شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) فرمانده قرارگاه نصر در عملیات رمضان بود که در جمع رزمندگان تیپ 21 امام رضا(ع)، طی یک سخنرانی، روند جنگ را تحلیل کرده است.
لازم به ذکر است که این حمله در 22 تیر سال 61 با هدف خروج از مرزهای ایران و تعقیب متجاوز آغاز شد اما علی رغم دستاوردهایی که داشت شکست خورد.
شهید باقری حضور در چزابه و عملکرد نیروها را اینگونه توصیف میکند:
***ما در چزابه 30 گردان مصرف کردیم. در حالی که ارتش بیش از 4 گردان نداشت. تقریباً یک دوم نیرویی را که ما برای عملیات دزفول آماده کرده بودیم در چزابه مصرف کردیم. در حالی که در سطح مملکت، هیچ هم به حساب نمیآمد و مدام هم جنازه بود که به سراسر کشور میرفت و برای مملکت هم علامت سؤال بود که بدون عملیات، این جنازهها چه مفهومی دارد؟! و جواب اینها باز به عهده سپاه بود.
یک تیپ ارتش را ما از همین لشکر گرفتیم که با آن عملیات کنیم، یعنی دو تیپ از سپاه و یک تیپ ارتش باشد ساعت 1 شب ما وارد عملیات شدیم و 1 ظهر فردا فرمانده تیپ آمد و گفت از تیپ من چیزی نمانده اگر آن را عقب نکشید، دیگر تیپی نمیماند، که آن را عقب کشیدند، برایش برنامه مشهد گذاشتند برای اینکه 1 ساعت کار کرده بود! در حالی که ما گردان خودمان را 4 روز در خط نگه میداریم برای اینکه گردان و تیپ سازماندهی نشده است، یعنی دیگر از قاموس تیپ این حرفها در آمده بود. یک چنین فشاری را در چزابه متحمل شدیم، برای اینکه عراق میدانست ما در دزفول داریم آماده عملیات میشویم.
در عملیات فتحالمبین، سپاه 14 تیپ درست کرد، به اضافه واحدهایی که در حد مثلاً کمتر از تیپ بودند. از عملیات دزفول به بعد کادرهایی که تربیت کرده بودیم وآن نفراتی که به عنوان مسئولین تیپ و گردان و کسانی که میتوانستند نیرو را آماده عملیات کنند، ما این نیروهایمان دیگر تحلیل میرفت. در هر عملیاتی شهید میدادیم بدون اینکه زمینه ساختن نفر وارد برای این کار داشته باشیم، چون دیگر بچههایی که از قدیم آمده بودند، همانها بودند، بقیه، کسانی بودند که جدید بودند و زمینه دیگر هم آن طوری نبود که عراق به جنگ ناآشنا باشد.
ما امکان اینکه بچهها را به شناسایی بفرستیم، روی آنها کار بشود، خودشان روی خودشان کار کنند، نداشتیم با نیروها حداکثر 3 شب، 4 شب، 5 شب میشد شناسایی بروند، بعد اگر میرفتی شناسایی لو میرفت. عراق اینقدر خاکریز زده بود و مین کاشته بود، خندق کنده بود و امثال این قضایا را ایجاد کرده بود که دیگر زمینه ساخته شدن نهر به آن قوت قبلی نبود. بعد هم بین عملیات فاصله نبود. میگویم 16 ماه طول کشید تا توانستیم چنین کادرهایی را درست کنیم، یعنی خودشان پرورش یافتند، نه اینکه کسی پرورش بدهد. عملیات فتحالمبین باز بهخوبی انجام شد. عملیات بیتالمقدس و قضیه آزاد شدن اهواز از برد توپخانه و قضیه خرمشهر شاید بشود گفت که مهمترین ضربهای بود که ما در زمینه کادر در همه عملیاتها تحمل کردیم و بعد از عملیات بیتالمقدس دیدیم که اثرات سیاسی و غیرسیاسی، چه در داخل مملکت و چه در خارج مملکت داشت که مسئله نفت و اختیارش را بهدست جمهوری اسلامی داد، مسئله تثبیت رژیم مطرح شد، مسئله قرارداد بازرگانی خارجی مطرح شد و بهتر کار کردن مجلس و غیره مطرح بود.
