” شهید حسین ترکمانپری” بسیمچی حسن عباسی در تیپ ویژه 66 هوابرد در عملیات فتح 8 بود که پس از گذشت 26 سال هنوز پدر ایشان از کیفیت و محل شهادت ایشان اطلاعی نداشت.
“حسن عباسی” در مراسم سالروز شهادت شهید ترکمانپری گفت 26 سال منتظر فرصتی بودم تا بتوانم با خانواده این شهید بزگوار دیدار و ادای احترام کنم، با دیدن بنر این مراسم که در آن محل شهادت شهید ترکمانپری را«ماووت» عنوان کرده بود متوجه شدم که حتی پدر این شهید هم از کیفیت و محل شهادت ایشان اطلاعی ندارد.
طولانیترین مسافت حمل پیکر مطهر یک شهید در طول دفاع مقدس مربوط به این شهید بزرگوار است زیرا پیکر ایشان توسط دیگر همرزمانش به خاک ترکیه منتقل شده و حدود شش روز طول کشیده تا به خاک ایران برسد.
ما برای شناسایی و عملیات دیگری وارد خاک عراق شده بودیم و دستور عملیات بررسی و امکان سنجی آزاد سازی اسرای کمپهای موصل و انتقال آنها به خاک سوریه بود که با ما تماس گرفتند و اعلام کردند که عملیات لغو شده است و تصمیم بر این شد که نیروها در قالب گروهای ده نفری به صورت جداگانه از طریق خاک ترکیه به ایران باز گردند در این حین این شهید بزرگوار تمایل داشت که با آخرین گروه و در گروه ما عزیمت کند که هنگام برگشت آخرین گروه، از ایران تماس گرفته گرفتند و اعلام کردند باید در موصل عملیات کنید.
نیروها و تجهیزات جدیدی نیز از ایران رسید که ما آنها را تا ارتفاعات موصل همراهی کردیم. و قرار بود قلعهای را که مشرف به شهر موصل است و محل استقرار فرماندهی نیروهای عراقیست تسخیر کنیم. وی افزود این قلعه شبیه به قلعهی فلک و افلاک بود و بر روی تپهای با شیب بسیار تند بنا شده بود و استحکامات نظامی بیشتر مشرف به ورودی قلعه بود و ما از تاریکی شب استفاده کردیم و قلعه را دور زدیم و بر روی بخش پرتگاهی کوه مجاور مستقر شدیم و پشتیبانی نیروها را به عهده گرفتیم.
شهید “ترکمانپری” نفر اول ایستاده از سمت چپ
پس از حمله ناگهانی به قلعه و درگیری بسیار شدید آنجا در آتش میسوخت نیروهای عراقی از آنجا به بیرون آمدند که بر خلاف انتظار آنها ما پشت دربهای قلعه بودیم و ستون نیروها را به طور کامل منهدیم کردیم اما در پشت قلعه یک تیربار دوشکا باقی مانده بود که در زاویه نامناسبی قرار داشت و شخصی که آرپیجی میزد نتوانست آن را منهدم کند.
من آرپیجی را گرفتم و آماده شلیک شدم که یک رگبار گلوله سمت ما آمد. شهید ترکمانپری در سمت راست من بر روی دو زانو روی زمین نشسته بود و مشغول صحبت با بیسیم بود و آقای ناظری دوربین به دست سمت چپ من ایستاده بودند که یکباره رگبار گلوله به شهید ترکمانپری اثابت کرد، و مچ پا و ران من و دست آقای ناظری نیز بر اثر برخورد گلوله دچار آسیب دیدگی شد و در همین حین یک گلوله به قبضه آرپی جی نیز اثابت کرده و آن را از وسط سوراخ میکند و باعث میشود آرپی جی به سمت آسمان شلیک شود و آتش آن توجه دشمن را جلب میکند و سیل گلولهها به آن سمت روانه میشود.یکی از همرزمان بدون توجه به سوراخ شدن آرپی جی سر رسید و آن دوشکا را مورد هدف قرار داد اما آتش آرپیجی از سوراخ ایجاد شده، نیمی از صورت این رزمنده دلاور را میسوزاند. خون زیادی از من رفت و بچهها ما را به سختی از آن ارتفاع خارج کردند و در روزهای بعد متوجه شدم حسین نرسیده به پایین کوه شهید میشود.
شهید “ترکمانپری” نفر دوم از سمت چپ با لباس آبی
در مدتی که ما منتظر دستور بازگشت به ایران در عملیات قبل از حمله به موصل بودیم. روزانه افراد به دکلهای برق و پلهای اطراف حمله میکردند و قطع برقی که در شهرهای عراق اتفاق میافتاد و اخبار آن را از رادیو ایران میشنیدید در همین عملیات و توسط همین تکاوران صورت گرفت.
منبع : ساجد
یک دیدگاه
ابرانی
حسن عباسی معلومه فیلم قلعه عقاب ها رو زیاد دیده که این داستان رو سر هم کرد.