به نام خدا
از نخستين سالهاي پيدايش مشكلي به نام طول عمر امام زمان (عليهالسّلام)، اندكي بيش از دّه قرن ميگذرد. از آن روزگار تاكنون، همواره، از سوي مخالفان موضوع امامت، به مسئلهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام) دامن زده شده است.
اشاره:
تولّد امام مهدي(عليه السلام) در سحرگاه نيمهي شعبان سال (256 ه··.ق) مورد تأئيد همه دانشمندان شيعه و بسياري از دانشمندان پيرو مكتب خلفاست اين نوشتار ضمن بررسي پيشينهي اين موضوع از كتب علماي شيعه به بررسي آيات، روايات پيامبر(ص) و از منظر عقل و نگاه علوم تجربي به اين مسئله پرداخته است.
طبق روايات، امام مهدي (عليهالسّلام) كه در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت، فرزند امام حسن عسكري (عليهالسّلام) است كه در نيمهي شعبان سال 256 ه··. ق متولّد شده است.
اين حقيقت، مورد تأييد همهي دانشمندان شيعهي اماميه و جمع كثيري از دانشمندان اهل سنّت است.1
معناي روشن اين سخن، آن است كه آن ذخيرهي الهي، داراي عُمري طولاني است. تاكنون، بيش از هزار و صد پنجاه سال از عمر مبارك آن حضرت گذشته است.
داشتن طول عمر، به اين اندازه بر خلاف عرف و عادتي است كه در ميان مردم جهان جريان دارد.
موضوع طول عمر در عصر حاضر، امري حل شده است، و حدّاكثر، از حدّ يك استبعاد ابتدايي فراتر نميرود؛ زيرا، در همين سالها و دهههاي اخير، در روزنامهها و مجلات، به نام افرادي بر ميخوريم كه عمرهايي در حد صد و پنجاه تا دويست و پنجاه سال داشتهاند.2
آري، مسئلهي طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) از ديد ما، نه يك ايراد، بلكه يك استبعاد و اظهار تعجّب است، اما از آن جا كه مخالفان شيعه، همين استبعاد را يك اشكال تلقّي كرده و دربارهي آن به بزرگنمايي پرداختهاند و تا آن جا پيش رفتهاند كه مسئلهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام) را دليل انكار وجود آن حضرت قرار دادهاند، خود را ملزوم ميدانيم كه اين مسئله را بررسي كنيم و به منظور روشن شدن اذهان و رفع استبعاد از فكر و انديشهي مخالفان، مطالبي را تقديم داريم.
پيشينهي مسئلهي طول عُمر
از نخستين سالهاي پيدايش مشكلي به نام طول عمر امام زمان (عليهالسّلام)، اندكي بيش از دّه قرن ميگذرد. از آن روزگار تاكنون، همواره، از سوي مخالفان موضوع امامت، به مسئلهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام) دامن زده شده است.
تقسيم كتب شيعه
آثار و تأليفات دانشمندان شيعه را از منظر «مسئلهي طول عمر»، به طور مشخّص، ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:
دستهي يكم، آثاري است كه به طور تقريب. قبل از سال 370 ه··. ق تأليف شده است.
دستهي دوم، آثاري است كه پس از تاريخ ياد شده به رشتهي تحرير در آمده است.
در آثار دستهي نخست، هيچ اثري از مسئلهي طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) ديده نميشود. و اين، بدان معنا است كه عمر مبارك حضرت مهدي (عليهالسّلام) تا اين زمان، طبيعي مينموده، لذا از ناحيهي طول عُمر ايشان، پرسشي در اذهان جامعهي آن روز وجود نداشته است.
از آثار اين دوره ميتوان از بصائر الدرجات، نوشتهي محمد بن حسن صفارقمي (در گذشتهي 290 ه··.ق) و كافي، اثر شيخ كليني رازي (در گذشتهي 329 ه··. ق) و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، نوشتهي قاضي نعمان بن محمد تميمي مغربي (در گذشتهي 363 ه··. ق)3 و كتاب الغيبة، اثر شاگرد برجستهي شيخ كليني، محمّد بن ابراهيم نعماني4 معروف به «ابن أبي زينب» نام برد.
گرچه تاريخ درگذشت دانشمند اخير، به درستي معلوم نيست، امّا از اين كه وي، در اثر خود، هيچ سخني از مسئلهي طول عمر به ميان نياورده… است، چنين بر ميآيد كه تا زماني كه او كتاباش را مينوشته، عمر امام عصر (عليهالسّلام)، عمري متعارف بوده و از ناحيهي طول عمر آن حضرت، هنوز پرسشي در اذهان آحاد جامعهي اسلامي وجود نداشته است و دانشمند ياد شده نيز، احتمالاً، به همين دليل، متعرض اين مسئله نشده است. از همينجا ميتوان حدس زد كه درگذشت اين عالم بزرگوار، به احتمال زياد، قبل از سال 375 ه··. ق بوده است؛ زيرا، مشكل طول عمر، در دهههاي پاياني سدهي چهارم ه·· ق مطرح بوده است و دانشمنداني كه در اين زمان ميزيستهاند، متعرّض آن شدهاند.
مرز نهايي عمر متعارف
شواهد موجود، نشان ميدهد كه در دهههاي آخر سدهي چهارم ه··.ق، دانشمندان و تودههاي مردم، مرز نهايي عمر متعارف را صد و بيست سال ميدانستهاند و عمر مبارك امام زمان (عليهالسّلام) در سال 375 ه··.ق از اين حدّ گذشته و حالت غيرمتعارف پيدا كرده است. از اين زمان به بعد، در ميان بخشهايي از مردم، و حدّاقل در ميان افراد بهانهجو، پرسشهايي در مورد طول عمر آن حضرت پديد آمده است.
شيخ صدوق نخستين پژوهندهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام)
اسناد و مدارك موجود، نشان ميدهد، نخستين دانشمندي كه به طرح مسئلهي طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) پرداخته، ابو جعفر محمّد بن علي ابن بابويه قمي، معروف به «شيخ صدوق» (در گذشتهي 381 ه··.ق) است. وي، در كتاب خود، كمال الدين و تمام النعمة5 به تفصيل، به مسئلهي طول عمر پرداخته و به پرسشهاي مخالفان مسئلهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام) پاسخ گفته است.
وي، فصل جامعي از كتاب ياد شده را به زندگي «معمّرين» اختصاص داده است و دهها نفر از معمّرين را كه عُمري بيش از صد و بيست سال داشتهاند، نام ميبرد و شرح حال و زندگي هر يك از آنان را به صورت مختصر ذكر ميكند.
در ميان اين جمعيّت، كه بسياري از آنان قبل از اسلام و شماري پس از اسلام ميزيستهاند ـ عُمرهايي بين صد و بيست تا سه هزار سال به چشم ميخورد.
مؤلف ارجمند، در پايان اين فصل از كتاب خود مينويسد:
خيرهايي كه در مورد افراد داراي عمر طولاني ذكر كردم، اختصاص به شيعه ندارد، بلكه مخالفان ما نيز اين خبرها را از طرق مختلف نقل كردهاند و بر آن صحه گذاردهاند.6
از نبي اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) نيز روايت شده كه فرمود:
آن چه در ميان امّتهاي پيشين روي داده، همانند آن، در ميان اين امّت نيز وجود خواهد داشت.
حال كه عمر طولاني در ميان پيشينيان به حقيقت پيوسته، چرا برخي قائم آل محمد (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) را به خاطر عُمر طولانياش انكار ميكنند، بخصوص كه در مورد ايشان، خبرهاي فراواني از نبي اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) و امامان معصوم (عليهالسّلام) به ما رسيده است7؟!
قابل ذكر است كه مرحوم صدوق، مسئلهي طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) را تنها از طريق «تجربهي تاريخي» و افراد داراي عمر طولاني، مورد بررسي قرار داده، و متعرض ساير ادلهاي كه در بحث طول عمر ميتوان بدان استناد كرد، نشده است.
سدهي پنجم
1ـ شيخ مفيد
عالم ديگري كه در اويل سدهي پنجم ه··.ق، به مسئلهي طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) پرداخته، محمّد بن محمّد بن نعمان، معروف به «شيخ مفيد»، (336 ـ 413 ه··.ق) است.
وي امكان طول عمر را در مورد حضرت مهدي (عليهالسّلام) از دو ديدگاه مورد بررسي قرار داده است:
نخست، از راه تجربهي تاريخي وارد شده است و جمع زيادي از پيروان اديان و ملل مختلف را كه عمري دراز داشتهاند، ذكر كرده، سپس با استناد به قرآن، از نوح پيامبر (عليهالسّلام) نام ميبرد كه در ميان قوماش، نهصد و پنجاه سال اقامت كرد8.
2ـ كراجكي
عالم ديگر سدهي پنجم، محمّد بن علي بن عثمان كراجكي (در گذشتهي 449 ه··.ق) است. وي، از جملهي عالماني است كه به تفصيل، پيرامون مسئلهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام) سخن گفته و اثر مستقلي به نام كتاب البرهان علي صحّة طول عمر الأمام صاحب الزمان تأليف كرده است.9
دانشمند ياد شده، نخست، به قرآن كريم استناد ميكند و عمر طولاني نوح و خضر را يادآور ميشود، سپس از ابليس نام ميبرد كه به تصريح قرآن، از روزگار آدم، و حتّي پيش از آن، تاكنون زنده است.
