به نام خدا
مؤلّف ارجمند كتاب مكيال المكارم، در بخش چهارم كتاب خود جمال و زيبايي حضرت مهدي(علیه السلام) را به عنوان يكي از ويژگيها و خصايص آن حضرت كه ماية لزوم دعا براي ايشان است، برشمرده و مينويسد:
بدان كه مولاي ما حضرت صاحبالزمان(علیه السلام) زيباترين و خوش صورتترين مردم است؛ زيرا كه شبيهترين مردم به پيغمبر اكرم(صلی الله علیه واله) است.1
از بررسي روايات و مطالعة حكايات نيكبختاني كه توفيق زيارت آن امام را يافتهاند نيز برميآيد كه قامت و رخسار نازنين امامعصر(علیه السلام) در كمال زيبايي و اعتدال بوده و جزء جزء سيماي مباركش دلربا و خيرهكننده است:
قيامت قامت و قامت قيامت
قيامت كردهاي اي سرو قامت
مؤذن گر ببيند قامتت را
به قد قامت بماند تا قيامت
آري، همين قامت رعنا و رخسار دلربا بوده است كه موجب شده هزاران عاشق دلسوخته در آغاز هر صبح با زاري و التماس از خداي خود بخواهند كه:
اللهم ارنی الطلعة الرشیده و الغرّة الحمیده و اکحل ناظری بنظرة منی الیه و ….
خداوندا! آن چهرة زيبا و جمال دلآرا را به من بنماي و چشمان مرا با يك نظر به او روشنايي بخش.2
آن حضرت، افزون بر همة زيباييهاي ظاهري، جامع همة كمالات روحي و سجاياي اخلاقي نيز هست و همين امر نيز موجب شده كه ايشان از نظر خلق و خو نيز شبيهترين مردم به پيامبر گرامي(صلی الله علیه واله) باشد.
از آنجا كه آشنايي بيشتر با صفات و خصال يوسف زهرا، حضرت مهدي(علیه السلام) ميتواند موجب انس و ارتباط شيعيان با آن عزيز غايب از نظر باشد، در اينجا با بهرهگيري از كلمات معصومانعليهم السلام و حكايات نقل شده از تشرف يافتگان، به بررسي اين موضوع ميپردازيم. باشد تا به مصداق وصف العيش نصف العيش ما هم از آن جمال دلآرا بهرهمند شويم.
1. سيماي ظاهري
روايات فراواني در توصيف جمال دلآراي آخرين حجت خدا، حضرت مهدي(علیه السلام) رسيده است كه در مجموع ميتوان آنها را به دو بخش تقسيم كرد:
دستة اوّل، رواياتي كه به توصيف كلي سيرت و صورت آن حضرت بسنده كرده و از ايشان به عنوان شبيهترين مردم به رسول خدا(صلی الله علیه واله) ياد نمودهاند كه از آن جمله ميتوان به روايات زير اشاره كرد:
1. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است كه پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه واله) فرمودند:
مهدي از فرزندان من است. اسم او اسم من و كنية او كنية من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبيهترين مردم به من است. 3
2. احمد بن اسحاق ميگويد: از امام حسن عسكري(علیه السلام) شنيدم كه ميفرمود:
سپاس از آن خدايي است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد، او از نظر آفرينش و اخلاق شبيهترين مردم به رسول خداست. 4
با توجه به اين روايات ميتوان همة خصال و صفاتي را كه در قرآن و روايات به پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه واله) نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدي(علیه السلام) نيز نسبت داد.