اینها همه به یمن خون شهدا بود، یعنی تا قبل از عملیات فتحالمبین، هنوز عراق میگفت که عملیات آبادان، یک اشتباه نظامی بود که ما کردیم و عملیات بستان هم یک ده کوره بود و جایی نبود که ایرانیها بگیرند. ولی سیر این پنج عملیاتی که در فاصله کمتر از 8 یا 9 ماه با استعدادی که اول با پنج هزار نفر بود و بعد به 60 هزار نفر رسید ، 60 هزار نفر در قاموس یک ارتش کلاسیک، اگر شما بخواهید حساب کنید و نیروی عمل کننده هر لشکر را پنج هزار نفر حساب کنید، درحالی که پنج هزار نفر عمل کننده داشته باشد، یک لشکر میشود. وارد کردن یک لشکر در طول سه عملیاتی که خودش در حدود پنج، شش لشکر بود، مسئله سادهای نبود. تکیه من روی این نکته است که جنگ همین طوری به اینجا نرسیده، یعنی اینطوری نیست که حالا ما حس کنیم که به یاری خدا و به لطف خدا بود، بلکه لطف خدا زمینه داشته و مسئله معنویت بوده، دعای مردم بود، دعای امام بود، حال بچهها بود و حالی که بچهها در عملیات فتحالمبین داشتند. ولی در این عملیاتهای اخیر نبود. حالی که در عملیات بیتالمقدس بود، باز در این حال نبود.
قضیه خرمشهر خیلی مسائل را در سطح مملکت و در سطح غیر مملکت حل کرد. حتی بعد از عملیات فتحالمبین، سوریه و لیبی کشورهایی بودند که عنوان میکردند شما اگر راست میگویید چرا خرمشهر را نمیگیرید؟! با اینکه اینها کسانی بودند که از نزدیک با خیلی از مسائل انقلاب آشنا بودند. حداقل خودشان کشورهایی بودند که دستشان در کار نظامی و این حرفها بود. اینطوری نبود که اینها حس کنند مثلاً به سادگی میشود چنین عملیاتهایی را انجام داد. این وسط پیشبینی میشد امریکا کارهایی بکند، دیدیم قضیه اسرائیل پیش آمد و ما قضیه اسرائیل را نمیتوانستیم بهراحتی بگذریم… .
عراق مگر الان چه میگوید؟ عراق نیروهایش را عقب کشیده و میگوید من پیروزمندانه به داخل رفتم. همین حرف را عرفات میزند و با دست خودشان آمدند، حداقل یک چیزهایی آنجا ایستاده بودند، حالا با عرق ملیگرایی ایستاده بودند، با عرق اسلامی ایستاده بودند، عرق اسلامی به آن صورت نبود. ولی بیروت را خالی کردند و آن وضع را بهوجود آوردند. در یک کشوری که 60 درصد آن شیعه و مسلمان است، یک رئیس جمهور از مسیحیها بگذارند و دست همه را در حنا قرار بدهند که هیچی نشده برای سوریه شاخ و شانه بکشند. خیلی ساده الان روی نقشه پیشبینی کردیم که اگر فردا عراق سقوط کند، اسرائیل تا کجای اردن پیش میآید. اینها چیزهایی است که مثل روز روشن است. همان روزهای اولی که اطلاعات در زمینه تهاجم اسرائیل خیلی ناقص بود تشخیص داده میشد که این کار برای چیست. آیا به علت همان چهار کاتیوشایی است که فلسطینیها دارند میزنند، که این نیست.