وي، سپس، جمع كثيري از معمّرين را ذكر ميكند كه از عُمر دراز برخوردار بودهاند، و عمر طولانيِ آنان، افزون بر امّت اسلامي، مورد قبول يهوديان و مسيحيان نيز قرار دارد.10
3ـ شيخ طوسي
سومين دانشمندي كه در سدهي پنجم، متعرض مسئلهي طول عمر شده و براي پاسخگويي به اين مشكل، به چارهجويي پرداخته، محمّد بن حسن طوسي (385 ـ 460 ه··.ق) است.
وي، در كتاب الغيبه، مسئلهي طول عُمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) را از دو منظر مورد بررسي قرار داده است:
نخست، به احاديثي تمسك ميكند كه صاحبان صحاح اهل سنّت در مورد دجّال نقل كردهاند كه در زمان رسول خدا (عليهالسّلام) متولّد شده است و به حيات خود ادامه ميدهد تا در آخر الزمان خروج كند.
دوم، به «تجربهي تاريخي» استناد ميكند و نمونههاي متعدّدي از «معمّرين» را ذكر ميكند11
سدهي ششم
امين الاسلام طبرسي
امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي، از دانشمندان سدهي ششم ه··.ق است. نظر به اين كه عمر طولاني هم در قرآن آمده، مانند عمر نوح و مسيح، و هم مورّخان، در تاريخ، از افرادي با عمر طولاني نام بردهاند، به همين دليل، دانشمند ياد شده، طول عمر را مسئلهاي عادي ميداند و آن را امري خارق العاده به شمار نميآورد و معتقد است كه طولاني شدن زمان، وجود حيات را نفي نميكند.
وي، افزون بر استناد به دو دليل گذشته، به قدرت الهي نيز تمسك ميكند و مينويسد:
حال كه ثابت شد كه خداوند سبحان، به شماري از انسانها، اعم از پيامبران و غير آنان، عمر طولاني داده و اين اقدام بر خلاف قدرت و حكمت خداوند نيست، چرا عُمر طولاني صاحب الزمان (عليهالسّلام) انكار ميشود، بخصوص كه او، حجّت خداوند بر بندگاناش است و خليفهي خدا است در زمين؟!
آري، خداوندي كه به نوح و خضر و عيسي و… عمر طولاني داده، قادر است به امام صاحب الزمان (عليهالسّلام) نيز عمر طولاني دهد. دانشمند ياد شده، سپس از نگاه اعجاز به مسئلهي طول عمر مينگرد؛ چرا كه پيامبران و امامان، از قدرت اعجاز برخوردارند12 و ممكن است در مسئلهاي مانند طول عمر، از آن بهره گيرند.13
سدهي هفتم
1ـ خواجه نصير طوسي
خواجه نصير الدين طوسي (597 ـ 672 ه··.ق) در بررسي مسئلهي طول عمر، از دو دليل استمداد جسته است:
نخست، به دليل قدرت و علم خداوند تمسك ميكند و ميگويد، كسي كه اعتقاد داشته باشد كه خداوند، قادر و عالم است، مسئلهي طول عمر نزد او، امري بعيد نخواهد بود.
سپس، از دليل «تجربهي تاريخي» بهره ميگيرد و از افرادي نام ميبرد كه از عمر درازي برخوردار بودند و هم اكنون نيز زندهاند، مانند خضر و الياس (از پيامبران) و دجّال و سامريّ (از شقاوتمندان).
وي در بيان نتيجهي بحث مينويسد:
حال كه در دو سوي اين مسئله، يعني هم در جانب پيامبران خدا و هم در جانب دشمنان خدا، داشتن طول عمر جايز است، چرا در جانب وسط كه اولياي خدا باشند، طول عمر جايز نباشد؟!14
2ـ محقّق اربلي
علي بن عيسي اربلي (در گذشتهي 693 ه··.ق) مسئلهي طول عمر را امري عادي به حساب ميآورد و براي اثبات آن، نخست، به قرآن كريم استناد. ميكند كه به صراحت، عمر طولاني را براي نوح پيامبر مورد تأييد قرار داده است. سپس به رواياتي تمسّك جسته است كه براساس آن، خضر. طولانيترين عُمر را در ميان فرزندان آدم دارد.
وي، آنگاه، به تاريخ مراجعه ميكند و شمار زيادي از افراد داراي عمر طولاني را نام ميبرد كه پيش از اسلام و يا معاصر بعثت رسول اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) در ميان عرب و غيرعرب ميزيستهاند.
وي، سپس، به دليل قدرت خداوند تمسك ميكند و طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) را در پرتو قدرت الهي، كاملاً، ممكن و عملي ميداند.15
قابل ذكر است كه محقّق اربلي. در بحث طول عمر، تا حدود زيادي تحت تأثير امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي قرار دارد.
3ـ ابن ميثم بحراني
كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني (636 ـ 699 ه··.ق)، مسئلهي طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) را نه يك اشكال، بلكه آن را يك استبعاد ميداند و براي رفع استبعاد، به سه دليل تمسك ميكند:
نخست، به «تجربهي تاريخي» استناد ميكند و با مراجعه به اخبار معمّرين، مقدار عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام)، و حتّي بيش از آن را امري عادي به حساب ميآورد. سپس، به قرآن مراجعه ميكند و از اقامت نهصد و پنجاه سالهي نوح در ميان قوماش نام ميبرد. آنگاه به سنّت مراجعه ميكند و از داستان خضر و الياس و دجال و سامريّ نام ميبرد. حيات اين دو پيامبر و حيات دجّال و سامري، مورد اتفّاق فريقين است.16
سدهي هشتم
علاّمهي حلّي
حسن بن يوسف بن مطّهر، معروف به علاّمهي حلّي، (648 ـ 726 ه··.ق) از بزرگان علماي شيعه در سدهي هشتم ه··.ق است.17
دانشمند ياد شده، مسئلهي طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) را نه يك اشكال، بلكه يك استبعاد ميداند، آن هم استبعادي ضعيف.
وي، براي رفع استبعاد، به دو دليل تمسك ميكند:
نخست، اينكه امكان عمر طولاني، امري مسلّم و ترديدناپذير است.
دوم اينكه عمر طولاني، در گذشتهي تاريخ، واقع شده است.18
سدهي يازدهم
فيض كاشاني
مولي محسن فيض كاشاني (در گذشتهي 1091 ه··.ق) معتقد است، با وجود خبرهاي فراواني كه از پيامبر (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) و امامان معصوم (عليهالسّلام) در بارهي غيبت و طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) رسيده و نزديك است كه به حدّ تواتر برسد، طول عمر آن حضرت، امر شگفتآوري نيست. به خصوص كه نظير آن، در ميان پيامبران و اولياي الهي، فراوان روي داده است و در ميان سلاطين و پادشاهان گذشته نيز نمونههايي از طول عمر به چشم ميخورد.
در خبر صحيح، از رسول گرامي نقل است كه فرمود:
هر چه در ميان امّتهاي پيشين وجود داشته، بدون هيچ كم و كاستي، در ميان اين امّت نيز نظير آن وجود خواهد داشت.
مرحوم فيض، آنگاه مسئلهي طول عمر را از ديدگاه قرآن بررسي ميكند و از نوح پيامبر نام ميبرد كه به تصريح قرآن، نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خود زيسته است. پس از آن، با استناد به حديثي از امام صادق (عليهالسّلام) شماري از پيامبران را نام ميبرد كه از عمري طولاني برخوردار بودهاند.
در پايان مينويسد:
به، اعتقاد اكثر امّت اسلامي، عيسي و خضر، از اولياي خدا و نيز دجال و ابليس نفرين شده، تاكنون زندهاند.19
سدهي دوازدهم
علاّمهي مجلسي20
علاّمه محمّد باقر مجلسي (1037 ـ 1111 ه··.ق) در اثر پر ارج خود، بحارالانوار، بحث طول عمر را طرح ميكند و در بارهي آن به بررسي ميپردازد.
دانشمند ياد شده، در بررسي مسئلهي طول عمر، به بيان يك دليل بسنده و تنها از «تجربهي تاريخي» استفاده ميكند و شمار زيادي از معمّرين را نام ميبرد.21
سدهي چهاردهم
1ـ محدّث نوري22
ميرزا حسين نوري (1254 ـ 1320 ه··.ق) مسئلهي طول عمر امام زمان (عليهالسّلام) را از ديدگاههاي مختلفي مورد بررسي قرار داده است.
نخست، شماري از رجال اهل سنّت را نام ميبرد كه اينان در طي اعصار و قرون مختلف، شخصا، به زيارت امام مهدي (عليهالسّلام) شرفياب شدهاند. سپس مسئله را از ديد تاريخ مورد بررسي قرار ميدهد و جمع كثيري از افراد با عمر طولاني را نام ميبرد. وي، آنگاه، مسئله را از ديد اهل سنّت پيامبر (عليهالسّلام) مورد بررسي قرار ميدهد، و از دجّال وابن صيّاد نام ميبرد كه دانشمندان سنّت، احاديث آن را در آثار خود نقل كردهاند.