رواياتي كه به توصيف ويژگيهاي ظاهري پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) پرداختهاند فراواناند، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
در روايتي كه از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده، ويژگيهاي ظاهري پيامبر خاتم (صلی الله علیه واله) چنين توصيف شده است:
رخسار پيامبر خدا سپيد آميخته به سرخي و چشمانش سياه و درشت و ابروانش به هم پيوسته، و كف دست و پايش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان كه گويي طلا بر انگشتانش ريخته باشد. استخوان دو شانهاش بزرگ بود، چون به كسي روي ميكرد به علت مهرباني شديدي كه داشت با همة بدن به جانب او توجه مينمود. يك رشتة موي از گودي گلو تا نافش روييده بود، انگار كه ميانة صفحة نقره خالص خطي كشيده شده باشد. گردن و شانههايش بهسان گلابپاش سيمين بود. بيني كشيدهاي داشت كه هنگام آشاميدن آب نزديك بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محكم قدم برميداشت كه گويا به سرازيري فرود ميآيد، باري، نه قبل و نه پس از پيغمبر خدا كسي مثل او ديده نشده است.5
دستة دوم، رواياتي كه خصال و سيماي امام مهدي(علیه السلام) را به تفصيل بيان كرده و ويژگيهاي آن حضرت را يك به يك برشمردهاند. برخي از رواياتي كه در اين زمينه رسيده، به شرح زير است:
از پيامبر گرامي اسلام (صلی الله علیه واله) در توصيف آن حضرت روايت شده است كه:
مهدي طاووس اهل بهشت است. چهرة او مانند ماه درخشنده است. بر [بدن] او جامههايي از نور است.
امام باقر(علیه السلام) از پدرش ، از جدش روايت ميكند كه امام علي(علیه السلام) روزي ، در حالي كه بر بالاي منبر بود، فرمود:
از فرزندان من در آخرالزمان مردي ظهور ميكند كه رنگ [صورتش] سفيد متمايل به سرخي و سينهاش فراخ و رانهايش ستبر و شانههايش قوي است و در پشتش دو خال است، يكي به رنگ پوستش و ديگري مشابه خال پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله). 6
امام رضا(علیه السلام) نيز در بيان صفات و ويژگيهاي امام عصر(علیه السلام) ميفرمايد:
قائم كسي است كه در سن پيرمردان و با چهرة جوانان قيام ميكند و نيرومند باشد تا بدانجا كه اگر دستش را به بزرگترين درخت روي زمين دراز كند آنرا از جاي بركند و اگر بين كوهها فرياد برآورد صخرههاي آن فرو پاشد. 7
آن حضرت در روايت ديگري، در پاسخ اباصلت هروي كه از ايشان ميپرسد: نشانههاي قائم شما به هنگام ظهور چيست؟ ميفرمايد:
نشانهاش اين است كه در سن پيري است ولي منظرش جوان است به گونهاي كه بيننده ميپندارد چهل ساله يا كمتر از آن است و نشانة ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اَجَلش فرا رسد. 8
امام صادق(علیه السلام) نيز آن حضرت را اين گونه توصيف ميكند:
او ميانه بالاست ، نه بسيار بلند قد و نه بسيار كوتاه قد؛ صورتي گرد، سينهاي فراخ ، پيشاني سفيد و ابرواني به هم پيوسته دارد؛ بر گونة راست او خالي است، چون دانة مشك كه بر قطعة عنبر سائيده باشد.9
ابراهيم بن مهزيار نيز كه به شرف ملاقات امام مهدي(علیه السلام) رسيده است، در بيان خصال آن امام ميگويد:
او جواني نورس و نوراني و سپيد پيشاني بود با ابرواني گشاده و گونهها و بيني كشيده و قامتي بلند و نيكو چون شاخة سرو و گويا پيشانياش ستارهاي درخشان بود و برگونة راستش خالي بود كه مانند مشك و عنبر بر صفحهاي نقرهاي ميدرخشيد و بر سرش گيسواني پرپشت و سياه و افشان بود كه روي گوشش را پوشانده بود و سيمايي داشت كه هيچ چشمي برازندهتر و زيباتر و با طمأنينهتر و باحياتر از آن نديده است.10
2. سجاياي اخلاقي
سجايا و مكارم اخلاقي امام مهدي(علیه السلام) را نيز به دو گونه ميتوان توصيف كرد: نخست، براساس آيات و رواياتي كه در توصيف پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه واله) رسيدهاند؛ چرا كه آن حضرت از نظر ويژگيهاي اخلاقي نيز شبيهترين مردم به حضرت ختمي مرتبت (صلی الله علیه واله) است و دوم، براساس رواياتي كه به طور خاص به توصيف سجاياي اخلاقي آن حضرت پرداختهاند.
