«تیم اندرسون» ـ استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه سیدنی استرالیاـ که از سال ۲۰۱۱ درباره سوریه تحقیق می کند و چند ماه پیش، سفری هم به سوریه داشته است، در «گلوبال ریسرچ» مقاله ای نوشته که ترجمه کامل آن را می خوانیم:
به گزارش جهان نیوز، ناگهان و بار دیگر، واشنگتن برای توجیه دخالتش در سوریه به دلیل «جنگ با تروریسم» متمسک شده است، چیزی که حیرت مردم غرب را در پی داشته که سه سال تمام دلیل «دخالت انسان دوستانه» را می شنیدند و اصرار رئیس جمهور سوریه بشار اسد را که می گفت در حال جنگ با تروریست هایی است که از خارج حمایت می شوند. و حالا امروز، باز آمریکا خود را در رأس جنگی برای مبارزه با همان تروریست ها تعریف می کند.
اما در این بین، سوری ها چه نظری دارند؟ چرا هنوز از مردی حمایت می کنند که غرب مدعی است دارد به ملت خود حمله می کند؟ برای فهم این مسئله باید به دره عظیمی که در این بین وجود دارد دقت کنیم، دره ای بین توصیف غربی ها از اسد به عنوان یک «دیکتاتور» و تصویر اسد در داخل سوریه.اگر گزارش های رسانه های غربی را باور کنیم، به این تصویر می رسیم که اسد به صورت مستمر و بدون حساب و کتاب به مناطق مسکونی حمله می کند و بچه ها را با گازهای سمی می کشد. کمااینکه خیال خواهیم کرد اسد یک «نظام حکومتی علوی» را اداره می کند که در آن علوی هایی که تنها ۱۲ درصد جمعیت سوریه را تشکیل می دهند، به اکثریت سنی نشین این کشور حکومت می کنند. ضمن آنکه گمان می بریم اسد در ابتدا مشغول سرکوب «انقلابی» مردمی شد که تنها چند وقتی است تندروها آن را «به سرقت برده اند» وگرنه از ابتدا انقلابی مردمی بود.
مشکلی که در پذیرفتن این تصور به وجود می آید آن است که پس چرا اسد هنوز در داخل سوریه از محبوبیتی گسترده برخوردار است؟ خشم مردمی ای که نسبت به فساد و فامیل بازی و برخی رفتارهای فاشیستی حکومت در ترویج پرستش حاکم کشور وجود دارد، به این معنی نیست که اسد واقعا در دل های مردم سوریه جا ندارد. پیروزی قاطع اسد در اولین انتخابات چند طرفه ریاست جمهوری در سوریه ـ که در ژوئن گذشته برگزار شد ـ دشمنان منطقه ای اش را (در اسرائیل و عربستان و قطر و ترکیه) عصبانی کرد، ولی باعث نشد دست از تعدی-شان بردارند.
اما سوری ها به قضیه به شکل دیگری نگاه می کنند. بشار اسد توانست ترکیب چند طایفه ای که پدرش در حکومت پیش گرفته بود را ادامه دهد، ولی در عین حال سعی کرد تحولاتی هم ایجاد کند و به وعده هایی که [در هنگام روی کار آمدن] برای اصلاحات سیاسی داده بود پایبند بماند. برخی نظرسنجی ها که مدت های پیش در سوریه انجام شده بود نشان می داد که مردم به شدت از فساد و پارتی بازی عصبانی اند، در موضوع اقتصاد آرای مختلفی وجود داشت ولی در موضع ثبات و امنیت کشور و حقوق زنان و سیاست خارجی مستقل کشور، اکثریت افراد اعلام رضایت کرده بودند.
اخوان المسلمین سوریه و دیگر گروه های اسلام گرا، از دوستداران اسد نبودند، ولی حتی این دشمنان هم محبوبیت این مرد را درک می کنند. در اواخر سال ۲۰۱۱، موسسه «الدوحة دیبایت» (که وابسته به خاندان حاکم قطر، یعنی مهم ترین حامی اخوان المسلمین است) نظر سنجی انجام داد که نتایجش می گفت ۵۵ درصد شرکت کنندگان خواستار آنند که اسد در منصبش باقی بماند.
