“سید رحمت الله میرتقی” یکم اردیبهشت 1337در اورازان طالقان متولد شد. همزمان با تحصیل کار را در همان دوران نوجوانی در یکی از کارگاه های آهنگری محل آغاز کرد تا کمکی برای تامین مخارج خانواده شود.
پس از پیروزی انقلاب حفاظت از دستاوردهای نظام موجب به عضویت درآمدنش در سپاه پاسداران شد، مدتی بعد به همراه تعدادی از جوانان انقلابی برای تشکیل سپاه پاسداران کرج اقدام کردند.
میرتقی محقق اطلاعات ناحیه کرج و مسئول تدارکات بسیج همان ناحیه بود. وی همچنین در عملیاتهای “والفجرمقدماتی” و “والفجر۱” حضور داشت که هر بار با مجروحیت از ناحیه “پا” و “دست” و “فک و صورت” به پشت جبهه اعزام میشد و سریعا قبل از بهبودی کامل مجددا درمسئولیت خودشان حاضر میشد.
نفر وسط شهید سید رحمت الله میرتقی
وی سال 59مسئولیت دسته رزمی جبهه سرپل ذهاب، معاون گردان حبیب ابن مظاهر، فرمانده یکی از گردانهای پیاده تیپ حضرت رسول در سال61 و فرماندهی گردان پیاده یاسر-لشگر27محمد رسول الله(ص) را بر عهده داشت.
32سال پیش در چنین ایامی در منطقه عملیاتی شرهانی در عملیات والفجر یک سردار میرتقی به همراه جمعی از عاشقان شهادت به آرزوی خود رسیدند و ملکوتی شدند.
پیکر عده زیادی از آنها از جمله سردار شهید سید رحمت الله میرتقی فرمانده گردان در منطقه بجا ماند و سال 72-73 تعداد زیادی از پیکرهای مطهر شهدا توسط گروه تخصصی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) کشف و به شهرها بازگرداند.
متن پیش رو وصیت نامه تامل برانگیز سردار “شهید سید رحمت الله میرتقی” است.
خدایا عاشقم، عاشق ترم کن سروجانم فدای رهبرم کن
خدایا از تو میخواهم که دعای مرا مستجاب فرمائی و مرا به شهادت برسانی و غیر از این هیچ آرزوی دیگری ندارم. پروردگارا از گناهانم درگذر و اگر تو در نگذری به کی رو آورم. من غیر از تو کسی را ندارم که با او درد دل نمایم و تنها تو تکیه گاه من هستی و تمام امید من تو هستی، میدانم بنده خوبی برایت نبودهم و میدانم گناهان زیادی دارم، میدانم جای من در آتش جهنم است ولی هیچگاه از درگاه تو ناامید نبودهام و همیشه به تو توکل نمودهام .
نشسته از سمت چپ نفر اول شهید سید رحمت الله میرتقی
پروردگارا مرا یاری کن تا بتوانم بنده خوبی برایت باشم. خدایا یاریام ده تا بتوانم یک سرباز نمونه باشم و در فردای قیامت سربلند جلوی مادرم فاطمه زهرا(س) سر بلند کنم. خدایا به من شناخت کامل عطا کن تا بتوانم نعمتهای تو را شکرگزاری نمایم و از آن دسته از پیروانت باشم که از نعمتهای تو سپاسگزاری نمایم و شهادت میدهم خدا یکی است و شریکی ندارد و محمد(ص) آخرین پیامبر و فرستاده اوست و بعد از پیامبر خاتم، حضرت علی(ع)و یازده فرزندش فرستاده خدا هستند که فرستاده آخر هم حضرت مهدی(عج) در غیبت کبری بسر میبرد و امیدوارم به زودی ظهور نماید و در رکاب آن حضرت باشیم.
در غیبت آن حضرت پیشوا و رهبر حضرت امام خمینی است. اوست که ما را از خواب گران بیدار نمود و دوباره زنده کرد. اوست که زندگی کردن را بما آموخت، اوست که ما را از زیر سلطه ابر قدرتها نجات داد و به همه آنان نه گفت. او تنها امید مستضعفان میباشد و من به چنین رهبری افتخار میکنم و بر این افتخار می بالم.
پدرجان! از دست من رنج بردی و میدانم مرا بزرگ کردی تا استفادهی ببری ولی شما را دعوت به صبر مینمایم زیرا من امانتی از طرف خدا پیش شما بودم و حال خدا امانت خود را میگیرد. پس دادن امانت نباید شما را ناراحت کند بلکه باید خوشحال باشید زیرا این امانت را خوب تحویل خدا دادی.
