عملياتي كه در سوم دي ماه سال 1365 انجام شد و به دلايلي نتوانست به اهداف پيشبينيشدهاش برسد ولي پلي شد براي انجام عمليات كربلاي5 كه در تاريخ دفاع مقدس بينظير و سرنوشتساز است. كربلاي4 اما ناگفتههاي زيادي دارد كه هنوز پس از گذشت سالها ميان مسئولان نظامي و سياسي، محلي براي بحث و مناظره است. محمود نجيمي، راوي و از رزمندگان لشكر 14 امام حسين(ع) نيز در اين عمليات حضور داشته و جزو نيروهاي پيشتازي بوده كه موفق شدند تا جزيره امالرصاص پيشروي كنند. اين رزمنده لشكر امام حسين(ع) در گفتوگو با «جوان» گوشههايي از ديدههايش در روز عمليات را برايمان بازگو ميكند.
براي شروع كمي از منطقه عملياتي كربلاي4 بگوييد. گويا تجربيات در عمليات والفجر8 باعث انجام كربلاي4 شد؟
ما قبلاً در منطقه عملياتي كربلاي4 عمليات فريب كربلاي8 را در منطقه امالرصاص و شلمچه انجام داده بوديم. همان زمان كه عمليات والفجر8 را انجام داديم عمليات فريبش در اين منطقه انجام شد. ما يك بار از اروند عبور كرديم و توانستيم دشمن را فريب بدهيم. دشمن هم قوي و زيرك بود و اينكه برخي بعثيها را ضعيف و ذليل و پيشپا افتاده نشان ميدهند، اشتباه است. يكي از دلايل موفقيت ما در عملياتهايمان استفاده از غافلگيري دشمن بود. پيروزيمان در عمليات والفجر8 هم بر اساس غافلگيري دشمن بود. آمديم به خوبي دشمن را فريب داديم. اول يك جاسوس در نيروهاي مسلحمان گرفتيم. حكم جاسوس اعدام است ولي ما آمديم گفتيم از اين به بعد هر چه ما ميگوييم به عراق مخابره ميكني. دوم اينكه در روز قايقهايمان را به اهواز و دشت آزادگان در حاشيه هوالعظيم برديم و دشمن اينها را به چشم ميديد. دشمن همانطور كه الان بين ما نفوذي دارد زمان جنگ هم نفوذ زيادي داشت. دشمن تغيير و تحولاتمان در هورالعظيم را ميديد.
شيوه عملمان در والفجر8 به اين ترتيب بود كه وانمود ميكرديم در هورالعظيم عمل ميكنيم ولي منطقه عملياتيمان جاي ديگري بود. روزها هيچ كس در منطقه فاو نبود و شب همه كار ميكردند. كارها زير نخلستانها به صورت استتار شده پيش ميرفت. شبها قايقها را در نيزارها و نخلستانها قايم ميكرديم. اين يك كار لجستيكي بزرگ بود كه با آرامش و طمأنينه انجام ميشد. همچنين 500 كمپرسي را گذاشته بوديم در حاشيه بهمنشير جاده بزنند. 600 كمپرسي هم براي جادهسازي در هوالعظيم گذشته بوديم. وقتي ديدهبان دشمن 500 كمپرسي در فاو و 600 كمپرسي در هورالعظيم را ميبينيد اينها را براي نيروهاي مسلح گزارش ميكند و آنها بر اساس آن دست به تحليل ميزنند. ميگويند اينجا كه 600 كمپرسي كار ميكند بيشتر احتمال حمله ميرود. مجموعه اين عوامل باعث شد ما در والفجر8 دشمن را به خوبي فريب دهيم. اگر در عرض 24 ساعت دشمن متوجه فريبي كه خورده نشود ما به اهدافمان رسيدهايم. در والفجر8 دشمن تا آمد خودش را پيدا كند ما كارمان را كرده بوديم. در عمليات الي بيتالمقدس ما در مرحله اول كه به دشمن زديم 25 كيلومتر پيشروي كرديم. در بحث فاو ما دشمن را فريب داديم اما در عين اينكه فريب ميداديم يك كار بزرگ انجام داديم. اين كار بزرگ باعث شد بين امريكا و عراق كدورت به وجود بيايد. از آن طرف منافقين را هم فريب داده بوديم و از ستون پنجم يكي را فريب داده بوديم، نظر دشمن را هم عوض كرده بوديم و توانستيم در فاو موفق شويم.