قرآن كريم در آيات متعددي به توصيف پيامبر خاتم(صلی الله علیه واله) پرداخته و آن حضرت را به دليل ويژگيهاي برجسته و منحصر به فردش ستوده است كه از آن جمله ميتوان آيات زير را برشمرد:
1. در نخستين آيه، خداوند كريم ويژگي نرمخويي پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) را يادآور شده و ميفرمايد اگر اينچنين نبودي مردم از پيرامون تو پراكنده ميشدند:
پس با بخشايشي از [سوي] خداوند، با آنان نرمخويي ورزيدي و اگر درشتخويي سنگدل ميبودي، از دورت ميپراكندند…11
2. در آيهاي ديگر، خداوند متعال به دلسوزي، احساس مسئوليت، خيرخواهي و مهر و محبت بيپايان رسول خاتم (صلی الله علیه واله) نسبت به امتش اشاره كرده، ميفرمايد:
بيگمان پيامبري از [ميان] خودتان نزد شما آمده است كه هر رنجي ببريد، بر او گران است. بسيار خواستار شماست؛ با مؤمنان ، مهرباني بخشاينده است. 12
3. يكي ديگر از آيات قرآن ، رحمت بودن پيامبر اكرم نسبت به همة جهانيان را مورد توجه قرار داده، ميفرمايد:
و تو را جز رحمتي براي جهانيان، نفرستادهايم. 13
4. آية ديگري از قرآن در مقام ستايش خلق و خوي بينظير پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) ميفرمايد:
و به راستي تو را خويي است سترگ.14
با توجه به آنچه گذشت ميتوان گفت: خاتم اوصيا نيز چون خاتم پيامبران مظهر نرمخويي، دلسوزي، خيرخواهي، مهر، محبت، گذشت و خلق و خوي شايسته و سترگ بوده و رحمتي براي همة جهانيان است.
در مورد خصال اخلاقي حضرت مهدي(علیه السلام)، به طور خاص، روايات متعددي از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
1. ابن حماد در كتاب خود از يكي از راويان اهل سنت در مورد ويژگيهاي امام مهدي(علیه السلام) چنين نقل ميكند:
نشانة مهدي اين است كه بر كارگزاران [دولت خويش] سختگير و با مستمندان بسيار بخشنده و مهربان است. 15
2. امام صادق(علیه السلام) نيز در پاسخ اين پرسش كه امام(علیه السلام) چگونه شناخته ميشود، ميفرمايد:
[امام را] با آرامش و وقار … و نيز با حلال و حرام و نيازمندي مردم به او، در صورتي كه او خود به هيچ كس نياز ندارد [ميتوان شناخت]. 16
3. امام رضا(علیه السلام) در بيان ويژگي كلي امامان معصوم(علیه السلام) سخنان ارزشمندي دارند، كه براساس آن ميتوان به توصيف امام مهدي(علیه السلام) نيز پرداخت، آن حضرت ميفرمايد:
او به مردم از خودشان سزاتر و از پدران و مادرانشان براي آنها دلسوزتر است. او از همه مردم در برابر خدا متواضعتر، و در عمل به آنچه خود بدان فرمان ميدهد، سختكوشتر، و در دوري گزيدن از آنچه كه خود از آن نهي ميكند، خوددارتر است. 17
4. آن حضرت در ادامه ميفرمايد:
او با دو نشانه شناخته ميشود: دانش [بيكران] و استجابت دعا و اينكه او از همة رويدادهايي كه واقع ميشوند، پيش از وقوعشان خبر ميدهد. همة اينها به سبب پيماني است كه از سوي پيامبر خدا با او بسته شده و وي آن را به وسيلة پدران خود از آن حضرت به ارث برده است. 18
توصيف سيماي ظاهري و خصال روحي حضرت بقية الله الاعظم ـ ارواحنا له الفداء ـ را با بخشي از كتاب منتهيالامال مرحوم شيخ عباس قمي به پايان ميبريم.
اين محدث بزرگ مفاد روايات مختلي را كه در توصيف آن حضرت رسيده، گردآورده و در بيان اوصاف ايشان مينويسد:
همانا روايت شده كه آن حضرت شبيهترين مردم است به رسول خدا(صلی الله علیه واله)، در خَلق و خُلق، و شمايل او شمايل آن حضرت است و آنچه جمع شده از روايات در شمايل آن حضرت، آن است كه آن جناب ابيض [سفيد] است كه سرخي به او آميخته؛ و گندمگون است كه عارض شود آن را زردي از بيداري شب ، و پيشاني نازنينش فراخ و سفيد و تابان است و ابروانش به هم پيوسته و بيني مباركش باريك و دراز كه در وسطش في الجمله انحدابي [برآمدگي] دارد و نيكورو است و نور رخسارش چنان درخشان است كه مستولي شده بر سياهي محاسن شريف و سر مباركش، گوشت روي نازنينش كم است. بر روي گونة راستش خالي است كه پنداري ستارهاي است درخشان ، [ميان سرش فرقي گشوده شده مانند الفي كه ميان دو واو نشسته باشد] ميان دندانهايش گشاده است. چشمانش سياه و سرمهگون و در سرش علامتي است، ميان دو كتفش عريض است ، و در شكم و ساق مانند جدش اميرالمؤمنين(علیه السلام) است.