چرا اسرائیل صحرای سینا را خالی کرد؟ اسرائیل یک جایی نمیخوابد که زیرش آب برود. سادات رفت یک وابستهتر به جایش آمد. … امام پریروز صحبت میکردند، میفرمودند: “این خارجیها برای 30 سال دیگر و برای 50 سال دیگر برنامهریزی میکنند.” ما برای 3 سال دیگر داریم برنامهریزی میکنیم، ما برای چند وقت برنامهریزی میکنیم؟ ما هدف خودمان را بهعنوان هر نفرمان نشستیم برنامه خود را تا چند سال دیگر چک کردیم؟ تا چند سال دیگر برای خودمان برنامهِ چیدیم؟ آیا فقط برنامه ماهانه و 3 ماه و 6 ماه داریم برای خودمان میچینیم؟ یا باری به هر جهت داریم پیش میرویم؟
میگویم الان خیلی ساده یک سری ارتفاعات حدود 80 کیلومتری شرق رود اردن است که از سطح زمین حدود 800 متر ارتفاع دارد بعد میآید پشت سر آن در فاصله 30، 40 کیلومتر به یک دشتی میرسد، که ارتفاع به 150، 300، 400 متر میرسد، یعنی یک ارتفاعی است که اسرائیل راحت میتواند روی این ارتفاعات خودش را نگهدارد. خیلی طبیعی است که اسرائیل بهمحض اینکه قضیه عراق به یک حالتی تبدیل شود، بیاید این ارتفاعات را بگیرد. قضیه مصر را هم که حل کرد. یعنی آمده سه حفاظت در اطراف خودش درست کرده بهعنوان اردن، به عنوان مصر و دو مسئله داشت، مسئله لبنان و مسئله سوریه. اگر نقشه را نگاه کنید سوریه و لبنان در قسمت شمالی اسرائیل واقع میشوند و این در قسمت جنوبی، به علت نفوذی که لبنان در سوریه داشت اگر میخواست روزی در اسرائیل عملیات کند، دو جناح برای عملیات داشت، ولی الان دیدیم علاوه بر اینکه اسرائیل خیلی ساده یک جناح را از دست سوریه گرفته، خودش هم جناح سوریه را بهدست آورده است.
یعنی اگر قبلاً دمشق زیر برد توپخانه اسرائیل نبود، امروز پایتخت سوریه بهعنوان مرکز حکومت حافظ اسد در برد 27 تا 30 کیلومتری اسرائیل است و توپهای 175 اسرائیلی الان روانهِ دمشق هستند. حساب کنید که یک روزی توپخانهها به حدود کرج تهران برسد که مثلاً تهران زیر برد توپخانه برود. الان که تهران زیر برد هواپیماهای عراقی است برای ما مسئله است… ، آیا اینها برای اسلام مسئله هست یا نیست؟ هر روز نفت ما دستخوش تهدید موشکهایی است که عراق دارد با برد 250 کیلومتر میزند. اصلاً ما در این فکر رفتیم که امریکاییها و شورویها هیچ بعید نیست که الان سلاحهایشان را امتحان کنند، یعنی نه تنها موشکهای برد 300 کیلومتر را، بلکه موشکهای برد 2000 کیلومتر را به عراق بدهند و بعد هم فردا تهران و غیره را بزنند. در نماز جمعه هفته گذشته دیوار صوتی تهران را شکستند.
دیگر چیزی از این سیستمهای ضد هوایی ما نمانده است. همین موشکهایی که مثلاً رویش خیلی تکیه میشود، بیشترش الان خاموش است. موقع عملیات 2، 3 روز از آن استفاده میکنند، آنها هم تازه میگویند یک فیوزش سوخته و… انواع و اقسام این قضایا را اگر بخواهم برایتان بشمارم تازه من که از هیچ جا خبر ندارم اینها را میگویم الی ماشاءالله فراوان است. عملیات رمضان مزید بر علت شد، یعنی عملیات رمضان با حساسیتی که داشت و مسئلهای که عراق در آن بهوجود آورده بود که کشور خودش است و موانعی که ایجاد کرده بود که این موانع، بیش از آنی بود که در داخل کشور خودمان ایجاد کرده بود. وسطش هم فاصله افتاد و ما از عراق در عملیات عقب افتادیم، به دلیل همان قضایای اسرائیل و عقبنشینیهایی که عراق میکرد و انواع و اقسام این قضایا بود.
دیدیم که آن مسائل پیش آمد، حالا صلاح در آن و خیر در آن بوده، ولی الان عمده تیپهای ما از آن کادر بالایی که داشتند، تعداد زیادی از مسئولینشان شهید میشوند. این وضع جنگ ما است. میآییم وضع سپاهیهای داخل کشور را ببینیم چه طوری است. مسئله سبزوار و مسائلی که در شهرها است. عوامل ضد انقلاب رفتند خانه آقای اشرفی اصفهانی، امام جمعه باختران (کرمانشاه) را ترور کنند. بعد برادر شمخانی که قائم مقام سپاه بود، روز جمعه رفته و دیده که خود ایشان آمده در خانه را باز کرده است. یک امام جمعهای که همردیف آقای صدوقی بوده. گفته که حاج آقا پس حفاظت چی شد؟ بچهها کجا هستند؟ گفتند امروز جمعه است و حفاظت تعطیل کرده است!!