فريب دشمن در عمليات كربلاي 4 چگونه رقم خورد؟ چرا ما در فريب دشمن در اين عمليات چندان موفق نبوديم؟
بعد از فتح در والفجر8، دشمن با تمام امكاناتش بسيج شد تا عمليات بعدي ايران را كشف كند. عمليات بعديمان كربلاي4 بود. در تمام دانشكدههاي دنيا ثبت شده عبور از اروند غيرممكن است. اما وقتي ما توانستيم عبور كنيم ديگر عراقيها نگفتند عبور از اروند غيرممكن است چون نيروهاي ايراني يك بار از آن عبور كردند و ممكن بود باز هم عبور كنند. لذا ديدهبان و موانع زيادي در اين منطقه گذاشتند. تپههاي خاكي بلندي در حاشيه اروند ميسازند و اين تپهها حدود 20 كيلومتر پشت جبهه ما را رصد ميكند. همه با هم دست به دست هم داده بودند عمليات بعدي ما را كشف كنند و كشف هم كردند.
ستون پنجم هم فوقالعاده فعال بود. ديگر اينكه ما در شناساييهايمان چند نفر مفقودالاثر داشتيم. نيرويي كه در شناسايي گم شود يعني يا اسير شده يا شهيد. يكي از دوستان خودم حين شناسايي براي اين عمليات مفقود شد. تا همين الان هيچ كس هم هيچ خبري از ايشان ندارد. شهيد سوداگر ميگفت كالكي كه من كشيدم و به قرارگاه خاتم دادم در سنگرهاي عراقي پيدا شد؛ فقط اسامي عربي شده بود. حتي قبل از انجام عمليات بحثي هم در رابطه با لو رفتن عمليات انجام ميشود. ما وقتي منطقه دشمن را ديدهباني كرديم همانجا فهميديم عمليات لو رفته است. عراقيها آن سمت چشمانتظار ما بودند.
چرا وقتي فهميديم عمليات لو رفته باز هم عمليات را انجام داديم؟
امروز اين سؤال خيليهاست. ببينيد ما بيشتر عملياتهايمان لو ميرفت. مثلاً فتحالمبين هم لو رفته بود ولي توانستيم با موفقيت عمليات را انجام دهيم. غرور هم پشت سرمان بود. چون اعزام سپاهيان محمد(ص) را داشتيم و مسئولان هر جا سخنراني ميكردند ميگفتند اين تعداد نيرويي كه به جبههها رفته امسال تكليف جنگ را مشخص ميكند. جوري وانمود شده بود كه امسال تكليف جنگ مشخص ميشود. اتفاقاتي هم كه در چند روز پيش از عمليات افتاد مثل پرواز هواپيماي دشمن خيلي عجيب بود. ديدهبانهاي دشمن كاملاً منطقه ما را رصد ميكردند. منطقه كربلاي4 منطقه كوچكي بود. از روبهروي پالايشگاه آبادان كه خط دشمن از جزيره سهيل تا ابتداي شلمچه ميشد. منطقهاي كه ديدهبان دشمن به راحتي همه چيز را ميبيند. عمق هم نداشت چون بعدش دشت بود. ما بايد در نخلستانها و خانههاي حاشيه اروند پنهان ميشديم. اينها را دشمن ميديد و فهميده بود. اينجا نفوذيها هم خيلي بيشتر شدند. حتي حفاظت لشكر گروهانمان يكي را دستگير كرد و برد. تا اين اندازه نفوذ كرده بودند. چون ميخواستند عمليات را كشف كنند. اتفاقات زيادي پيش آمد. يكي از دوستان من فرمانده گروهان غواصان بود. ديدم با شهيد خرازي صحبت ميكند. بعداً پرسيدم آقاي مظاهري آن روزي كه با حسينآقا چايي ميخورديد و صحبت ميكرديد چه به هم ميگفتيد گفت حسينآقا گفته ميداني عمليات لو رفته؟ من هم به او گفتم كم و بيش فهميدهام. گفت بچهها چطور؟ گفتم بچهها هم كم و بيش فهميدهاند. شهيد خرازي آنجا ميگويد پس خيالم راحت شد كه بچهها آگاهند. اين جزو ناگفتههاي عمليات كربلاي 4 است.
به هرحال شب عمليات شده و غواصها ميخواهند به آب بزنند. تيمهاي پيشتازي راه مياندازند. هوا هنوز تاريك نشده بود كه هواپيماهاي دشمن بچههاي كرمان را بمباران كردند و قايقهايشان آتش گرفت. هواپيماها از ارتفاع پايين گردانها را بمباران كردند. خيلي از واحدها اين طور از دور خارج شدند. در خصوص لشكر امام حسين(ع) فرماندهي رعايت همه چيز را كرده بود. حول و هوش 500 غواص از لشكر امام حسين آموزش ديده بودند، بنا بود از پنج محور خط دشمن را بشكنند و گردانهاي ديگر پشت سرشان حركت كنند.