و رسيده است: حضرت مهدي(علیه السلام) ، طاووس اهل بهشت است. چهرهاش مانند ماه درخشنده است. بر بدن مباركش جامههايي است از نور. بر آن جناب جامههاي قدسي و خلعتهاي نوراني رباني است كه متلألأ است به شعاع انوار فيض و فضل حضرت احديت و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغواني است كه شبنم بر آن نشسته و شدت سرخياش را هوا شكسته و قامتش معتدل و سر مباركش مدور [است]، بر روي گونة راستش خالي است كه پنداري ريزه مشكي است كه بر زمين عنبرين ريخته [است]. هيئت نيكو و خوشي دارد كه هيچ چشمي هيئتي به آن اعتدال و تناسب نديده [است] صلّي الله عليه و علي آبائه الطاهرين.18
با اميد به آنكه خداوند متعال از سر لطف و رحمت بيانتهاي خود، ديدار شبيهترين مردم به رسول خدا (صلی الله علیه واله) را نصيب ما بندگان بيمقدار خويش نيز فرمايد و همة ما را از عطر حضور آن يگانة دوران بهرهمند سازد.
عصاي موسي و موسايي ديگر
حُسن جلاليان
وجود مبارك امام عصر(علیه السلام) علاوه بر صحف انبياي الهي، علم انبيا و اسم اعظم، ودايع و آثار انبياي الهي را نيز به ارث برده است كه در اينجا با بهرهگيري از روايات معصومين(علیه السلام) به برخي از اين ودايع اشاره ميكنيم:
1. عصاي موسي(علیه السلام)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
عصاي موسي از آن آدم(علیه السلام) بود كه به شعيب رسيد و سپس به موسيبن عمران رسيد، آن عصا نزد ماست و اندكي پيش نزدم بود؛ مانند وقتي كه از درختش جدا شده سبز است و چون از او سؤال شود جواب گويد و براي قائم ما (حضرت مهدي(علیه السلام)) آماده گشته است، او (حضرت مهدي) با آن، همان كار كه موسي ميكرد انجام دهد. آن عصا هراسآور است و ساختههاي جادوگران را ميبلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد؛ چون حمله كند هر چه به نيرنگ ساختهاند ميبلعد و برايش دو شعبه باز شود كه يكي در زمين و ديگري در سقف باشد و ميان آنها (ميان دو فكش) چهل ذراع باشد و نيرنگ ساختهها را با زبانش ميبلعد. (بهطوري كه در زمان حضرت موسي(علیه السلام) سحر ساحران را بلعيد)2.
امام صادق(علیه السلام) نيز فرمود:
الواح موسي(علیه السلام) (تورات) و عصاي او نزد ماست و ما وارث پيامبرانيم3.
با توجه به اين روايت ميتوان گفت: عصاي حضرت موسي(علیه السلام) و تورات دست به دست به حضرت صادق(علیه السلام) و پس از ايشان هم دست به دست به ساير ائمه رسيده است و اكنون نيز اين عصا در اختيار امام مهدي(علیه السلام)كه خداوند ظهورش را نزديك گرداند قرار دارد.
عصاي حضرت موسي چندين معجزه داشته كه قرآن به آنها اشاره كرده است:
1. مار شدن عصا هنگام مبعوث شدن حضرت موسي(علیه السلام) به پيامبري: در سورة قصص، آية 31 ميفرمايد:
و [فرمود:] «عصاي خود را بيفكن». پس چون ديد آن مثل ماري ميجنبد، پشت كرد و برنگشت. «اي موسي، پيش آي و مترس كه تو در اماني».