در شهادت من گریه نکنید زیرا از آن شهیدان خجالت میکشم زیرا بدنهای تکه تکهشان در دشتهای پهناور ایران افتاده و خانوادههاشان از آن خبری ندارند و تا حال چشم انتظار آنان میباشند وبه خدا توکل کن و از او یاری طلب کن. کودکانم را خوب تربیت کنید و به امام بگویید که اینها دست پرورده من میباشند تا بتوانی در روز قیامت سربلند باشی.
از سمت چپ نفر دوم شهید سید رحمت الله میرتقی
پدرجان! نکند در جمع امت حزب الله و در جمع خانوادههای شهدا گریه کنید، خوشحال و خندان باش، میدانم دلت میسوزد ولی اگر خواستی گریه کنی در منزل و خلوتگاه گریه کن زیرا گر در جمع مردم گریه کنی دشمنان شاد میشوند و این ضربهای بر پیکر اسلام است چنان شاد و خندان و استوار و مقاوم باش که وقتی دشمنان شما را ببینند دلتنگ و غمگین باشند و همیشه پیرو خط امام باش و طرفدار روحانیت مبارز و آگاه و متعهد باش، همینها بودند و هستند که اسلام را زنده کردند و زنده نگه میدارند.
مادرجان! میدانم زحمات بسیاری برایم کشیدهی و من نتوانستم فرزند خوبی برایت باشم اما امیدوارم که آخرت را خدا بدهد و امیدوارم که از تقصیر گناهانم بگذری و مرا حلال کنی زیرا اگر حلال نکردی تمام اعمالم هیچ و پوچ میباشد. مادرم دلم میخواهد در انظار مردم بی تابی و گریه و زاری نکنی و در آن هنگام بیاد حضرت زینب(س) بیفتید که او در یک روز هفتاد و دو داغ دید، ولی در برابر دشمنان چنان مقاوم و استوار ایستاد و خطبه خواند که کاخ یزید را از هم پاشید.
مادرجان! بیاد شهید مظلوم بهشتی باش که چنان بدنش را تکه تکه کردند و یاد شهید بزرگ برادر رجائی و باهنر باش که چگونه در برابر ظلم ایستاند و جانشان را فدای اسلام نمودند.بیاد شهدای نقلاب و شهدای جنگ تحمیلی و شهدای محراب باش و ببین که چگونه بدن شهید دستغیب را تکه تکه کردند، و بدن شهید مدنی آن مرد بزرگ که در برابر خط کفر ایستاد و بدنش را پاره پاره کردند.
صبور و بردبار و خونسرد باش و گریه و زاری نکن زیرا این دشمن کور دل و این منافقین کافر را غمگین کن و در برابر امر خدا مطیع باش و هر چه خواست اوست رضا باش و همیشه امام را دعا کن و از خدا بخواه تا انقلاب مهدی این پیر جماران را برای شما نگه دارد و همیشه طرفدار روحانیت مبارز آگاه باش.
نفر اول نشسته از سمت چپ شهید سید رحمت الله میرتقی
برادران عزیز میدانم نتوانستم برادری شایسته برای شما باشم من به شما افتخار میکنم، و احتیاجی به پند و اندرز به شما نیست، زیرا از من بهتر امام و انقلاب را درک کردید و به سهم خودتان دِین خود را به این جمهوری ادا کردهاید و همیشه بیاد خدا باشید و از این دولت انقلابی و زحمتکش قدردانی کنید.
همسرم شاید شوهر خوبی برایت نبودم اما از خدا میخواهم که ترا در زندگی پیروز و موفق بگرداند، و اگر شبها و روزها بمنزل نمیآمدم در سپاه خدمت میکردم. میدیدم که بردارنم در جبهه میجنگند و شهید میشوند و خون میدهند. دلم راضی نمیشد در کنار فرزندانم باشم زیرا فرزندانی را دیدم که شبها به بهانه پدر که در جبهه بود گریه میکردند و پدر! پدر! میکردند. هیچ وقت دلم راضی نمیشد و از خدا میخواهم که اسلام را به پیروزی نهایی برساند و پرچم اسلام را در تمام اقصا نقاط جهان به اهتزاز درآید.
