سیدرضا حسینی درافشان در بیستم اسفندماه 1334 درشهر همدان به دنیا آمد.تا ششم ابتدایی درس خواند و بعد ترک تحصیل کرد و در مغازهی سید حکام طلافروش به شاگردی مشغول شد. از کودکی به مداحی علاقه داشت وبا شرکت در جلسات قرآن و مداحی حاج مسکین در مکتب امام زمان (عج) و حضور در هیئت زینبیه مداحی را ادامه داد.پس از اتمام سربازی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک پسر به نام محمدمهدی و یک دختربه زینب است.او در کنارکار طلا فروشی به مداحی هم میپرداخت. به نوجوانان جنوب شهر قرآن و مداحی آموزش میداد و در فعالیتهای ضدرژیم شاه هم نقش داشت. به طوری که در همان زمان عکسی از حضرت امام را بردیوار مغازهاش چسبانده بود. بعد از پیروزی انقلاب به عنوان عضو ذخیره و نیروی نیمه فعال به عضویت سپاه پاسداران درآمد.در مبارزه با گروهکها فعال بود و زمانی که جنگ شروع شد، به عنوان نیروی داوطلب در چندین نوبت در جبهههای جنگ حضور پیدا کرد. در سال1391 به همراه تعدادی از شهدای گمنام کشف شد.
کشف سرم و وسایل بیمارستانی در کنار پیکرهای کشف شده نشان میداد که سیدرضا و همرزمانش در ابتدا به اسارت دشمن درآمده و به جهت زخم های عمیق به بیمارستان صحرایی منتقل میشوند. اما در آنجا رها شده و در اثر بمباران به شهادت میرسند.آنچه از پیکرها معلوم بوده، آنها پس از شهادت، مدتهای طولانی در معرض تابش مستقیم نورآفتاب بوده اند و به مرور زمان در زیر خاک مدفون شدهاند.پیکر شهید پس از کشف به همراه شهدای گمنام در شهرهای مختلف تشییع و سپس در مزارشهدای زادگاهش همدان به خاک سپرده شد.
همسرش می گوید. سید مریض و بدحال بود. خوابیده بود.هنوز نیم ساعتی از خوابیدنش نگذشته بود که هراسان بیدار شد و رفت سمت جارختی تا لباس بیرون بپوشد.با تعجب نگاهش کردم. انگار نه انگار که این سیدرضا همان سیدرضای قبل از خوابیدنش بود.
پرسیدم :«کجا؟ »
سید زانوانش سست شد و همانجا نشست:« اگر بمیرم هم امشب باید بروم. امر مادرمه! حضرت زهرا سلام الله علیها آمد به خوابم.»
با تعجب حرف سید را تکرار کردم:«حضرت زهرا سلام الله علیها؟!»
«خواب دیدم خانم جلیل القدری آمد. داخل اتاق نشست. به من گفت :«سیدرضا! نمی ری برای حسینم بخونی….»»
( زندگی نامه مستند شهید سیدرضا حسینی درافشان)