دانشمند ياد شده، بحث خود را با ذكر چهار تن از پيامبران الهي كه داراي عمر طولاني بوده و هنوز زندهاند، يعني عيسي (عليهالسّلام) و خضر (عليهالسّلام) و الياس (عليهالسّلام) و ادريس (عليهالسّلام)، به پايان ميبرد.23
2ـ آية اللّه لطف اللّه صافي گلپايگاني
دانشمند ياد شده، مسئلهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام) را نه يك ايراد، بلكه آن را يك استبعاد ميداند كه از سوي برخي از دانشمندان اهل سنّت مطرح گشته است.
ايشان، استبعاد در امور علمي و مطالب اعتقاديي را كه با دلايل قطعي، اعم از عقلي و نقلي، به اثبات رسيده، نوعي بدگماني به قدرت خداوند ميداند. وي، امكان طول عمر را از زاويههاي مختلف مورد بررسي قرار ميدهد.
او، نخست، مسئلهي طول عمر را از ديد قدرت الهي مورد بررسي قرار ميدهد و سپس، طول عمر را از ديد قران كريم و سنّت شريف به بحث ميگذارد و آنگاه مسئله را از ديد تجربهي تاريخي، مورد كاوش قرار ميدهد، و سرانجام، مسئله را از ديده علم تجربي مينگرد.24
3ـ استاد محمّدرضا حكيمي
دانشمند ياد شده، مسئلهي طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) را از نظر گاههاي مختلف مورد بررسي قرار داده است.
نخست، مسئله را از ديد علوم تجربي و زيست شناختي مورد بررسي قرار ميدهد و نمونهاي از نظر برخي از زيست شناسان را در مورد اين كه عمر بشر، اندازه و حدّ ثابتي ندارد، نقل ميكند.
سپس، مسئله را از منظر قوانين طبيعي مورد بحث قرار ميدهد و اثبات ميكند كه قوانين طبيعت، طول عمر زياد را نفي نميكند. آنگاه، طول عمر را از ديد تجربهي تاريخي بررسي ميكند و نشان ميدهد كه در تجربهي تاريخ طولاني بشر، زياد بودهاند افرادي كه از عمر طولاني برخوردار بودهاند.
در ادامهي بحث، به معرّفي شماري از كتب تاريخ ميپردازد كه در آن، نام برخي از معمرّين ذكر شده است.
پس از آن، نمونههايي از طولاني بودن عمر را كه در عصر حاضر روي داده، ذكر ميكند، و در بحث زيبايي نشان ميدهد كه ميان پيري و مرگ، ارتباطي قطعي و رابطهاي كلّي وجود ندارد، همچنان كه ميان طول عمر و پيري نيز رابطهاي قطعي و كلّي وجود ندارد.
وي، آنگاه، به بررسي اسرار تغذيه و نقش آن در سلامت و طول عمر انسان ميپردازد.
دانشمند ياد شده، سپس سخن تني چند از دانشمندان علوم تجربي و فلاسفه و حكماي اسلامي را در مورد امكان طول عمر نقل ميكند و بحث خود را با بررسي طول عمر از ديد قدرت الهي، پايان ميدهد.
قابل ذكر است كه در اثر استاد حكيمي، مباحث سودمندي در موضوع طول عمر و ساير زمينههاي بحث مهدويّت، وجود دارد.25
4ـ علاّمه شهيد سيّد محمّدباقر صدر
دانشمند ياد شده در يك بحث عالمانه و زيبا، مسئلهي طول عمر حضرت مهدي (عليهالسّلام) را نخست از ديدگاه امكان علمي و امكان فلسفي يا منطقي، مورد بررسي قرار ميدهد و امكان زندگاني هزاران ساله براي انسان را از نظر منطقي، ممكن ميداند، زيرا، اين مسئله، از نظر عقلي، محال نيست و در آن تناقضي هم وجود ندارد، زيرا، زندگي، مفهومي است كه مرگِ زودرس را در خود نهفته ندارد.
وي، سپس، مسئله را از نگاه دانش روز مورد بررسي قرار ميدهد، و ميگويد:
دانش امروز نيز دليلي نميبيند كه امكان عمر طولاني را از جنبهي نظري نفي كند، و از نظر علمي، عقب انداختن پيري، امري است كاملاً ممكن.
او، آنگاه، مسئلهي طول عمر را از ديد اعجاز مورد بررسي قرار ميدهد و از قوانيني نام ميبرد كه تاكنون به خاطر مصالحي تعطيل شده و از كار افتاده است. مانند اينكه آتش از سوزاندن ابراهيم (عليهالسّلام) خودداري و بر او سرد ميشود؛ دريا براي موسي (عليهالسّلام) شكافته ميشود. كار بر روميان مشتبه ميگردد و گمان ميكنند كه عيسي (عليهالسّلام) را دستگير كردهاند، در حالي كه او را دستگير نكرده بودند…
هر يك از اين موارد، نشانهي تعطيل شدن يكي از قوانين طبيعي است تا از فردي كه حكمت خداوندي نگهداري او را لازم ميشمرد، پشتيباني شود. اكنون چه عيب دارد كه قانون پيري و فرسودگي نيز يكي از اين نمونهها باشد؟
نتيجه اين كه هر گاه پاسداري از زندگي يكي از حجّتهاي خداوند براي ادامهي رسالتاش ضروري باشد،الطاف خداوند دخالت ميكند و براي نگهدارياش، يكي از قوانين طبيعي را به حالت تعطيل در ميآورد.26
5ـ استاد ابراهيم اميني
دانشمند ياد شده، نخست، مسئلهي طول عمر امام مهدي (عليهالسّلام) را از ديد علم مورد بررسي قرار ميدهد و عواملي مانند وراثت و محيط، و نوع شغل، و كيفيّت تغذيه را در طول عمر انسان موثر ميداند.
سپس، طول عمر را در گياهان و حيوانات مورد بررسي قرار ميدهد و نمونههايي از درختان را ذكر ميكند كه هزاران سال از عمر آنان ميگذرد، لكن هنوز به حيات خود ادامه ميدهند.
نامبرده، سپس، به قرآن مجيد مراجعه ميكند و از عمر نوح نام ميبرد كه خداوند به صراحت، از عمر نهصد و پنجاه مسالهي اين پيامبر الهي در ميان قوماش سخن گفته است.
وي، سپس، به تاريخ مراجعه ميكند و شماري از انسانهاي با عمري طولاني را كه در روزگاران گذشته ميزيستهاند نام ميبرد و به بحث خود پايان ميدهد.27
طول عُمر از منظر قرآن كريم
در قرآن كريم ـ كه محكمترين سند اسلامي است ـ به افرادي بر ميخوريم كه از عُمري دراز و غيرطبيعي برخوردار بودهاند.
شماري از افراد كه در قرآن، داراي عمري طولاني شمرده شدهاند، عبارتاند از:
1ـ نوح
قرآن، در بارهي نوح ميگويد:
«ولقد أرسلنا نوحا إلي قومه فلبث فيهم ألف سنة إلاّ خمسين عاما»28؛ و به راستي، نوح را به سوي قوماش فرستاديم، پس در ميان آنان، نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.
چنانكه ميبينيد، قرآن، با صراحت، عُمر نهصد و پنجاه ساله را براي حضرت نوح مورد تأييد قرار ميدهد.
2ـ عيسي بن مريم
قرآن، در مورد حضرت عيسي (عليهالسّلام) ميگويد:
«وقولهم انّا قتلنا المسيح عسيي ابن مريم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبّه لهم و إنّ الذين اختلفوا فيه لفي شكٍّ منه مالهم به من علم إلاّ اتباع الظن وما قتلوه يقينا * بل رفعه الله إليه وكان الله عزيزا حكيما * و إن من أهل الكتاب إلاّ ليومننَّ به قبل موته ويوم القيامة يكون عليهم شهيدا*29»؛ و گفتهي ايشان كه: «ما، مسيح عيسي بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم»، و حال آن كه آنان او را نكشتند و مصلوباش نكردند، لكن امر، بر آنان مشتبه شد و كساني كه در بارهي او اختلاف كردند، قطعا در مورد آن دچار شكّ شدهاند و هيچ علمي بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروي ميكنند، و يقينا او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوي خود بالا بُرد، و خدا توانا و حكيم است. و از اهل كتاب، كسي نيست مگر آن كه پيش از مرگ خود حتما به او ايمان ميآورد، و روز قيامت [عيسي نيز[ بر آنان شاهد خواهد بود.
آيات ياد شده صراحت دارد در اين كه اهل كتاب، عيسي را نكشتهاند، بلكه امر بر آنان مشتبه شده و خداوند او را زنده به سوي خود بالا برده است.
جمعي از دانشمندان اهل سنّت، در ذيل «ولكن شبّه لهم» از مجاهد30 نقل كردهاند كه گفت:
صلبوا رجلاً غير عيسي شبه بعيسي يحسبونه إياه، ورفع الله إليه عيسي حيّا31؛ مردي غير از عيسي (عليهالسّلام) را كه شباهت به عيسي داشت، به دار آويختند و گمان كردند كه او عيساي مسيح است. و خداوند عيسي را زنده به سوي خود بالا برد.
