در میان انبوه جمعیت زائرین یادمان شهدای طلائیه مادری را میبینم که عصا زنان و آرام میآید، انگار دلش به چیز محکمی قرص است، میگویند مادر شهید است، جلو رفتم تا کمی از فرزندش برایم بگوید. او مادر شهید محمد صحافزاده است که فرزندش در خوزستان به شهادت رسید.چه قدر متین و باوقار است قرص و محکم لب به سخن میگشاید و میگوید: فرزندش از ۱۴ سالگی به جبهه رفت و تا ۲۰ سالگی که شهید شد با دشمن میجنگید.
از شهادت خودش خبر داشت
۲ سال قبل از شهادتش مجروحیت شدید پیدا کرد طوری که ۵ ماه رودههایش بیرون از بدنش نگهداری میشد، پس از انجام عمل دوباره به جبهه اعزام شد تا سرانجام در کربلای ۵ شلمچه با تیرهایی که به پیشانی و پهلویش خورد به شهادت رسید.میگوید: وقتی به مناطق عملیاتی و یادمانهای شهدا میآیم احساس آرامش عجیبی دارم حس میکنم محمد همه جا هست و حضورش را با تمام وجود حس میکنم.
مادر شهید ادامه میدهد که فرزندش از شهادت خودش خبر داشت و شب قبل از عملیات به همرزمانش گفته بود که من و شیرمحمدی (رفیقش) با هم شهید می شویم، صبح عملیات دستهایش را حنا گذاشت و همانطور که گفت با دوستش به شهادت رسیدند.پس از عملیات جنازه ۲ رفیق با هم آمد، شهید شیرمحمدی در تجریش و محمد در بهشت زهرا در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت، مدتی قبل از حضور در عملیات خبر شهادتش را به من نیز داده بود و گفته خواب دیدهام که شهید میشوم.
در معبر عشق جان فدا باید کرد
اوایل بعد از شهادتش بیشتر به خوابم میآمد ولی الآن کمتر میآید، از همسایهها شنیدم که حاجت خود را از شهید محمد گرفتهاند.وصیتنامه زیبایی دارد، یک جوان ۲۰ ساله باوقار و متین قلم میزند و وصیت مینویسد و درباره دفاع از امام، رسیدگی به جانبازان گوشزد میکند و تقاضای حلالیت از پدر و مادر و بستگان دارد.
متن کامل وصیتنامهاش یادم نیست اما دو بیت شعر در آن نوشته بود که حفظ کردهام و زینت سنگ مزارش در بهشتزهرای تهران نیز شده است.
در معبر عشق جان فدا باید کرد
یعنی به حسین اقتدا باید کرد
بی سر به لقای یار باید رفت
دینی است که اینگونه ادا باید کرد
شهید محمد صحافزاده در نوزدهم تیرماه سال ۱۳۴۶ در تهران به دنیا آمد و در تاریخ ۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید، پیکر پاکش پس از تشییع در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۳ ردیف ۱۳ شماره ۱۰ در کنار دیگر شهیدان آرام گرفت.
منبع : تا شهدا