آقای صدوقی یک نامهای قبل از شهادتش به سپاه نوشته که این حفاظتی که شما گذاشتهاید این حفاظت نیست. این پاسدارهایی که برای حفاظت گذاشتید اینها درست و حسابی تیراندازی هم بلد نیستند تا چه رسد به مسائل دیگر! و امروز بهعنوان یک تاریخ مانده است. شورای فرماندهی سپاه یزد را گرفتند به زندان انداختند.
چه وقت ما میتوانیم آقای صدوقی دیگری درست کنیم؟! اینقدر ایشان مقید بود که اگر پاسدارهای محافظش به او میگفتند یک ساعت اینجا بنشینید و جایی نروید، مینشست و نمیرفت، یعنی هر چه محافظانش میگفتند عمل میکرد، یعنی ایشان اینقدر به قضایا مقید بودند.
حالا بگوییم مسئول منطقه یک چیزی گفته، قائم مقام او یک چیزی گفته، فرمانده تیپ، فرمانده لشکر، مسئول گردان یک چیزی گفته است. این هم نمونههای مختصری است که امروز تعدادی از فرمانده گردانها را در تهران گذاشتیم، مسئول حفاظت آقای خامنهای، یک فرمانده گردان است، فرمانده گردانی که در تیپ حضرت رسول (ص) به خوبی عمل میکرد، مسئول حفاظت مجلس، فرمانده گردان است، مسئول حفاظت هیئت دولت و نخست وزیر، امثال این بچهها هستند… . با وضع مملکت هم که آشنا هستید؛ که دیگر ببینید صدای امام را در آوردهاند! که بله نمایندگان مجلس میخواهند به مکه بروند، شورای عالی قضایی هم میخواهد به مکه برود، دولت هم به مکه برود، سپاه هم به مکه برود، این هم برود مکه، آن هم میخواهد برود، مملکت را تعطیل کنیم و به مکه برویم!!! چرا باید روحیه این جوری در ما به وجود بیاید؟!! بعد برمیگردیم به اینکه روابطمان با همدیگر چیست؟
بله ما یک سری روابطی با همدیگر داریم که این روابط بهدلیل ناپختگی، برخوردهایی را در یک سری موارد بهوجود میآورد. آیا این برخوردها زمینه چه تصمیمگیریهایی میتواند باشد؟ آیا این برخوردها میتواند زمینه باشد برای اینکه ما در آن تصمیم کلی خود، اینها را تأثیر بدهیم؟ گیرم بنده بهعنوان مسئول لشکر نصر یک برخوردی با یکی از برادرانی که در تیپ امام رضا (ع) بود کردم، اشتباه هم برخورد کردم آیا باید بگوییم که مغرضانه بوده و من غرض داشتم؟ که این را اگر دلیلی نداشته باشی، تهمت است. من هم نسبت به شما به همین ترتیب. مالک اشتر فرمانده ارتش علیبنابیطالب(ع) است به او اهانت میکنند، آشغال پرتاب میکنند، اینقدر قیافهاش ناشناس بود که آن سبزی فروش وقتی آشغال پرت میکند، اصلاً فکر نمیکند که شاید این فرمانده ارتش علیبنابیطالب(ع) باشد. مالک روی برمیگرداند، بعد که به او میگویند این مالک است، او به لرزه میافتد و بدو بدو دنبال او راه میافتد که گیرش بیاورد و عذرخواهی کند. بعد میبیند مالک داخل مسجد شده نماز میخواند. ما همه این مسائل را مدام در کنار هم داریم، یعنی اگر ما در داخل خودمان به این مسائل توجه نکردیم، چوبش را میخوریم. یعنی در مورد مسائل نفسانی خودمان، مسائلی است که امتزاج با همدیگر دارد.
منبع : خبرگزاری فارس