شماري از حافظان حديث، از ابن عباس و ابو هريره نقل كردهاند:
«انْ من أهل الكتاب الاّ ليومننّ به قبل موته»؛ يعني، اهل كتاب، قبل از موت عيسي (عليهالسّلام) به او ايمان ميآورند.32
دانشمند اهل سنّت گنجي شافعي، اين آيه را دليل بر حيات و بقاي عيسي (عليهالسّلام) ميداند و مينويسد:
از هنگام نزول آيه، تاكنون، كسي به عيساي مسيح ايمان نياورده است، پس به ناچار بايد اين قضيّه پس از اين، و در آخر الزمان روي دهد.33
از سوي ديگر، نزول عيساي مسيح در آخر الزمان و نماز گزاردن حضرت عيسي پشت سر حضرت مهدي (عليهالسّلام) نيز حقيقتي است كه مورد اتّفاق مسلمانان است، و شمار زيادي از محدّثان اهل سنّت، از جمله بخاري و مسلم و صاحبان صحاح ديگر، احاديث مربوط به اين واقعه را با سند صحيح، در اثار خود ثبت كردهاند34.
نمونههايي از احاديث ياد شده چنين است:
عن جابر بن عبدالله، قال (عليهالسّلام): «لا تزال طائفة من أمّتي يقاتلون علي الحقّ ظاهرين إلي يوم القيامة.». قال: «فنيزل عيسي بن مريم (عليهالسّلام) فيقول أميرُ هُم: “تعال صَلّ بنا (لنا).”، فيقول: “لا: إنّ بعضكمُ علي بعض أميرٌ ليُكرم الله هذه الأمّة35»؛
«همواره، جمعي از امّت من، در راه حق مبارزه ميكنند (و مبارزهي حق عليه باطل تا قيامت ادامه دارد.) فرمود: «سپس عيسي بن مريم (عليهالسّلام) فرود ميآيد. فرمانده و پيشواي آنان به عيسي ميگويد: “بيا براي ما نماز بخوان”، عيسي پاسخ ميدهد: “نه؛ برخي از شما بر برخي ديگر امير و فرماندهايد. و اين بدان جهت است كه خداوند، اين امّت را گرامي داشته است”.».
ابو هريره، از رسول خدا (عليهالسّلام) نقل ميكند كه فرمود:
«كيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيكم و إمامكم منكمْ؟36 چهگونه خواهيد بود هنگامي كه عيسي بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواي شما از خودتان باشد؟»
مقصود از «امام»، در اين جا، حضرت مهدي (عليهالسّلام) است.
ابوسعيد از رسول خدا نقل ميكند كه فرمود:
منّا الذي يصلّي عيسي بن مريم خلفهُ37؛ از ما است آن كسي كه عيسي بن مريم پشت سر او نماز ميگذارد.
ابن ابي شيبه، از ابن سيرين نقل ميكند كه گفت:
المهدي من هذه الامّة وهو الذي يؤمّ عيسي بن مريم (عليهالسّلام)38؛ مهدي، از اين امّت است و او، كسي است كه عيسي بن مريم پشت سر او نماز ميگذارد.
مرحوم محدث نوري مينويسد:
نظر مشهور ميان دانشمندان خاصّه و عامّه، آن است كه عيسي (عليهالسّلام) در آسمان باقي و زنده است به همان حياتي كه در زمين داشته است. زنده به آسمان بالا رفت و شربت مرگ نچشيد و نخواهد چشيد تا آن كه در آخرالزمان فرود آيد و پشت سر مهدي (عليهالسّلام) نماز، گزارد.39
حال اگر تاريخ ميلادي، از صحّت و دقّت كافي برخوردار باشد، عُمر عيساي مسيح، اكنون، حدود دو هزار سال است. با اين وجود، عُمر 1150 سال براي حضرت مهدي (عليهالسّلام) امر بعيدي نخواهد بود.
3ـ خضر
يكي از كساني كه عُمر طولاني دارد، حضرت «خضر» است. وي، يكي از پيامبران الهي است. معجزهي اين پيامبر، اين بود كه روي هيچ چوب خشك يا زمين بيعلفي نمينشست، مگر آن كه سبز و خرم ميشد. او را به همين جهت «خضر» ناميدهاند.40 گرچه در قرآن، از وي، به صراحت ياد نشده است، امّا داستان ملاقات و همراهي موساي كليم با اين بندهي دانا و با تجربهي خداوند، در سورهي كهف آمده است. مفسران فريقين، در ذيل آيهي شصت و پنج كهف، يعني «فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا وعلّمناه من لدُنّا علما»، گفتهاند، مقصود از «عبد خدا» «خضر» است41. از روايات امامان اهل بيت (عليهالسّلام) چنين بر ميآيد كه خضر، از دنيا نرفته و هنوز زنده است.42
اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شيعيان ندارد، بلكه در ميان اهل سنّت نيز عقيدهاي پذيرفته شده است.
ديار بكري، مورّخ معروف سنّي، مينويسد: «جمهور علما، بر اين عقيدهاند كه خضر زنده است.43».
علاّمهي گنجي شافعي مينويسد: «حيات و بقاي خضر، مورد اتّفاق دانشمندان اهل سنت است.44».
شمن الحق عظيم آبادي مينويسد: «هيچ ايرادي بر طولاني بودن عُمر مهدي (عليهالسّلام) و ادامه يافتن روزهاي زندگياش وارد نيست، چنانكه عيسي و خضر، هر دو، داراي عُمر طولانياند و زندهاند.».45
شيخ مفيد، در مورد حضرت خضر مينرسيد:
وهو الخضر (عليهالسّلام)، موجود قبل زمان موسي (عليهالسّلام) إلي وقتنا هذا، بإجماع اهل النقل واتّفاق أصحاب السير و الأخبار، سائحا في الأرض، لايعرف له أحد مستقرا ولا يدعي له اصطحابا، إلّا ما جاء في القرءان به من قصّتهِ مع موسي (عليهالسّلام)46؛
زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسي (عليهالسّلام) تا زمان ما، مورد اتّفاق سيرهنويسان و مورّخان است. وي، در زمين سير ميكند و كسي محلّ زندگي او را نميداند، و كسي ادعا نكرده كه يار و همراه او باشد، جز آنچه در قرآن در داستان موسي و خضر آمده است.
شيخ ابي علي فضل بن حسن طبرسي (از دانشمندان سدهي ششم هجري) مينويسد:
وقد تظاهرت الأخبار بأنّ أطول بني آدم عُمرا الخضر (عليهالسّلام). واجمعت الشيعة و أصحاب الحديث، بل الاّمة بأسرها، ما خلا المعتزله والخوارج، علي أنّه موجود في هذا الزمان، حيٌّ كامل العقل ووافقهم عليذالك أكثر أهل الكتاب47؛
مجموعهي روايات، مؤيّد آن است كه خضر، طولانيترين عُمر را در ميان فرزند آدم دارد. شيعه و اصحاب حديث، بلكه همهي امّت، به جز معتزله و خوارج، بر اين باوراند كه خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل كامل برخوردار است. در اين عقيده، بيشتر اهل كتاب نيز با آنان هم رأياند.
كراجكي در كنز الفوائد مينويسد:
و قد أجمع المسلمون علي بقاء خضر (عليهالسّلام) من قبل زمان موسي (عليهالسّلام) إلي الآن، و أنّ حياته متّصلة إلي آخر الزمان. وما أجمع عليه المسلمون فلا سبيل إلي دفعه بحالٍ من الأحوال48؛
بقاي خضر، از قبل از زمان موسي (عليهالسّلام) تا زمان حاضر، و ادامهي حياتاش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. آن چه مورد اتّفاق مسلمانان واقع شود، به هيچ روي، نميتوان آن را ناديده گرفت.
ميزرا حسين طبرسي نوري نيز مينويسد:
اهل اسلام. به اتفاق، معتقدند كه حضرت خضر (پيامبر خدا) باقي و زنده است و چند هزار سال از عُمر وي ميگذرد49.
4ـ اصحاب كهف
جمع ديگري كه قرآن كريم به عُمر طولاني آنان تصريح كرده، اصحاب كهفاند. قرآن در مورد آنان ميگويد:
«ولبثوا في كهفهم ثلاثمئة سنين وازدادوا تسعا»50؛ و سيصد سال، در غارشان، درنگ كردند و نُه سال [نيز بر آن] افزودند.
چنانكه ميبينيد، قرآن، به حيات و بقاي اصحاب كهف بيش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصريح ميكند. به راستي، كدام يك شگفتانگيزتر است: كسي كه سيصد سال بدون آب و غذا زنده مانده يا كسي كه صدها سال باقي مانده، امّا غذا ميخورد، آب ميآشامد، راه ميرود، ميخوابد و بيدار ميشود؟
در سنّت پيامبر (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم)
سنّت رسول خدا نيز بر طول عُمر انسان، صحّه ميگذارد و آن را امري ممكن ميشمارد. يكي از كساني كه در سنّت پيامبر، به طول عُمر او اشاره شده، «دجّال» است. اهل سنّت، براساس همين روايات، عقيده دارند كه دجّال در عصر پيامبر (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) متولّد شده و به زندگي خود ادامه ميدهد تا در آخرالزمان خروج كند.
احمد بن حنبل، با ذكر سند، به نقل از رسول خدا (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) مينويسد:
لقد أكل الطعام ومشي في الأسواق، يعني الدجال51؛ دجّال زنده است و غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود.
در روايت ديگري آمده است.
هو ابن صائدٍ الذي ولد بالمدينة52؛ دجّال، همان ابن صيّادات كه در مدينه متولّد شده است.
