شهید امید محمدیان. قریب به یکسال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و پنجم دیماه 1358ه.ش در تهران متولد می شود. پنج سال ابتدایی عمرش را در محله خزانه تهران گذراند. پس از آن به همراه خانواده از تهران به سمت شهرستان ورامین راهی شده و در روستای علی آباد سکونت می کند.شهید امید محمدیان تحصیلات مقطع ابتدایی خود را در دبستان هجرت و مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی شیخ صدوق می گذراند. امید در کوچه ای قد می کشد و رشد می کند که از در و دیوار خانه هایش رایحه ی عطر شهید می آید، کوچه ای که سه شهید تقدیم انقلاب و اسلام کرده است.
او قدم هایش را در مسیر زندگی این شهیدان بزرگ بر می دارد تا سرنوشت خود را همچون سرنوشت آنان رقم زند. در دوره ی راهنمایی برای کمک به پدرش، هم کار می کند و هم درس می خواند. شب ها تا صبح در کارخانه بلور سازی واقع در جاده علی آباد به شدت مشغول کار می شود تا در مخارج زندگی، پدرش را یاری کند.به علت صدای زیبا و رسایی که داشت، در مدرسه راهنمایی عضو گروه سرود می شود، به قرائت قرآن می پردازد و در گروه تواشیح شرکت می کند. در مراسم عزاداری و میلاد اهل بیت(ع) مداحی هم می کند.
از سال 1374 در کلیه امور فرهنگی کانون و انجمن اسلامی پایگاه بسیج شهید بهرامی علی آباد نقش بسزایی را ایفا می کند.سال های بعد از دریافت مدرک سوم راهنمایی، شوق زیادی جهت پیوستن به ارتش جمهوری اسلامی نشان می دهد. بنابراین در دیماه سال 1377 به عضویت رسمی ارتش درمی آید. درآنجا جذب عقیدتی وسیاسی آن نهاد شده ودر رسته مخابرات به تعلیم هنر عکاسی وفیلمبرداری می پردازد. ذوق و علاقه شدیدش به عکاسی منجر به شرکت او در تمامی ماموریتهای ارتش می شود. حتی در مراسم های گوناگون نیز به عکاسی پرداخته ومجموعه ای از انواع موضوعات (تجهیزات ارتش، مانورهای دفاعی ،کمک رسانی ارتش به آسیب دیدگان، مراسم های فرهنگی ارتش، عزاداری ها و مولودی ها، عکس ازطبیعت و. . . ) را جمع آوری می نماید. علاقه بیش از حد او موجب می شودکه به عنوان عکاس حرفه ای ارتش مورد تقدیر قرار بگیرد.در سال 1379 پیراهن زرد دروازه بانی را به تن می کند و در لیگ فوتبال دسته یک قرچک درون دروازه تیم فوتبال شهید سلیمانی علی آباد قرار می گیرد.
در همین سال ازدواج می کند و پسری به نام محمد مهدی از خود به یادگار می گذارد.سرانجام، زندگی امید به یک روز پاییزی ختم می شود. روز سه شنبه پانزدهم آذر ماه 1384 هواپیمای c-130 ارتش که حامل خبرنگاران و عکاسان بوده با دو ساعت تاخیر عازم رزمایش “عاشقان ولایت” می شود. اما طولی نمی کشد که هواپیما از کنترل خلبان خارج شده و صدای صلوات امید و همکارانش به گوش می رسد. امید در شعله های آتش، به درجه رفیع شهادت نائل می آید و عکاس آسمانی با کوله باری از عشق به خدایش، مسافر آسمان می شود.
پیکر پاک شهید امید محمدیان را در تاریخ 1384/09/17 در گلزار شهدای امامزاده سجاد(ع) به خاک سپردند. در ادامه مطلب خاطراتی از این شهید عزیز خواهید خواند:
شش ماه بی خبری
فرهاد محمدیان برادر شهید تقریبا نیمی از عمر خود را با وی گذرانده است. فرهاد می گوید: سال 1377 بود. امید تصمیمش را برای پیوستن به ارتش جمهوری اسلامی گرفته بود. بار و بنه اش را بست و عازم مراغه شد. شش ماه گذشت، از او هیچ خبری نداشتیم. تصور می کردیم که امیدهنوز در مراغه است. با تماس و پیگیری هایی که انجام دادیم متوجه شدیم که او در تهران است. به محض رسیدن به مراغه بلافاصله به تهران اعزام می شود، دوره ی آموزشی اش را طی می کند و به عضویت رسمی ارتش در تهران در می آید. پدرم (مرحوم محمد رضا محمدیان) می گفت که بعد از گذشت شش ماه وقتی امید را دیدم صورتش بسیار لاغر و چهره اش سوخته شده بود، به طوری که اصلا او را نشناختم.
دیر به مدرسه می آمد
میرآخوری مدیر مدرسه راهنمایی شیخ صدوق که امید نوجوانیش را در آن گذرانده خاطره ای شنیدنی از تاخیرهای شهید برای رفتن به مدرسه دارد. وی می گوید: امید صبحها دیر به مدرسه می آمد. یکبار علت دیر آمدنش را پرسیدم. در جواب، دستهایش را نشانم داد. دستهایش پینه بسته و سوخته بودند می گفت، شبها تا صبح در بلور سازی کار می کند و به همین خاطر دیر به مدرسه می آید.
منبع :خبرگزاری فارس