اما نظر شبه نظامیان اسلام گرای تندرو حتی از این هم بالاتر بود. در سال ۲۰۱۲، خبرگزاری رویترز و روزنامه گاردین انگلیس و مجله تایمز از قول یکی از فرماندهان ارتش آزاد در حلب سخنی را نقل کردند که می گفت:«اسد از حمایت ۷۰ درصد مردم برخوردار است» و «مردم همه شان حامی این بشارِ جنایتکارند و این را به ما می گویند» و «همه شان جاسوس اند … از ما بدشان می آید.» و «مردم ما را مسئول خرابی ها می دانند و سرزنش می کنند.»
اگرچه در هر انقلابی، نبود محبوبیت و مقبولیت مردمی، موجب نابودی انقلاب می شود، اما نداشتن محبوبیت، از نظر تندروهای اسلام گرا فقط یک اشکال جزئی است که به سادگی می توان پشت سرش گذاشت! هرچند نیروهای ارتش آزاد هم با نیروهای القاعده در برخی جاها هم پیمان شده اند اما این مانع نمی شود که رسانه های غربی روی اخوان المسلمین سوریه تمرکز کرده و گاهی از آنان با عنوان «فعالان انقلابی» و گاهی با عنوان «انقلابیون معتدل» یاد کنند.
در این بین، تمرکز رسانه ها بیشتر بر رامی عبدالرحمن بوده که در بریتانیا مستقر است و اسم گروهش را گذاشته است «دیده بان سوری حقوق بشر». این قبیل منابع، سعی دارند در خارج از کشور کماکان تصویر «اسد وحشی» را در رسانه های غربی حفظ کنند.
در پس اسطوره بشار اسد، قصه «طرفداران اسد» یا «نیروهای نظام» نهفته است که اشاره دارد به ارتشی بزرگ و با انگیزه و دارای حمایت مردمی. برای فهم اسطوره بشار اسد راهی نداریم جز اینکه این ارتش را بشناسیم.
تعداد نفرات ارتش سوریه به نیم میلیون نفر می رسد و همین رقم، آن را تبدیل به ارتشی گسترده می کند تا جایی که همه گروه های سوریه بالاخره قوم و خویشی در این ارتش دارند، از جمله اشخاصی که شاید در همین جنگ کشته شده باشند. به صورت منظم مراسم هایی برای یادبود این «شهدا» برگزار می شود و در این مراسم ها، هزاران نفر حاضر شده و با افتخار تصویر عزیزانشان را سر دست بلند می کنند. گذشته از این، بخش اعظم چند میلیون نفری که به دلیل جنگ آواره شده اند، از سوریه نرفته اند، بلکه تحت حمایت ارتش به نقطه دیگری از کشور نقل مکان کرده اند و این چیزی است که اگر ارتش واقعا (طبق ادعای غربی ها) مشغول حمله بی حساب و کتاب به مردم بود، هرگز رخ نمی داد.
اگر ارتشی سرکوبگر باشد، ملتش همیشه از او می ترسد و از آن متنفر است. اما اگر به دمشق بروید، می بینید که مردم از ایستادن در ایست و بازرسی های متعددی که ارتش برای جلوگیری از ورود ماشین های بمب گذاری شده «انقلابی» برپا کرده، وحشتی در دل ندارند.سوری ها می دانند که در ابتدای حوادث در آغاز سال ۲۰۱۱، ضد تظاهرات های مردمی تندروی هایی صورت گرفت ولی همین مردم خبر دارند که رئیس جمهور، پس از آن جریانات، استاندار درعا را برکنار کرد. این مردم همچنین می دانند که نظامی شدن جنبش مردمی، نتیجه تظاهرات های آنان نبود، بلکه یک حرکت مذهبی بود که خود را در پس تظاهرات های مردمی پنهان کرده بود. در همین راستا یکی از مسئولان سعودی به نام انور الحسکی در مصاحبه با بی بی سی صریحا اعتراف کرد که کشورش اسلام گرا ها را [در همان حوادث] در درعا مسلح کرده بوده است. قرار گرفتن تک تیر اندازها بر پشت بام منازل [برای زدن افراد ارتش] شبیه اتفاقاتی بود که اخوان المسلمین سوریه در سال ۱۹۸۲ در حماة به راه انداختند و حافظ اسد آن را ظرف چند هفته سرکوب کرد.