بخاري آورده است:
عن محمّد بن المنكدر، قال: «رأيتُ جابر بن عبدالله يحلف بالله أنّ ابن الصائد الدجّال.». قلت: «تحلّف بالله؟ «قال: «إنّي سمعت عمر يحلف علي ذالك عند النبي (عليهالسّلام)، فلم ينكره النبي (عليهالسّلام)53؛
محمّد بن منكدر ميگويد: «جابر بن عبدالله را ديدم كه سوگند ياد ميكرد بر اين كه ابن صياد، همان دجّال است.» گفتم: «به خدا سوگند ميخوري؟». گفت: «من شنيدم كه عمر، نزد رسول خدا سوگند ياد كرد [كه ابن صياد، همان دجال است] و رسول خدا سخن او را انكار نكرد.».
در سنن ابي داود آمده است:
عن ابن عمر، أنّه كان يقول: «والله! ما أشك أنّ… الدجال ابن صياد»54؛ عبدالله بن عمر همواره ميگفت: «به خدا سوگند! ترديدي ندارم كه… دجال همان ابن صيّاد است.».
عبدالله بن عمر، در حديث ديگري نقل ميكند كه رسول گرامي (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) با شماري از ياران خود از كنار ابن صياد ميگذشت؛ حضرت به او فرمود:
«اَتشهد أنّي رسول الله؟». فنظر إليه ابن صيّاد فقال. «أشهد أنّكَ رسول الأميّين…»55؛ «آيا گواهي ميدهي كه من فرستادهي خدايم؟». اين صياد نگاهي به رسول خدا كرد و گفت: «شهادت ميدهم كه تو رسول درس نخواندهها هستي»…
چنان كه ملاحظه ميكنيد، در همهي اين مصادر، به صراحت آمده كه دجّال، همان ابن صياد است كه در روزگار رسول خدا در مدينه متولّد شده است. اين مطلب نيز مسلّم و مورد اتفاق است كه خروج دجال، در آخر الزمان خواهد بود. پس به ناچار، بايد او در همهي اين زمانهاي طولاني، زنده باقي بماند تا زمان خروج او فرا رسد.
جالب اين كه اين روايات را فقط منابع روايي اهل سنّت نقل كردهاند. حال اگر اين احاديث صحيح باشد. چنان كه اهل سنّت بر اين باوراند، در اين صورت، شايسته نيست كه آنان در حيات و عُمر طولاني امام مهدي (عليهالسّلام) ترديد كنند، به خصوص با توجّه به اين كه در احاديث ابن صيّاد ترديد وجود دارد، ولي در احاديث مهدي (عليهالسّلام)، هيچ ترديدي وجود ندارد.
نيز، حال كه دشمن خدا، به خاطر مصالحي، ميتواند بيش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خليفهي و وليّ خدا نتواند عُمر طولاني داشته باشد؟56
ثوبان، از رسول خدا (عليهالسّلام) نقل ميكند كه فرمود:
… فإذا رأيتموهُ فبايعوهُ ولو حبوا علي الثلج؛ فإنّه خليفة الله المهدي (عليهالسّلام)57، هر گاه او را ديديد، با او بيعت كنيد حتّي اگر لازم باشد سينهخيز از روي برف عبور كنيد؛ چرا كه مهدي، خليفهي خدا است.
از منظر عقل
افزون بر كتاب و سنّت، عقل سليم نيز، طول عُمر را براي انسان، ناممكن نميداند، بلكه آن را امري كاملاً ممكن ميشمارد. حكما و فلاسفه گفتهاند، بهترين دليل بر امكان هر چيزي، واقع شده آن چيز است. همين كه طول عُمر در ميان پيشينيان روي داده و تاريخ، افراد زيادي را به ما نشان ميدهد كه عُمري دراز داشتهاند، خود دليل روشني است بر اين كه طول عمر، از ديدگاه عقل امري ممكن است.
خواجه نصير طوسي ميگويد:
طول عمر، در غير مهدي (عليهالسّلام) اتفّاق افتاده و محقّق شده است. چون چنين است، بعيد شمردن طول عُمر در مورد مهدي (عليهالسّلام) جهل محض است.58
علاّمهي طباطبايي مينويسد:
هيچ قاعده و برهان عقلياي وجود ندارد كه بر محال بودن طول عُمر دلالت كند. به همين جهت، نميتوانيم طول عمر را انكار كنيم.59
تجربهي تاريخي:
واقعيّت ديگري كه در شناخت مسئلهي «طول عُمر» و امكان آن، بايد مورد نظر باشد، تجربهي تاريخ طولاني بشريّت است. اگر مسئلهي طول عمر، در تاريخ زندگي بشر اتّفاق افتاده باشد ـ اگر چه در مواردي نه چندان زياد ـ تكرار موارد يا موردِ مُشابِهِ آن، امري طبيعي و معقول و قابل تحقّق و قبول خواهد بود.
اين مطلب نيز روشن است كه نقل تاريخي، بويژه نقل مُتواتر و مشهور، سبب يقيين و باور ميگردد. ما ميبينيم كه كتب تاريخي، افراد زيادي از «مُعَمّرين» را نام بردهاند و احوال و زندگي آنان را ثبت كردهاند. اينگونه افراد، هم در ميان افراد عادي بودهاند و هم در ميان مشاهير تاريخ و پيامبران.
پس مسئلهي امكان عمر طولاني، و تحّقق يافتن آن در موارد متعدّد، امري است كه از نظر وقوع خارجي و تحقّق عيني نيز مصداقهايي دارد، و از نظر نقل تارخي، قطعي و مسلّم است.
البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازهاي معين و نوساني محدود دارد، لكن آن چه از طرح مسئلهي «معمّرين» مقصود است، اين است كه نشان داده شود كه مقدار عُمر دو جريان دارد:
1ـ جريان معمولي و متعارف، كه در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد.
2ـ جريان غيرمعمولي و استثنايي كه در پارهاي از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد.60
اكنون نظر خوانندگان گرامي را به نمونههايي از افرادي كه در گذشتهي تاريخ، داراي عُمر طولاني بودهاند جلب ميكنم:
1ـ آدم (عليهالسّلام)؛ مقدار عمر آدم را نهصد و سي تا هزار سال نوشتهاند.61
2ـ شيث بن آدم؛ وي نهصد و دوازده سال عمر كرده است.62
3ـ انوش بن شيث؛ عمر وي را نهصد و پنجاه سال نوشتهاند.63
4ـ قينان بن انوش، وي، نهصد و بيست سال عمر كرده است.64
5ـ يرد بن مهلابيل، عمر وي را نهصد و شصت و دو سال نوشتهاند.65
6ـ متوشلح (يا متوشالح)، وي، 969 سال عُمر داشته است.66
علاقهمندان ميتوانند براي اطلاع بيشتر به كتابهايي كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كنند.67
از نگاه علوم تجربي
در اين مقام، ميخواهيم ببينيم آيا برهاني علمي يا قانوني آزمايشي، و صد در صد كلّي، وجود دارد كه ثابت كند طول عمر امري است غير قابل وقوع، يا نه، بحث را در دو بخش تقديم ميكنيم:
الف) چند مقدمه
1ـ در قوانين طبيعي، در مورد مقدار عمر طبيعي بشر، هيچ اصل ثابت و غير قابل تغييري وجود ندارد. به همين دليل، دانشمندان علوم تجربي، همواره، در حال مطالعه و آزمايشاند و ميكوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزايش دهند. بدون شك، اگر مقدار عمر طبيعي انسان، داراي اصول ثابت و غيرقابل تغييري بود، اين مطالعات و آزمايشها معنا و مفهومي نداشت.
جالب اين كه تحقيقات آنان با توفيقاتي نيز همراه بوده است و توانستهاند در طي چند دههي اخير، با همگاني كردن و افزايش بهداشت و سلامت جامعه، سلسلهاي از بيماريها و مرگ و ميرها را مهار كنند و كاهش دهند.
2ـ دانشمندان، با تحقيقاتي كه به عمل آوردهاند، موفّق شدهاند عمر برخي از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبيعي آن، افزايش دهند. اگر اين قضيّه، روزي در مورد انسان به حقيقت به پيوندد، عُمر هزار ساله براي انسان، امري پيش پا افتاده خواهد بود.68
3ـ دانشمندان ميگويند، پيري، چيزي جز فرسوده شدن سلولهاي بدن نيست و اگر روزي بشر بتواند سلولهاي بدن انسان را جوان نگهدارد، خواهد توانست به راز طول عُمر دست يابد و از عمري دراز برخوردار گردد.
4ـ از نظر دانش جديد، جسم انسان براي سالياني دراز، داراي قابليّت حيات و بقا است. دانشمنداني كه نظريات آنان مورد اعتماد است ميگويند، همهي بافتهاي اصلي، در جسم انسان و حيوان، تا بينهايت قابليّت بقا دارد و از اين حيث، كاملاً ممكن است كه انساني هزاران سال زنده بماند. البته مشروط به اين كه عوارضي بر او عارض نشود كه ريسمان حيات او را پاره كند.69
اين قضيّه، از پشتوانهي ديني مطمئني نيز برخوردار است. سالم ماندن جسم پيامبران و امامامن و اوليا و عالمان ربّاني و شهيدان راه خدا و صالحان، دليل بر درستي اين مطلب است.