فرزندانم را خوب تربیت کنید و آنان را در آینده یا به حوزه علمیه قم و یا به سپاه بفرستید. و اگر خواستی گریه کنید حضرت زینب(س) را بیاد آور و دلت را به خدا بسپار و به او توکل کن و از او یاری بخواه تا در زندگی زنی نمونه و خوب باشی.پدر جان! اگر خدا شهادت را نصیب من کرد مرا در امامزاده محمد دفن کنید اگر خواستید بجای عزاداری شادی کنید. میوه و شیرینی به مردم بدهید و به مردم بگوئید که بشما تبریک بگویند. دوست دارم هنگام دفن و کفنم لباس سپاهی که آرم دارد برتنم کنید و پوتینهایم را نیز واکسزده و بپایم کنید. چشمهایم را بازبگذارید تا مردم فکر نکنند با چشم بسته این راه را انتخاب کردهام، باید بدانید با چشم باز راه خود را انتخاب کردهام. دوست دارم هنگام دفن کردنم چنان با شهامت و صبور باشید و محکم برروی پای خود بایستید.
شهید سید رحمت الله میرتقی
هنگام ناراحتی خدا را بیاد آورید، نکند در برابر مردم، امت شهید پرور، خانواده و خانواده شهدا گریه و زاری بکنید. خواهرانم حجاب خود را حفظ کنید زیرا حجاب شما مشت محکمی بردهان دشمنانان اسلام میباشد. کتابهای شهید مطهری و شهید بهشتی را زیاد بخوانید، دعای کمیل و نماز جمعه زیاد بروید و به نماز اهمیت بدهید. همیشه و در همه جا از امام و دولت مکتبی و رئیس جمهور مکتبی و رئیس مجلس مکتبی دفاع کرده و از آنان پشتیبانی نمائید و به حزب جمهوری اسلامی کمک کرده تا آن زمان که در خط ولایت فقیه باشند از آنان دفاع کرده و اگر کمکی توانستید بکنید به این حزب نیز کمک نمائید افراد و دوستان و فامیلهای که در خط این انقلاب نیستند حق شرکت در تشیع جنازه مرا ندارند و همیشه در کارهایتان خدا را در نظر بگیرید.
و چند سخن با برادران بسیجی: برادرانم آنقدر دوستتان داشتم که حدی برایش نیست من به شما رزمندگان افتخار میکنم و تا آنجایی که در قدرت و توان داشتم سعی کردم کمبودهای تدارکاتی را با کمک دیگر برادران جبران نمایم ولی اگر کمبودهای بود بخاطر جنگ بود میدانم از من ناراحت هستید ولی تقصیر من نبود این مسئولین سپاه کرج بودند که زیاد اهمیت به تدارکات بسیج نمیدادند بهرحال از تمام برادران میخواهم که مرا ببخشند و مرا حلال کنند و به آنانی که دائما از شما انتقاد غیر اصولی میکنند، میپرسم کدام شب آمدند و در محلهاشان پست میدادید و از سرما میلرزیدید. کدامیک از آقایان از بستر گرم و نرم بیرون آمدند و به شما که در پایگاهها پست میدادید، کمک کردند؟ و حالا آمدهاند و چیزی هم از شما طلبکار میباشند و همیشه سعی میکنند شما را خوار و ذلیل کنند.
به برادران روحانی ناظر میگویم اگر شما هفتهای یک شب در همان پایگاه پست بدهید چنان برادران بسیجی نیرو میگیرند، چنان خوشحال میباشند که حد و حسابی ندارد.سخنم به مردم حزب الله است که حداقل از نظر مادی به پایگاههای بسیج کمک نمائید، برادران پاسدار سخنم با شماست ترا بخدا به این برادران بسیجی بیشتر احترام بگذارید و بیشتر به آنان کمک کنید. حداقل هفتهای یکبار در محل خودتان با برادران بسیجی پست بدهید و آنان را در هر حال کمک کنید و به خانواده شهدا بیشتر سرکشی نمائید و به پای درد و دل برادران بسیجی بنشینید و آنان را کمک نمائید و سخنی با برادران مسئول سپاه کرج دارم، برادران عزیز بیشتر بفکر برادران بسیجی باشید و فقط انتظار اعزام به جبهه و شهید شدن از آنان نداشته باشید. حداقل مقداری هم به درد آنان برسید و کمبود آنان را تا حد ممکن برطرف نمائید.
منبع : ساجد
یک دیدگاه
سعید
وصیت نامه این شهید بزرگوار دلم رو لرزوند..