دستگاه اطلاعاتی آمریکا در همان زمان، تعداد قربانیان را ۲۰۰۰ نفر اعلام کرد که در بینشان «حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر» از نیروهای تکاوری میلیشیای اخوان المسلمین وجود داشتند. اما اخوان المسلمین و بسیاری از منابع غربی، تعداد قربانیان را چندین برابر نشان داده و بر روی عملیات ارتش در آن قضیه اسم «کشتار» گذاشتند. فلذا می-بینیم که جنگجویان مسلح اسلام گرا، سابقه ای طولانی دارند که خود را در سوریه یک سری قربانی غیر نظامی نشان دهند.من شخصا خیلی از سوری ها را دیدم که در مقابل خود من از رئیس جمهور بشار اسد انتقاد می کردند، اما نه به صورتی که رسانه های غربی تصویر می کنند. بلکه انتقاد مردم از بشار اسد آن است که می خواهند مثل پدرش سرسختانه برخورد کند. خیلی از مردم سوریه بشار اسد را انسانی لطیف می دانند و او را «مرد رقیق القلب» لقب داده اند.
حتی برخی از نظامیان ارتش در دمشق به خود من می گفتند اوامری به آنها رسیده تا نهایت سعیشان را بکنند که جنگجویان مخالف سوری، زنده دستگیر شوند [و کشته نشوند] و این مسئله بحث برانگیزی است چرا که خیلی-ها این افراد را خائن می دانند و گناهشان را کمتر از تروریستهای خارجی نمی شمرند.
اما درباره «انقلابیون معتدل» چه می توان گفت؟ در اواخر سال ۲۰۱۱، و پیش از تشکیل داعش، گردان الفاروق (بزرگترین گردان ارتش آزاد سوریه که در آن زمان خود را نماینده انقلاب سوریه می نمایاند) بر بخش هایی از حمص سیطره یافت. گزارشی آمریکایی در آن زمان درباره آنان نوشت: « اینان بیش از آنکه اسلام گرا باشند، ملی گراهای مسلمان متدینی هستند که عامل حرکتشان انگیزه های اسلامی نیست.»
اندیشکده «گروه بحران های بین المللی» هم درباره گردان الفاروق نوشت که بیش از آنکه اسلامگرا باشند، متدین هستند. وال استریت ژورنال هم به جای استفاده از لفظ اسلامگرا، آنان را «سنی های میانه رو» خواند و بی بی سی هم آنان را «اسلام گراهای معتدل» توصیف کرد.
اما همه اینها اشتباه بود. اهالی حمص تعریف می کنند که گردان فاروق وقتی وارد شهر شد این شعار را سر می داد که «العلویون الی التابوت و المسیحیون الی بیروت.» [علوی ها باید کشته شوند، مسیحی ها هم باید به لبنان کوچ کنند]. این افراد با سر دادن شعار الله اکبر، بیمارستانی که نظامیان سوری زخمی را معالجه می کرد منفجر کردند. کلیساهای منطقه هم گردان فاروق را به پاکسازی مذهبی و نژادی و گرفتن جزیه متهم می کنند که در کل باعث فرار ۵۰ هزار مسیحی از شهر شده است.
طبق گزارش های معتبر رسانه ای، اکثر عناصر گردان الفاروق از سلفی ها هستند و از نظر مالی و تسلیحاتی از طرف عربستان پشتیبانی می شوند. افراد این گروه، خیلی هم خوشحال می شوند که بتوانند با گروه های وابسته به القاعده همکاری کنند.
افراد گردان الفاروق، اولین کسانی بودند که ارتش سوریه را متهم به جنایاتی کردند که خودشان مرتکب شده بودند! بد نیست در اینجا به برخی از اتهامات اصلی که متوجه ارتش سوریه شده است بپردازیم.در می ۲۰۱۲، و چند روز پیش از تشکیل جلسه شورای امنیت برای بررسی احتمال دخالت نظامی در سوریه، کشتاری وحشتناک در شهرستان الحولة رخ داد که طی آن بیش از صد نفر به قتل رسیدند. غرب به سرعت حکومت سوریه را مسئول این کشتار خواند و ارتش سوریه هم تروریست های مورد حمایت خارجی ها را مسئول این جنایت دانست. در ابتدا، مسئولان غربی کشتار حاصله در شهر را نتیجه بمباران ارتش سوریه خواندند. ولی بعدا که مشخص شد اکثر کشته شده ها به دلیل شلیک از فاصله نزدیک مرده اند، مسئولان غربی حرفشان را عوض کردند.