دهها و صدها مورد از اين گونه جسدها را در ايران و ساير كشورهاي اسلامي ميتوان يافت كه صدها بلكه هزاران سال از درگذشت آنان ميگذرد، لكن هنوز بدن آنان سالم باقي مانده است. از آن جمله است، جسد «حيقوق نبي» كه از پيامبران بني اسراييل و از پيروان موسي كليم (عليهالسّلام) بود، و بيش از دو هزار سال از درگذشت وي ميگذرد.
مرقدش در كشور ما و در «تو يسر كان»70 قرار دارد. قبر ايشان، در سالهاي اخير، از سوي سارقان آثار باستاني و فرهنگي، حفاري و تخريب ميشود و بدن اين پيامبر الهي نمايان ميگردد. مسئولان شهر كه براي دفن مجدد جسد در محل حاضر ميشوند، از نزديك ديدهاند كه بدن وي كاملاً سالم بوده است.
اين قضيّه، در كشور ما، در مورد امامزادگان و عالمان ربّاني و… بارها تكرار شده است.
چنانكه اشاره شد، اين قضيّه. حدّاقل، در مورد پيامبران، داراي پشتوانهي ديني است. فريقين، از رسول خدا (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) نقل كردهاند كه فرمود:
خداوند، گوشت ما پيامبران را بر زمين حرام كرده و زمين چيزي از آن را نميخورد.
در بحارالانوار آمده است:
رسول خدا، روزي به ياراناش فرمود: زندگي و مرگام براي شما مايه خير و بركت است. حيات من، باعث هدايت شما از گمراهي و نجات شما از آتش شد. و مرگ من، براي شما خير است، براي اين است كه اعمال شما بر من عرضه ميشود و از خداوند ميخواهم اعمال نيكو و شايستهي شما را افزايش دهد و نسبت به اعمال نكوهيدهي شما از خداوند طلب آمرزش ميكنم.».
مردي از منافقان به پيامبر عرض كرد: «اي پيامبر خدا! چهگونه چنين امري ممكن است، حال آن كه بدن شما متلاشي و تبديل به خاك خواهد شد؟!». پيامبر فرمود: «كلّا! إنَّ الله حرّم لحومنا علي الأرض فلا يطعم منها شيئا71؛
چنين نيست! خداوند، گوشت ما پيامبران را بر زمين حرام كرده است و زمين چيزي از آن را نميخورد.».
اهل سنّت نيز همين مضون را در آثار خود آوردهاند. آنان از رسول خدا (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) نقل كردهاند كه فرمود:
جمعه، از بهترين روزهاي شما است. در روز جمعه، بر من زياد صلوات بفرستيد كه صلوات شما بر من عرضه ميشود.». گفتند: «اي رسول خدا! چهگونه صلوات ما بر شما عرضه ميشود، در حالي كه بدن شما متلاشي و تبديل به خاك خواهد شد؟!». حضرت فرمود: «حرّم الله علي الأرض أنْ تأكل أجساد الأنبياء؛ خداوند، خوردن جسد پيامبران را بر زمين حرام كرده است.72
ب: يك بحث تكميلي
ترديدي نيست كه رعايت قوانين مربوط به بهداشت و دانش تندرستي، اعم از آنچه دين به انسانها توصيه ميكند، يا آن چه از دستاوردهاي دانش بشري است ـ ميتواند نقش مهمي در سلامت و طول عمر انسان ايفا كند. همچنان كه عدم رعايت قوانين ياد شده، ميتواند نقش تعيين كنندهاي در كاهش عمر انسان داشته باشد.
حال كه رعايت قوانين بهداشتي و سلامتي، موجب سلامت و طول عمر انسان ميشود، هر قدر كه قوانين ياد شده بهتر و با دقّت بيشتري رعايت شود، به همان نسبت، صحّت و طول عمر انسان نيز افزايش خواهد يافت.
همچنين اين كه نحوهي زندگي و مكاني كه در آن زندگي ميكند، در صحّت و طول عمر انسان نقش دارد، امري كاملاً محسوس است.
بنابراين، اگر موجبات صحت و سلامتي انسان از هر نظ فراهم شود، عمر انسان طولاني خواهد شد.
اساس اين عوامل و اسباب، پنج چيز است:
1ـ آن كه از هنگامي كه مادّهي وجود انسان در صُلب پدر قرار دارد، و زماني كه از صلب پدر به رحم مادر انتقال مييابد و در آن جا به رشد و نموّ ميپردازد، و هنگامي كه در دامن مادر شير ميخورد، پدر و مادر، اقدامات لازم را براي صحّت و سلامت فرزندشان به عمل آورند.
چه بسا فرزنداني كه در دوران كودكي يا جواني دچار بيماري و مرگ ميشوند، و اين بيماري از پدر و مادر به آنان انتقال يافته است، يا آن كه پدر و مادر، مراقبتهاي لازم را در مور حفظ سلامت فرزند خود به عمل نياوردهاند. و همين قضيّه موجب بيماري فرزندشان شده است. در اين صورت، عامل بيماري و بينصيب ماندن فرزند، از حيات و زندگي طبيعي، پدر مادراند.
2ـ دومين عاملي كه در سلامت و طول عمر انسان نقش مهمّي بر عهده دارد، استفادهي صحيح از هوا، آب، غذا، لباس، مكاني است كه در آن زندگي ميكند. رعايت قوانين صحّت و سلامت، در هر يك از موارد ياد شده، از علل مهم صحّت و طول عمر انسان است. و چه بسا انسانهايي كه بيماري و مرگ آنان از عدم مراعات موارد ياد شده نشئت گرفته است.
پزشكان ميگويند، بسياري از كساني كه ميميرند، با اجل طبيعي از دنيا نميروند، بلكه مرگشان بر اثر عوارض و بيماريهايي است كه از عدم رعايت اصول سلامت، در يكي از امور فوق نشئت گرفته است.73
3ـ چنان كه اشاره شد، يكي از امور مهم در مقابله با پيري و مرگ، تغذيه است. تغذيه، داراي انواعي است. استفاده از نور خورشيد و ستارگان، در امر سلامت جسم، و توانايي آن براي بقا، تأثيرهايي عظيم دارد. دانستن روش استفاده از نور و اشعه، در كار استوار ساختن نيروهاي بدني و سالم نگاهداري آنها، امري مهم و رازي عظيم است.
مسئلهي ديگر، مسئلهي ادويه و تركيبات آنهاست كه در آن فوايد مهمي نهفته است. گاه، ممكن است دراز عمري، مستند به راز نهفته در خوراكها و آبهاي موجود در طبيعت باشد، البته اگر كسي علم آن را داشته باشد.74
4ـ نيز طول عُمر هر فرد، بستگي دارد به صحّت قواي مزاجي او. هر مقدار كه مزاج، صحيح و قويتر باشد، مقتضي بقا، بيشتر خواهد بود. توليد مزاج قوي در انسان و صحّت آن، به واسطه نور، اب، هوا، خاك، اغذيه، ادويه،… است. بقا و صلاح مزاج، در هر آني، محتاج حفظ اعتدال است. پس چه مانعي دارد كسي در قواي روحي و علمي، چنان قوي باشد كه به كيفيّت توليد مزاج صحيح و قوي، و حفظ آن، و خصوصيات نافع و مضر مزاج علم داشته باشد و مزاج خود را به حد اعدال نگاه دارد، و به زندگاني خود بيتشر ادامه دهد75؟
5ـ حوادث و رويدادهاي طبيعي و سرما و گرماي خارج از حد متعارف و درد و رنج و بيماريها و مصيبت و غم و اندوه و… از جمله اموري هستند كه در حفظ صحّت يا عدم صحّت انسان، و نيز در طولانيشدن يا كوتاهي عُمر انسان، تأثير كامل دارند. چه بسا انسانهايي كه بر اثر سرما و گرما يا شدت درد و بيماري جان باختهاند يا حوادثي مانند رنجها و مصيبتها يا غصّه و اندوهها، از آنان سلب حيات كرده است.
حال اگر انساني پيدا شود كه همهي قوانين و مقرّرات سلامتي را خوب رعايت كند، چرا نتواند صدها بلكه هزاران سال عُمر كند76؟
بله؛ اين كه ميگوئيم طول عُمر صدها ساله براي انسان، خلاف عادت است، به اين معنا است كه اجتماع اسباب حفظ صحّت و سلامت انسان، از همهي جهات و خصوصيّاتي كه پيش از اين به آن اشاره شد، امري است كه به ندرت رخ ميدهد و براي اكثر مردم، در غالب زمانها و مكانها، چنين شرايطي اتفاق نميافتد، لكن اگر فرض كنيم كه همهي شرايط ياد شده، براي فرد يا افرادي فراهم شود، در اين صورت، عمر طولاني امري عادي و بر طبق ناموس طبيعت خواهد بود.
در قلمرو قدرت الهي
چنان كه ديديم، قرآن كريم و سنّت شريف و عقل و تجربهي تاريخي و دانش جديد، بر امكان و وجود عمر طولاني براي انسان صحّه گذاردهاند و آن را به رسميّت شناختهاند.
افزون بر طرق ياد شده، راه ديگري نيز براي اين كه يك انسان بتواند عمر طولاني داشته باشد و جود دارد. اين راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است.