2. اژدها شدن عصا نزد فرعون: در سورة شعراء، آية 32 ميفرمايد:
پس عصاي خود بيفكند و به ناگاه آن اژدهايي نمايان شد.
3. بلعيدن سحر ساحران توسط عصا: در سورة شعراء، آيات 45 و 46 ميفرمايد:
پس موسي عصايش را انداخت و به ناگاه هر چه را به دروغ برخاسته بودند بلعيد. در نتيجه، ساحران به حالت سجده در افتادند.
4. زدن عصا به دريا و باز شدن راه براي نجات قوم بنياسراييل: در سورة شعراء، آية 63 ميفرمايد:
پس به موسي وحي كرديم: «با عصاي خود برين دريا بزن». تا از هم شكافت، و هر پارهاي همچون كوهي سترگ بود.
5. زدن عصا به سنگ و بيرون آمدن دوازده چشمه آب براي اسباط بنياسراييل: در سورة بقره، آية 60 ميفرمايد:
و هنگامي كه موسي براي قوم خود در پي آب برآمد، گفتيم: «با عصايت بر آن تخته سنگ بزن». پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت… .
اين عصا، در ابتدا متعلق به حضرت آدم(علیه السلام) بوده و سپس به حضرت شعيب(علیه السلام) رسيده و آنگاه كه موسي(علیه السلام) به خدمت حضرت شعيب(علیه السلام) درآمد آن عصا به او رسيد. در كتابهاي تاريخ انبيا براي اين عصا حوادث و وقايع گوناگوني نقل شده است.
2. سنگ حضرت موسي(علیه السلام)
قرآن كريم در دو مورد از اين سنگ ياد كرده است؛ يكي آية 60 سورة بقره كه پيش از اين ذكر آن گذشت و ديگري آية 160 سورة اعراف كه ميفرمايد:
و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امتي بودند تقسيم كرديم، و به موسي وقتي قومش از او آب خواستند وحي كرديم كه با عصايت بر آن تخته سنگ بزن. پس، از آن دوازده چشمه جوشيد. هر گروهي آبشخور خود را بشناخت.
امام باقر(علیه السلام) دربارة اين سنگ ميفرمايد:
چون حضرت قائم در مكه قيام كند و خواهد كه متوجه كوفه شود مناديش فرياد كشد كه كسي خوردني و آشاميدني همراه خود بر ندارد و سنگ حضرت موسي(علیه السلام) كه به وزن يك بار شتر است با آن حضرت است. در هر منزلي كه فرود آيند، چشمه آبي از آن سنگ بجوشد كه گرسنه را سير و تشنه را سيراب كند و همان سنگ توشة آنهاست تا هنگامي كه در نجف به پشت كوفه فرود آيند4.
در خصوص سنگ موسي(علیه السلام) ذكر چند نكته لازم است:
الف) الف و لام «حجر» در اين آيه (بعصاك الحجر)، الف و لام معرفه است؛ يعني اين سنگ خاص و نه هر سنگي، لذا اين سنگ به عنوان يكي از ودايع نبوت به دست امام عصر(علیه السلام) رسيده است و در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(علیه السلام) اين سنگ به عنوان توشة بين راه ياران آن حضرت مورد استفاده قرار ميگيرد و احاديث مربوط مبين اين موضوع است.
ب) در زمان موسي(علیه السلام) چون قوم بنياسراييل دوازده سبط بودند 5، و اين اسباط با هم اختلاف داشتند، دوازده چشمه از آن سنگ بيرون آمد تا هر گروهي چشمة آبي براي خود داشته باشند، امّا در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(علیه السلام) چون اختلاف و تفرقهاي بين ياران امام مهدي(علیه السلام) نيست، از آن سنگ فقط يك چشمه آب بيرون خواهد آمد و اين توضيح قسمت ديگر آيه است كه فرمود: « فانفجرت منه اثنتا عشرة عيناً».
سنگ حضرت موسي(علیه السلام) به عنوان يكي از ودايع نبوت دست به دست به وسيلة اوصياي بعد از موسي(علیه السلام) به دست پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) رسيده و بعد از ايشان هم به دست امام الوصي ، علي(علیه السلام)، تا حال حاضر كه نزد خاتمالاوصياء ، مولانا المهدي(علیه السلام) است.