درحالیکه گزارش هیئت ناظر سازمان ملل در سوریه به نتیجه خاصی نرسید، گزارش دیگری که از طرف کمیته اطلاعاتی این سازمان (به ریاست دیپلمات آمریکایی، کارین کونینگ ابوزید) صادر شد بدون ذکر هیچ دلیل یا انگیزه خاصی، طرفداران حکومت را مسئول این کشتار دانست.هرچند جنایت الحوله، به دلیل مخالفت چین و روسیه نتوانست مثل ماجرای لیبی دخالت نظامی سازمان ملل را در پی بیاورد، ولی بحث بر سر اینکه چه کسی در پس این جنایت ها قرار دارد هنوز در سازمان ملل در جریان است.
در این بین، چند روزنامه نگار آلمانی و روسی و یکی از راهبه های مسیحی موفق شدند با برخی بازماندگان این کشتار دیدار کنند. بازماندگان تعریف کردند که گروه بزرگی از گردان الفاروق به فرماندهی عبدالرزاق الطلاس به ۵ ایست و بازرسی ارتش سوریه حمله کرده و روستاییان را سر بریدند. این افراد همچنین به خانواده های حامی حکومت و خانواده های علوی و خانواده های سنی ای که در انتخابات اخیر سوریه شرکت کرده بودند هم حمله کردند.
یک سال پس از این جنایت، یک گزارش مستقل (که توسط آدام لارسون و یکی از همکارانش تهیه شده بود) نشان داد که تحقیق دوم سازمان ملل (گزارش کمیته اطلاعات) دستکاری شده بوده. تهیه کنندگان آن گزارش دوم به جای اینکه به سوریه سفر کنند، برای دسترسی به شهود به فرماندهان گردان الفاروق و شرکای آن ها متوسل شده بودند. ضمن آنکه تهیه کنندگان گزارش، حدود ده روایت، که روایت «انقلابیون» را نقض می کرد را هم نادیده گرفتند. به بیان روشن تر، جنایت واضحی که به دلایل آشکار و توسط گروهی مشخص صورت گرفته بود را به صورت دیگری نشان دادند.
آدم لاروسن در این گزارش می نویسد «داستان کشتار الحولة، در بهترین فرض، حکایتی پیچیده و مبهم است و در بدترین حالت، جنایتی است که توسط گروه های مسلح تحت حمایت آمریکا صورت گرفته است.»
الحولة، اولین قسمت از سریال جنایاتی بود که به غلط به گردن دولت سوریه انداخته می شد. مثلا وقتی در سال ۲۰۱۲؛ ۲۴۵ نفر در داریا کشته شدند، رسانه ها از قول یکی از «فعالین مخالف» نقل کردند که ارتش اسد این جنایت را مرتکب شده است. در عین حال چندی بعد خبرنگار معروف انگلیسی رابرت فیسک فاش کرد که این افراد ارتش آزاد بوده اند که غیر نظامی های ربوده شده و سربازانی که خارج از خدمت دستگیر شده بودند را پس از به شکست انجامیدن تلاش ها برای مبادله شان با زندانیان موجود در زندان های سوری، سر بریده اند.
در دسامبر ۲۰۱۳ و وقتی ۱۲۰ نفر در روستایی در سوریه سر بریده شدند، نیویورک تایمز تیتر زد:
«افرادی از خاندان اسد در پس عملیات های قتل در سوریه قرار دارند.» ولی چندی بعد خبرنگار انگلیسی، الکس تامسون روشن کرد که کشته شده ها از طایفه علوی بوده اند که خاندان اسد هم خود، بخشی از آن است. ارتش آزاد، پانصد نفری را چند روز پیش از آن دستگیر کرده و حالا یک چهارم آن ها را به قتل رسانده بودند.بدون اینکه تحقیق کافی صورت بگیرد، هر جنایتی که رخ می داد، به فهرست جنایت های منتسب به ارتش سوریه افزوده می شد و اینطور تصویر می شد (خصوصا برای کسانی که خارج از سوریه می زیستند) که ارتش سوریه ورای این جنایات است.
