به نام خدا
نويسنده:آیت الله محمدهادى معرفت
يكى از امور ضرورى دين حنيف اسلام و يكى از موضوعاتى كه در آيات متعددى از كتاب عزيز بدان اشاره شده و در نتشريف نيز روايات متواترى در مورد آن وارد شده است، موضوع «مهدى موعود»، عليهالسلام، است و امت اسلام، با مذاهب مختلف و ديدگاههاى متفاوت، در اعتقاد به ظهور مهدى از آل محمد، صلىاللهعليهوآله، در آخرالزمان، براى پر كردن زمين از عدل و داد، بعد از آنكه از ظلم و ستم آكنده شده، وحدت نظر دارند.
در هر حال اين موضوع در مجموعه اعتقادات اهل اسلام تا بدان حد از ضرورت رسيده كه جز اهل لجاج و كسانى كه بدون دليل سخن مىگويند، كسى با آن مخالفت نكرده است.
كتابها و رسالههايى كه در اثبات ظهور مهدى، عليهالسلام، و اينكه او از فرزندان فاطمه، عليهاالسلام، است، نوشته شدهاند بسيار فراوان و متنوعاند و نويسندگان دانشمند شيعه و اهل سنت در اين زمينه قلم زدهاند.
امام مهدى عليهالسلام در قرآن
در قرآن كريم آيات متعددى در شان مهدى، عليهالسلام، وارد شده است، البته بايد توجه داشت كه باطن اين آيات و يا به عبارتى تاويل آنها به آن حضرت اشاره دارد، نه تنزيل آنها.
رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، مىفرمايد:
«ما فىالقرآن آية الا و لها ظهر و بطن» (1) هيچ آيهاى از قرآن نيست مگر اينكه براى آن ظاهر و باطنى است.
امام باقر، عليهالسلام، نيز در پاسخ كسى كه در همين زمينه از ايشان پرسش كرده بود، فرمود:
«ظهرها تنزيلها و بطنها تاويلها» (2)
ظاهر هر آيه تنزيل آن و باطن هر آيه تاويل آن است.
«بطن» و «تاويل» عبارت از مفهوم عامى است كه بعد از جدا كردن آيه از خصوصياتى كه آن را در برگرفته، به دست مىآيد، به گونهاى كه آيه در گذر ايام قابليت انطباق بر موارد مشابه با مورد نزول را پيدا كند. و اين همان چيزى است كه ماندگارى و فراگيرى قرآن را در عين جاودانگى آن تضمين مىكند.
ترديدى نيست كه براى قرآن دو نوع دلالت وجود دارد: يكى دلالتى كه بر حسب ظاهر آن و بر اساس شان نزول آيه به دست مىآيد، و ديگرى دلالتى كه عام و فراگير است و قابليت انطباق بر موارد مشابه را، بر حسب آنچه در طول زمان پيش مىآيد، داراست. به واسطه همين نوع دلالت است كه قرآن تا ابد زنده است و در همه زمانها شفابخش مردم و دواى بيماريهاى آنهاست.
اما برخى از آياتى كه در شان امام مهدى، عليهالسلام، تاويل شدهاند، به قرار زير است:
1. «و نريد ان نمن علىالذين استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين، و نمكن لهم فىالارض» (3)
و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.
اين آيه اگر چه به مناسبت داستان فرعون و موسى و بنىاسرائيل نازل شده است، اما مدلول آن عام بوده و بيانگر سنتى است كه خداوند در ميان مردمان جارى ساخته است. به عبارت ديگر اين آيه بيان مىكند كه خداوند بزودى دستان مستضعفان را مىگيرد تا آنها را بر مستكبران غالب سازد و آنها را وارث شهر و سرزمين مستكبران نمايد.
در حديثى كه «مفضلبن عمر» روايت كرده چنين آمده است:
«سمعت اباعبدالله، عليهالسلام، يقول: ان رسولالله، صلىاللهعليهوآله، نظر الى على و الحسن و الحسين، عليهمالسلام، فبكى و قال: انتم المستضعفون بعدى.
قال المفضل: قلت: مامعنى ذلك؟ قال: معناه انكم الائمة بعدى، انالله عزوجل يقول: «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» قال، عليهالسلام: فهذه الآية جارية فينا الى يوم القيامة.» (4)
از اباعبدالله (امام صادق)، عليهالسلام، شنيدم كه فرمود: پيامبر اسلام، صلىاللهعليهوآله، نگاهى به على، حسن و حسين، عليهمالسلام، انداخت و در حالى كه گريه مىكرد فرمود: شما مستضعفان پس از من هستيد.