3. تابوت الشهادة (تابوت سكينه)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
داستان سلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بنياسراييل؛ تابوت در هر خانداني از بنياسراييل كه پيدا ميگشت، نبوت به آنها داده ميشد، هر كس از ما هم كه سلاح به دستش رسد امامت به او داده ميشود6.
نام «تابوت سكينه» يك بار در سورة بقره، آية 248 ذكر شده است كه ميفرمايد:
و پيامبرشان گفت: دليل و نشانه بر پادشاهي او اين است كه تابوتي به سوي شما ميآيد كه در آن سكينه و آرامشي از ناحية پروردگارتان وجود دارد و از آنچه را كه آل موسي و آل هارون باقي گذاشتهاند و آن تابوت بهوسيلة فرشتگان حمل ميشود، به راستي در آن معجزه و دليل براي شماست چنانكه مؤمن باشيد.
«تابوت سكينه» با نامهاي صندوق عهد ، تابوت يهوديان ، تابوت مقدس ، صندوق تورات ، تابوت بنياسرائيل و تابوتالشهاده ناميده شده است. كه اين نام اخير در دعاي «سمات» ذكر شده است، آنجا كه ميفرمايد:
تابوت سكينه، طبق نوشتهها، صندوقي بوده است كه الواح سنگي و احكام دهگانه (تورات) در آن قرار داشته بود و هر وقت قوم بنياسراييل حركت ميكرد، اين صندوق را با حرمت فراوان در ارابهاي نهاده و پيشاپيش خود روان ميداشتند و در جنگ نيز آن را پيشاپيش صفوف قرار ميدادند تا باعث ثبات قدم و آرامش لشكريان گردد. اين صندوق به فرمان حضرت موسي(علیه السلام) ساخته شده بود و علاوه بر آن الواح (دو لوح سنگي)، كاسهاي از «منّ»؛ يعني همان غذاي آسماني كه در سورة اعراف ، آية 160 از آن ياد شده است، نيز در آن قرار داده بودند7.
تا اينكه فلسطينيها به يهوديان تاختند و بر آنها مسلط شدند و صندوق عهد را از ايشان گرفتند. بعد از آن حضرت داود(علیه السلام) جالوت ، پادشاه فلسطينيها را كشت و صندوق را به يهوديان باز گرداند.
تا زمان حضرت سليمان(علیه السلام) اين صندوق در معبد «قبةالرّمان» قرار داشت.
گفتني است كه از قبةالرّمان نيز در دعاي سمات ياد شده است:
و [تو را ميخوانم] به آن مجد و بزرگواري است كه براي موسي بن عمران(علیه السلام) بر فراز قبة الرّمان قرار داشت8.
مطالب ديگري نيز در خصوص تابوت سكينه رسيده است؛ از جمله در كتاب قرب الإسناد حميري (ص164) حديثي از امام موسي بن جعفر(علیه السلام) نقل شده كه حضرت دربارة تفسير «سكينه» در آية « فيه سكينة من ربّكم…» فرمود:
اين سكينه رايحهاي است بهشتي كه به شكل صورت انساني از صندوق خارج ميشد و آن صندوق هم اينك نزد ماست.
و همين معنا نيز از حضرت رضا(علیه السلام) رسيده است.
تابوت الشهاده اكنون نزد امام مهدي(علیه السلام) است. پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) دراين باره ميفرمايد:
صندوق مقدس از درياچة طبريه به دست وي (امام مهدي(علیه السلام)) آشكار ميشود و آن را آورده و در پيشگاه مقدس او در بيتالمقدس قرار ميدهند و چون يهوديان آن را مشاهده مينمايند به جز اندكي، بقية آنان ايمان ميآورند.9
4. پيراهن حضرت يوسف(علیه السلام)
مفضل بن عمر گويد، امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ميداني پيراهن يوسف(علیه السلام) چه بود؟ عرض كردم، نه، فرمود: چون براي ابراهيم(علیه السلام) آتش افروختند، جبرئيل(علیه السلام) جامهاي از جامههاي بهشت برايش آورد، او پوشيد و با آن جامه گرما و سرما به ابراهيم زياني نميرسانيد. چون مرگ ابراهيم رسيد ، آن را در غلافي نهاد و به اسحاق آويخت و اسحاق آن را به يعقوب آويخت و چون يوسف (علیه السلام) متولد شد آن را به او آويخت و در بازوي او بود تا امرش به آنجا كه بايست رسيد (زمام حكومت مصر را به دست گرفت)؛ چون يوسف آن را در مصر از غلاف بيرون آورد، يعقوب بوي خوش آن را دريافت و همين است كه گفت: «اگر نادانم نميخوانيد من بوي يوسف را احساس ميكنم»10 و آن همان پيراهني بود كه خدا از بهشت فرستاده بود. عرض كردم: قربانت گردم، آن پيراهن به چه كسي رسيد؟ فرمود: به اهلش رسيد و هنگامي كه قائم ما (امام مهدي(علیه السلام)) ظهور كند، با او خواهد بود، سپس فرمود: هر پيغمبري كه دانش يا چيز ديگري را به ارث گذاشته به آل محمد(صلی الله علیه واله) رسيده است.11
همانطور كه در اين حديث طولاني آمده است، امام صادق(علیه السلام) حقيقت اين پيراهن را بيان فرموده كه از كجا آمده و در نهايت به دست اهل بيت(علیه السلام) رسيده است و اين پيراهن از جمله مواريث انبيا(علیه السلام) به شمار ميآيد.
