آن روز ها ، سیمان کمیاب بود و او با هزار زحمت برای منزل مسکونیمان چند کیسه فراهم کرده بود و می خواست شروع به کار کند که فهمید مسجد محله برای تعمیرات ، نیاز به سیمان دارد. بدون هیچ تردیدی ، چند کیسه سیمان برداشت و به مسجد هدیه داد. و باز چند وقت دیگر صبر کرد تا سیمان مورد نیاز خانه را تهیه کند. تا ساحل سپید سعادت ، ص 43