مفضل مىگويد: پرسيدم معناى اين سخن چيست؟ و امام [در جواب] فرمود: معناى اين سخن اين است كه شما امامان بعد از من خواهيد بود. خداوند، عزوجل، مىفرمايد: «و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.»
در نهجالبلاغه نيز چنين آمده است:
عطف الضروس (6) على ولدها. و تلا عقيب ذلك: و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.» (7)
دنيا بر ما [آل محمد] بازگردد و مهربانى نمايد مانند بازگشتشتر بدخو و گازگير به بچه خويش و در پى آن خواند: مىخواهيم بر آنانكه در زمين ناتوان شمرده شدهاند منت نهاده [توانا و بزرگوارشان گردانيم] آنها را پيشوايان و ارث برندگان [زمامداران دين و دنيا] قرار دهيم.
«ابن ابىالحديد» در شرح اين كلام اميرمؤمنان، عليهالسلام، مىگويد:
«اماميه گمان مىكنند اين كلام خداوند وعدهاى است از سوى او نسبتبه امام غايبى كه در آخرالزمان مالك زمين مىشود. اما اصحاب ما [اهل سنت] مىگويند: اين كلام وعدهاى است نسبتبه امامى كه مالك زمين مىشود و بر همه سرزمينها چيره مىشود. اما لازم نيست كه اين امام در حال حاضر موجود باشد، بلكه براى درستى اين كلام تنها همين كه او در آخرالزمان به دنيا بيايد كفايت مىكند.» (8)
اما بايد گفت: در اينكه آيه مزبور وعده به ظهور امامى است كه پيش از برپايى قيامت مالك زمين شده و بر همه سرزمينها چيره مىشود، اتفاق نظر وجود دارد و تنها اختلاف در اين است كه آيا اين امام در حال حاضر وجود دارد يا اينكه خير، او به موقع خود متولد مىشود؟ اما به هر حال در اين موضوع ترديدىنيست كه اين امام از فرزندان على، عليهالسلام، خواهد بود.
2. «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر انالارض يرثها عبادى الصالحون» (9)
و ما در زبور، پس از ذكر (تورات) نوشتهايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد.
مراد از «زبور» در اين آيه زبور داود، عليهالسلام، است. چنانكه در سوره نساء (آيه163) و سوره اسراء (آيه 55) آمده است:
«و اتينا داود زبورا»
و به داود زبور را ارزانى داشتيم.
و زبور همان كتاب «مزامير» است كه در ضمن كتاب عهد قديم آمده است: اما در اين كتاب چنين مىخوانيم:
«از خشم دورى كن و از دشمنى بپرهيز، فريب كارهاى ناشايست را نخور زيرا كسانى كه كار ناشايست انجام مىدهند بركنده خواهد شد…» (10)
«و كسانى كه انتظار پروردگار را مىكشند وارث زمين مىشوند.» (11)
«و اما كسانى كه به سكون و آرامش دستيافتهاند وارث زمين مىشوند و در نهايتسلامتبه كامجويى مىپردازند.» (12)
«زيرا خجستگان و بركتيافتگان از آنها وارث زمين مىشوند و نفرين شدگان از آنها ريشهكن مىشوند.» (13)
«درستكاران وارث زمين شده و تا ابد در آن ساكن مىشوند.» (14)
3. «وعدالله الذين امنوا منكم و عملواالصالحات ليستخلفنهم فىالارض كما استخلفالذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبودننى لايشركون بىشيئا» (15)
خدا به كسانى از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند، وعده داد كه در روى زمين جانشين ديگرانشان كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد. و دينشان را، كه خود بر ايشان پسنديده است، استوار سازد. و وحشتشان را به ايمنى بدل كند. مرا مىپرستند و هيچ چيزى را با من شريك نمىكنند.
جانشينى و قدرتيافتن در زمين به صورت فراگير و هميشگى، كه در اين آيه بدان وعده داده شده، در هيچ برهه از زمان براى امت اسلام تحقق نيافته است، بنابراين ما چارهاى نداريم جز اينكه بگوييم اين وعدهاى است تخلفناپذير كه با ظهور مهدى منتظر، عليهالسلام، محقق مىشود.