همين يك حديث در توضيح پيراهن حضرت يوسف (علیه السلام) ما را كفايت ميكند. اين پيراهن نيز هماكنون نزد حضرت حجةبنالحسن العسكري(علیه السلام) است.
5. طشت حضرت موسي(علیه السلام)، انگشتر حضرت سليمان(علیه السلام)، شمشير، پرچم و زره پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله)
تعدادي ديگر از مواريث انبيا(علیه السلام) نيز هستند كه آنها هم هر كدام بنا بر حكمت و مصلحتي، در اختيار امام مهدي(علیه السلام)اند. براي روشن شدن مطلب به ذكر يك حديث مفصل اكتفا ميكنيم.
بخشي از حديثي كه از امام صادق(علیه السلام) در اين زمينه نقل شده، به شرح ذيل است:
همانا شمشير رسول خدا(صلی الله علیه واله)، پرچم، جوشن، زره و خُود پيامبر(صلی الله علیه واله)، پرچم ظفربخش پيامبر(-ص) ، الواح موسي و عصاي او ، انگشتر سليمان بن داود ، طشتي كه موسي(علیه السلام) قرباني را در آن انجام داد ، اسمي كه نزد پيامبر(صلی الله علیه واله) بود و چون آن را ميان مسلمانان و كفار ميگذاشت كه از مشركان به مسلمانان نشانهاي نرسد (و من آن را ميدانم) و هر آنچه را كه فرشتگان آوردهاند نزد من است ، داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بنياسراييل ، و بر در هر خانهاي كه تابوت پيدا ميشد ، نشانة اعطاي نبوت بود و سلاح به هر كس از خانوادة ما رسد امامت به او داده ميشود. همانا پدرم ، امام باقر(علیه السلام)، زره رسول خدا (صلی الله علیه واله) را پوشيد ، دامنش اندكي به زمين ميكشيد و من آن را پوشيدم همچنان بود؛ قائم ما ، امام مهدي(علیه السلام) ، كسي است كه چون آن را پوشد به اندازة قامتش باشد. انشاءالله.12
اين حديث بهطور صريح بخشي از ودايع نبوت و مواريث انبياي الهي(علیه السلام) را ذكر كرده است و تصريح نموده كه همة آنها به دست ائمه رسيده و در نهايت نيز به خدمت امام عصر، حضرت مهدي(علیه السلام) ميرسد.
