در گرماگرم عملیات والفجر 8، شهید “ابراهیم فیروزی” باعجله به مقر آمد و گفت: کمی حنا برایم فراهم کنید! در حالی که همه متعجب شده بودیم ادامه داد: قصد ازدواج دارم فردا شب می خواهم عروسی کنم!
آن شب حنابندان مفصلی کرد و سپس به حمام رفت. صبح زود با همه بچه ها حتی دوستانش که در مقر دیگری بودند خداحافظی کرد و به همه گفته بود می خواهم عروسی کنم.
پس از آن به سوی منطقه فاو حرکت کرد، در طول راه خمپاره ای به ماشین آنها اصابت کرد و جالب اینکه از آن جمع فقط فیروزی به شهادت رسید.