آري، حضرت مهدي (عليهالسّلام)، با قدرت الهي زنده است و در ميان مردم، به حيات خود ادامه ميدهد. همان خدايي كه آتش را براي ابراهيم سرد و وسيلهي سلامت قرار داده و گِل را براي عيسي تبديل به پرنده ميكند، و عيسي و خضر را پس از قرنها زنده نگه ميدارد، ميتواند مهدي (عليهالسّلام) را نيز با قدرت الهي خود زنده نگهدارد.77
بدون شك، امام مهدي (عليهالسّلام) يك انسان معمولي و عادي نيست، بلكه شخصيّتي استثنايي و به فرمودهي رسول گرامي اسلام، خليفهي خدا است78 و خدايي كه مصلحت ميبيند و قادر است دشمنان خود، مانند «ابليس» و «دجّال» را براي مدّتي طولاني زنده نگه دارد، قادر است و مصلحت ميداند كه بنده و خليفهي خود در زمين را براي مدّتي طولاني زنده نگهدارد و جامعهي بشري را از فيض وجود آن حضرت بهرهمند سازد.
گنجي شافعي مينويسد:
اين امر، مورد اتّفاق است كه سه تن باقي ميمانند كه دو تن از آنان، صالحاند ـ يكي، پيامبر است و ديگري، امام ـ و آن فرد سوم، طالح و دشمن خدا، دجّال است. حال كه اخبار صحيح، بقاي عيسي (عليهالسّلام) و دجال را درست ميشمارد، پس چرا بقاي مهدي (عليهالسّلام) را نپذيريم؟! با آن كه بقاي مهدي، بر اساس خواست و قدرت خداوند است. و مهدي (عليهالسّلام)، نشانهي رسول خدا است. و مهدي، نسبت به آن دوتاي ديگر، به بقا، سزاوارتر است؛ چرا كه او اگر باقي بماند، پيشواي آخرالزمان است و چنان كه در اخبار آمده، زمين را پر از عدل و داد خواهد ساخت. بنابراين، بقاي مهدي (عليهالسّلام) از جانب خداوند براي انسانها، لطف و مصلحت است.79
وي ميافزايد:
بقاي دجال، گر چه براي جهانيان مفسدههايي را در پي دارد، با اين وجود، بقاي او از جانب خداوند مايهي آزمايش است، تا انسانهاي فرمان بُردار از نافرمان، و نيكوكار از بدكار، و صالح از فاسد، باز شناخته شوند. اين، حكمت بقاي دجال است.
امّا بقاي عيسي (عليهالسّلام) به دلالت آيهي قرآن80 موجب ايمان آوردن اهل كتاب خواهد شد، و آن حضرت، نبّوت پيامبر اسلام (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) را تصديق خواهد كرد، و با نمازگزاردن پشت سر امام مهدي (عليهالسّلام) و ياري كردن آن حضرت، ادعاي امام مهدي را مورد تأييد قرار خواهد داد. بنابراين، بقاي مهدي (عليهالسّلام) اصل است، و بقاي عيسي (عليهالسّلام) و دجال، فرع بقاي وجود مهدي (عليهالسّلام) است، حال چه گونه ممكن است كه فرع باقي باشد، اما اصل باقي نباشد؟!
اگر چنين امري جايز باشد، بايد صحيح باشد كه مسبّب بدون وجود سبب، تحقّق يابد، حال آن كه چنين امري از ديدگاه عقل محال است.81
پاورقيها:
در كتاب دفاع عن الكافي نوشتهي هاشم حبيب العميدي، جلد دوم، بيست و شش نفر به اين آمار افزوده شده است.
17ـ طبقات أعلام الشيعه، آقا بزرگ تهراني، ج 5. ص 52 دارالكتاب العربي چاپ اول 1975 م.
14ـ تلخيص المحصل (المعروف به «نقدالمحصّل»)، خواجه نصرالدين طوسي، ص 433، دارالاضواء، چ دوم، بيروت، لبنان، 1405 ه··.ق.
10ـ كنز الفوائد، محمّد بن علي بن عثمان كراجكي، ج 2، ص 114 ـ 158، با تحقيق شيخ عبدالله نعمه، انتشارات دارالذخائر، قم، 1410 ه··.ق.
1ـ ر.ك: «امام مهدي منتظر در نهجالبلاغه»، نوشتهي مهدي فقيه ايماني. در اين كتاب، نام صد و دو نفر از دانشمندان اهل سنّت ذكر شده كه همگي، به ولادت امام مهدي (عليهالسّلام) در سال 255 يا 256 ه··.ق تصريح كردهاند.
12ـ پيروان برخي از فرق اسلامي، اين اقدام اوليا را كرامت ناميدهاند، نه معجزه.
16ـ قواعد المرام في علم الكلام، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني، ص 191، چاپ مهر، چاپ اوّل، قم، 1398 ه··.ق.
11ـ كتاب الغيبه، محمّد بن حسن طوسي، ص 113 ـ 126، با تحقيق عبادالله تهراني و علي احمد ناصح، مؤسسّهي معارف اسلامي، قم، چاپ اوّل، 1411 ه··.ق.
18ـ مناهبح اليقين في اصول الدين، علامه، حسن بن يوسف بن مطهّر حلي، ص 330، با تحقيق محمدرضا انصاري قمي، چاپ اول، 1416 ه··.ق.
15ـ كشف الغمه في معرفة الأئمه، علي بن عيسي اربلي، ج 2، ص 488، به بعد، با تحقيق سيدهاشم رسولي، چاپ علميّه، قم، 1381 ه··.ق).
19ـ علم اليقين، فيض كاشاني، ج 2.ص 797، انتشارات بيدار، قم.
13ـ اعلام الوري يأعلام الهدي، امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي، ج 2، ص 305 ـ 310 با تحقيق مؤسّسهي آل البيت، چاپ اول، 1417 ه··.ق.
29ـ نساء: 157 ـ 159 (ترجمهي فولادوند).
26ـ امام مهدي (عليهالسّلام) حماسهاي از نور، سيّد محمدباقر صدر، ترجمه از كتابخانهي بزرگ اسلامي، ص 13 ـ 43، انتشارات مؤسسهي الامام المهدي،
22ـ طبقات أعلام الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج 11، ص 543، چاپ علميّه، نجف اشرف، سال 1375 ه··.ق.
28ـ عكبوت: 14 (ترجمهي فولادوند).
23ـ النجم الثاقب. ميرزا حسين طبرسي نوري، ص 656 ـ 707، انتشارات مسجد جمكران، چاپ اوّل، 1375 ه··.ق.
27ـ دادگستر جهان، ابراهيم اميني، ص 211 ـ 242، مؤسسهي مطبوعاتي دارالفكر، چاپ دوم، قم، 1347 ه··.ش.
21ـ مهدي موعود، ترجمهي ج سيزدهم بحارالانوار)، ترجمه از علي دواني، ص 262 ـ 347، چاپ حكمت، قم، 1339 ه··.ق.
24ـ منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر، لطف الله صافي گلپايگاني، ص 274 ـ 283، چاپ سوم، كتابخانهي صدر.
25ـ خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمي، ص 240 ـ 272، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، سال 1360 ه··.ش.
2ـ سالنامهي پارس، ص 100 (نقل از كتاب شيعه چه ميگويد؟ ص 287، حاج سراج انصاري).
20ـ طبقات أعلام الشيعة، اقا بزرگ تهراني، ج 9، ص 95، با تحقيق علينقي منزوي، چاپ انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ه··.ق.
30ـ وي، يكي از مفسّان صدر اسلام است.
31ـ الدر المنثور، سيوطي، ج 2، ص 728، دارالفكر، بيروت.
32ـ همان ص 735؛ التفسير الكبير، فخر رازي، ج 4 ص 263؛ تفسير قرطبي، مجلد 3، جزء 6، ص 11؛ تفسير خازن، ج 1 ص 448، علي بن محمد بن ابراهيم بغدادي.
35ـ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 345 و 384؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 137، باب 71، ح 247، و ج 3، ص 1524، باب 53، ح 1923؛ مسند ابويعلي موصلي، ج 4، ص 59 ـ 60، ح 2078؛ مسند ابوعوانه، ج 1، ص 106 ـ 107؛ المحلي، ابن حزم، ج 1، ص 9، دارالآفاق؛ سنن بيهقي، ج 9، ص 39، دارالمعرفه، بيروت؛ مصابيح السنة. بغوي، ج 3، ص 516، ح 4262؛ جامع الأصول، ابن اثير، ج 11، ص 48، باب 1، ح 7809، دار احياء التراث العربي؛ مجمع البيان، ج 9، ص 54، دار احياء التراث؛ بشارة المصطفي، ص 249، ابوجعفر طبري؛ كشف الغمّه، ج 3، ص 246، اربلي؛ داراكتاب الاسلامي.
3ـ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، چاپ مؤسّسهي انتشارات اسلامي وابسته به جامعهي مدرسين حوزهي علميّهي قم.
39ـ النجم الثاقب، ص 673.
38ـ المصنف، ابن ابي شيبه، ج 7، ص 513، دارالكتب العلميه؛ الحاوي للفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 223، دارالكتاب العربي.
37ـ الحاوي للفتاوي، سيوطي ج 2، ص 222؛ تاريخ الخميس، دياربكري، ج 2 ص 288؛ البيان في أخبار صاحب الزمان گنجي شافعي، ص 155؛ القول المختصر، ابن حجر مكّي، ص 8، باب 1، ح 40؛ ينابيع الموده، ص 187، باب 56؛ فيض القدير، مناوي، ج 6، ص 17، دارالفكر؛ بحارالانوار، ج 51، ص 84، باب 1، داراحياء الثراث.