همچنين در كتاب الغيبة نعماني از محمد ابن مسلم روايت شده است كه امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند بر خلاف وقتي كه تعيين كنندگان وقت ظهور امام مهدي(علیه السلام) معين كردهاند، عمل ميكند. پرچم قائم، همان پرچم رسول خداست كه جبرييل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آن را در ميان جنگ به اهتزاز درآورد، آنگاه جبرييل عرض كرد: اي ابامحمد ، به خدا قسم اين پرچم ، از پنبه و كتان و ابريشم و حرير نيست. پيامبر فرمود: پس از چيست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پيغمبر آن را در جنگ برافراشت، سپس پيچيد و به دست علي(علیه السلام) داد و پيوسته نزد آن حضرت بود تا اينكه در روز جنگ بصره (جمل) حضرت آن را برافراشته نمود و خدا او را پيروز گردانيد؛ آنگاه علي(علیه السلام) آن را پيچيد و هميشه نزد ما بوده و هست و ديگر هيچكس آن را نميگشايد تا اينكه قائم ما (علیه السلام) قيام كند. وقتي قائم قيام نمود ، آن را به اهتزاز درميآورد و هركس در شرق و غرب عالم باشد آن را ميبيند؛ رعب و ترس از وي يك ماه زودتر، از پيش روي و چپ و راست او رفته و در دلها جاي ميگيرد. آنگاه گفت: اي ابا محمد او به خونخواهي پدرانش قيام ميكند و سخت خشمگين است و از اينكه خداوند بر اين خلق غضب نموده متأسف است. او پيراهن پيامبر(صلی الله علیه واله) را كه در جنگ احد پوشيده بود، به تن دارد و عمامه و زره پيغمبر را كه به قامت وي ، رساست ميپوشد و ذوالفقار ، شمشير پيغمبر را در دست دارد ، سپس شمشير برميكشد و هشت ماه از كشتههاي بيدينان ، پشتهها ميسازد…»13
دو روايت يادشده دقيقاً روشن ميكند كه تمامي مواريث انبياي الهي در نهايت به دست باكفايت جان جهان ، امام مهدي(علیه السلام) ، ميرسد.
و حديث ذيل اثبات ميكند كه تمامي ودايع و وصاياي انبياي الهي(علیه السلام) توسط حضرت ابوطالب(علیه السلام) به دست پيامبراكرم(صلی الله علیه واله) رسيده است.
درست بن ابي منصور ميگويد:
از امام هفتم(علیه السلام) پرسيدم: آيا رسول خدا (صلی الله علیه واله) مأمور پيروي از ابوطالب(علیه السلام) بود؟ و ابوطالب از طرف خدا بر او حجت بود؟ فرمود: نه ، ولي ابوطالب نگهدار ودايع نبوت بود و وصايا نزد وي سپرده شد، و او آنها را به آن حضرت(صلی الله علیه واله) داد. گفتم وصايا را به او داد به حساب اينكه حجت بر او (پيغمبر) بود؟ فرمود: اگر حجت بر او بود وصيت را به او نميداد. گفتم: پس ابوطالب حالش چگونه بود؟ فرمود: به پيغمبر و هر چه آورده بود اقرار كرد و وصايا را به او داد و همان روز درگذشت.14
پی نوشت :
1 . قمي، شيخ عباس، مفاتيحالجنان، زيارت حضرت صاحبالأمر به نقل از سيدبنطاووس.
2 . كليني، الكافي، ج1، باب ما عند الأئمة من آيات الأنبياء عليهمالسلام، ص231، ح1؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج52، ص318، ح19.
3 . كليني، همان، ح2.
4 . همان، ح3؛ مجلسي، همان، ص324؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص248؛ طيب، سيد عبدالحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، ج5، ص6.
5 . اسباط دوازدهگانه عبارت بودند از: 1. بني روبيل؛ 2. بنيشمعون؛ 3. بني جاد؛ 4. بنييهودا؛ 5. بني يساكار؛ 6. بني زبولون؛ 7. بني يوسف؛ 8. بني بنيامين؛ 9. بنياشير؛ 10. بني دان؛ 11. بني نفتالي؛ 12. بني لاوي.
6 . كليني، محمدبن يعقوب، همان، باب أنّ مثل سلاح رسولالله مثل التابوت في بنياسرائيل، ص238، ح1 و 4.
7 . قمي، شيخ عباس، همان.
8 . همان.
9 . الملاحم والفتن، ص57؛ صافي گلپايگاني، لطفالله، منتخبالأثر، ص309.
10. سورة يوسف (12)، آية 94.
11. كليني، همان، ص232، ح5؛ مجلسي، همان، ص327، ح45؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص184.
12. كليني، همان، باب ما عند الأئمة من سلاح رسولالله(صلی الله علیه واله) و متاعه، صص232ـ233، ح1؛ مجلسي، همان، ص360، ح129.
13. نعماني، كتاب الغيبة، ص
14. كليني، همان، باب مولدالنبي(صلی الله علیه واله) و وفاته، ص445، ح18.
منبع : موسسه جهانی سبطین الف