راوى و اعم از اينكه قراينى بر صحت و صدور آن از معصوم (عليه السلام) وجود داشته يا نداشته باشد تعبيرى ديگر از همان «خبر واحد»است.
(9) احاديث متعددى كه با اسناد گوناگون و به وسيله راويان مختلف از هر يك از معصومين (عليهم السلام) نقل شدهاند اما همگى آنها از حيث مضمون و لفظ كاملا يكسان بوده و در تعابير و كلمات هيچ اختلافى با هم ندارند.
چنانكه همه اين راويان اتفاق دارند بر اينكه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: «انى تاركم فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتى.»
(10) اين مخالفتبين دو حديث متواتر به گونهاى نيست كه با هم تضاد و تناقصى داشته باشند بلكه يكى از آن دو به عنوان شرط يا قيد يا خصوصيتى زايد بر ديگرى قابل جمع با آن مىباشد.
(11) احاديث متعددى كه اگر چه در الفاظ و تعابيرشان اختلافاتى وجود دارد اما به خاطر كثرت راويان به گونهاى هستند كه مىتوان علم اجمالى پيدا كرد كه حداقل يكى از آنها با همين الفاظ و كلمات وارده در حديث از معصوم (عليه السلام) صادر گرديده است. مثلا در بعضى از اين گونه روايات آمده است كه: خبريكه «راوى مؤمن» آن رانقل كرده باشد حجت است و در بعضى ديگر آمده استخبريكه «راوى» آن راستگو باشد حجت است و در بعضى ديگر آمده است: خبرى كه روايت كننده آن «عادل» باشد حجت است در اينجا علم پيدا مىكنيم كه حداقل يكى از اين روايتها صحيح و صادر شده از معصوم است.
حال در اين ميان روايتى راكه خاصتر از بقيه روايات است و شمول كمترى دارد و بعبارت ديگر بقيه روايات هم آن را به نوعى تاييد مىكنند، اختيار كرده و به مضممونش عمل مىنمائيم كه مثال در مذكور آخرين دسته اين روايات يعنى حجتبودن «خبر عادل» است زيرا اگر راوى «عادل» باشد حتما «مؤمن» و «راستگو» هم هست و دو دسته قبلى آن را شامل مىشوند.
(12) مجموعهاى از احاديث كه همگى بر معنايى خاص يا حكمى معين «دلالت مشترك» دارند، اگر چه در الفاظ و تعابير با يكديگر اختلاف دارند. به شكلى كه در بين اين مجموعه هيچ حديثى را نتوان يافت كه به طور قطع و يقين «مضمون» و «متن» و «الفاظش» همگى از ناحيه معصوم (عليه السلام) صادر شده است.
مثل روايتهايى كه درباره كيفيت جنگهاى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) با الفاظ و تعابير و مضامين گوناگون وارد شدهاند، ولى همگى آنها در اثبات شجاعتبىنظير براى مولا على (عليه السلام) متفق هستند. و مثل حكايات فراوان و نقلهاى متفاوتى كه درباره بخشش و كرم حاتم طائى در كتابهاى مختلف وجود دارد كه از همگى آنها به آنچه كه قدر مشترك و مضمون عام بين همه آنهاست، يقين و علم قطعى پيدا مىشود و آن، وجود حاتم در زمانى از زمانهاى گذشته و دارا بودن جود و بخشش بسيار توسط او مىباشد.
(13) (يعنى از نظر جثه و طول قامت مثل آنهاست)
(14) از اينكه در اين روايت چند مورد تصريح شده است كه سيد حسنى – كه از نسل امام حسن (عليه السلام) است – حضرت مهدى (عليه السلام) را به عنوان پسر عمو خطاب مىكند، مىتوان استفاده كرد كه قائم آل محمد (عليه السلام) از نسل امام حسين (عليه السلام) مىباشد، چنانكه عقيده همه علماى شيعه وبسيارى از بزرگان اهل سنت است و در كتابهاى مختلف ازجمله منتخب الاثر مجموعهاى از روايات اهل تسنن و تشيع در اين باره نقل شدهاست.
(15) درباره اينكه اين نه بار باز و بسته كردن دستيا شمردن نه عدد با دست (عقده بيده تسعا) چه مفهومى دارد گفته شده است كه حضرت على (عليه السلام) به اين وسيله خواستند اشارهاى داشته باشند به اينكه تعداد امامان معصوم از نسل حسين (عليه السلام) نه نفر است كه نهمين آنان مهدى (عليه السلام) است ازاين رو وقتى به نهمين شماره رسيدند فرمودند «ذلك يخرج فى آخر الزمان».
(16) عبارت متن كتاب عبارتست از «الله الله قيل» يعنى خدا را، خدا را، گفته شده است لكن ظاهر اينست كه عبارت صحيح به اينگونه باشد «الله الله قتل».
يعنى خدا را خدا را او كشته شده استبا اين همه در كشف الاستار به گونهاى ديگر آمده است: «اذا قال الرجل الله تعالى قتل» يعنى مردى گويد كه خدا او را كشته است.
و افزوده است كه حافظ ابو عبدالله حاكم در كتاب مستدرك خود آن را نقل كرده و گفته است كه اين حديثبر مبناى بخارى و مسلم صحيح شمرده مىشود اگر چه خود آن دو ذكرى از آن ندارند.
منبع: امامت و مهدويت
برگرفته از سايت :راسخون