با شروع عمليات روند عمليات چگونه پيش رفت؟
غواصها پيش از شروع عمليات فكر همه چيز را كرده بودند. پليكاهايي به لولههايي كه به دهانشان وصل ميكنند زده بودند تا دشمن آنها را نبيند. حتي گوني به سرشان كرده بودند. درست كه ماه نبود اما نور ستارگان هم در آب ميافتاد. بچهها براي استتار گوني سرشان كرده بودند. قرار بود قبل از عمليات با شهيد علي باقري به جزيره بلجانيه برويم. ساعت 30/9 شب يعني يك ساعت بعد از شروع عمليات به ما دستور عقبنشيني دادند. وقتي غواصهايمان روي آب رفتند ديديم يكي از يگانها، جعبه مهماتشان را روي پل شناور و جلوي دشمن ميكشند تا به دشمن بزنند. دشمن اينها را ميبيند. با حركت غواصهايمان در آب تيربارهاي دشمن شروع به كار ميكند. بچهها با اين وضعيت خط را شكستند. ما هنگام خط شكستن زياد شهيد نداديم. دزفوليها، همدانيها، شماليها و اصفهانيها خط را شكستند ولي بقيه لشكرها نتوانستند. وقتي مشكلاتمان شروع شد كه پايمان را به ساحل دشمن گذاشتيم. محسن رضايي ميگويد ساعت 30/10 به من ثابت شد كه عمليات لو رفته است. ارتش عراق عصرش با هواپيما اعلاميه و اماننامه پخش كرد كه بياييد پناهنده ما شويد و هر كس اين اماننامه را داشته باشد نيروهاي عراقي به خوبي از او پذيرايي خواهند كرد. اينها مسائلي بود كه ما به عنوان نيروهاي پيشتاز ميديديم. وقتي رفتيم آن سمت و خواستيم به جزيره بلجانيه برويم وقتي خواستيم از تنگهاي كه قرار بود بچههاي مشهد آنجا را بگيرند و نتوانستند و رد شويم ما را زدند. درويمان كردند. قايقهايمان را زدند. وقتي ميخواستيم به بلجانيه برويم موفق نشديم به ناچار به امالرصاص رفتيم. آنقدر آتش در امالرصاص زياد بود كه نياز به نشانهگيري نبود. وقتي تير را شليك ميكرديد تير به يكي از نيروهاي عراقي ميخورد. حساب كنيد چقدر نيرو در اين جزاير بود. رودخانه از فشنگ رسام قرمز شده بود. گداخته تيرهاي رسام را پشت سر هم ميديديم. البته از عراقيها تلفات زيادي گرفتيم. وقتي ما به امالرصاص رسيديم غواصان خط را شكسته بودند و ما از پشت سرشان وارد شديم.
آيا امكان ادامه عمليات با همان نيروها بود؟
نه امكانش نبود. ما مهمات نداشتيم. منطقه هم محدود بود و نميتوانستيم در جزيرهها بمانيم. مشكل پشتيباني هم داشتيم. موقعي كه به امالرصاص رسيديم مهمات نداشتيم. با كمبود مهمات روبهرو بوديم و عراقيها خيلي زياد بودند و نفرات ما كم بود. ما در گام اول موفق شديم اما در گامهاي بعدي موفق نشديم. با چنين وضعيتي خط شكسته شد. ما نتوانستيم بايستيم چون يك قسمت از جبههمان نتوانست عمليات كند. وقتي بچهها خط را شكستند غواصان در كنار گردانهاي پياده در منطقه باقي ماندند. وقتي وارد خط دشمن شديم هر سنگري كه براي چهار تا عراقي بود 10 عراقي داخلش بود. خط شكسته شد. حتي گام دوميها هم پشت سرشان وارد شد. تا دو شب لشكر ما در امالرصاص ماند. بعضي از يگانها هم همين كار را كردند. در جزيره سهيل و امالرصاص ماندند فقط نشد در جزيره بلجانيه بمانند. پيكر شهيدان روي سيمخاردارها و در منطقه دشمن باقي مانده بود. من وقتي از جزيره امالرصاص به عقب ميآمدم تعداد زيادي از شهدا را ديدم كه روي هم افتاده بودند. دشمن وقتي منطقه را آزاد ميكند پيكر شهدا را يكجا جمع و جايي خاك ميكند و يك تابلو هم بالايشان ميزند. غواصاني كه در كربلاي 4 اسير شدند ميگويند عراقيهايي كه در خط اول ما را اسير گرفتند شيعه بودند و با ما برخورد خوبي داشتند. وقتي عقب آوردند و به بعثيها دادند بدجوري ما را كتك زدند. همينطور كه عقبتر ميرفتند فشار و سختي بر آنها بيشتر ميشد. در كربلاي 4 ما موفق نشديم ولي از دشمن هم تلفات زيادي گرفتيم. بچههاي جنگ فكرشان در جنگ شكوفا شده بود چون تقوا بر آنها حاكم بود.
*روزنامه جوان