(غربت بقیع و مدینه)
پیش چشمم، نه ضریح، نه رواق
در این مرقد، نه عَلَم، نه چراغ
اینجا غوغا، نکنید نکنید
روضه برپا، نکنید نکنید
دلِ من/ ز غم و عزا بسوز و دم مزن
ز مدی نه مخوان و حرفی از حرم مزن
من و پنجره ای، که شده قفسم
چه شود که شبی، به حرم برسم
(من و آه، من و غم، من و داغ حرم)
چشمم خیره، به دری که نبود
از آن کوچه، خبری که نبود
بوی آتش، نرود ز مشام
بر پهلویی، که شکسته سلام!
چه بلا/ به سر مدینه آمده مگر؟
که نماند/ ز گل علی نشانه ای دگر
پر از آتش و آه، شده جان و دلم
به خدا من از این، همه غم خجلم
(من و آه، من و غم، من و داغ حرم)
گر ماه من، ز سفر برسد
شبهای غم، به سحر برسد
ای منجیِ، همه غم زدگان
آه العجل، ای امام زمان
چه غمی/ همه کوچه کوچه ها گرفته اند
تو بیا / که همه بهانه ی تو را گرفته اند
به خودت برسان، منِ گم شده را
که بُریدم از این، همه فاصله ها
(الامان الامان، ای امام زمان)
شاعر: رضا یزدانی