36ـ صحيح بخاري، كتاب انبيا، باب نزول عيسي بن مريم، ح 3265؛ صحيح مسلم، كتاب الإيمان، باب 71، ح 244؛ مسند احمد، ج 2، ص 272 و ص 336؛ المضف، عبدالرزاق، ج 11، ص 400، ح 20841؛ عون المعبود، عظيم آبادي، ج 11، ص 361، دارالفكر، بيروت، 1399 ه··.ق.
34ـ همان، ص 148 ـ 149؛ الدر المنثور، ج 2، ص 735.
33ـ البيان في اخبار صاحب الزمان، باب 25، ص 148.
47ـ إعلام الوري بأعلام الهدي، فضل بن حسن طبرسي، با تحقيق مؤسسهي آل البيت (عليهالسّلام)، ج 2، ص 305، چاپ اوّل، 1417 ه··.ق، كشف الغمه، محققّ اربلي، تحقيق سيدهاشم رسولي، ج 2، ص 542، چاپ علميّه، قم، 1381، ه··.ق.
45ـ عون المعبود (شرح سنن ابي داود)، ج 11، ص 367، دارالفكر، بيروت، 1399 ه··.
40ـ تفسير الميزان، علاّمهي طباطبايي، ج 13، ص 352، مؤسّسهي اعلمي بيروت.
43ـ تاريخ الخميس، ج 1، ص 106 ـ 107، دار صادر، بيروت.
44ـ البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 148 ـ 149.
46ـ مصفات الشيخ المقيد، ج 3 (رساله الفصول العشره في الغيبه؛ با تحقيق سيدمحمد قاضي، چاپ كنگرهي جهاني هزارهي شيخ مفيد)، ص 83، چاپ اوّل، 1413 ه··.ق.
42ـ الميزان، ج 13، ص 352.
4ـ طبقات أعلام الشيعه،آقا بزرگ تهراني، ج 1، ص 230، دارالكتاب العربي، چاپ يكم، 1390 ه··. ق.
48ـ كنز الفوائد، محمّد بن علي بن عثمان كراچكي، ج 2، ص 115.
41ـ الميزان، ج 13، ص 341، به بعد؛ التفسير الكبير، فخررازي، ج 7، ص 482، دار احياء التراث، 1415 ه··؛ در المنثور، سيوطي، ج 5، ص 409 به بعد.
49ـ النجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسي نوري، ص 671، انتشارات مسجد جمكران، س 1375 ش.
59ـ الميزان، ج 13، ص 352.
53ـ صحيح بخاري، ج 1، ص 133، دارالجيل.
5ـ كمال الدين و تمام النعمة، ص 553 ـ 576.
51ـ مسند احمد، ج 4، ص 444، دارالفكر؛ جامع الصغير، سيوطي، ج 2، ص 410؛ فيض القدير، مناوي، ج 5، ص 277، دارالفكر؛ المطالب العالية، ابن حجر، ج 4، ص 361.
55ـ المصنف، عبد الرزاق، ج 11، ص 389، ح 20817؛ مسند احمد، ج 2، ص 148 ـ 149، و ج 3، ص 368؛ صحيح بخاري، ج 2، ص 117، و ج 4، ص 85 ـ 86، ص و ج8، ص49 ـ 50، دارالجيل؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2240، باب 19؛ سنن ابي داود، ج 4، ص 120، ح 4329؛ سنن ترمذي، ج 4، ص 517، باب 63، ح 2247. از ابي سعيد خدري.
50ـ كهف: 25 (ترجمهي فولادوند).
58ـ خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيم، ص 214 (به نقل از فصول، خواجه طوسي، با اندكي تصّرف).
56ـ كتاب الغيبه، شيخ طوسي، ص 114.
57ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1367، باب 34، ح 40843 (سند صحيح است. مجمع الزوائد، نيز سند حديث را صحيح داشته است)؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 463 (سند صحيح است)؛ دلائل النبوه، ج 6، ص 515، دارالكتب العلميه؛ الخصائص الكبري، سيوطي، ج 2، ص 119، دارالكتب العلميه؛ مسند احمد، ج 5، ص 277؛ تاريخ الخميس، ديار بكري، ج 2، ص 288؛ الحاوي الفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 221، دارالكتاب العربي؛ بحارالأنوار، مجلس، ج 51، ص 83 و 87 و 97، باب 1.
54ـ سنن ابي داود، ج 4، ص 120.
52ـ صحيح بخاري، ج 9، ص 133، دارالجيل، بيروت؛ مسند نعيم بن حماد، ص 149؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2243، باب 19، ح 2929؛ سنن ابي داود، ج 4، ص 120، ح 4330؛ حلية الاولياء، ابو نعيم، ج 3، ص 154؛ مصابيح السنته، بغوي، ج 3، ص 513، ح 4254؛ جامع الاصول، ابن اثير، ج 11، ص 65، ح 7836؛ مسند احمد، ج 2، ص 148 ـ 149، ج 3، ص 368.
69ـ أئمتنا، ج 2، ص 371؛ المهدي، ص 141؛ منتخب الأثر، ص 281.
61ـ المعارف، ابن قتيبه، ص 19 چاپ رضي؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 51، دار صادر، بيروت؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 9، دارالمعرفه، بيروت؛ مروج الذهب، مسعودي، ج 1، ص 38، دارالمعرفه، بيروت، 1440 ه··؛ تاريخ طبري، محمّد بن جرير طبري، ج 1، ص 157 ـ 159، بيروت، لبنان؛ مضفات شيخ مفيد، ج 3، ص 92؛ كمال الدين، ص 523؛ كنزالفوائد، ج 2، ص 117.
66ـ مروج الذهب، ج 1، ص 40؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 10، تاريخ طبري، ج 1، ص 173؛ (طبري، عمر او را نهصد و نوزده سال دانسته است.)؛ كنز الفوائد، كراجكي، ج 2، ص 117.
62ـ المعارف، ص 20؛ تاريخ ابي الفداد، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ الكامل في التاريخ، ج 1، ص 54؛ كنزالفوائد، كراجكي، ج 2، ص 117.
68ـ أئمتنا، علي محمّد علي دخيّل، ج 2، ص 372، دارمكتبة الامام الرضا (عليهالسّلام)، بيروت، چاپ ششم، 1402 ه··.ق.
63ـ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبري، ج 1، ص 163؛ كنز الفوائد، كراجكي، ج 2، ص 117 (كراجكي، عُمر او را نهصد و شصت و پنج سال دانسته است.)
67ـ در كتاب الامام المهدي (عليهالسّلام)، علي محمّد علي دخيّل، نام و نشان و خصوصيّات دويست و بيست و سه نفر از معمّران آمده است.
64ـ تاريخ ابي الفداء، اسماعيل ابي الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبري، ج 1، ص 164 (طبري، عمر وي را نهصد و ده سال دانسته است.).
60ـ خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمي، ص 250 (با تلخيص).
6ـ قابل ذكر است كه شماري از دانشمندان اهل سنت، از جمله ابو حاتم سيستاني، كتاب مستقلي در مورد «معمّرين» تأليف كرده است.
65ـ تاريخ طبري، ج 1، ص 170؛ الكامل في التاريخ، ج 1، ص 59؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 9.
73ـ دايرة معارف القرن العشرين، محمد فريد وجدي، ج 5، ص 441 ـ 458، دارالفكر، بيروت.
71ـ بحارالانوار، علاّمهي مجلسي، ج 27، ص 299، باب 6، و ج 22، ص 550؛ بصائر الدرجات، ص 131.
76ـ المهدي (عليهالسّلام)، صدرالدين صدر، ص 138.
75ـ همان.
79ـ البيان في اخبار صاحبالزمان، ص 157.
78ـ مراجعه كنيد به ص 21 از همين بحث.پپ
74ـ بر گرفته از خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمي، ص 203 ـ 205.
70ـ تويسر كان، از شهرهاي استان همدان است.
72ـ تهذيب تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 3، ص 157، داراحياء التراث، بيروت، چاپ سوم، 1407 ه··.ق؛ شفائ السقام، تقي الدين سبكي شافعي، ص 181، چاپ حيدر آباد دكن، 1402 ه··.ق؛ الحاوي للفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 328 و 330 و 331، دار احياء التراث بيروت (با تصريح به صحت سند)؛ سنن ابي داوود، كتاب الجمعه، باب 1، و كتاب الدعا، باب 4؛ سنن ابن ماجه، ح 1085، 1636، 1637؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 8، دارالفكر؛ سنن بيهقي، ج 3، ص 249، دارالمعرفه؛ مستدرك، حاكم نيشابوري، ج 4، ص 560؛
7ـ كمال الدين و تمام النعمة، ص 576.
77ـ اضواء علي السنّته المحمديّة، محمود ابوريه، ص 236 (نقل از نامهي سيد مرتضي عسكري).
80ـ «و ان من اهل الكتاب…» نساء: 159.
8ـ مضفات شيخ مفيد، ج 3، ص 93 ـ 103، با تحقيق سيّد محمد قاضي، چاپ كنگرهي هزارهي شيخ مفيد، چاپ اوّل، سال 1413 ه··.ق.
81ـ البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 157.
9ـ اين كتاب، هم اكنون بخشي از جلد دوم كنز الفوائد را تشكيل ميدهد.
برگرفته از سايت :المهدويه