اما خط دومی که در این قضیه دنبال می شد، القای این تلقی بود که مناطق تحت تصرف «انقلابیون» مورد هجوم بی حساب و کتاب ارتش قرار دارد و همین موجب کشته شدن غیر نظامیان می شود.
اما سؤالی که هست این است که چطور باید گروه های مسلح را از یک شهر بیرون کرد؟ کسانی که بخواهند این مسئله را دنبال کنند می توانند به نمونه آزادسازی القصیر رجوع کنند. این شهر تحت اشغال گردان الفاروق و دیگر گروه های سلفی بود که در بینشان نیروهای تکفیری خارجی هم به چشم می خورد. ارتش سوریه چند ضربه هوایی به آنجا زده بود ولی در می ۲۰۱۳ و پس از شکست مذاکرات، تصمیم به هجومی گسترده گرفت. ارتش از هواپیماهایش برگه هایی روی شهر می ریخت و از اهالی می خواست که شهر را ترک کنند ولی گروه های مسلح، به بسیاری از مردم اجازه خروج از شهر را ندادند و یکی از «فعالان» ادعا کرد که «مسیر امنی برای خروج غیر نظامیان وجود ندارد».
اما وزارت خارجه آمریکا با جهت گیری آشکاری، درباره ریختن برگه ها بر روی شهر که به قول او «خواستار کوچاندن ساکنین غیر نظامی» شده و «وحشی گری مستمر نظام را نشان می داد» ابراز «نگرانی عمیق» کرد!
در روز پنجم ژوئن، ارتش سوریه با حمایت حزب الله توانست القصیر را آزاد کند و همین موجب فرار بقایای گردان فاروق و دیگر سلفی ها به لبنان شد. این ماجرا، یک نمونه است از کاری که هر ارتشی باید در برابر گروه های تروریستی ای که وارد مناطق غیرنظامی شده اند؛ انجام دهد. پس از آزادسازی القصیر بود که کفه جنگ به سمت نظام سوریه شروع به سنگینی کرد.
حدود یک سال و نیم پیش، یک خبرنگار انگلیسی از مشاور رئیس جمهور سوریه، بثینه شعبان، سؤالات تحریک-کننده ای پرسید و مدام به پای او می پیچید که چرا ارتش سوریه داعش را از حلب بیرون نمی کند. و همین خبرنگار چند دقیقه بعد شروع کرد به حمله به ارتش سوریه که چرا شهر را «به صورت بی هدف و بی حساب و کتاب» بمباران می کند!
اما بزرگترین افتضاح دستکاری حقیقت، در قضیه حمله شیمیایی در غوطه شرقی دمشق در آگوست ۲۰۱۳ خودش را نشان داد. پیشاز این قضیه، حکومت سوریه بارها از حملات تروریست ها با گاز سمی شکایت کرده و از بازرسان وابسته به سازمان ملل خواسته بود برای تحقیق به دمشق بیایند.
وقتی که این بازرسان [ و با دعوت خود حکومت سوریه] بالاخره به سوریه آمدند، گروه های «انقلابی» کلیپ-هایی ویدئویی در اینترنت منتشر کردند که جسد چند کودک کشته شده را نشان می داد و مدعی شدند این جنایت به وسیله سلاح شیمیایی و توسط حکومت سوریه انجام شده است. این موضعی بود که دولت آمریکا و سازمان دیده بان حقوق بشر هم همان را تکرار کردند.
پس از این قضیه، بازرسان سازمان ملل موضوع حملات تندروهای اسلام گرا با گاز شیمیایی [که برای همان به سوریه آمده بودند] را به یک سو نهاد و مشغول تحقیق درباره کودکان کشته شده با گاز سمی شد. رسانه های غربی هم شروع کردند به درخواست برای دخالت نظامی. این درخواست های آغاز جنگ بالا گرفت و اوج گرفت تا آنکه روسیه وارد میدان شد و پیشنهاد داد که سوریه زرادخانه سلاح های شیمیایی اش را تحویل بدهد درحالیکه حکومت سوریه با اصرار اعلام می کرد هرگز از این سلاح ها استفاده نکرده است.