در مورد عيسى بن مريم، عليهماالسلام، و بازگشت او به دنيا در آخرالزمان و همچنين پيروى او از امام مهدى، عليهالسلام، در قرآن كريم آمده است:
«و لما ضرب ابن مريم مثلا، اذا قومك منه يصدون . و قالوا الهتنا خير ام هو ما ضربوه لك الا جدلا بل هم قوم خصمون، ان هو الا عبد انعمنا عليه و جعلناه مثلا لبنىاسرائيل … و انه لعلم للساعة ، فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراط مستقيم.» (16)
و چون داستان پسر مريم آورده شد، قوم تو به شادمانى فريادزدند، و گفتند: آيا خدايان مابهترند يا او؟ و اين سخن را براى جدال با تو نگفتند، كه مردمى ستيزهجويند. او جز بندهاى نبود كه مانعمتش ارزانى داشتيم و مايه عبرت بنىاسرائيلش گردانيديم… و هر آينه او نشانه فرارسيدن قيامت است. در آن شك مكنيد، و از من متابعت كنيد، اين است راه راست.
«ابن حجر هيثمى» مىگويد: «مقاتل بن سليمان» و كسانى ديگر از مفسران كه از او پيروى مىكنند، گفتهاند: اين آيه در شان مهدى نازل شده است. و در ادامه نيز چنين مىگويد:
«بزودى احاديثى كه در آنهاء تصريح شده كه او از اهل بيت پيامبر است، خواهد آمد.. پس آيه دلالتبر اين دارد كه در نسل فاطمه و على، عليهماالسلام، بركت قرار داده شده و خداوند از نسل آن دو پاكسيرتان بسيارى خارج مىسازد و نوادگان آنها را كليدهاى حكمت و معادن رحمت قرار مىدهد و سر اين موضوع اين است كه پيامبر، صلىاللهعليهوآله، از خداوند خواست كه فاطمه و نسل او را از شر شيطان رانده شده در امان بدارد و همين را نسبتبه على نيز درخواست كرد. » (17)
رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، نيز مىفرمايد:
«كيف انتم اذا نزل ابن مريم و امامكم منكم». (18)
حال شما چگونه خواهد بود زمانى كه پسر مريم نازل شود و امامتان از شماست.
اما، اين سخن خداى تعالى در آيه مزبور كه مىگويد: «و انه لعلم لساعة» يعنى اينكه او از نشانههاى فرا رسيدن قيامت است. زيرا نزول او در آخرالزمان رخ مىدهد.
پي نوشت ها:
1. در نهايه ابن اثير (ج1، ص136) چنين آمده است: «لكل آية منها ظهر و بطن.»
2. ر. ك: السلمى السمرقندى، محمدبن مسعودبن عياش، تفسيرالعياشى، ج1، ص11.
3. سوره قصص (28)، آيه 5.
4. الصدوق، ابو جعفر محمدبنعلى، معانىالاخبار، ص78-79.
5. كلمه «الشماس»، مصدر «شمسالفرس» است و هنگامى استعمال مىشود كه اسبى از سوارى دادن خوددارى كند.
6. كمله «الضروس» به معناى شتر بدخويى كه به خاطر عطوفتى كه نسبتبه فرزند خود دارد كسى را كه براى شير دوشيدن از او رفته گاز مىگيرد.
7. فيض الاسلام، علينقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، حكمت 200، ص1181-1180.
8. ابن ابىالحديد، عزالدين ابوحامد، شرح نهجالبلاغه، ج19، ص29.
9. سوره انبياء (21)، آيه 105.
10. زبور داود، مزمور 8-9.
11. همان، مزمور 10.
12. همان، مزمور11.
13. همان، مزمور22.
14. همان، مزمور29.
15. سوره نور (24)، آيه 55.
16. سوره زخرف (43)، آيه 61.
17. الهيثمى، احمدبن حجر، الصواعقالمحرقة، ص96.
18. البخارى، اسماعيلبن ابراهيم، صحيحالبخارى، ج4، ص205; مسلمبنالحجاج، صحيح مسلم، ج1، ص94; ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج2، ص272 و336، الطبرسى، الفضلبنالحسن، مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن، ج2، ص449.
منبع: ماهنامه موعود
برگرفته از سايت :راسخون