کثرت گزارشهای رسانه ای درباره حمله غوطه شرقی باعث شد که بسیاری از اهالی رسانه معتقد شوند که اتهامات ضد حکومت سوریه دیگر ثابت شده است. در حالیکه قضیه برعکس بود و در چندین گزارش تحقیقی مستقل، این ادعا ها رد شد. بعد از مدت کوتاهی، یک خبرنگار اردنی هم اعلام کرد که ساکنین غوطه شرقی، «شاهزاده سعودی، بندر بن سلطان را به خاطر اینکه گروه های وابسته به القاعده را به سلاح شیمیایی تجهیز کرده، ملامت می کنند.»چندی بعد هم گروهی به ریاست راهبه مسیحی، بنام مادر اغنیس مریم به بررسی دقیق کلیپ های ویدئویی در این زمینه پرداختند و به این نتیجه رسیدند که این تصاویر، پیش از این هجوم گرفته شده و در آن از تصاویری که افراد در آن «نقش بازی می کنند» و «دستکاری شده» است استفاده کرده اند.
گزارش های مستقل مفصلی هم خارج از سوریه تهیه شد. تا جایی که نویسنده کهنه کار آمریکایی سیمون هرش اعلام کرد استدلال های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در این قضیه، «ساختگی» است تا حمله نظامی به اسد را توجیه کنند.
از طرف دیگر، گروهی از وکلا و نویسندگان ترکیه ای هم اعلام کردند که «اکثر جنایت های ضد غیر نظامیان» در سوریه، از جمله جنایات غوطه شرقی، توسط «نیروهای مسلح انقلابی سوریه» انجام شده است.به احتمال زیاد، لواء الاسلام، که تحت حمایت عربستان سعودی است، مسئول حمله شیمیایی به غوطه شرقی بوده است.
گزارش بین المللی ای که در این باره منتشر شد، هیچ طرفی را متهم نکرد ولی تأیید نمود که در سوریه ۵ بار از سلاح شیمیایی استفاده شده که در سه بار آنها «نظامیان و غیرنظامیان» هدف قرار گرفته اند. دلیل مهم تر این است که در همان زمان، حملات ضد حکومتی در جریان بوده است. محققان دانشگاه ام آی تی هم می گویند «[از نظر فنی] غیر ممکن است که سلاح های حاوی گاز سارین از مناطقی که تحت تسلط حکومت سوریه بوده شلیک شده باشد.»
به رغم نتیجه گیری قاطع این گزارش های متعدد و مستند، در گزارش های دولت آمریکا یا دیده بان حقوق بشر، هیچ عقب گرد یا عذرخواهی به دلیل اتهام زنی اشتباه را شاهد نیستیم. بلکه برعکس، دولت های غربی و گزارش-های رسانه ای طوری آن ادعاها را تکرار می کنند که گویی حقایقی انکارناپذیرند. حتی این گزارش های اشتباه، به عمد در گزارش های سازمان ملل هم تکرار می شود تا پشتوانه ای برای آن ادعاها باشد.
در مقابل، اکثر سوری ها گناه جنگ جاری را به گردن ارتش شان نمی دانند بلکه تروریست های مورد حمایت خارجی را مسئول این جنگ می شمرند. همان تروریست هایی که تحت عنوان «انقلابیون معتدل» مورد حمایت آمریکا و انگلیس و فرانسه اند و هر روز ادعاهای ساختگی رنگارنگی رو می کنند.میزان بالای مشارکت در انتخابت ریاست جمهوری سوریه در ژوئن گذشته (۷۳ درصد)، آن هم در سایه وجود جنگ اهمیت شایانی دارد، به همان اندازه که رأی ۸۸ درصدی اسد از این آرا، دارای اهمیت است. حتی بی بی سی هم نتوانست انبوه جمعیت تجمع کرده برای رأی دادن را نادیده بگیرد، خصوصا جمعیت عظیمی را که برای رأی دادن به سفارت سوریه در بیروت رفته بودند.
این میزان مشارکت، حتی از میزان مشارکت در انتخابت ریاست جمهوری آمریکا هم بالاتر بود. جالب آنکه هیچ حاکم عربی الان نمی تواند ادعا کند که به اندازه کسی که خودشان «دیکتاتور» می خوانند در بین ملتشان محبوبیت دارند.بزرگی پیروزی بشار اسد در این انتخابات فقط یک حقیقت بزرگ را فریاد می زند: ابدا در این کشور انقلابی ضد این مرد رخ نداده بلکه، محبوبیتش هم افزایش یافته است.
مترجم: وحید خضاب
منبع : جهان